@Chista_Yasrebi
یک خاطره ی کوچک
#یاد_استاد
#دکتر_قیصر_امین_پور
در دستشویی؛ به دیوار تکیه داده بودم.... گریه میکردم..تحملم تمام شده بود.....
به دستشویی رفته بودم ؛ تا کسی اشکم را نبیند.
من مجله ی #سروش_هفتگی ؛ معاون دبیر هنری بودم؛ تازه هجده سالم شده بود!
در واقع ؛ چهارده صفحه در هفته ؛ مطالب ادبی و هنری را شخصا و بدون کمک فرد دیگری ؛ باید پیدا ؛ ویرایش و چاپ میکردم....
باز معاون بیکار و بهانه گیر مجله به من گیر داد و از ویرایشم غلط گرفت ؛ و لحنش بسیار توهین آمیز بود !....مثل همیشه! ....
در حالی که اصلا ویرایش بلد نبود!
چشم دیدن مرا نداشت!
با #دمپایی در اداره راه میرفت ! یک دختر هجده ساله ؛ معاون دبیر بخش ادب و هنر !
چه غلطها از دید او !.....
و چون خود دبیر بخش من ؛ شغل ثابت دیگری در بنیاد فارابی داشت ؛ بیشتر کارها به عهده ی من بود...
از دستشویی بیرون آمدم...داشتم با دستمال چشمهای خیسم را پاک میکردم. ناگهان استادم را دیدم!
#قیصر عزیز که سردبیر #سروش_نوجوان بود و من کارمند آنها نبودم....و حتی طبقه ی ما در اداره ؛ متفاوت بود!
همیشه؛ همه چیز را حس میکرد !
هیچ چیز نپرسید : فقط گفت : بعضی آدمها فقط میخواهند حرفی زده باشند ؛ کم ارزشتر از آنند که بخاطرشان روزت راخراب کنی!...اما یک خواهش دارم....
گفتم : بله استاد؟
گفت : تو در دانشگاه ؛ خیلی ساده و متین میایی ؛ میتوانم خواهش کنم اینجا رژ پر رنگ نزنی ؟!
اینها ؛ این کارهای ساده ی تو را بهانه میکنند!...بهانه دستشان نده ! نگذار با این بهانه ها ؛ جلوی خلاقیتت را بگیرند !
گفتم : استاد ؛ برای لجبازی با اینها ؛ رژ میزنم !
گفت : لجبازی ات را در آثارت بریز ؛ جایی بریز که حاصلی برایت داشته باشد ؛ نه بدتر اعصابت را خرد کند!...
همان شب ؛ شعر #چند_اتفاق_ساده را نوشتم شعری که خیلی سر و صدا به پا کرد و چندین جا تقدیر شد ؛ و برای خواندنش از من در مراسم ؛ دعوت میکردند....
پدرم هم تعجب کرده بود ؛ گفت : اینو چه جوری نوشتی؟! خیلی خوبه!....
ولی یادت نره ؛ اول درس...#روانشناسی!...
منبع الهامم در آن شعر #استادم بود !
دیگر هرگز در ادارات دولتی ؛ رژ پر رنگ نزدم! هر بار از چیزی ؛ عصبانی شدم ؛ به جایش #شعر_گفتم....یا #قصه نوشتم....
#مرسی_استاد
تو جاودانی و ما از یاد میرویم....
#چیستا_یثربی
روز رهاییت از زندان تن مبارک ! حالا تو نفس جهانی...
#چیستایثربی
#شعر_معاصر_ایران
#خاطرات
#قیصر_امین_پور
#چند_اتفاق_ساده
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
یک خاطره ی کوچک
#یاد_استاد
#دکتر_قیصر_امین_پور
در دستشویی؛ به دیوار تکیه داده بودم.... گریه میکردم..تحملم تمام شده بود.....
به دستشویی رفته بودم ؛ تا کسی اشکم را نبیند.
من مجله ی #سروش_هفتگی ؛ معاون دبیر هنری بودم؛ تازه هجده سالم شده بود!
در واقع ؛ چهارده صفحه در هفته ؛ مطالب ادبی و هنری را شخصا و بدون کمک فرد دیگری ؛ باید پیدا ؛ ویرایش و چاپ میکردم....
باز معاون بیکار و بهانه گیر مجله به من گیر داد و از ویرایشم غلط گرفت ؛ و لحنش بسیار توهین آمیز بود !....مثل همیشه! ....
در حالی که اصلا ویرایش بلد نبود!
چشم دیدن مرا نداشت!
با #دمپایی در اداره راه میرفت ! یک دختر هجده ساله ؛ معاون دبیر بخش ادب و هنر !
چه غلطها از دید او !.....
و چون خود دبیر بخش من ؛ شغل ثابت دیگری در بنیاد فارابی داشت ؛ بیشتر کارها به عهده ی من بود...
از دستشویی بیرون آمدم...داشتم با دستمال چشمهای خیسم را پاک میکردم. ناگهان استادم را دیدم!
#قیصر عزیز که سردبیر #سروش_نوجوان بود و من کارمند آنها نبودم....و حتی طبقه ی ما در اداره ؛ متفاوت بود!
همیشه؛ همه چیز را حس میکرد !
هیچ چیز نپرسید : فقط گفت : بعضی آدمها فقط میخواهند حرفی زده باشند ؛ کم ارزشتر از آنند که بخاطرشان روزت راخراب کنی!...اما یک خواهش دارم....
گفتم : بله استاد؟
گفت : تو در دانشگاه ؛ خیلی ساده و متین میایی ؛ میتوانم خواهش کنم اینجا رژ پر رنگ نزنی ؟!
اینها ؛ این کارهای ساده ی تو را بهانه میکنند!...بهانه دستشان نده ! نگذار با این بهانه ها ؛ جلوی خلاقیتت را بگیرند !
گفتم : استاد ؛ برای لجبازی با اینها ؛ رژ میزنم !
گفت : لجبازی ات را در آثارت بریز ؛ جایی بریز که حاصلی برایت داشته باشد ؛ نه بدتر اعصابت را خرد کند!...
همان شب ؛ شعر #چند_اتفاق_ساده را نوشتم شعری که خیلی سر و صدا به پا کرد و چندین جا تقدیر شد ؛ و برای خواندنش از من در مراسم ؛ دعوت میکردند....
پدرم هم تعجب کرده بود ؛ گفت : اینو چه جوری نوشتی؟! خیلی خوبه!....
ولی یادت نره ؛ اول درس...#روانشناسی!...
منبع الهامم در آن شعر #استادم بود !
دیگر هرگز در ادارات دولتی ؛ رژ پر رنگ نزدم! هر بار از چیزی ؛ عصبانی شدم ؛ به جایش #شعر_گفتم....یا #قصه نوشتم....
#مرسی_استاد
تو جاودانی و ما از یاد میرویم....
#چیستا_یثربی
روز رهاییت از زندان تن مبارک ! حالا تو نفس جهانی...
#چیستایثربی
#شعر_معاصر_ایران
#خاطرات
#قیصر_امین_پور
#چند_اتفاق_ساده
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
#تراژدی
#گروه_بیجیز
اجرای سالیان بعد....
جوان که بودیم
#تراژدی گروه "بیجیز "
؛ با اخبار جنگ ؛ و ترس از آژیر قرمز همه جا شنیده میشد... .
به یاد آن روزها و محله ی ما که اولین موشک عراقیها ؛ بر آن فرود آمد و بیشترین تعداد بمباران..... .
به یاد تمام همکلاسیهای از دست رفته ام در محله ی #گیشا ی تهران....روحشان شاد....خدا میداند.علی میداند و بس.....که گاهی چه دردی میکشم ؛ بخصوص #جمعه_ها که پدرم بیشتر کنارم بود و درددل میکردیم....از دست این جمعه!
#جمعه ؛ به هیچ صراطی ؛ مستقیم نیست.....#چیستا
#چیستایثربی
#موشک_باران_تهران
#بمباران
#بی_جیز
#خاطرات
#چیستا_یثربی
#tragedy
#Bee_Gees
#Writer :
#Barry
#Robin
#Maurice_Gibb
@chista_yasrebi #کانال_رسمی_چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#تراژدی
#گروه_بیجیز
اجرای سالیان بعد....
جوان که بودیم
#تراژدی گروه "بیجیز "
؛ با اخبار جنگ ؛ و ترس از آژیر قرمز همه جا شنیده میشد... .
به یاد آن روزها و محله ی ما که اولین موشک عراقیها ؛ بر آن فرود آمد و بیشترین تعداد بمباران..... .
به یاد تمام همکلاسیهای از دست رفته ام در محله ی #گیشا ی تهران....روحشان شاد....خدا میداند.علی میداند و بس.....که گاهی چه دردی میکشم ؛ بخصوص #جمعه_ها که پدرم بیشتر کنارم بود و درددل میکردیم....از دست این جمعه!
#جمعه ؛ به هیچ صراطی ؛ مستقیم نیست.....#چیستا
#چیستایثربی
#موشک_باران_تهران
#بمباران
#بی_جیز
#خاطرات
#چیستا_یثربی
#tragedy
#Bee_Gees
#Writer :
#Barry
#Robin
#Maurice_Gibb
@chista_yasrebi #کانال_رسمی_چیستایثربی
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#money_money_money
#abba
#پول_پول_پول
#خاطرات_جوانی
#خواننده : #گروه_آبا
زمان جنگ ؛ همه جا ؛ این آهنگ گروه آبا را میشنیدیم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#abba
#پول_پول_پول
#خاطرات_جوانی
#خواننده : #گروه_آبا
زمان جنگ ؛ همه جا ؛ این آهنگ گروه آبا را میشنیدیم....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
کریسمس قبل ؛ قلبم را به تو دادم ؛
اما تو روز بعد ؛ آن را به کناری انداختی....
امسال برای اینکه گریه نکنم ؛
قلبم را به فرد خاصی هدیه میدهم....
#جورج_مایکل
#خواننده
#ترانه_سرا
#آهنگساز
#انگلیسی
متولد 1963
دیشب ؛ از اتوبوس دنیا پیاده شد....
عید واقعی اش مبارک !
این کریسمس ؛ عید واقعی اوست !
#چیستایثربی
#نوجوانی
#جوانی
#خاطرات
#عشق
#پستچی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
اما تو روز بعد ؛ آن را به کناری انداختی....
امسال برای اینکه گریه نکنم ؛
قلبم را به فرد خاصی هدیه میدهم....
#جورج_مایکل
#خواننده
#ترانه_سرا
#آهنگساز
#انگلیسی
متولد 1963
دیشب ؛ از اتوبوس دنیا پیاده شد....
عید واقعی اش مبارک !
این کریسمس ؛ عید واقعی اوست !
#چیستایثربی
#نوجوانی
#جوانی
#خاطرات
#عشق
#پستچی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#اشکها_و_لبخندها
#صدای_موسیقی/نام اصلی فیلم
کارگردان
#رابرت_وایز
بابازی و صدای بینظیر :
#1965
#جولی_اندروز
#خاطرات
#کودکی
هر وقت میترسم ؛ سعی میکنم به چیزهایی که دوست دارم ؛ فکر کنم...جمله ی معروفی که این ترانه ؛براساس آن خوانده شد..... #چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#سینما
سکانس
#دوبلور نقش "جولی_اندروز " :
#ژاله_کاظمی
#آوازهای جولی اندروز :
#سودابه_صفاییه
#chista_yasrebi
#The_sound_of_music
#cinema
#movies
#1965
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#صدای_موسیقی/نام اصلی فیلم
کارگردان
#رابرت_وایز
بابازی و صدای بینظیر :
#1965
#جولی_اندروز
#خاطرات
#کودکی
هر وقت میترسم ؛ سعی میکنم به چیزهایی که دوست دارم ؛ فکر کنم...جمله ی معروفی که این ترانه ؛براساس آن خوانده شد..... #چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#سینما
سکانس
#دوبلور نقش "جولی_اندروز " :
#ژاله_کاظمی
#آوازهای جولی اندروز :
#سودابه_صفاییه
#chista_yasrebi
#The_sound_of_music
#cinema
#movies
#1965
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
#امسال
#بم
#خاطرات_خوب
درگوش دلم گفت فلک پنهانی ؛
حکمی که قضا بود زمن میدانی؟
#خیام
#چیستایثربی
#امسال
#بم
#خاطرات_خوب
درگوش دلم گفت فلک پنهانی ؛
حکمی که قضا بود زمن میدانی؟
#خیام
#چیستایثربی
#خاطره_بازی
بانو#سیمین_دانشور و #امام_موسی_صدر "
سیمین : تو حق نداری انقدر خوشگل باشی !
" واقعا عاشق صراحتم در بیان همه کس و همه چیز !...#چیستا
بخصوص بانوان فرهیخته مثل سیمین دانشور ... .
مجله #گوهران در سال ۸۵ مصاحبهای پیرامون نیمایوشیج با
#سیمین_دانشور کرده بود که او در این مصاحبه خاطراتی را از #موسی_صدر ؛ نیما و جلال بیان کرده بود. بخشی از حرفهای سیمین دانشور بدین شرح است:
«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها.... من در رو باز کردم. گفتم : ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود… دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم...
■■□□■■■■■■■■□□□□□□□□□□□■■■
. .این بیان راحت بانوی نویسنده ی #سووشون با ان زبان فاخر راخیلی دوست دارم... اساسا #صراحت را خیلی دوست دارم
حرف زدن خودم هم که دیدید... #اپیزود_کافیشاپ در ورژن_اول نمایش #شب که یادتونه....من صدای خنده هاتون یادمه !
همه گفتن : " قسمت جورج مایکلو؛ نگو ! "
گفتم : وا...اولا نمایشه!....ثانیا مگه دروغ میگم؟! ثالثا من و سانسور ؟؟!!!!
#ارادت
#چیستایثربی⭕️
#خاطرات_بزرگان_ادبیات_ایران
#خاطرات
#زنان_ایرانی
#chista_yasrebi
#Iranian_women
#Iranian_writers
#Iranan_poets
@chista_yasrebi
بانو#سیمین_دانشور و #امام_موسی_صدر "
سیمین : تو حق نداری انقدر خوشگل باشی !
" واقعا عاشق صراحتم در بیان همه کس و همه چیز !...#چیستا
بخصوص بانوان فرهیخته مثل سیمین دانشور ... .
مجله #گوهران در سال ۸۵ مصاحبهای پیرامون نیمایوشیج با
#سیمین_دانشور کرده بود که او در این مصاحبه خاطراتی را از #موسی_صدر ؛ نیما و جلال بیان کرده بود. بخشی از حرفهای سیمین دانشور بدین شرح است:
«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها.... من در رو باز کردم. گفتم : ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود… دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم...
■■□□■■■■■■■■□□□□□□□□□□□■■■
. .این بیان راحت بانوی نویسنده ی #سووشون با ان زبان فاخر راخیلی دوست دارم... اساسا #صراحت را خیلی دوست دارم
حرف زدن خودم هم که دیدید... #اپیزود_کافیشاپ در ورژن_اول نمایش #شب که یادتونه....من صدای خنده هاتون یادمه !
همه گفتن : " قسمت جورج مایکلو؛ نگو ! "
گفتم : وا...اولا نمایشه!....ثانیا مگه دروغ میگم؟! ثالثا من و سانسور ؟؟!!!!
#ارادت
#چیستایثربی⭕️
#خاطرات_بزرگان_ادبیات_ایران
#خاطرات
#زنان_ایرانی
#chista_yasrebi
#Iranian_women
#Iranian_writers
#Iranan_poets
@chista_yasrebi
#خواب_گل_سرخ
#کلیپ
#خاطرات
#دردها
#شادیها
انتخاب عکسها و ساخت کلیپ
#سبا_ادیب
موزیک کلیپ :
#فریدون_فروغی
من دوست داشتن را ؛
با تو هبوط کردم ؛
از این پس
خدا به دادمان برسد...
خدا به داد من و تو !
#چیستایثربی
#رمان
#خواب_گل_سرخ
@chista_yasrebi_official
#کلیپ
#خاطرات
#دردها
#شادیها
انتخاب عکسها و ساخت کلیپ
#سبا_ادیب
موزیک کلیپ :
#فریدون_فروغی
من دوست داشتن را ؛
با تو هبوط کردم ؛
از این پس
خدا به دادمان برسد...
خدا به داد من و تو !
#چیستایثربی
#رمان
#خواب_گل_سرخ
@chista_yasrebi_official
لطف دوستان
با #معصومه_امیر_زاده عزیز
نویسنده و از هنرجویان نمایشنامه نویسی کلاس دانشگاه تهران من
#خاطرات
و احیای آنها
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
با #معصومه_امیر_زاده عزیز
نویسنده و از هنرجویان نمایشنامه نویسی کلاس دانشگاه تهران من
#خاطرات
و احیای آنها
#چیستایثربی
@chista_yasrebi