چیستایثربی کانال رسمی
6.45K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@chista_yasrebi/لطف دوستان در مجله ی ادبی گیوار/بخشی از شعر چیستایثربی
@chista_yasrebi/یکی بود؛ یکی نبود.شهری بود که نامش "یزد" بود و زنی بود که به این شهر آمده بود....سفرنامه ی یزد...از شنبه در همین کانال/چیستایثربی
#او_یکزن
#قسمت_سیزدهم
#چیستا_یثربی


پلیس ؛ هیچوقت ردی پیدا نکرد!...انگار شبنم ؛ هیچوقت وجود نداشت ؛ انگار ما خیال میکردیم که هست.... یا بوده !....گفتم : خب؟ گفت: میخوام فیلمشو بسازم.تکی! یه فیلم خاص؛... یه جور مستند ؛ با دوربین روی دست! میخوام تو نقش شبنمو بازی کنی! هم حرفای دل ما رو بزنی؛ هم اونو ؛ و شاید؛ اگه باشه؛ اگه هنوز زنده باشه؛ این فیلمو ببینه و برگرده....فیلم؛ برای خارجه؛ نه مجوز میخواد؛ نه کسی خبردار میشه، اسم فیلمم میذارم؛ "شبنم" ! مثل شبنم که زود اومد و زود رفت. تو شبیهشی؛...به خصوص اخلاقت! من پول کارتو ؛ بهت میدم که مجبور نشی جای دیگه ای کار کنی؛ ولی تو باید دربست در اختیار گروه باشی! گفتم : یعنی چی؟ گفت: بیشتر فیلم؛ تو یه خونه ی جنگلی میگذره؛ جایی که شبنم ؛ از اون حیوون ؛ حامله شد...باید با ما باشی... در اختیار ! نمیتونی وسطش جا بزنی؛ بگی نمیام! گفتم: چند نفرید؟ گفت: زیاد نیستیم.من؛ تو ؛ فیلمبردار؛ شایدم ؛ یکی دو تادیگه...فعلا نمیخوام هیچکی خبردارشه ؛ تا فیلم تموم شه.
من دفتر خاطراتشو خوندم ؛ اصل فیلمنامه همونه؛ شبنم نمیدونست کاوه زن و بچه داره ؛ وگرنه هیچوقت باش نمیرفت.کاوه بش دروغ گفته بود؛ حتی عقدشون دروغ بود؛ همه چی؛حتی مردی که جای پدرم بردن و گفتن قیم شبنمه..... عاقد رو گول زدن؛ و بعد اون سقط !... همه رو تو دفترش نوشته! میدونی ؛مثل تو میخندید؛ موقع خنده؛ موهاش میریخت رو چشماش؛ دیگه موهاتو صاف نکن! موی فر ؛ بیشتر بهت میاد.شکل اون میشی! حس میکردم برگ سروها راه گلویم را بسته؛ سوزنی بود و تلخ....؛ انگار تیغ گلویم را میخراشید ؛ آب معدنی روی میز را ؛ با سه قرص جیبم؛ بالا انداختم. گفت: تو که از آب ؛ حالت به هم میخورد! گفتم: تلخی این قرصا رو یه جور باید برد پایین ! حتی شده با یه زهر ماری دیگه ! تا آمد بپرسد چه قرصی؟! گفتم:پس امید داری با این فیلم؛ پیداش کنی؟ گفت: پخش کننده زیاد میشناسم ؛ همه ی دنیا آشنا دارم؛ اگه اسم خودش و من؛ روی فیلم باشه؛ شاید کنجکاو شه فیلم برادرشو ببینه؛ و اونوقت شاید...گفتم: برگرده؟ اگه میخواست برگرده؛ هفت سال وقت داشت!.... راستی؛ چرا نباید به چیستا بگم؟ میتونه تو فیلمنامه کمکت کنه؛ دادزد : چیستا نه! گفتم: چیه؟! اسمش میاد؛ انگار اسم جن شنیدی؟ گفت: تو هنوز چیستا رو نمیشناسی! اگه بفهمه من و تو باهم کار میکنیم ؛ قرارداد باطله! میفهمی؟دارم بت اخطار میدم ! اگه این نقشو بازی کنی؛ از نظر مالی؛ جبران میکنم.کاری میکنم راضی شی! شایدم کارت گرفت؛ معروف شدی!.... لبخند زدم؛ باز بوی سیدنی و آب و ماهی به مشامم خورد.بوی پر مرغ ماهیخوار... گفتم :من هیچوقت نمیخواستم بازیگرشم ؛ هیچوقت! حتی وقتی بهم میگفتن چهره ت خوبه ! گفت؛ یکی دوماه؛ نقش خواهر منو بازی میکنی، بیرون ؛ جلو مردم ؛ تو دفتر؛ همه جا به من میگی داداش! اما من فقط کارگردانتم ؛ تو هم تنها بازیگر فیلمی! بم اعتماد کن دختر خوب! ...
کاش نکرده بودم.کاش با چیستا مشورت کرده بودم.کاش انقدر زود، عاشقش نشده بودم! ولی مگر میشد؟...با آن همه غمی که در نگاهش بود؟.....

#او_یک_زن
#قسمت_سیزدهم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
#برگرفته_از
اینستاگرام رسمی چیستایثربی
#ادبیات


دوستان عزیز؛ هر گونه اشتراک گذاری؛ با ذکر نام نویسنده و لینک کانال تلگرام رسمی او؛ بلا مانع است. حقوق نویسندگان ؛ مانند سایر اصناف؛ محترم است.سپاسگزارم.

#چیستا_یثربی

@chista_yasrebi
کانال رسمی


کانال قصه که میتوانید تمام قسمتهای داستان را ؛ آنجا پشت هم ؛ بخوانید....⬇️

@chista_2
کانال قصه
ایمن از باد
یا چشم گشاده ی ماه
اشکهایت، تشنگی ام را
دستهایت، خستگی ام را
و لبخندت
رنگ این روز مرده را پاک میکند
من همیشه
میان خدا و حافظت
نشسته ام ،
کمک میکنم
که خستگی هایت را
کنار جاده بگذاریم
و برگردیم

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi/با تب در جلسه....یزد..../
@chista_yasrebi/فقط چشمان تو نیست که توپ را شوت میکند /چشمان من هم پنالتی گرفتن ؛ بلد است/چیستایثربی
@chista_yasrebi/سه کلمه بیشتر ندارم..../من دوستت دارم/چیستایثربی
#مادرانه
#چیستا_یثربی

گمانم از همین نزدیکیها؛ شروع شد.آن آرزوی دور.آرزوی داشتنت...

گمانم از همین نزدیکیها ؛شروع شد ؛ از خاک ؛ از آب؛ از دشت و از این بهار بیرحم ؛ آرزوی در آغوش کشیدنت....

خاکم تشنه ی تنت بود ؛ و اکنون گمانم میخواهی بروی!

گمانم از همین نزدیکیها ؛ شروع میشود ؛ مردن زنی از عشق...از همین بوی یاس و بهار بیرحم ؛ و صدای خنده های شادمانه ی تو ؛ و گامهایت که دور میشود و من ؛ سخت خوابم میآید...


آه....عاشق بودن ؛ چه سخت است...دلت میشکند....
و سخت تر از آن ؛ مادر بودن....اگر خورشید باشد هنوز و تو رفته باشی !

لعنت به هر روزی که می آید...لعنت به هر ابری که میگذرد ؛ لعنت به هر بارانی که میبارد ؛ و نفرین بر هر که حال ؛ میپرسد ؛ اگر تو نباشی که به من بگویی: "مادر! "


لعنت به قلب کودکانه ام...از جنس خاک بود و خاک بازی میکرد ؛ تاب این عشق سنگین را نداشت... پدرم گفت: آسان نیست...نبود و نخواهد بود...


بیا گذشته و آینده ام را با کهنه های خانه؛ پشت در بگذار ! ...من دیگر چیزی نمیخواهم؛ جز تو....

تو فقط باش !
فقط گاهی بخند......
تا باور کنم که زنده ام.....

#چیستایثربی
#مادرانه
جمعه روز مادران است
تقدیم به
#مادران
@chista_yasrebi
I suppose it all started near here. That far away wish. The wish to possess you. I suppose it all started nere here. Started by the soil ; water ; plain and by this cruel spring ; the wish to embrace you...my soil was thirsty for your body...and now I suppose you are leaving!

I suppose it all starts near here....a woman' death by love..by this jasmine odour and the cruel spring and your happy laughter ...and steps that are leaving. ..and I feel so sleepy.

Oh...being in love is so difficult...your heart would be broken...and more difficult than that...being a mother...if the sun is here and you are gone..

Damn every coming day...damn every passing cloud ; damn every coming rain and damn everyone who asks how you are...if you would not be here to say : "mum".

Damn to my childlike heart. it was made of soil and was playing with it. It could not stand this love. My dad said :"it won't be easy"...; come...I leave my past and future and home stuff behind the door. I want no more thing...just be here...just laugh sometimes...I just want to believe I am alive.

برگردان:لعیا متین پارسا
Translation :Laiya Matinparsa

#motherhood
#chista_yasrebi

@chista_yasrebi
#فروشنده
#فیلم_جدید_اصغر_فرهادی
#ترانه_علیدوستی
#شهاب_حسینی
در یخش مسابقه
#کن
زوجی بر اساس تاتر #مرگ_فروشنده ارتور_میلر میخواهند تاتری را روی صحنه ببرند و......
باآرزو ی درخشش فیلم در
#جشنواره_کن
و شاید برگشت به ریشه های تاتری
#فرهادی و
#نوستالژی_تاتر

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
زندگی یک نویسنده به شدت آسیب پذیر است، عریان و بی حفاظ . ما نباید به خاطر این ناله کنیم. نویسنده انتخاب می کند. و باید پای انتخابش بماند. ولی این هم حقیقتی است که شما در معرض وزش توفان ها قرار دارید. و بعضی از آن ها واقعا منجمد کننده هستند. شما خودتان هستید و خودتان. عریان، بی پناهگاه، هیچ حمایتی نیست مگر این که دروغ بگوئید که در این صورت برای خودتان حفاظی ایجاد کرده اید. میتوان گفت: سیاستمدار شده اید.
وقتی به آینه نگاه می کنیم تصور می کنیم تصویر ما را بازتاب میدهد. ولی یک میلی متر عقب بروید، تصویر تغییر می کند. آن چه ما می بینیم در واقع طیف پایان ناپذیری از بازتاب هاست. ولی گاهی نویسنده باید آینه را بشکند. زیرا در آن سوی آینه است که حقیقت به ما نگاه می کند.
من به عنوان یک شهروند بر این باورم توضیح حقیقت زندگی مان و جامعه های مان وظیفه مهمی است که بر گردن همه ی ماست. این در واقع یک ماموریت است. اگر این از دیدگاه سیاسی ما رخت بربندد، امیدی به بازسازی آن چیز نیست که تقریبا در حال از دست رفتن است ؟ حرمت انسان.
#هارولد_پینتر
#1930_2008
#از_متن_سخنرانی_نوبل_ادبیات
#2005
@chista_yasrebi
اغلب از من می پرسند نمایشنامه ات پیرامون چیست ؟ من نمی توانم بگویم. هرگز نمی توانم کارهایم را جمع بندی کنم، به جز این که بگویم این چیزی است که اتفاق افتاد. این است چیزی که گفتند، و این است کاری که انجام دادند.
بیشتر نمایشنامه ها با یک خط، یک کلمه، یک تصویر متولد می شوند. به دنبال کلمه معمولا بطور بلافصل یک تصویر میاید....
اما هم چنانکه گفتم ؛ در درام جستجو برای حقیقت هرگز متوقف نمی شود. نمی توان آن را تعطیل کرد. نمی توان آن را به تاخیر انداخت. باید با آن روبرو شد. درست همانجا، در مرکز صحنه.
تئاترسیاسی تماما از نوعی دیگر است. از موعظه باید به هر قیمتی خودداری کرد. نگاه عینی نگر اساسی است. به کاراکترها باید اجازه داد در هوای خود نفس بکشند. نویسنده نمی تواند آن ها را طوری تعریف یا محدود کند که با سلیقه یا نظر یا پیشداوری خود او جور در بیایند. نویسنده باید آماده باشد کاراکترها را اززوایای متفاوت بگیرد، در گسترده ترین شعاع نظری و گاه شاید آن ها را غافلگیر کند، معهذا هرگز نمی گذارد آن ها به هر راهی که دل شان می خواهد بروند. این کار همیشه ممکن نیست.

#از_متن_سخنرانی_هارولد_پینتر

برای جایزه نوبل ادبیات 2005

#چبستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebiهارولد پینتر.نمایشنامه نویس.نویسنده ؛ و فعال سیاسی انگلیسی/برنده ی نوبل ادبیات دووهزار و پنج/نویسنده؛ آسیب پذیر است