آرشیو خبرنمایش کد مطلب: 69231 گفتگو با دکتر چیستایثربی ؛ نویسنده؛ نمایشنامه نویس و کارگردان
خبرگزاری هنر انلاین....
.
.
من از زیبایی میترسم
/ نویسنده و کارگردانی که دوست دارد ابر باشد / گفتوگوی نوروزی با چیستا یثربی
ارسال به دوست  نسخه چاپی 
چیستا یثربی از آرزوها و حال و هوای خود در ایام نوروز گفت.
۱۳۹۵ شنبه ۷ فروردين ساعت 08:36

سرویس تئاتر هنرآنلاین: چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان باسابقه تئاتر که نگارش بیش از پنجاه نمایشنامه و فیلمنامه و کارگردانی دهها اثر نمایشی، ترجمه و تالیف چندین اثر مختلف در زمینههای ادبی و روانشناسی و کسب دهها مقام و جایزه و لوح از جشنواره های مختلف فرهنگی و هنری را در کارنامه هنری و حرفهای خود دارد، یکی از مهمانان سفره هفت سین هنرآنلاین بود.
او با امید بسیار به آینده معتقد است که امسال سال اوست و میگوید؛ خستگی ناپذیری و شیطنتها و بازیگوشیهای میمون شاید بتواند در سال جدید بر افسردگیهایی که جانواران دیگر در سالهای گذشته پدید آوردند فائق بیاید.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی نوروزی ما با این هنرمند خستگی ناپذیر و دوست داشتنی است.
خانم یثربی ایام نوروز به نوعی ما را با طبیعت آشتی میدهد؛ توجه به عناصر طبیعی و قرار دادن آن بر سر سفره هفت سین نمونهای از این توجه است، رابطه شما با طبیعت چطور است؟
بله ایام نوروز فرصت مناسبی برای آشتی با طبیعت است. من اما اگر چه عاشق طبیعت هستم اما از طبیعت گریزانم، طبیعت من را میترساند، من از این همه زیبایی میترسم، عاشق کوه هستم اما از کوهنوردی میترسم، حدود ده سال است که کوهنوردی نکردم اما عاشق اوج و عظمت و وهم طبیعت هستم. دریا را دوست دارم اما هراس دارم که به اندازهای داخل آب شوم که غرق شوم و به اندازهای جذب آب شوم که دیگر آب از سرم گذشته باشد، شاید دلیلش این باشد که من یک بار این تجربه را داشتم که به اندازهای در آب فرو رفتم که چیزی نمانده بود غرق شوم. همچنین میترسم به اندازهای از کوه بالا برم که دیگر توان پایین آمدن نداشته باشم.

خانم یثربی اجازه بدهید یک سوال فانتزی بپرسم، اگر یک بار دیگر به دنیا بیایید و قرار باشد روحتان در قالب یکی از اجزاء طبیعت همچون کوه، دریا و... حلول کند کدام را ترجیح میدهید؟
از میان اشکال مختلف طبیعت کوه را به دلیل عظمت، استواری و نزدیکی آن به زمین و خدا بیشتر دوست داردم. دریا اگرچه همواره مجذوبم میکند اما رابطه من با دریا مانند رابطه میان ماه و دریا است به این معنی که من مجذوب دریا میشوم اما دریا من را میترساند. دوست داشتم اگر یک بار دیگر به دنیا میآمدم ابر- البته ابرسفید- میشدم. من ابر را به دلیل سفیدی و پاکی آن دوست دارم و دلیل دیگر آن، این است که هزاران بار تغییر شکل میدهد و هزاران بار رنگ نور را در خود منعکس میکند، لحظاتی وجود دارد و لحظاتی بعد محو میشود، گاهی به شکل اسب است و کاهی به صورت اژدها ظاهر میشود و هیچکس او را به دلیل این تغییرات سرزنش نمیکند، کسی او را نقد نمیکند و او اجازه دارد سیال و خودجوش باشد و در یک کلام اجازه دارد خودش باشد اما در بیشتر مواقع به ما انسانها اجازه داده نمیشود که خودمان باشیم....ادامه در پایین⬇️
#متن_مصاحبه_نوروزی_خبرگزاری_هنر_انلاین با
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خبرگزاری هنر انلاین....
.
.
من از زیبایی میترسم
/ نویسنده و کارگردانی که دوست دارد ابر باشد / گفتوگوی نوروزی با چیستا یثربی
ارسال به دوست  نسخه چاپی 
چیستا یثربی از آرزوها و حال و هوای خود در ایام نوروز گفت.
۱۳۹۵ شنبه ۷ فروردين ساعت 08:36

سرویس تئاتر هنرآنلاین: چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان باسابقه تئاتر که نگارش بیش از پنجاه نمایشنامه و فیلمنامه و کارگردانی دهها اثر نمایشی، ترجمه و تالیف چندین اثر مختلف در زمینههای ادبی و روانشناسی و کسب دهها مقام و جایزه و لوح از جشنواره های مختلف فرهنگی و هنری را در کارنامه هنری و حرفهای خود دارد، یکی از مهمانان سفره هفت سین هنرآنلاین بود.
او با امید بسیار به آینده معتقد است که امسال سال اوست و میگوید؛ خستگی ناپذیری و شیطنتها و بازیگوشیهای میمون شاید بتواند در سال جدید بر افسردگیهایی که جانواران دیگر در سالهای گذشته پدید آوردند فائق بیاید.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی نوروزی ما با این هنرمند خستگی ناپذیر و دوست داشتنی است.
خانم یثربی ایام نوروز به نوعی ما را با طبیعت آشتی میدهد؛ توجه به عناصر طبیعی و قرار دادن آن بر سر سفره هفت سین نمونهای از این توجه است، رابطه شما با طبیعت چطور است؟
بله ایام نوروز فرصت مناسبی برای آشتی با طبیعت است. من اما اگر چه عاشق طبیعت هستم اما از طبیعت گریزانم، طبیعت من را میترساند، من از این همه زیبایی میترسم، عاشق کوه هستم اما از کوهنوردی میترسم، حدود ده سال است که کوهنوردی نکردم اما عاشق اوج و عظمت و وهم طبیعت هستم. دریا را دوست دارم اما هراس دارم که به اندازهای داخل آب شوم که غرق شوم و به اندازهای جذب آب شوم که دیگر آب از سرم گذشته باشد، شاید دلیلش این باشد که من یک بار این تجربه را داشتم که به اندازهای در آب فرو رفتم که چیزی نمانده بود غرق شوم. همچنین میترسم به اندازهای از کوه بالا برم که دیگر توان پایین آمدن نداشته باشم.

خانم یثربی اجازه بدهید یک سوال فانتزی بپرسم، اگر یک بار دیگر به دنیا بیایید و قرار باشد روحتان در قالب یکی از اجزاء طبیعت همچون کوه، دریا و... حلول کند کدام را ترجیح میدهید؟
از میان اشکال مختلف طبیعت کوه را به دلیل عظمت، استواری و نزدیکی آن به زمین و خدا بیشتر دوست داردم. دریا اگرچه همواره مجذوبم میکند اما رابطه من با دریا مانند رابطه میان ماه و دریا است به این معنی که من مجذوب دریا میشوم اما دریا من را میترساند. دوست داشتم اگر یک بار دیگر به دنیا میآمدم ابر- البته ابرسفید- میشدم. من ابر را به دلیل سفیدی و پاکی آن دوست دارم و دلیل دیگر آن، این است که هزاران بار تغییر شکل میدهد و هزاران بار رنگ نور را در خود منعکس میکند، لحظاتی وجود دارد و لحظاتی بعد محو میشود، گاهی به شکل اسب است و کاهی به صورت اژدها ظاهر میشود و هیچکس او را به دلیل این تغییرات سرزنش نمیکند، کسی او را نقد نمیکند و او اجازه دارد سیال و خودجوش باشد و در یک کلام اجازه دارد خودش باشد اما در بیشتر مواقع به ما انسانها اجازه داده نمیشود که خودمان باشیم....ادامه در پایین⬇️
#متن_مصاحبه_نوروزی_خبرگزاری_هنر_انلاین با
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#اخرین_فصل_نمایش
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
#نویسنده و
#کارگردان :
#چیستا_یثربی
.
.
بر اساس
زندگی شاعر آمریکایی
#سیلویا_پلات
که با گاز اشپزخانه(اجاق) در سی و یک سالگی خودکشی کرد.
او همسر
#تد_هیوز
شاعر معروف انگلیسی بود و از او ؛ دو فرزند داشت و در زمان خودکشی ؛ در متارکه به سر میبردند...
سیلویا ؛ نماد شعر زنانه در غرب به شمار میرود.اشعاری استعاری و گاهی بسیار پیجیده با زبانی خاص؛ سنگین و چند صدایی...
نمایش
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
با بازی مهسا مهجور؛ سام درخشانی؛ مینو زاهدی؛ حمیدرضا جوکار و الناز تاریخی ؛ یکی از موفق ترین و پر مخاطب ترین ؛ نمایشهای فجر 83 و سال 84 بود و افتخاری در کارنامه ی من...نوشتن نمایشی شاعرانه ؛ درباره ی فرازهایی از زندگی یک شاعر ؛
این جمله ها ؛ دعای آخر سیلویا ؛ قبل از خودکشی در نمایش من است...
از
#متن_نمایش
#کلیپ:
#فردوس
#کلیپ_شعر
#کلیپ_دیالوگهای_نمایش
#چهارسو در فجر و #سایه...اجرای عمومی
1384
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
#نویسنده و
#کارگردان :
#چیستا_یثربی
.
.
بر اساس
زندگی شاعر آمریکایی
#سیلویا_پلات
که با گاز اشپزخانه(اجاق) در سی و یک سالگی خودکشی کرد.
او همسر
#تد_هیوز
شاعر معروف انگلیسی بود و از او ؛ دو فرزند داشت و در زمان خودکشی ؛ در متارکه به سر میبردند...
سیلویا ؛ نماد شعر زنانه در غرب به شمار میرود.اشعاری استعاری و گاهی بسیار پیجیده با زبانی خاص؛ سنگین و چند صدایی...
نمایش
#یک_شب_دیگر_هم_بمان_سیلویا
با بازی مهسا مهجور؛ سام درخشانی؛ مینو زاهدی؛ حمیدرضا جوکار و الناز تاریخی ؛ یکی از موفق ترین و پر مخاطب ترین ؛ نمایشهای فجر 83 و سال 84 بود و افتخاری در کارنامه ی من...نوشتن نمایشی شاعرانه ؛ درباره ی فرازهایی از زندگی یک شاعر ؛
این جمله ها ؛ دعای آخر سیلویا ؛ قبل از خودکشی در نمایش من است...
از
#متن_نمایش
#کلیپ:
#فردوس
#کلیپ_شعر
#کلیپ_دیالوگهای_نمایش
#چهارسو در فجر و #سایه...اجرای عمومی
1384
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#متن_صحبت_اقای
#شاهین_زرتشت
درباره
#چیستا یثربی
#مدل_بین_المللی_معتبرترین_برندهای_جهان
مدرس و طراح مد...
#فشن_دیزاینر
در مراسم رونمایی دو کتاب چیستایثربی
#کوله_پشتی_بوکلند_پالادیوم :
شکر خدا در نسلی زندگی میکنم که امثال
#یثربی_ها در آن حضور دارند،
گرچه روزگار، آنچنان تعریفی نیست،گرچه قضاوت ها،برچسب ها و دزدی ها نفس آدم را تنگ میکند..
دزدی آقا جان دزدی؛از پستچی تا ..
بماند...
بماند در ته ته ته دل همه ی ما
و در آخر خدایا من، شاهین زرتشت تمام قد میستایمت برای حضور هنرمندان این چنین در کشورم.
سایه شان بر سر هنر این کشور مستدام
#شاهين_زرتشت
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
.
#شاهین_زرتشت
درباره
#چیستا یثربی
#مدل_بین_المللی_معتبرترین_برندهای_جهان
مدرس و طراح مد...
#فشن_دیزاینر
در مراسم رونمایی دو کتاب چیستایثربی
#کوله_پشتی_بوکلند_پالادیوم :
شکر خدا در نسلی زندگی میکنم که امثال
#یثربی_ها در آن حضور دارند،
گرچه روزگار، آنچنان تعریفی نیست،گرچه قضاوت ها،برچسب ها و دزدی ها نفس آدم را تنگ میکند..
دزدی آقا جان دزدی؛از پستچی تا ..
بماند...
بماند در ته ته ته دل همه ی ما
و در آخر خدایا من، شاهین زرتشت تمام قد میستایمت برای حضور هنرمندان این چنین در کشورم.
سایه شان بر سر هنر این کشور مستدام
#شاهين_زرتشت
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
.
@chista_yasrebi این زن صدای ذهن مردم را میخواند...او فالگیر نیست!__شهره سلطانی در نمایی از فیلم من"زنی از کوچه پشتی"__هم اکنون قابل دانلود #متن از سایت طاقچه
www.taaghche.ir /چیستایثربی
www.taaghche.ir /چیستایثربی
@chista_yasrebi زنی از کوچه ی پشتی__برنده بهترین.فیلمنامه برای چیستایثربی و بهترین بازیگری زن برای شهره سلطانی__هم اکنون "جهت دانلود" #متن در سایت طاقچه
www.taaghche.ir
www.taaghche.ir
#Chista_Yasrebi
#مهمان
#فیلمنامه ای براساس نمایش
#مهمان_سرزمین_خواب از #چیستایثربی
یونس ؛ پسر وسط خانواده ؛ پس از سالها مفقود الاثری ؛ از جنگ باز میگردد...
در حالی که ادعا میکند اینجا ؛ خانواده ی او نیست و هیچیک از افرادش را نمیشناسد!.....او حتی ؛ همسرش سارا را به یاد نمی آورد!....آیا بیمار شده است؟ آیا برای این تمارض ؛ دلیلی دارد؟
خیلی جوان بودم که این نمایش برنده #جایزه_اول #کتاب_سال_دفاع_مقدس شد.
یادم است برای گرفتن جایزه ام به خانه ی ما زنگ زدند ؛ من هم با ریخت دانشگاه بلند شدم و رفتم....مهمانها همه نطامیان و سرکرده ها و سرهنگهای عالی رتبه بودند....
هیج زنی ؛ میان مهمانان هفت ردیف اول نبود!.... به من گفتند :خواهر کجا؟!
گفتم : شماره ی صندلی ام ردیف دوم است! گفتند : اشتباه شده حتما !....آنجا جای برگزیدگان و مقامات است.تازه بدون چادر نمیتوانی وارد شوی !..یک سرهنگ مهربان گفت : ایشون ؛ خانم چیستایثربی ست که جایزه ی اول
#نمایشنامه را برده؛ بگذارید وارد شود.من هم کمی عصبانی شده بودم.به مامور حراست گفتم : پشت تلفن نگفتند با چادر !!!!
سرهنگ خندید و گفت : حتما نامت را تشخیص ندادند که زن هستی ! چون الان هم ؛ در سالن میگفتند ؛ آقای یثربی نیامده ؟؟؟!!!
بالاخره
#اولین_زنی بودم که این جایزه را گرفتم ؛ آن هم 74.... آن سالهای سخت....
یونس : پسر من ؛ داداش من ؛ شوهر من!....تو هم سن اونی ؛ کس و کار اونی ؛...مثل اونی؛...آره ......همه ی آدما شبیه همن؛ اما من یونس شما نیستم !!!!! از
#متن_نمایش
#چیستا_یثربی
این.نمایش در دهه ی هفتاد به چاپ رسید ؛ ولی خیلی زود ؛ تمام شد . در
#طاقچه ؛ نسخه ی فیلمنامه ی آن را میخوانید ؛ خود نمایش بزودی توسط ناشری معروف منتشر میشود.
دانلود:هم اکنون سایت
#طاقچه
@www.taaghche.ir
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#مهمان
#فیلمنامه ای براساس نمایش
#مهمان_سرزمین_خواب از #چیستایثربی
یونس ؛ پسر وسط خانواده ؛ پس از سالها مفقود الاثری ؛ از جنگ باز میگردد...
در حالی که ادعا میکند اینجا ؛ خانواده ی او نیست و هیچیک از افرادش را نمیشناسد!.....او حتی ؛ همسرش سارا را به یاد نمی آورد!....آیا بیمار شده است؟ آیا برای این تمارض ؛ دلیلی دارد؟
خیلی جوان بودم که این نمایش برنده #جایزه_اول #کتاب_سال_دفاع_مقدس شد.
یادم است برای گرفتن جایزه ام به خانه ی ما زنگ زدند ؛ من هم با ریخت دانشگاه بلند شدم و رفتم....مهمانها همه نطامیان و سرکرده ها و سرهنگهای عالی رتبه بودند....
هیج زنی ؛ میان مهمانان هفت ردیف اول نبود!.... به من گفتند :خواهر کجا؟!
گفتم : شماره ی صندلی ام ردیف دوم است! گفتند : اشتباه شده حتما !....آنجا جای برگزیدگان و مقامات است.تازه بدون چادر نمیتوانی وارد شوی !..یک سرهنگ مهربان گفت : ایشون ؛ خانم چیستایثربی ست که جایزه ی اول
#نمایشنامه را برده؛ بگذارید وارد شود.من هم کمی عصبانی شده بودم.به مامور حراست گفتم : پشت تلفن نگفتند با چادر !!!!
سرهنگ خندید و گفت : حتما نامت را تشخیص ندادند که زن هستی ! چون الان هم ؛ در سالن میگفتند ؛ آقای یثربی نیامده ؟؟؟!!!
بالاخره
#اولین_زنی بودم که این جایزه را گرفتم ؛ آن هم 74.... آن سالهای سخت....
یونس : پسر من ؛ داداش من ؛ شوهر من!....تو هم سن اونی ؛ کس و کار اونی ؛...مثل اونی؛...آره ......همه ی آدما شبیه همن؛ اما من یونس شما نیستم !!!!! از
#متن_نمایش
#چیستا_یثربی
این.نمایش در دهه ی هفتاد به چاپ رسید ؛ ولی خیلی زود ؛ تمام شد . در
#طاقچه ؛ نسخه ی فیلمنامه ی آن را میخوانید ؛ خود نمایش بزودی توسط ناشری معروف منتشر میشود.
دانلود:هم اکنون سایت
#طاقچه
@www.taaghche.ir
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
طاقچه
دانلود و خرید کتاب و کتاب صوتی با طاقچه
در فروشگاه اینترنتی کتاب طاقچه میتوانید از خرید آنلاین کتاب با تخفیف تا ۹۰٪ و دانلود کتاب الکترونیکی و صوتی لذت ببرید و در اپلیکیشن رایگان، کتاب بخوانید و بشنوید.
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#Chista_Yasrebi
#مهمان
#فیلمنامه ای براساس نمایش
#مهمان_سرزمین_خواب از #چیستایثربی
یونس ؛ پسر وسط خانواده ؛ پس از سالها مفقود الاثری ؛ از جنگ باز میگردد...
در حالی که ادعا میکند اینجا ؛ خانواده ی او نیست و هیچیک از افرادش را نمیشناسد!.....او حتی ؛ همسرش سارا را به یاد نمی آورد!....آیا بیمار شده است؟ آیا برای این تمارض ؛ دلیلی دارد؟
خیلی جوان بودم که این نمایش برنده #جایزه_اول #کتاب_سال_دفاع_مقدس شد.
یادم است برای گرفتن جایزه ام به خانه ی ما زنگ زدند ؛ من هم با ریخت دانشگاه بلند شدم و رفتم....مهمانها همه نطامیان و سرکرده ها و سرهنگهای عالی رتبه بودند....
هیج زنی ؛ میان مهمانان هفت ردیف اول نبود!.... به من گفتند :خواهر کجا؟!
گفتم : شماره ی صندلی ام ردیف دوم است! گفتند : اشتباه شده حتما !....آنجا جای برگزیدگان و مقامات است.تازه بدون چادر نمیتوانی وارد شوی !..یک سرهنگ مهربان گفت : ایشون ؛ خانم چیستایثربی ست که جایزه ی اول
#نمایشنامه را برده؛ بگذارید وارد شود.من هم کمی عصبانی شده بودم.به مامور حراست گفتم : پشت تلفن نگفتند با چادر !!!!
سرهنگ خندید و گفت : حتما نامت را تشخیص ندادند که زن هستی ! چون الان هم ؛ در سالن میگفتند ؛ آقای یثربی نیامده ؟؟؟!!!
بالاخره
#اولین_زنی بودم که این جایزه را گرفتم ؛ آن هم 74.... آن سالهای سخت....
یونس : پسر من ؛ داداش من ؛ شوهر من!....تو هم سن اونی ؛ کس و کار اونی ؛...مثل اونی؛...آره ......همه ی آدما شبیه همن؛ اما من یونس شما نیستم !!!!! از
#متن_نمایش
#چیستا_یثربی
این.نمایش در دهه ی هفتاد به چاپ رسید ؛ ولی خیلی زود ؛ تمام شد . در
#طاقچه ؛ نسخه ی فیلمنامه ی آن را میخوانید ؛ خود نمایش بزودی توسط ناشری معروف منتشر میشود.
دانلود:هم اکنون سایت
#طاقچه
@www.taaghche.ir
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#مهمان
#فیلمنامه ای براساس نمایش
#مهمان_سرزمین_خواب از #چیستایثربی
یونس ؛ پسر وسط خانواده ؛ پس از سالها مفقود الاثری ؛ از جنگ باز میگردد...
در حالی که ادعا میکند اینجا ؛ خانواده ی او نیست و هیچیک از افرادش را نمیشناسد!.....او حتی ؛ همسرش سارا را به یاد نمی آورد!....آیا بیمار شده است؟ آیا برای این تمارض ؛ دلیلی دارد؟
خیلی جوان بودم که این نمایش برنده #جایزه_اول #کتاب_سال_دفاع_مقدس شد.
یادم است برای گرفتن جایزه ام به خانه ی ما زنگ زدند ؛ من هم با ریخت دانشگاه بلند شدم و رفتم....مهمانها همه نطامیان و سرکرده ها و سرهنگهای عالی رتبه بودند....
هیج زنی ؛ میان مهمانان هفت ردیف اول نبود!.... به من گفتند :خواهر کجا؟!
گفتم : شماره ی صندلی ام ردیف دوم است! گفتند : اشتباه شده حتما !....آنجا جای برگزیدگان و مقامات است.تازه بدون چادر نمیتوانی وارد شوی !..یک سرهنگ مهربان گفت : ایشون ؛ خانم چیستایثربی ست که جایزه ی اول
#نمایشنامه را برده؛ بگذارید وارد شود.من هم کمی عصبانی شده بودم.به مامور حراست گفتم : پشت تلفن نگفتند با چادر !!!!
سرهنگ خندید و گفت : حتما نامت را تشخیص ندادند که زن هستی ! چون الان هم ؛ در سالن میگفتند ؛ آقای یثربی نیامده ؟؟؟!!!
بالاخره
#اولین_زنی بودم که این جایزه را گرفتم ؛ آن هم 74.... آن سالهای سخت....
یونس : پسر من ؛ داداش من ؛ شوهر من!....تو هم سن اونی ؛ کس و کار اونی ؛...مثل اونی؛...آره ......همه ی آدما شبیه همن؛ اما من یونس شما نیستم !!!!! از
#متن_نمایش
#چیستا_یثربی
این.نمایش در دهه ی هفتاد به چاپ رسید ؛ ولی خیلی زود ؛ تمام شد . در
#طاقچه ؛ نسخه ی فیلمنامه ی آن را میخوانید ؛ خود نمایش بزودی توسط ناشری معروف منتشر میشود.
دانلود:هم اکنون سایت
#طاقچه
@www.taaghche.ir
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
طاقچه
دانلود و خرید کتاب و کتاب صوتی با طاقچه
در فروشگاه اینترنتی کتاب طاقچه میتوانید از خرید آنلاین کتاب با تخفیف تا ۹۰٪ و دانلود کتاب الکترونیکی و صوتی لذت ببرید و در اپلیکیشن رایگان، کتاب بخوانید و بشنوید.
#متن_پست
"و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ *آپارات و اينستاگرام نمیگنجد"
در آپارت مصاحبه اي از خانم ازاده نامداري با بانو چيستا يثربي ديدم كه بهونه اي شد اين پست رو بذارم.به شما هم پيشنهاد مي كنم ببينيد
اول از زاويه ي ديد خودم از اولين بار كه به هر دو برخوردم مي نويسم. ⭕️خانوم آزاده نامداري: برنامه ي تلويزيوني،چند سال پيش كه مهمانش اقاي رحيم نوروزي بودند.من بازي اقاي نوروزي را در تئاتر رابعه ديده ام و به شدت پسنديده ام اينه كه صدا رو زياد مي كنم تا بشنوم.
خانومِ مجريِ ناشناس عجب سوالاتِ پرت و پلايي مي پرسه،من هنوز اسمش را هم نمي دانم و با اين حافظه ي مخدوش اما يك سوالِ پرت ترينش يادم مانده: آقاي نوروزي چرا شما هميشه نقش هاي سياه بازي مي كنيد؟ 😳
شايد تعجب اين هنرپيشه بيشتر در ذهنم جا خوش كرد:خانوم سياه؟؟؟ خاكستري منظورتونه؟؟
همونجا فهميدم اين خانم از همون هاست كه مردم را به دو دسته ي رستگار يا گناهكار تقسيم مي كند! اين چه طرز سوال پرسيدنه! دانش سينمايي نداريد كه نمي دونم چرا بايد با يك هنرپيشه مصاحبه كنيد،خب لااقل كمي علوم اجتماعي و روانشناسيِ فردي بدانيد...
توي ذوقم خورد و تا امروز حاضر نشدم حتي يكي از مصاحبه هاشون رو ببينم. ⭕️بانو چيستا يثربي: خب من يك مثلث عشقي داشتم كه او در هر سه حضور داشت.ادبيات تئاتر و روانشناسي...
عجبا كه دير شناختمش،اوايل بيست و دو سالگي! سال ١٣٩٠ هممين طوري شانسي يك كتاب مي خرم از نشر چشمه به نام "در كوچه باغِ شعر"
اولين بار انجا به او برمي خورم.شعرهايش را دوست دارم حتي يكي شان را كه مي خوانم ياد پدرخوانده جانم مي افتم.سرچ مي كنم،عجب بانويِ محبوبي...چه قدر شبيه آرزو و آينده ي منه! هيچ وقت نديدمش اما ارزويش را دارم.گلي ترقي جانان رو همين قدر دوست داشته ام و شاگردش بوده ام اما چيستا يثربي كه اسمش خودش شبيه شعر است را فرصتش دست نداده.... ⭕️مصاحبه منتشر مي شود! خب علاقه ام به او از بي اعتنايي به مجري خانوم بيشتر است.مي بينم...ميخكوب مي شوم! عجب درست حدست زده بودم شاعر جان...كاش به جاي تعجب هاي انسان نديده ي مجري من بر ناب بودنت بوسه مي زدم!
از تو مي پرسد يعني تو لطافت زنانه نداري؟؟؟ به قول فروغ " زنانِ ساده ي كامل" هه! عجب اين مردم از بس تعريف هايشان بوي عفونت مغزيشان را مي دهد همچنان بي ربط مي پرسند!
مردمي هم امده اند فحش دادند؟؟ همان زوزه ي توحش...
آنجا كه مي گوييد: زن و مرد چيه؟ من انسانم...
اين جمله رو بايد قاب طلا بگيرند نه كه اظهار فضل كنند:انسان به دوسته ي خانوم ها و آقايون تقسيم مي شوند!!!! خانم ها و آقايون؟؟ "ادامه در كامنت"
#میترا_ابراهیمی
#متن_پست در پیجش
"و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ *آپارات و اينستاگرام نمیگنجد"
در آپارت مصاحبه اي از خانم ازاده نامداري با بانو چيستا يثربي ديدم كه بهونه اي شد اين پست رو بذارم.به شما هم پيشنهاد مي كنم ببينيد
اول از زاويه ي ديد خودم از اولين بار كه به هر دو برخوردم مي نويسم. ⭕️خانوم آزاده نامداري: برنامه ي تلويزيوني،چند سال پيش كه مهمانش اقاي رحيم نوروزي بودند.من بازي اقاي نوروزي را در تئاتر رابعه ديده ام و به شدت پسنديده ام اينه كه صدا رو زياد مي كنم تا بشنوم.
خانومِ مجريِ ناشناس عجب سوالاتِ پرت و پلايي مي پرسه،من هنوز اسمش را هم نمي دانم و با اين حافظه ي مخدوش اما يك سوالِ پرت ترينش يادم مانده: آقاي نوروزي چرا شما هميشه نقش هاي سياه بازي مي كنيد؟ 😳
شايد تعجب اين هنرپيشه بيشتر در ذهنم جا خوش كرد:خانوم سياه؟؟؟ خاكستري منظورتونه؟؟
همونجا فهميدم اين خانم از همون هاست كه مردم را به دو دسته ي رستگار يا گناهكار تقسيم مي كند! اين چه طرز سوال پرسيدنه! دانش سينمايي نداريد كه نمي دونم چرا بايد با يك هنرپيشه مصاحبه كنيد،خب لااقل كمي علوم اجتماعي و روانشناسيِ فردي بدانيد...
توي ذوقم خورد و تا امروز حاضر نشدم حتي يكي از مصاحبه هاشون رو ببينم. ⭕️بانو چيستا يثربي: خب من يك مثلث عشقي داشتم كه او در هر سه حضور داشت.ادبيات تئاتر و روانشناسي...
عجبا كه دير شناختمش،اوايل بيست و دو سالگي! سال ١٣٩٠ هممين طوري شانسي يك كتاب مي خرم از نشر چشمه به نام "در كوچه باغِ شعر"
اولين بار انجا به او برمي خورم.شعرهايش را دوست دارم حتي يكي شان را كه مي خوانم ياد پدرخوانده جانم مي افتم.سرچ مي كنم،عجب بانويِ محبوبي...چه قدر شبيه آرزو و آينده ي منه! هيچ وقت نديدمش اما ارزويش را دارم.گلي ترقي جانان رو همين قدر دوست داشته ام و شاگردش بوده ام اما چيستا يثربي كه اسمش خودش شبيه شعر است را فرصتش دست نداده.... ⭕️مصاحبه منتشر مي شود! خب علاقه ام به او از بي اعتنايي به مجري خانوم بيشتر است.مي بينم...ميخكوب مي شوم! عجب درست حدست زده بودم شاعر جان...كاش به جاي تعجب هاي انسان نديده ي مجري من بر ناب بودنت بوسه مي زدم!
از تو مي پرسد يعني تو لطافت زنانه نداري؟؟؟ به قول فروغ " زنانِ ساده ي كامل" هه! عجب اين مردم از بس تعريف هايشان بوي عفونت مغزيشان را مي دهد همچنان بي ربط مي پرسند!
مردمي هم امده اند فحش دادند؟؟ همان زوزه ي توحش...
آنجا كه مي گوييد: زن و مرد چيه؟ من انسانم...
اين جمله رو بايد قاب طلا بگيرند نه كه اظهار فضل كنند:انسان به دوسته ي خانوم ها و آقايون تقسيم مي شوند!!!! خانم ها و آقايون؟؟ "ادامه در كامنت"
#میترا_ابراهیمی
#متن_پست در پیجش