#گفتگو ی روزنامه
#اعتماد
با
#چیستایثربی درباره
#کهنه_های_زندگی
#امروز
#چهارم _اسفند
#نودوچهار
چیستا یثربی – #نمایشنامه_نویس و #فیلمنامه_نویس
کهنه های شوم زندگی ام را محاصره کردند
من یک کهنه گرای به تمام معنا هستم. خانه ام 60 سال قدمت دارد و خانه ای است که در آن متولد شده ام. هنوز دفتر مشق دوران کودکی را دارم. اجاق گاز، یخچال، میز نهارخوری و تمام وسایل خانه ام، وسایلی است که به عنوان جهیزیه آورده بودم. شاید باور نکنید اما کاغذهایی دارم که متعلق به 30 سال پیش است و مثلا روی آن کسی به یادگار قطعه شعری نوشته است اما این سبک زندگی، این خاطره بازی ها حالا دیگر آزار دهنده شده است. می گویند "چیزهایی که مالک آنها هستید روزی مالک تان می شود" آن وابستگی عجیب و غریب به کهنه ها، باعث شده است که من نتوانم از خانه قدیمی ام دل بکنم و خانه جدید بخرم. خانه قدیمی من راه آب ندارد و من مجبورم به جای استفاده از لباسشویی، رخت هایم را با دست بشویم. دخترم با دیدن این صحنه می پرسد: این وضع لباس شستن چیستا یثربی است؟ یا مثلا چند وقت پیش سقف حمام روی سر دخترم خراب شد. اتاق هایی دارم که تا سقف از کالا و وسایل قدیمی و خاطره انگیزم انباشته شده است. در این بی نظمی و آشفتگی هیچ چیز نباید بدون هماهنگی با من جابه جا شود چون فقط خودم می دانم چه چیزی کجا قرار دارد و دخالت یا کمک دیگران باعث دردسر می شود. چند سال پیش خانمی برای کارهای خانه به منزل ما می آمد. این خانم دست نوشته های مرا جابه جا کرده بود و دیگر هیچ وقت نتوانستم آنها را پیدا کنم. همین مساله باعث شد 3 تا سریال تلویزیونی را از دست بدهم، چون نتوانستم آن چیزی را که می خواستم به یاد بیاورم در نتیجه آن پروژه ها را رد کردم، یا مثلا چند سال پیش ویلای مبله ای را در شمال کشور خریدم اما چون نتوانستم با آن فضای جدید ارتباط برقرار کنم آن را به یک سوم قیمت فروختم و زیان کردم. گاهی پیش می آید یاد یکی از وسایل قدیمی ام می افتم. مثلا می خواهم لباس آبی را که سالها پیش در یک میهمانی پوشیدم، پیدا کنم. این باعث می شود همیشه میان دنیایی از خاطرات و وسایل قدیمی دست و پا بزنی و دایم در جست و جو باشی که این آزاردهنده است. از این گذشته غیر از ما افراد دیگری هم در خانه مان زندگی می کنند که ما حق نداریم با این رفتار برای آنها دردسر درست کنیم و آزارشان بدهیم. به همین دلیل من تصمیم گرفتم با کمک و راهنمایی یک مشاور روانشناس این مشکلم را حل کنم. این روزها دارم کهنه ها و وابستگی های آزار دهنده ام را یکی یکی جلوی در خانه می گذارم. وابستگی زیاد به کهنه ها ضرف نظر از محدودیت هایی که ایجاد می کند باعث می شود قدرت ریسک پذیری آدم پایین بیاید که شاید این بدترین قسمت ماجرا باشد. موضوعی که می تواند مانع از پیشرفت و توسعه آدم بشود.اصلا هرچیزی که برایت آزاردهنده شد بگذار دم در و در را ببند. زیاد ماندن بعضی چیزها در زندگیت شوم است و انرژی منفی دارد. من فکر می کنم کهنه ها تا وقتی در زندگی ما جایگاه دارند که باعث آزارمان نشوند، اگر این مرز رد شد باید آنها را جلوی در خانه گذاشت.
#مصاحبه
#روزنامه_اعتماد
با
#چیستایثریی
#امروز
@chista_yasrebi
#اعتماد
با
#چیستایثربی درباره
#کهنه_های_زندگی
#امروز
#چهارم _اسفند
#نودوچهار
چیستا یثربی – #نمایشنامه_نویس و #فیلمنامه_نویس
کهنه های شوم زندگی ام را محاصره کردند
من یک کهنه گرای به تمام معنا هستم. خانه ام 60 سال قدمت دارد و خانه ای است که در آن متولد شده ام. هنوز دفتر مشق دوران کودکی را دارم. اجاق گاز، یخچال، میز نهارخوری و تمام وسایل خانه ام، وسایلی است که به عنوان جهیزیه آورده بودم. شاید باور نکنید اما کاغذهایی دارم که متعلق به 30 سال پیش است و مثلا روی آن کسی به یادگار قطعه شعری نوشته است اما این سبک زندگی، این خاطره بازی ها حالا دیگر آزار دهنده شده است. می گویند "چیزهایی که مالک آنها هستید روزی مالک تان می شود" آن وابستگی عجیب و غریب به کهنه ها، باعث شده است که من نتوانم از خانه قدیمی ام دل بکنم و خانه جدید بخرم. خانه قدیمی من راه آب ندارد و من مجبورم به جای استفاده از لباسشویی، رخت هایم را با دست بشویم. دخترم با دیدن این صحنه می پرسد: این وضع لباس شستن چیستا یثربی است؟ یا مثلا چند وقت پیش سقف حمام روی سر دخترم خراب شد. اتاق هایی دارم که تا سقف از کالا و وسایل قدیمی و خاطره انگیزم انباشته شده است. در این بی نظمی و آشفتگی هیچ چیز نباید بدون هماهنگی با من جابه جا شود چون فقط خودم می دانم چه چیزی کجا قرار دارد و دخالت یا کمک دیگران باعث دردسر می شود. چند سال پیش خانمی برای کارهای خانه به منزل ما می آمد. این خانم دست نوشته های مرا جابه جا کرده بود و دیگر هیچ وقت نتوانستم آنها را پیدا کنم. همین مساله باعث شد 3 تا سریال تلویزیونی را از دست بدهم، چون نتوانستم آن چیزی را که می خواستم به یاد بیاورم در نتیجه آن پروژه ها را رد کردم، یا مثلا چند سال پیش ویلای مبله ای را در شمال کشور خریدم اما چون نتوانستم با آن فضای جدید ارتباط برقرار کنم آن را به یک سوم قیمت فروختم و زیان کردم. گاهی پیش می آید یاد یکی از وسایل قدیمی ام می افتم. مثلا می خواهم لباس آبی را که سالها پیش در یک میهمانی پوشیدم، پیدا کنم. این باعث می شود همیشه میان دنیایی از خاطرات و وسایل قدیمی دست و پا بزنی و دایم در جست و جو باشی که این آزاردهنده است. از این گذشته غیر از ما افراد دیگری هم در خانه مان زندگی می کنند که ما حق نداریم با این رفتار برای آنها دردسر درست کنیم و آزارشان بدهیم. به همین دلیل من تصمیم گرفتم با کمک و راهنمایی یک مشاور روانشناس این مشکلم را حل کنم. این روزها دارم کهنه ها و وابستگی های آزار دهنده ام را یکی یکی جلوی در خانه می گذارم. وابستگی زیاد به کهنه ها ضرف نظر از محدودیت هایی که ایجاد می کند باعث می شود قدرت ریسک پذیری آدم پایین بیاید که شاید این بدترین قسمت ماجرا باشد. موضوعی که می تواند مانع از پیشرفت و توسعه آدم بشود.اصلا هرچیزی که برایت آزاردهنده شد بگذار دم در و در را ببند. زیاد ماندن بعضی چیزها در زندگیت شوم است و انرژی منفی دارد. من فکر می کنم کهنه ها تا وقتی در زندگی ما جایگاه دارند که باعث آزارمان نشوند، اگر این مرز رد شد باید آنها را جلوی در خانه گذاشت.
#مصاحبه
#روزنامه_اعتماد
با
#چیستایثریی
#امروز
@chista_yasrebi
سال ۱۹۶۱ و به پیشنهاد انستیتو بینالمللی تئاتر (ITI)، سالانه روز جهانی تئاتر در تاریخ ۲۷ مارس جشن گرفته میشود.
پیام سالانه این روز هر سال توسط یکی از صاحب نظران و هنرمندان عرصه تئاتر انتخاب میشود و به تاثیر و تقابل تئاتر در عرصه بینالمللی اختصاص دارد.
ادوارد آلبی، آگوستو بوال، جین کوکتو، آرتور میلر، پابلو نرودا و... از جمله افرادی بودند که پیام روز جهانی تئاتر را نوشتهاند. پیام روز جهانی تئاتر در سال ۲۰۱۱ توسط جسیکا کاوا، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر نوشته شدهاست. شهرت وی در عرصه بینالمللی نه به دلیل داشتن مدرک دکترا در رشته تئاتر و انجام پژوهشهای بسیار در این زمینه، بلکه به دلیل فعالیتهای بشر دوستانه او است.
#چیستایثریی
@chista_yasrebi
پیام سالانه این روز هر سال توسط یکی از صاحب نظران و هنرمندان عرصه تئاتر انتخاب میشود و به تاثیر و تقابل تئاتر در عرصه بینالمللی اختصاص دارد.
ادوارد آلبی، آگوستو بوال، جین کوکتو، آرتور میلر، پابلو نرودا و... از جمله افرادی بودند که پیام روز جهانی تئاتر را نوشتهاند. پیام روز جهانی تئاتر در سال ۲۰۱۱ توسط جسیکا کاوا، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر نوشته شدهاست. شهرت وی در عرصه بینالمللی نه به دلیل داشتن مدرک دکترا در رشته تئاتر و انجام پژوهشهای بسیار در این زمینه، بلکه به دلیل فعالیتهای بشر دوستانه او است.
#چیستایثریی
@chista_yasrebi
#او_یکزن
#قسمت_چهل_و_یکم
#چیستا_یثربی
تمام روز ؛ نه سرما بود و نه درد...غم هم نبود.فقط حس کردم تنم خواب رفته است و به زحمت میتوانم از جایم بلند شوم! کاش زندگی ؛ همیشه همینگونه بود....ولی نبود.زندگی رنگهای مختلفی داشت...از چاله ی برف ؛ تا کلبه نیکان راه زیادی نبود.اما به نظرم سالهای نوری طول کشید تا به کلبه رسیدیم.
علیرضا ناهار را آماده کرده بود و خودش داشت میرفت؛ بعد از مدتها احساس گرسنگی شدیدی کردم. تمام غذایم را تمام کردم ؛ شهرام با علاقه ؛ به غذا خوردنم نگاه میکرد.گفت: غذا خوردنتم با بقیه ی آدما فرق داره...میبلعی ! نمیخوری!
با دهان پر؛ لبخند زدم. راست میگفت؛ علیرضا کوله پشتی اش را برداشت و خداحافظی کرد؛ شهرام تا دم در ؛ با او رفت...چیزهایی پشت در زمزمه کردند که نشنیدم و نخواستم بشنوم... گفتم: ظرفها رو میشورم...در حال شستن ظرفها بودم که در زدند! من و شهرام ؛ و لحظه ای نگرانی در نگاهمان....
گفتم:من باز میکنم.سهراب بود.
گفت: ببخشید...ولی من و آقا شهرام؛ شرطی داشتیم. علیرضا هنوز مجرم محسوب میشه؛ شرطمون این بود که تو رو از اینجا ببره تا منم رضایت بدم. خودش رفت! ولی تو چرا موندی؟! هواشناسی باز احتمال برف و بورانو برای منطقه داده! بودن نلی خانمم اینجا امن نیست...تو قرار بود برگردی! حالا نلی خانمم آوردی اینجا؟ شهرام گفت:ببین یه قرارداد کاریه؛ فقط همین! علیرضام فرار نمیکنه!
هم دیه میده؛ هم هر وقت صداش کنید میاد ؛ اون مست بود و جریان تصادف اون شب ؛ خودت میدونی عمدی نبود! سهراب گفت: به هر حال؛ با چیزایی که دیدم و شنیدم ؛ دیگه صلاح نمیدونم نلی خانم اینجا باشه.ایشون میتونن برای فیلمبرداری بیان...اما مواقع دیگه تو اتاق من اقامت میکنن.من شبا عادت دارم کشیک بدم؛ نمیخوابم...نلی خانم لطفا!...به شهرام و بعد به سهراب نگاه کردم.یکیشان همسر قانونی من بود و دیگری مرد خوبی که نجاتم داده بود...گفتم :اخه شاید مجبور شیم راجع به فیلمنامه حرف بزنیم ؛ من نمیتونم هی بیام و برگردم تو این برف!...سخته!
گمانم آقای نیکان؛ تبش قطع شده و کاری به جز صحبت درباره ی فیلم با هم نداریم ؛ سهراب گفت: ولی آدم باید سر قولش بمونه.ما اجازه دادیم علیرضا سپندار ؛ به قید ضمانت آزاد شه؛ به شرطی که شهرام نیکان ؛ فعلا بساط این فیلمو جمع کنه و برگرده تهران ! شهرام گفت: خب حالا برنمیگردم! زندانم میندازید؟ لوکیشن برف لازم داشتم و خدا رسوند ؛ اگه برنگردم چیکار میخواین کنین؟ علیرضا رو میگیرین؟ اشکال نداره.خودش دو تا وکیل خوب داره! سهراب لحظه ای عصبی شد.گفت:حیف که دستت شکسته...وگرنه میگفتم چیکار میکنم... آدمی که به دروغ به همه بگه ترنسه ؛ معلومه یه ریگی تو کفشش هست...
#او_یک_زن
#قسمت_چهل_و_یکم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام چیستایثربی
#رمان
#ادبیات
دوستان عزیز هر گونه اشتراک گذاری با ذکز نام نویسنده و لینک تلگرام او بلامانع است.ممنون که رعایت میفرمایید
#کانال_رسمی
#چیستایثریی
@chista_yasrebi
#کانال_قصه_او_یکزن
#او_یکزن
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را
#پشت_هم داشته باشند
@chista_2
#قسمت_چهل_و_یکم
#چیستا_یثربی
تمام روز ؛ نه سرما بود و نه درد...غم هم نبود.فقط حس کردم تنم خواب رفته است و به زحمت میتوانم از جایم بلند شوم! کاش زندگی ؛ همیشه همینگونه بود....ولی نبود.زندگی رنگهای مختلفی داشت...از چاله ی برف ؛ تا کلبه نیکان راه زیادی نبود.اما به نظرم سالهای نوری طول کشید تا به کلبه رسیدیم.
علیرضا ناهار را آماده کرده بود و خودش داشت میرفت؛ بعد از مدتها احساس گرسنگی شدیدی کردم. تمام غذایم را تمام کردم ؛ شهرام با علاقه ؛ به غذا خوردنم نگاه میکرد.گفت: غذا خوردنتم با بقیه ی آدما فرق داره...میبلعی ! نمیخوری!
با دهان پر؛ لبخند زدم. راست میگفت؛ علیرضا کوله پشتی اش را برداشت و خداحافظی کرد؛ شهرام تا دم در ؛ با او رفت...چیزهایی پشت در زمزمه کردند که نشنیدم و نخواستم بشنوم... گفتم: ظرفها رو میشورم...در حال شستن ظرفها بودم که در زدند! من و شهرام ؛ و لحظه ای نگرانی در نگاهمان....
گفتم:من باز میکنم.سهراب بود.
گفت: ببخشید...ولی من و آقا شهرام؛ شرطی داشتیم. علیرضا هنوز مجرم محسوب میشه؛ شرطمون این بود که تو رو از اینجا ببره تا منم رضایت بدم. خودش رفت! ولی تو چرا موندی؟! هواشناسی باز احتمال برف و بورانو برای منطقه داده! بودن نلی خانمم اینجا امن نیست...تو قرار بود برگردی! حالا نلی خانمم آوردی اینجا؟ شهرام گفت:ببین یه قرارداد کاریه؛ فقط همین! علیرضام فرار نمیکنه!
هم دیه میده؛ هم هر وقت صداش کنید میاد ؛ اون مست بود و جریان تصادف اون شب ؛ خودت میدونی عمدی نبود! سهراب گفت: به هر حال؛ با چیزایی که دیدم و شنیدم ؛ دیگه صلاح نمیدونم نلی خانم اینجا باشه.ایشون میتونن برای فیلمبرداری بیان...اما مواقع دیگه تو اتاق من اقامت میکنن.من شبا عادت دارم کشیک بدم؛ نمیخوابم...نلی خانم لطفا!...به شهرام و بعد به سهراب نگاه کردم.یکیشان همسر قانونی من بود و دیگری مرد خوبی که نجاتم داده بود...گفتم :اخه شاید مجبور شیم راجع به فیلمنامه حرف بزنیم ؛ من نمیتونم هی بیام و برگردم تو این برف!...سخته!
گمانم آقای نیکان؛ تبش قطع شده و کاری به جز صحبت درباره ی فیلم با هم نداریم ؛ سهراب گفت: ولی آدم باید سر قولش بمونه.ما اجازه دادیم علیرضا سپندار ؛ به قید ضمانت آزاد شه؛ به شرطی که شهرام نیکان ؛ فعلا بساط این فیلمو جمع کنه و برگرده تهران ! شهرام گفت: خب حالا برنمیگردم! زندانم میندازید؟ لوکیشن برف لازم داشتم و خدا رسوند ؛ اگه برنگردم چیکار میخواین کنین؟ علیرضا رو میگیرین؟ اشکال نداره.خودش دو تا وکیل خوب داره! سهراب لحظه ای عصبی شد.گفت:حیف که دستت شکسته...وگرنه میگفتم چیکار میکنم... آدمی که به دروغ به همه بگه ترنسه ؛ معلومه یه ریگی تو کفشش هست...
#او_یک_زن
#قسمت_چهل_و_یکم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی اینستاگرام چیستایثربی
#رمان
#ادبیات
دوستان عزیز هر گونه اشتراک گذاری با ذکز نام نویسنده و لینک تلگرام او بلامانع است.ممنون که رعایت میفرمایید
#کانال_رسمی
#چیستایثریی
@chista_yasrebi
#کانال_قصه_او_یکزن
#او_یکزن
برای کسانی که میخواهند همه ی قسمتها را
#پشت_هم داشته باشند
@chista_2
@chista_yasrebi با توجه به عشق و احترام عظیمی که میان من و فالورهایم است ؛ پست ویژه ای برایتان تدارک دیده بودم که فردا از پیج رسمی اینستاگرام من منتشر میشود
#چیستایثریی
#چیستایثریی
Chista Yasrebi:
#سکوت_مرد
#چیستایثربی
مردان وقتی ساکت میشوند ؛
به عشق فکر میکنند ؛
زنان وقتی مردانشان ساکتند ؛ میترسند
که دلگیر نباشند ؛
که غمگین نباشند ؛
که خسته نباشند ؛
..و نمیدانند که مردانشان به عشق ؛
می اندیشند
و به لطافت گل سرخ .....
و به طراوت بهشت از دست رفته....
...و چه خوب است گاهی ؛
سکوت این فکر کردن ؛ باهم ؛
زیر یک سقف...
مثل سکوت قبل از هبوط...
مثل مکث و تردید آدم و حوا ؛
در آخرین غروب بهشت...
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#شعر_عاشقانه
#زنان
#مردان
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#سکوت_مرد
#چیستایثربی
مردان وقتی ساکت میشوند ؛
به عشق فکر میکنند ؛
زنان وقتی مردانشان ساکتند ؛ میترسند
که دلگیر نباشند ؛
که غمگین نباشند ؛
که خسته نباشند ؛
..و نمیدانند که مردانشان به عشق ؛
می اندیشند
و به لطافت گل سرخ .....
و به طراوت بهشت از دست رفته....
...و چه خوب است گاهی ؛
سکوت این فکر کردن ؛ باهم ؛
زیر یک سقف...
مثل سکوت قبل از هبوط...
مثل مکث و تردید آدم و حوا ؛
در آخرین غروب بهشت...
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#شعر_عاشقانه
#زنان
#مردان
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebiمحمد حاتمی و چیستایثربی در نمایشی از
#چیستایثریی
#نویسنده و
#کارگردان
#چیستا_یثربی
#شب
#بزودی
#تاتر_شهر
#چیستایثریی
#نویسنده و
#کارگردان
#چیستا_یثربی
#شب
#بزودی
#تاتر_شهر
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
آدمهای مبتلا به رنجی عمیق وقتی که شاد هستند
رنجشان فاش میشود
طوری به شادی میچسبند
که انگار از سرِ حسد میخواهند بغلش کنند
و خفهاش کنند
آلبر کامو
#آلبر_کامو
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
رنجشان فاش میشود
طوری به شادی میچسبند
که انگار از سرِ حسد میخواهند بغلش کنند
و خفهاش کنند
آلبر کامو
#آلبر_کامو
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
آوردم.
که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁☺
.مثلا قسمتبعدی مربوط
بهانتخاباتاست....
رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام
اینقسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش
در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد
هنوز کتاب نشده!
اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید
ادمین کانالش این است✋👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999
مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی