#آیا_تو_تابحال_عاشق_بوده_ای_
#روژانو
#نویسنده :
#چیستایثربی
#کارگردان :
#چیستایثربی
#کار تحسین شده در جشنواره مقاومت
#بازیها :
#رحیم_نوروزی
#افسانه_ماهیان
#نیایش_میمندی
#آذر_رجبی
امروز فقط کار توسط من نمایشخوانی میشود.این عکسها ؛ متعلق به اجرای کار است
میدونم دوسش داری....اما خودت نگو صابر ! از زبون خودت نمیخوام بشنوم....این جنگ با ما چیکار کرد ؟ خداحافظی کردنو راحت یادمون داد....الانم وقت خداحافظی منه !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#روژانو
#نویسنده :
#چیستایثربی
#کارگردان :
#چیستایثربی
#کار تحسین شده در جشنواره مقاومت
#بازیها :
#رحیم_نوروزی
#افسانه_ماهیان
#نیایش_میمندی
#آذر_رجبی
امروز فقط کار توسط من نمایشخوانی میشود.این عکسها ؛ متعلق به اجرای کار است
میدونم دوسش داری....اما خودت نگو صابر ! از زبون خودت نمیخوام بشنوم....این جنگ با ما چیکار کرد ؟ خداحافظی کردنو راحت یادمون داد....الانم وقت خداحافظی منه !
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#نام کامل نمایش ده سال پیش من
#آیا_تو_تابحال_عاشق_بوده_ای_روژانو؟
به دو زبان
#فارسی و
#کردی
#نویسنده و کارگردان
#چیستایثربی
#برگزیده بخش ویژه جشنواره تاتر دفاع مقدس
#سنندج#تهران
#بازیگران :
#رحیم_نوروزی
#افسانه_ماهیان
#آذر_رجبی/ بازیگر کرد اورامان
#نیایش_میمندی
من تو را دوست دارم.تو او را دوست داری.او مرا دوست دارد.با این مثلث جهنمی چه کنیم؟
نگاهی تلخ ؛ بشردوستانه ؛ جهان شمول ؛ واقع گرا و لحظاتی همراه با طنز تلخ ؛ درباره ی سرنوشت خانواده های درگیر جنگ و سرنوشت آن همه فداکاری ؛ پس از پایان جنگ.....
جمله ی معروف نمایش :
هیچکدوم از ما به حق خودمون نرسیدیم مرجان؛....
..هیچکدوم !....
#زیر_چاپ
@chista_yasrebi
#آیا_تو_تابحال_عاشق_بوده_ای_روژانو؟
به دو زبان
#فارسی و
#کردی
#نویسنده و کارگردان
#چیستایثربی
#برگزیده بخش ویژه جشنواره تاتر دفاع مقدس
#سنندج#تهران
#بازیگران :
#رحیم_نوروزی
#افسانه_ماهیان
#آذر_رجبی/ بازیگر کرد اورامان
#نیایش_میمندی
من تو را دوست دارم.تو او را دوست داری.او مرا دوست دارد.با این مثلث جهنمی چه کنیم؟
نگاهی تلخ ؛ بشردوستانه ؛ جهان شمول ؛ واقع گرا و لحظاتی همراه با طنز تلخ ؛ درباره ی سرنوشت خانواده های درگیر جنگ و سرنوشت آن همه فداکاری ؛ پس از پایان جنگ.....
جمله ی معروف نمایش :
هیچکدوم از ما به حق خودمون نرسیدیم مرجان؛....
..هیچکدوم !....
#زیر_چاپ
@chista_yasrebi
Chista Yasrebi:
#الهه_گان_انتقام
در
#اساطیر_یونان_باستان
خون اورانوس زمانی که کرونوس اختهاش کرد، به روی گایا (زمین) ریخت و ائومنیدس به وجود آمدند.
ایومنیدس ؛ سه تن بودند،
آلکتو، مگایرا و تیسوفه.
آنها #مجرمین و مخصوصاً
#قاتلان را #تعقیب و #مجازات میکردند. الهههای انتقام به شکل موجوداتی وحشتناک، نه به طور کامل #زنانه با ویژگیهای از قبیل نفسی سوزان، بالهایی به شکل خفاش، سری که مارها بر روی آن حلقه بسته بودند و خونی آغشته به سم از چشمانشان سرازیر میشد، توصیف میشوند. یونانیان از سر ترس یا شوخی آنها را ائومنیدس (به معنی مهربانان) مینامیدند. در اساطیر روم با #دیرای مطابقت دارد.
#الهههای_انتقام که به یونانی؛
#مهربانان
نامیده میشوند، در اساطیر یونانی
#ایزدبانوان_انتقام بودند.
#اسطوره
#افسانه
#انتقام
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#الهه_گان_انتقام
در
#اساطیر_یونان_باستان
خون اورانوس زمانی که کرونوس اختهاش کرد، به روی گایا (زمین) ریخت و ائومنیدس به وجود آمدند.
ایومنیدس ؛ سه تن بودند،
آلکتو، مگایرا و تیسوفه.
آنها #مجرمین و مخصوصاً
#قاتلان را #تعقیب و #مجازات میکردند. الهههای انتقام به شکل موجوداتی وحشتناک، نه به طور کامل #زنانه با ویژگیهای از قبیل نفسی سوزان، بالهایی به شکل خفاش، سری که مارها بر روی آن حلقه بسته بودند و خونی آغشته به سم از چشمانشان سرازیر میشد، توصیف میشوند. یونانیان از سر ترس یا شوخی آنها را ائومنیدس (به معنی مهربانان) مینامیدند. در اساطیر روم با #دیرای مطابقت دارد.
#الهههای_انتقام که به یونانی؛
#مهربانان
نامیده میشوند، در اساطیر یونانی
#ایزدبانوان_انتقام بودند.
#اسطوره
#افسانه
#انتقام
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#ملکه_مارها
محصول هندوستان با بازی معروف
#سری_دیوی
و #رقص_مار او که معروف شد
پسر جوان متمولی عاشق دختری زیبا میشود ، با او ازدواج میکند و نمیداند که دخترک ، ملکه ی مارهاست...
از #افسانه_های_کهن_هند
سری دیوی که دیشب در ۵۴ سالگی براثر سکته قلبی فوت کرد ؛ در این فیلم ،بسیار درخشید.فیلم محصول ۱۹۸۶ است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
محصول هندوستان با بازی معروف
#سری_دیوی
و #رقص_مار او که معروف شد
پسر جوان متمولی عاشق دختری زیبا میشود ، با او ازدواج میکند و نمیداند که دخترک ، ملکه ی مارهاست...
از #افسانه_های_کهن_هند
سری دیوی که دیشب در ۵۴ سالگی براثر سکته قلبی فوت کرد ؛ در این فیلم ،بسیار درخشید.فیلم محصول ۱۹۸۶ است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#داستان_کوتاه
#سیب
#نویسنده
#چیستا_یثربی
تقدیم به همه آنها که هنوز به #عشق باور دارند.
#داستان
#سیب
روزی روزگاری یک زن در دنیا بود که هیچکس را نداشت.
پیش خدا از تنهایی اش شکایت برد.
خدا به او گفت :
پنج سیب از شاخه درخت حیاطت ، بچین و به نیت پنج آرزوی خیر ، به پنج نفر هدیه کن.
زن سیبها را چید.
حالا فقط مانده بود به چه کسی آنها را بدهد.
کسی رانمیشناخت و میترسید اگر به خیابان برود و سیبها را به
غریبه ها تعارف کند ، از اونپذیرند.
آخر چه کسی، نذرِ سیب میکند؟!
زن باخودش گفت :
من که خجالت میکشم سیب به کسی دهم... کسی قبول نمیکند.مطمئنم!
بهتر است پاکت سیبها را در یک مغازه یا سوپر جا بگذارم و بروم....
بالاخره کسی پیدا میشود که آنها را بردارد.
زن با این فکر ؛ به مغازه ی دوردستی در محله ای دیگر رفت.
جایی که کسی او را نمیشناخت.
وارد مغازه شد.
دو سه مشتری داخل سوپر بودند.
زن جنسهایی را که میخواست برداشت. یک بسته نمک ؛ یکبسته نان و یک جعبه ماست.
آنها را حساب کرد.
.
اما پاکت سیب را که روی زمین ، زیر پایش گذاشته بود، برنداشت و از مغازه بیرون رفت.
به خانه که رسید؛ آهی از سرِ آسودگی کشید و گفت :
خدا را شکر!
هم نذرم ادا شد ، هم آبرویم نرفت...
اگر پاکت سیبها را جلوی مردم میگرفتم و بر نمیداشتند ، خیلی خجالت میکشیدم.
همان موقع در زدند.
آقایی از پشتِ آیفون گفت:ببخشید خانم، بسته تونو آوردم!
زن با تعجب گفت : من بسته ای ندارم!
مرد گفت : چرا... آدرس شما روش نوشته شده.
زن با تعجب لباس پوشید و دم در رفت.
.پاکت سیب در دست مرد بود.
زن با ترس و شگفتی به آن خیره شد.
مرد گفت :
سلام. ببخشید...این پاکت که سیبها توشه، آدرس شما رو داره...
من تو مغازه داشتم خرید میکردم، دیدم شما رفتید ؛ اماپاکتتونو جا گذاشتید!
زن یادش آمد که سیبها را در پاکتِ یکی از خریدهای اینترنتی اش گذاشته بود و یادش رفته بود که آدرسش، روی آن است!
آمد بگوید : این سیبها مال من نیست.
اما دو جرقه مثل دو ستاره ، در شب تیره، آتشش زدند.
چشمان مرد ، مثل دو خورشید تابان ، میدرخشید.
چشمان مرد ، انگار سلام میداد؛ حال میپرسید ؛ دلداری میداد...
زن نمیدانست چه بگوید.
لال شده بود.
نگاهش را زمین انداخت.
حتی سالها بعد، وقتی مرد، این ماجرا را برای نوه هایشان ؛ تعریف میکرد ، زن از خجالت نگاهش را زمین میانداخت.
اما در قلبش ، خداوند لبخند میزد.
#چیستایثربی
#چیستا
#موسیقی
#افسانه
#امین_الله_رشیدی
#کلیپ
#سکانس
#فیلم
#همجنسگرایی
#دایره_مینا
#عزت_الله_انتظامی
#سعید_کنگرانی
#غلامحسین_ساعدی
#شب_آرزوها
https://www.instagram.com/p/CLck0KnlEr_/?igshid=13q3g00z94f44
#سیب
#نویسنده
#چیستا_یثربی
تقدیم به همه آنها که هنوز به #عشق باور دارند.
#داستان
#سیب
روزی روزگاری یک زن در دنیا بود که هیچکس را نداشت.
پیش خدا از تنهایی اش شکایت برد.
خدا به او گفت :
پنج سیب از شاخه درخت حیاطت ، بچین و به نیت پنج آرزوی خیر ، به پنج نفر هدیه کن.
زن سیبها را چید.
حالا فقط مانده بود به چه کسی آنها را بدهد.
کسی رانمیشناخت و میترسید اگر به خیابان برود و سیبها را به
غریبه ها تعارف کند ، از اونپذیرند.
آخر چه کسی، نذرِ سیب میکند؟!
زن باخودش گفت :
من که خجالت میکشم سیب به کسی دهم... کسی قبول نمیکند.مطمئنم!
بهتر است پاکت سیبها را در یک مغازه یا سوپر جا بگذارم و بروم....
بالاخره کسی پیدا میشود که آنها را بردارد.
زن با این فکر ؛ به مغازه ی دوردستی در محله ای دیگر رفت.
جایی که کسی او را نمیشناخت.
وارد مغازه شد.
دو سه مشتری داخل سوپر بودند.
زن جنسهایی را که میخواست برداشت. یک بسته نمک ؛ یکبسته نان و یک جعبه ماست.
آنها را حساب کرد.
.
اما پاکت سیب را که روی زمین ، زیر پایش گذاشته بود، برنداشت و از مغازه بیرون رفت.
به خانه که رسید؛ آهی از سرِ آسودگی کشید و گفت :
خدا را شکر!
هم نذرم ادا شد ، هم آبرویم نرفت...
اگر پاکت سیبها را جلوی مردم میگرفتم و بر نمیداشتند ، خیلی خجالت میکشیدم.
همان موقع در زدند.
آقایی از پشتِ آیفون گفت:ببخشید خانم، بسته تونو آوردم!
زن با تعجب گفت : من بسته ای ندارم!
مرد گفت : چرا... آدرس شما روش نوشته شده.
زن با تعجب لباس پوشید و دم در رفت.
.پاکت سیب در دست مرد بود.
زن با ترس و شگفتی به آن خیره شد.
مرد گفت :
سلام. ببخشید...این پاکت که سیبها توشه، آدرس شما رو داره...
من تو مغازه داشتم خرید میکردم، دیدم شما رفتید ؛ اماپاکتتونو جا گذاشتید!
زن یادش آمد که سیبها را در پاکتِ یکی از خریدهای اینترنتی اش گذاشته بود و یادش رفته بود که آدرسش، روی آن است!
آمد بگوید : این سیبها مال من نیست.
اما دو جرقه مثل دو ستاره ، در شب تیره، آتشش زدند.
چشمان مرد ، مثل دو خورشید تابان ، میدرخشید.
چشمان مرد ، انگار سلام میداد؛ حال میپرسید ؛ دلداری میداد...
زن نمیدانست چه بگوید.
لال شده بود.
نگاهش را زمین انداخت.
حتی سالها بعد، وقتی مرد، این ماجرا را برای نوه هایشان ؛ تعریف میکرد ، زن از خجالت نگاهش را زمین میانداخت.
اما در قلبش ، خداوند لبخند میزد.
#چیستایثربی
#چیستا
#موسیقی
#افسانه
#امین_الله_رشیدی
#کلیپ
#سکانس
#فیلم
#همجنسگرایی
#دایره_مینا
#عزت_الله_انتظامی
#سعید_کنگرانی
#غلامحسین_ساعدی
#شب_آرزوها
https://www.instagram.com/p/CLck0KnlEr_/?igshid=13q3g00z94f44