@Chista_Yasrebi
غلامحسین ساعدی خاموش نیست
اینکه ساعدی خاموش شده است واقعیت ندارد. زیرا ساعدی همچنان در همه یادها و در مبارزات فرهنگی هر که علیه فرهنگ کشان حاکم مینویسد زنده است. چرا که صدای او در گوش همه طنینانداز است که گفت: «جاپای ما در ذهن همه دنیا باید باقی بماند. اگر این کار را نکنیم مردهایم ؛ و اگر این کار را بکنیم، تیر خلاص به مغز عفن و پوسیده دیکتاتورها زده ایم و اگر این کار را نکنیم مردهایم. آرام ننشینیم. لحظهیی آرام ننشینیم. خموشید خموشید خموشی دم مرگ است. در این راه بمانید که خاموش نمیرید».
#غلامحسن_ساعدی
#روانپزشک
#نمایشنامه_نویس
#رمان_نویس
#مبارز_سیاسی
#زندان و شکنجه در زمان شاه
اجبار به ترک وطن وممنوع الکاری ؛ بعد از انقلاب
خونریزی داخلی ناگهانی در حدود 50 سالگی
مرگ:
#پاریس_در_غربت
#مزار
گورستان پرلاشز کنار صادق هدایت
#تولد :#1314تبریز
مرگ:
#1364_دوم آذر_پاریس
غلامحسین ساعدی خاموش نیست
اینکه ساعدی خاموش شده است واقعیت ندارد. زیرا ساعدی همچنان در همه یادها و در مبارزات فرهنگی هر که علیه فرهنگ کشان حاکم مینویسد زنده است. چرا که صدای او در گوش همه طنینانداز است که گفت: «جاپای ما در ذهن همه دنیا باید باقی بماند. اگر این کار را نکنیم مردهایم ؛ و اگر این کار را بکنیم، تیر خلاص به مغز عفن و پوسیده دیکتاتورها زده ایم و اگر این کار را نکنیم مردهایم. آرام ننشینیم. لحظهیی آرام ننشینیم. خموشید خموشید خموشی دم مرگ است. در این راه بمانید که خاموش نمیرید».
#غلامحسن_ساعدی
#روانپزشک
#نمایشنامه_نویس
#رمان_نویس
#مبارز_سیاسی
#زندان و شکنجه در زمان شاه
اجبار به ترک وطن وممنوع الکاری ؛ بعد از انقلاب
خونریزی داخلی ناگهانی در حدود 50 سالگی
مرگ:
#پاریس_در_غربت
#مزار
گورستان پرلاشز کنار صادق هدایت
#تولد :#1314تبریز
مرگ:
#1364_دوم آذر_پاریس
@chista_yasrebi مرگ در آوارگی ؛ مرگ در برزخ است...ننگ مرگ است
#غلامحسن_ساعدی
معروف به
#گوهر_مراد
#روانپزشک
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#چیستایثربی
#غلامحسن_ساعدی
معروف به
#گوهر_مراد
#روانپزشک
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
- مشدی حسن هم چنان در حال نشخوار گفت: "من مشدی حسن نیستم. من گاوم... من گاو مشدی حسن هستم."
- کدخدا گفت: "این حرفو نزن مشدی حسن، تو خودِ مشدی حسن هستی"
- مشدی حسن پا به زمین کوفت و گفت:" نه، من نیستم، من گاو مشدی حسنم، مشدی حسن نشسته اون بالا و مواظب منه."
#غلامحسین_ساعدی
#روانپزشک
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس
مونولوگ معروف فیلم
#گاو
اثر
#داریوش_مهرجویی
#فیلمنامه
#دکتر_غلامحسین_ساعدی
اوج #از_خود_بیگانگی_انسان از خود و جامعه ای که روحش را ارضاء نمیکند ؛
و همذات پنداری با گاوی که عاشقش بود....و حالا مرده....
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
- مشدی حسن هم چنان در حال نشخوار گفت: "من مشدی حسن نیستم. من گاوم... من گاو مشدی حسن هستم."
- کدخدا گفت: "این حرفو نزن مشدی حسن، تو خودِ مشدی حسن هستی"
- مشدی حسن پا به زمین کوفت و گفت:" نه، من نیستم، من گاو مشدی حسنم، مشدی حسن نشسته اون بالا و مواظب منه."
#غلامحسین_ساعدی
#روانپزشک
#نویسنده
#نمایشنامه_نویس
مونولوگ معروف فیلم
#گاو
اثر
#داریوش_مهرجویی
#فیلمنامه
#دکتر_غلامحسین_ساعدی
اوج #از_خود_بیگانگی_انسان از خود و جامعه ای که روحش را ارضاء نمیکند ؛
و همذات پنداری با گاوی که عاشقش بود....و حالا مرده....
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
ادامه داستان
#درس از
#ساعدی ؛ ادامه از پست بالا....🔼
پارچه دیگری را از گونی بیرون کشید و دهانش را بست و تکه دیگری را از زیر چانه رد کرد و روی ملاج گره زد . بعد دستها را کنار بدن صاف کرد . تعدادی پنبه از کیسه بیرون کشید و لای پاها گذاشت و شست پاها را با طنابی به هم بست و بعد بی آن که کمکی داشته باشد جنازه را در پارچه پیچید و بالا و پایین پارچه را گره زد و با لبخند گفت : « کارش تمام شد . »
اشاره کرد و دو پیر مرد وارد خرابه شدند و جسد را برداشتند و داخل یکی از گودالها انداختند و گودال را از خاک انباشتند و بیرون رفتند . معلم دهن دره ای کرد و پرسید : « کسی یاد گرفت ؟ »
عده ای دست بلند کردیم . بقیه ترسیده بودند و معلم گفت : « آن ها که یاد گرفته اند بیایند جلو . »
بلند شدیم و رفتیم جلو . معلم می خواست به بیرون خرابه اشاره کند که دست و پایش را گرفتیم و روی تخته سنگ خواباندیم . تا خواست فریاد بزند گلویش را گرفتیم و پیچاندیم . روی سینهاش نشستیم و با مشت محکمی فک پایینش را به فک بالا دوختیم . روی چشمهایش پنبه گذاشتیم و بستیم . دهانش را به ملاجش دوختیم و لختش کردیم و پنبه لای پاهایش گذاشتیم . شست پاهایش را با طناب به هم گره زدیم و کفن پیچش کردیم و بعد بلندش کردیم و پرتش کردیم توی گودال بزرگی و خاک رویش ریختیم و همه زدیم بیرون . ناظم و پیرمردها نتوانستند جلو ما را بگیرند . راننده کامیون پشت فرمان نشست و همه سوار شدیم . وقتی از بیراهه ای به بیراهه ای دیگر م یپیچیدیم آفتاب خاموش شده بود . گل میخ چند ستاره بالا سر ما پیدا بود و ماه از گوشه ای ابرو نشان می داد .
تابستان 62
#غلامحسین_ساعدی
#روانپزشک
#نمایشنامه_نویس
#رمان_نویس
#داستان_کوتاه
کانال
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#درس از
#ساعدی ؛ ادامه از پست بالا....🔼
پارچه دیگری را از گونی بیرون کشید و دهانش را بست و تکه دیگری را از زیر چانه رد کرد و روی ملاج گره زد . بعد دستها را کنار بدن صاف کرد . تعدادی پنبه از کیسه بیرون کشید و لای پاها گذاشت و شست پاها را با طنابی به هم بست و بعد بی آن که کمکی داشته باشد جنازه را در پارچه پیچید و بالا و پایین پارچه را گره زد و با لبخند گفت : « کارش تمام شد . »
اشاره کرد و دو پیر مرد وارد خرابه شدند و جسد را برداشتند و داخل یکی از گودالها انداختند و گودال را از خاک انباشتند و بیرون رفتند . معلم دهن دره ای کرد و پرسید : « کسی یاد گرفت ؟ »
عده ای دست بلند کردیم . بقیه ترسیده بودند و معلم گفت : « آن ها که یاد گرفته اند بیایند جلو . »
بلند شدیم و رفتیم جلو . معلم می خواست به بیرون خرابه اشاره کند که دست و پایش را گرفتیم و روی تخته سنگ خواباندیم . تا خواست فریاد بزند گلویش را گرفتیم و پیچاندیم . روی سینهاش نشستیم و با مشت محکمی فک پایینش را به فک بالا دوختیم . روی چشمهایش پنبه گذاشتیم و بستیم . دهانش را به ملاجش دوختیم و لختش کردیم و پنبه لای پاهایش گذاشتیم . شست پاهایش را با طناب به هم گره زدیم و کفن پیچش کردیم و بعد بلندش کردیم و پرتش کردیم توی گودال بزرگی و خاک رویش ریختیم و همه زدیم بیرون . ناظم و پیرمردها نتوانستند جلو ما را بگیرند . راننده کامیون پشت فرمان نشست و همه سوار شدیم . وقتی از بیراهه ای به بیراهه ای دیگر م یپیچیدیم آفتاب خاموش شده بود . گل میخ چند ستاره بالا سر ما پیدا بود و ماه از گوشه ای ابرو نشان می داد .
تابستان 62
#غلامحسین_ساعدی
#روانپزشک
#نمایشنامه_نویس
#رمان_نویس
#داستان_کوتاه
کانال
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
عشق، شکل مولد مرتبط بودن به دیگران و به خویش است.
و به معنای مسئوولیت، توجه، #احترام و معرفت و تمایل رشد و #پیشرفت شخص دیگر می باشد و بیان صمیمت است بین دو انسان به شرط حفظ استقلال شخصیت یکدیگر ؛ در کنار همبستگی
#اریک_فروم
#روانپزشک_معاصر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
و به معنای مسئوولیت، توجه، #احترام و معرفت و تمایل رشد و #پیشرفت شخص دیگر می باشد و بیان صمیمت است بین دو انسان به شرط حفظ استقلال شخصیت یکدیگر ؛ در کنار همبستگی
#اریک_فروم
#روانپزشک_معاصر
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
«روانشناسی ما باید در زندگی راه یابد، در غیر این صورت در قرون وسطا ماندگاریم.»
#کارل_گوستاو_یونگ
#روانپزشک
بانی مکتب
#روانشناسی_تحلیلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_original
#کارل_گوستاو_یونگ
#روانپزشک
بانی مکتب
#روانشناسی_تحلیلی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_original
#دکتر_مجد
#روانکاو و #روانپزشک
استاد من در دوران دانشجویی روانشناسی بالینی. مقطع اولم ، ارشد.
هنوز هم حرفهایش به روزند...
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#روانکاو و #روانپزشک
استاد من در دوران دانشجویی روانشناسی بالینی. مقطع اولم ، ارشد.
هنوز هم حرفهایش به روزند...
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
"از دو چیز می ترسم، یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن."
#غلامحسین_ساعدی
#نویسنده
#روانپزشک
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#غلامحسین_ساعدی
#نویسنده
#روانپزشک
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
"از دو چیز می ترسم، یکی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن."
#غلامحسین_ساعدی
#نویسنده
#روانپزشک
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#غلامحسین_ساعدی
#نویسنده
#روانپزشک
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi