قسمت پانزدهم داستان #نوشتن_در_تاریکی منتشر شد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
ادمین کانال
@ccch999
#رمان
#داستان
#قصه
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
ادمین کانال
@ccch999
#رمان
#داستان
#قصه
.
#Samaritan
#فیلم_سینمایی
#سامری( اسم اصلی فیلم" سامری تن است" در #ایران؛ " سامری " ترجمه و دوبله شده است.
بابازی
#سیلوستراستالونه
#سیلوستر_استالونه
#سوژه
#قهرمانی وجود دارد؟
#قهرمان
#ابر_قهرمان
سامری فیلم ابرقهرمانی و فانتزی-اکشن آمریکایی است به کارگردانی جولیوس ایوری و نویسندگی براگی اف. شوت
سیلوستر استالونه و جیوون والتون، #بازیگران اصلی #فیلم هستند.
این فیلم به عنوان برداشتی تاریک و جدید از فیلمهای ابرقهرمانی #دنیای_مدرن ؛ توصیف شدهاست.
من #دیالوگ هایش را خیلی دوست داشتم ؛ و آمیزه ی افسانه و واقعیت را در این فیلم....
هر واقعیتی از یک افسانه یا #اسطوره نشات میگیرد. داستان دو برادر اسطوره ای خیر و شر.....کدام پیروز میشود ؟
باید منتظر پایان #قصه یا افسانه بود.
هر اسطوره ای بخشهای تاریک زیادی دارد.
باید تا آخرِ اسطوره رفت....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#iranianscreenwriter
https://www.instagram.com/reel/CwioG_dqgpX/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
#Samaritan
#فیلم_سینمایی
#سامری( اسم اصلی فیلم" سامری تن است" در #ایران؛ " سامری " ترجمه و دوبله شده است.
بابازی
#سیلوستراستالونه
#سیلوستر_استالونه
#سوژه
#قهرمانی وجود دارد؟
#قهرمان
#ابر_قهرمان
سامری فیلم ابرقهرمانی و فانتزی-اکشن آمریکایی است به کارگردانی جولیوس ایوری و نویسندگی براگی اف. شوت
سیلوستر استالونه و جیوون والتون، #بازیگران اصلی #فیلم هستند.
این فیلم به عنوان برداشتی تاریک و جدید از فیلمهای ابرقهرمانی #دنیای_مدرن ؛ توصیف شدهاست.
من #دیالوگ هایش را خیلی دوست داشتم ؛ و آمیزه ی افسانه و واقعیت را در این فیلم....
هر واقعیتی از یک افسانه یا #اسطوره نشات میگیرد. داستان دو برادر اسطوره ای خیر و شر.....کدام پیروز میشود ؟
باید منتظر پایان #قصه یا افسانه بود.
هر اسطوره ای بخشهای تاریک زیادی دارد.
باید تا آخرِ اسطوره رفت....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chistayasrebi
#iranianscreenwriter
https://www.instagram.com/reel/CwioG_dqgpX/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
#وقت_عاشقی
#رمان
#قصه
#داستان
اثر جدیدی از
#چیستا_یثربی
تو بارانی
به قدر یک لیوان ؛ از تو بنوشم ؛
کافیست...
#چیستایثربی
ادمین جهت #رمان
وقت عاشقی
تلگرام
آیدی
@ccch999
#زندگی درد دارد...دردت را به جان میکشم...
.
.
💙💚🤍🤍🤍
https://www.instagram.com/reel/CzHcHF2S0dX/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
#رمان
#قصه
#داستان
اثر جدیدی از
#چیستا_یثربی
تو بارانی
به قدر یک لیوان ؛ از تو بنوشم ؛
کافیست...
#چیستایثربی
ادمین جهت #رمان
وقت عاشقی
تلگرام
آیدی
@ccch999
#زندگی درد دارد...دردت را به جان میکشم...
.
.
💙💚🤍🤍🤍
https://www.instagram.com/reel/CzHcHF2S0dX/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
قسمت پنجم. رمان#وقت_عاشقی.
#داستان#قصه
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ادمین کانال وقت عاشقی
@ccch999
#داستان#قصه
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ادمین کانال وقت عاشقی
@ccch999
🤍🤍🤍داستان کوتاهی از احمد شاملو
زنده به گور کردن مردی در بلخ
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟»
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و میگویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
نویسنده: #شاملو
چقدر این قصه ی شاملو برایم آشناست!
انگار هر روز ؛ به نوعی شاهد آن هستیم......
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#قصه
#داستان_کوتاه
#حکایت
#دلنوشته
#وصف_حال
#خبر
.
https://www.instagram.com/p/C2mON3tu_i1/?igsh=MXN6ajdybWNvY21mbA==
زنده به گور کردن مردی در بلخ
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک بسپارید؟»
اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و میگویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»
نویسنده: #شاملو
چقدر این قصه ی شاملو برایم آشناست!
انگار هر روز ؛ به نوعی شاهد آن هستیم......
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#داستان
#قصه
#داستان_کوتاه
#حکایت
#دلنوشته
#وصف_حال
#خبر
.
https://www.instagram.com/p/C2mON3tu_i1/?igsh=MXN6ajdybWNvY21mbA==
قسمت ۹ و ۱۰ #رمان_وقت_عاشقی در کانال خصوصی اش منتشر شد
قسمت نهم در دو پارت تلگرامیست
ادمین کانال #قصه #وقت_عاشقی
@ccch999
اثری از
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
قسمت نهم در دو پارت تلگرامیست
ادمین کانال #قصه #وقت_عاشقی
@ccch999
اثری از
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
.
#قصه آدمهایی باتفکر و دیدگاه متفاوت را به هم نزدیک میکند
فقط آدمِ بافرهنگ ؛ بلد است ساکت شود و به قصه ی دیگری گوش دهد.
و فقط نویسندگان خاص ؛ با هدفمندی ؛ قصه ای را مینویسند؛ تا نور قصه؛ تاریکی را کنار زند و حقایقی را روشن کند.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/C4IgaOJNiBc1VCZbp-cs-FN0L-x-46T-7XTYnA0/?igsh=MXJ2eG1ldnd2eDFmOQ==
#قصه آدمهایی باتفکر و دیدگاه متفاوت را به هم نزدیک میکند
فقط آدمِ بافرهنگ ؛ بلد است ساکت شود و به قصه ی دیگری گوش دهد.
و فقط نویسندگان خاص ؛ با هدفمندی ؛ قصه ای را مینویسند؛ تا نور قصه؛ تاریکی را کنار زند و حقایقی را روشن کند.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/C4IgaOJNiBc1VCZbp-cs-FN0L-x-46T-7XTYnA0/?igsh=MXJ2eG1ldnd2eDFmOQ==
.
سوزان سانتاگ ؛ نویسنده و منتقد ادبی
میگوید :
من فکر نمیکنم جهان پر از داستان باشد؛
بلکه داستان با نویسنده شروع میشود
یک داستان واحد در جهان وجود دارد ؛
هر نویسنده ای صدای خود را در آن قرار میدهد؛
و با زبان ؛ عواطف ؛ خیال و تجارب خود ؛ آن را با روایتی نو مینویسد.
#نویسنده است که میتواند یک داستان را جاودان یا مبتذل کند.
فقط شخص نویسنده
چه مسولیت عظیمی!
#سوزان_سانتاگ
#منتقد_ادبی و سینمایی فقید آمریکایی
#نویسنده
#نظریه_پرداز
#داستان
#قصه
#کتاب
#رمان
#نویسندگان
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
@chistayasrebiofficialpage
https://www.instagram.com/reel/C5YWbvKrhhW/?igsh=OWprZjJlMTRtNHMx
سوزان سانتاگ ؛ نویسنده و منتقد ادبی
میگوید :
من فکر نمیکنم جهان پر از داستان باشد؛
بلکه داستان با نویسنده شروع میشود
یک داستان واحد در جهان وجود دارد ؛
هر نویسنده ای صدای خود را در آن قرار میدهد؛
و با زبان ؛ عواطف ؛ خیال و تجارب خود ؛ آن را با روایتی نو مینویسد.
#نویسنده است که میتواند یک داستان را جاودان یا مبتذل کند.
فقط شخص نویسنده
چه مسولیت عظیمی!
#سوزان_سانتاگ
#منتقد_ادبی و سینمایی فقید آمریکایی
#نویسنده
#نظریه_پرداز
#داستان
#قصه
#کتاب
#رمان
#نویسندگان
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
@chistayasrebiofficialpage
https://www.instagram.com/reel/C5YWbvKrhhW/?igsh=OWprZjJlMTRtNHMx
بدترین نوع فراموشی
فراموشی در ذهن آدمهایی است که دوستشان داری
اما باید ادامه داد
دندان لق را برای ابد کَند
از خرده شکستههای خود انسان جدیدی ساخت
گذشته دیگر گذشته است
یکی دیگر شو !
یکی که بلد است با یاد گذشته گریه نکند
و نگاهش به ابرها باشد
که میگذرند
که میگذرند
و میگذری......
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
فراموشی در ذهن آدمهایی است که دوستشان داری
اما باید ادامه داد
دندان لق را برای ابد کَند
از خرده شکستههای خود انسان جدیدی ساخت
گذشته دیگر گذشته است
یکی دیگر شو !
یکی که بلد است با یاد گذشته گریه نکند
و نگاهش به ابرها باشد
که میگذرند
که میگذرند
و میگذری......
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
قسمت ۲۱ رمان
#وقت_عاشقی در دو پارت منتشر شد
#داستان
#رمان
#کتاب
#قصه
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
ادمین کانال
@ccch999
#وقت_عاشقی در دو پارت منتشر شد
#داستان
#رمان
#کتاب
#قصه
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
ادمین کانال
@ccch999
#داستان
داستان تابستان
#چیستایثربی
.
عجله داشتم که زودتر به بیمارستان برسم،
وقت آزمایش داشتم.زمان راازیاد برده بودم.
ناگهان متوجه شدم که فقط یک ساعت وقت دارم،سریع لباس پوشیده ودر خیابان میدویدم.بیمارستان نزدیک بود،داشتم میرسیدم که آن مرد رادیدم!
کنار خیابان با کتی آراسته؛ مویی مرتب و جوگندمی با کراوات ساتن مشکی،روی چهارپایه ای،نشسته بود و ویولن مینواخت.
تابستان ویوالدی درآبان ماه تهران...
محو موسیقی گامهایم کندتر شد.
مقابل مرد ایستادم،
لباسش بسیار تمیز وآراسته بود.مدل کت و جلیقه ؛ شاید کمی قدیمی بود،
ولی مدلهای قدیمی دوباره مُد میشوند...و حالا مد بود.
موهایش را انگار همین حالا شسته و شانه زده بود، یک طره مویش روی پیشانی اش میرقصید.
نمیدانستم باید به اوپول بدهم، یا نه!
غرق موسیقی بودم ومقابل آن مرد؛ ظرف یاروزنامه ای نبود!
هیچکس پولی نداده بود!
مردم دیگر هم؛ مثل من؛جادو شده؛ به تابستان ویوالدی در پاییز تهران گوش سپرده بودند؛
ولابد آنهاهم ازخود میپرسیدند:
آیااوفقیر است؟
ازراه نوازندگی امرارمعاش میکند؟
آیاپول میخواهد؟
نوازنده ی دوره گرد است؟
چقدر باید به او داد؟
چارپایه ی مرد؛ پلاستیک نبود!چوب مارپیچ سنگینی بود ؛ شیک و عتیقه....
حتما به زمانی تعلق داشت که مرد؛ روی صحنه؛ ویولن مینواخت ، درتئاتری ،کنسرتی،جایی...
آخر مگر میشود آدم ویوالدی رابه این خوبی بنوازد و بعد کنار خیابان بنشیند و ازمردم پول بخواهد؟
بله،همه چیز میشود!
لعنت به کارت شتاب!
لعنت به دیجیتال!
آخر مگر جز کارت؛ درکیف من، پولی بود؟
از دستگاه ؛ باعجله؛ مقداری پول گرفتم،
نمیدانستم چقدر باید بدهم؟
پنجاه هزارتومان رابا شرم؛ مقابل مرد روی زمین گذاشتم، بالاخره یک نفر بایدشروع میکرد.همیشه یک نفر باید قدم اول رابردارد.اگربه من ناسزا هم میگفت؛ مهم نبود.
اما مرد؛ سرش رابه نشانه ی احترام فرو آورد ومن طوری خم شدم وپول را بر زمین گذاشتم که انگار به او ادای احترام وتعظیم میکردم...
در پایان یک اجرای موفق.
بعد ازمن مردم دیگر جرات کردند وجلو آمدند،
حالا مقابل مرد پراز اسکناسهای مردم بود.
شاید اگرمن آن چک پول پنجاه هزارتومانی را آنجانمیگذاشتم؛ هنوز مردم نمیدانستند که باید به او پول بدهند!
هنر رایگان نیست!
واگر یک هنرمند ازاین راه امرارمعاش کند؛خجالت آور نیست.
هنر؛ هزینه اش جان است.
و یکنفر باید شروع کند و برای هنر،هزینه دهد ؛ تاهمگان دریابند.
آن روز؛ همه ی ما، در جادوی قطعه ی تابستان در پاییز ؛
غرق شده بودیم.
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه
#vivaldi
#summer
#ویولن
#ویوالدی
قطعه
#تابستان
#قصه
#موزیک
https://www.instagram.com/reel/DB1XrIOCM9n/?igsh=emxoZm40c3Bma3Br
داستان تابستان
#چیستایثربی
.
عجله داشتم که زودتر به بیمارستان برسم،
وقت آزمایش داشتم.زمان راازیاد برده بودم.
ناگهان متوجه شدم که فقط یک ساعت وقت دارم،سریع لباس پوشیده ودر خیابان میدویدم.بیمارستان نزدیک بود،داشتم میرسیدم که آن مرد رادیدم!
کنار خیابان با کتی آراسته؛ مویی مرتب و جوگندمی با کراوات ساتن مشکی،روی چهارپایه ای،نشسته بود و ویولن مینواخت.
تابستان ویوالدی درآبان ماه تهران...
محو موسیقی گامهایم کندتر شد.
مقابل مرد ایستادم،
لباسش بسیار تمیز وآراسته بود.مدل کت و جلیقه ؛ شاید کمی قدیمی بود،
ولی مدلهای قدیمی دوباره مُد میشوند...و حالا مد بود.
موهایش را انگار همین حالا شسته و شانه زده بود، یک طره مویش روی پیشانی اش میرقصید.
نمیدانستم باید به اوپول بدهم، یا نه!
غرق موسیقی بودم ومقابل آن مرد؛ ظرف یاروزنامه ای نبود!
هیچکس پولی نداده بود!
مردم دیگر هم؛ مثل من؛جادو شده؛ به تابستان ویوالدی در پاییز تهران گوش سپرده بودند؛
ولابد آنهاهم ازخود میپرسیدند:
آیااوفقیر است؟
ازراه نوازندگی امرارمعاش میکند؟
آیاپول میخواهد؟
نوازنده ی دوره گرد است؟
چقدر باید به او داد؟
چارپایه ی مرد؛ پلاستیک نبود!چوب مارپیچ سنگینی بود ؛ شیک و عتیقه....
حتما به زمانی تعلق داشت که مرد؛ روی صحنه؛ ویولن مینواخت ، درتئاتری ،کنسرتی،جایی...
آخر مگر میشود آدم ویوالدی رابه این خوبی بنوازد و بعد کنار خیابان بنشیند و ازمردم پول بخواهد؟
بله،همه چیز میشود!
لعنت به کارت شتاب!
لعنت به دیجیتال!
آخر مگر جز کارت؛ درکیف من، پولی بود؟
از دستگاه ؛ باعجله؛ مقداری پول گرفتم،
نمیدانستم چقدر باید بدهم؟
پنجاه هزارتومان رابا شرم؛ مقابل مرد روی زمین گذاشتم، بالاخره یک نفر بایدشروع میکرد.همیشه یک نفر باید قدم اول رابردارد.اگربه من ناسزا هم میگفت؛ مهم نبود.
اما مرد؛ سرش رابه نشانه ی احترام فرو آورد ومن طوری خم شدم وپول را بر زمین گذاشتم که انگار به او ادای احترام وتعظیم میکردم...
در پایان یک اجرای موفق.
بعد ازمن مردم دیگر جرات کردند وجلو آمدند،
حالا مقابل مرد پراز اسکناسهای مردم بود.
شاید اگرمن آن چک پول پنجاه هزارتومانی را آنجانمیگذاشتم؛ هنوز مردم نمیدانستند که باید به او پول بدهند!
هنر رایگان نیست!
واگر یک هنرمند ازاین راه امرارمعاش کند؛خجالت آور نیست.
هنر؛ هزینه اش جان است.
و یکنفر باید شروع کند و برای هنر،هزینه دهد ؛ تاهمگان دریابند.
آن روز؛ همه ی ما، در جادوی قطعه ی تابستان در پاییز ؛
غرق شده بودیم.
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه
#vivaldi
#summer
#ویولن
#ویوالدی
قطعه
#تابستان
#قصه
#موزیک
https://www.instagram.com/reel/DB1XrIOCM9n/?igsh=emxoZm40c3Bma3Br