بعضی وقتا آدم اصلا نمیتونه چیزی رو که در قلبشه بیان کنه!
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی
اجرا در اروگوئه کارگردان. رائول روریگز دسیلوا
از این هفته
#تاتر
#نمایش
#گرگ_در_چشمهایش
نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#جیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
از این هفته
#تاتر
#نمایش
#گرگ_در_چشمهایش
نویسنده
#نمایشنامه_نویس
#جیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستا_یثربی
@chista_yasrebi
دوستانعزیز
از پست آینده ، فرمت اینصفحه تغییرات اساسی خواهد کرد.
من عادت ندارم بیش از پنج یا شش سال ، کاری یکنواخت را تکرار کنم .
در آستانهی سفرم
سفری غریب....
بهعمق اشیاء و کلام ...
و برایتان ، سوغاتهای معنوی زیادی خواهم آورد.
هر دو یا سه روز ؛ یک سوغات.😉☺
برای صحبت با من و #مشاوره ی زوجها ؛ مسایل ؛ یادگیری ؛ سوالها و اضطراب #کودکان؛ #استعداد_یابی شغلی ، عاطفی و تحصیلی همان شماره های گذشته ام ؛ جوابگو خواهند بود.
آیدی ادمین تلگرام برای مشاوره
@ccch999
ادمین واتساپ
09122026792
من هنوز عاشقِ همان پیک الهی هستم که به من یا داد : هدف و معنای زندگی؛ مهمتر از خودِ زندگیست.
احترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتر
#پشت_صحنه
#تمرین_تاتر
#نوشتن
#پستچی
#دکترای_روانشناسی
#هنر_درمانی
#خلاقیت
#اضطراب_کودکان
#زوج_درمانی
#حال_خوب
#خانواده
#مهارتهای_زندگی
#مهارتهای_رفتاری برای ارتباطات عاطفی
و
#سایکو_درام یا
#تاتر_درمانی
به #سلوک ما خوش آمدید!
جای #قصه های بلند ؛ کماکان در کانالشان؛ برقرار است.
#عشق
#تشنگی
#رعایت_انسان
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#phd.in #psychology
https://www.instagram.com/tv/CRmjJ52Fgiv/?utm_medium=share_sheet
از پست آینده ، فرمت اینصفحه تغییرات اساسی خواهد کرد.
من عادت ندارم بیش از پنج یا شش سال ، کاری یکنواخت را تکرار کنم .
در آستانهی سفرم
سفری غریب....
بهعمق اشیاء و کلام ...
و برایتان ، سوغاتهای معنوی زیادی خواهم آورد.
هر دو یا سه روز ؛ یک سوغات.😉☺
برای صحبت با من و #مشاوره ی زوجها ؛ مسایل ؛ یادگیری ؛ سوالها و اضطراب #کودکان؛ #استعداد_یابی شغلی ، عاطفی و تحصیلی همان شماره های گذشته ام ؛ جوابگو خواهند بود.
آیدی ادمین تلگرام برای مشاوره
@ccch999
ادمین واتساپ
09122026792
من هنوز عاشقِ همان پیک الهی هستم که به من یا داد : هدف و معنای زندگی؛ مهمتر از خودِ زندگیست.
احترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتر
#پشت_صحنه
#تمرین_تاتر
#نوشتن
#پستچی
#دکترای_روانشناسی
#هنر_درمانی
#خلاقیت
#اضطراب_کودکان
#زوج_درمانی
#حال_خوب
#خانواده
#مهارتهای_زندگی
#مهارتهای_رفتاری برای ارتباطات عاطفی
و
#سایکو_درام یا
#تاتر_درمانی
به #سلوک ما خوش آمدید!
جای #قصه های بلند ؛ کماکان در کانالشان؛ برقرار است.
#عشق
#تشنگی
#رعایت_انسان
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#phd.in #psychology
https://www.instagram.com/tv/CRmjJ52Fgiv/?utm_medium=share_sheet
با تشکر از #تاتر_ملی_آرخه و برگزاری نظر سنجی ،
دوستان میدانند که عمر نوشتن و تاتر کار کردنِ من
همسن دوران نوجوانی ام، تاکنون است.
و در سالهای سخت کرونا
اتفاقا بیشترین تعداد #نمایشنامه از من چاپ شد...
#نشر_قطره
#سایت_طاقچه
و بیشترین تعداد اجراها در شهرستانها از آثارم...
در این پنج سال ،
که به کارگردانان جوانشان افتخار میکنم
#تاتر بخش اساسی از زندگی من بوده، هست و خواهد بود
حتی وقتی روی صحنه نباشم !....
مثل یک تاتری زندگی کردن؛ هنر میخواهد
و #سلحشوری
و در عین حال
#فروتنی
با احترام به شما که رای دادید 💎🙏
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#نمایشنامه_نویس
#منتقد
#کارگردان
با تشکر از پیج محترم
@arkheh_news
و همه ی #شما که رای دادید
#چیستا 💙
#ChistaYasrebi
#chista_yasrebi
#theatre#drama
#playwrights
https://www.instagram.com/p/CUSHV2ysilU/?utm_medium=share_sheet
دوستان میدانند که عمر نوشتن و تاتر کار کردنِ من
همسن دوران نوجوانی ام، تاکنون است.
و در سالهای سخت کرونا
اتفاقا بیشترین تعداد #نمایشنامه از من چاپ شد...
#نشر_قطره
#سایت_طاقچه
و بیشترین تعداد اجراها در شهرستانها از آثارم...
در این پنج سال ،
که به کارگردانان جوانشان افتخار میکنم
#تاتر بخش اساسی از زندگی من بوده، هست و خواهد بود
حتی وقتی روی صحنه نباشم !....
مثل یک تاتری زندگی کردن؛ هنر میخواهد
و #سلحشوری
و در عین حال
#فروتنی
با احترام به شما که رای دادید 💎🙏
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#نمایشنامه_نویس
#منتقد
#کارگردان
با تشکر از پیج محترم
@arkheh_news
و همه ی #شما که رای دادید
#چیستا 💙
#ChistaYasrebi
#chista_yasrebi
#theatre#drama
#playwrights
https://www.instagram.com/p/CUSHV2ysilU/?utm_medium=share_sheet
برای همین
هرگز نمیتوانم جوک بگویم
هرگز نمیتوانم به جوک بخندم !
و شیوه نوشتنم در #تاتر و #سینما
#طنز_تلخ اجتماعی است.
مثل شنیدن خبر حاملگی سیده خانم با بازی بانو #گوهرخیراندیش ؛ در
#فیلم_سینمایی #دعوت به نویسندگی من و کارگردانی #حاتمی_کیا
که سیده خانمِ مومنه ؛ در قبرستان ؛ موقع خاکسپاری همکلاسی سابقش؛ موبایلش ؛ ناگهان زنگِ آهنگ اندی میخورد!😂
و در پنجاه و چند سالگی ، مقابل دخترانش میفهمد حامله است!
پنج شش دختر بزرگ ؛ که یکیشان بچه ی اولش را تازه حامله است و دیگری ؛ باردار نمیشود و برای همین ، ناراحت است !
من اینگونه ؛ همه ی معضلات را بیان میکنم !
و اتفاقا بسیار سخت است !😟
آنهایی که #نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه ی
مرا دیده اند ؛ میدانند...
و نمایشهای دیگرم را 👇
مثل
#حیاط_خلوت
#زنی_که_تابستان_گذشته_رسید
#شب
#بادها_برای_که_میوزند
#هتل_عروس
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
#یک_صبح _کوچک
که مردم نمیدانستند بخندند یا گریه کنند!
و....
همه #طنز_تلخ ....
این روزها ؛ هر چه میبینم و میخوانم ؛ طنز تلخ است....
کمی #بخندیم !
#جملات
#زاشا_ممت
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
جامعه ی مااز شدت درد؛ به سمت کمدی سیاه پیش میرود.
@chisayasrebiofficialpage
#ChistaYasrebi
https://www.instagram.com/p/CV8kHXKsAGf/?utm_medium=share_sheet
هرگز نمیتوانم جوک بگویم
هرگز نمیتوانم به جوک بخندم !
و شیوه نوشتنم در #تاتر و #سینما
#طنز_تلخ اجتماعی است.
مثل شنیدن خبر حاملگی سیده خانم با بازی بانو #گوهرخیراندیش ؛ در
#فیلم_سینمایی #دعوت به نویسندگی من و کارگردانی #حاتمی_کیا
که سیده خانمِ مومنه ؛ در قبرستان ؛ موقع خاکسپاری همکلاسی سابقش؛ موبایلش ؛ ناگهان زنگِ آهنگ اندی میخورد!😂
و در پنجاه و چند سالگی ، مقابل دخترانش میفهمد حامله است!
پنج شش دختر بزرگ ؛ که یکیشان بچه ی اولش را تازه حامله است و دیگری ؛ باردار نمیشود و برای همین ، ناراحت است !
من اینگونه ؛ همه ی معضلات را بیان میکنم !
و اتفاقا بسیار سخت است !😟
آنهایی که #نمایش
#کارناوال_با_لباس_خانه ی
مرا دیده اند ؛ میدانند...
و نمایشهای دیگرم را 👇
مثل
#حیاط_خلوت
#زنی_که_تابستان_گذشته_رسید
#شب
#بادها_برای_که_میوزند
#هتل_عروس
#برخورد_نزدیک_از_نوع_آخر
#یک_صبح _کوچک
که مردم نمیدانستند بخندند یا گریه کنند!
و....
همه #طنز_تلخ ....
این روزها ؛ هر چه میبینم و میخوانم ؛ طنز تلخ است....
کمی #بخندیم !
#جملات
#زاشا_ممت
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
جامعه ی مااز شدت درد؛ به سمت کمدی سیاه پیش میرود.
@chisayasrebiofficialpage
#ChistaYasrebi
https://www.instagram.com/p/CV8kHXKsAGf/?utm_medium=share_sheet
🍂🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍃🍃🍃🍃🍃
رعیت؟
رعیت کدام پدر سوخته؟
انن مردم انسانهای شریفی هستند
فقط مظلومند ...
#سریال
#هزار_دستان
جاودان یاد
#علی_حاتمی
این #سکانس
#علی_نصیریان
#جمشید_مشایخی
یکی از بهترین سریالهای ایرانی
انقدر جمله ها زیبا ؛ رسا و وصف حال است که دلم نمیخواهد بعد از آن چیزی بنویسم و با توضیح واضحات ؛ زیبایی اش را کم کنم.
#مملکت
#وطن
#ملت
#ملت_مظلوم
#مظلوم
#بیمار
#بیماری
#جامعه_بیمار
#سرخوردگی
دیگر هرگز از این گونه سریالها ؛ ساخته نشد! و نخواهد شد.
جمعی از درخشانتری اهالی #تاتر و #سینما در کنار هم .
روح رفتگانشان شاد ؛
اما
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی است.
#فروغ_فرخزاد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
رعیت؟
رعیت کدام پدر سوخته؟
میراث کدام مخنث ؟
#مخنث در اینجا یعنی #بیغیرت ؛ بی حمیت
#فیلم
#سکانس
#ویدئو
#سریال_ایرانی
#iraniancinema
#alihatami
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
حرف دیگری نیست.
.
.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🌱🌿🌷
.
https://www.instagram.com/tv/Ce1zmYeDLtK/?igshid=MDJmNzVkMjY=
رعیت؟
رعیت کدام پدر سوخته؟
انن مردم انسانهای شریفی هستند
فقط مظلومند ...
#سریال
#هزار_دستان
جاودان یاد
#علی_حاتمی
این #سکانس
#علی_نصیریان
#جمشید_مشایخی
یکی از بهترین سریالهای ایرانی
انقدر جمله ها زیبا ؛ رسا و وصف حال است که دلم نمیخواهد بعد از آن چیزی بنویسم و با توضیح واضحات ؛ زیبایی اش را کم کنم.
#مملکت
#وطن
#ملت
#ملت_مظلوم
#مظلوم
#بیمار
#بیماری
#جامعه_بیمار
#سرخوردگی
دیگر هرگز از این گونه سریالها ؛ ساخته نشد! و نخواهد شد.
جمعی از درخشانتری اهالی #تاتر و #سینما در کنار هم .
روح رفتگانشان شاد ؛
اما
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی است.
#فروغ_فرخزاد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
رعیت؟
رعیت کدام پدر سوخته؟
میراث کدام مخنث ؟
#مخنث در اینجا یعنی #بیغیرت ؛ بی حمیت
#فیلم
#سکانس
#ویدئو
#سریال_ایرانی
#iraniancinema
#alihatami
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
حرف دیگری نیست.
.
.
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍂🍃🍂🌱🌿🌷
.
https://www.instagram.com/tv/Ce1zmYeDLtK/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دلم میخواست صحنه را از ما نمیگرفتید
اما شمایید دیگر....
چاپلوس؛ منفعت طلب ؛ رفیق باز و....
و ضد_هنر
شرم نمیکنید؟!
از سیزده سالگی این صحنه؛ خانه ی من بود.همین نام رادادم به افسانه ماهیان ؛ برای #کتاب " استاد سمندریان "
" این صحنه ؛ خانه ی من است"
همیشه...
شما میروید
خیلی هم مفتضحانه و بد شکل میروید!
و آهِ دل سوخته ؛ پشتتان خواهد بود.
#این_صحنه_خانه_ی_من_است.
نامی که برای کتاب استاد #سمندریان انتخاب کردم ....به تقاضای خانم ماهیان؛ که به من زنگ زد و نامی خاص برای کتاب استاد خواست.....هنوز صدایش را دارم....
یادش بخیر!
چه روزهایی بود.آن موقع افسانه برای من در نمایشی بازی میکرد؛ به نام:
آیا تو تابحال عاشق شده ای روژانو؟
رحیم نوروزی ؛ نیایش میمندی و آذر رجبی هم در آن نمایش ؛ نقش آفرینی میکردند و کار در تهران و #سنندج درخشید.اولین تاتر #فارسی_کوردی ؛ با کمک ترجمه آقای مختار شکری پور.
ما روی صحنه زیبا بودیم
و کار زیبا بود...
به قول #نیکول_کیدمن در انتهای #فیلم "دیگران" :
" اینجا تا ابد ؛ خانه ی ماست."
هیچکس نمیتواند آن را از مابگیرد ."
در قلهک تهران ؛ به کمک دوستان قدیم وجدید علی ؛ مشغول ایجاد یک سالن خصوصی هستیم.
شمابمانید و حوضتان...
اینجا خانه ی ماست
آیندگان قضاوت خواهند کرد.
بی هنرهای ظالمِ پشت میز نشین
لابی بازی سرنوشت شومی دارد
و #رانت_خواری
به فکر سرنوشت فرزندانتان باشید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یکعدد
#نمایشنامه_نویس
#کارگردان
گاهی
صداپیشه و بازیگر
و تاابد
عاشق
نوشتن
#تاتر
#تاتریها
#صحنه
#اجرا
#موزیک
ارمغان تاریکی
#محمد_اصفهانی
عکس
علی غیاثی
#theatre
#drama#stage
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#playwright
#dramatist
#director
https://www.instagram.com/p/CftnFejjcLI/?igshid=MDJmNzVkMjY=
اما شمایید دیگر....
چاپلوس؛ منفعت طلب ؛ رفیق باز و....
و ضد_هنر
شرم نمیکنید؟!
از سیزده سالگی این صحنه؛ خانه ی من بود.همین نام رادادم به افسانه ماهیان ؛ برای #کتاب " استاد سمندریان "
" این صحنه ؛ خانه ی من است"
همیشه...
شما میروید
خیلی هم مفتضحانه و بد شکل میروید!
و آهِ دل سوخته ؛ پشتتان خواهد بود.
#این_صحنه_خانه_ی_من_است.
نامی که برای کتاب استاد #سمندریان انتخاب کردم ....به تقاضای خانم ماهیان؛ که به من زنگ زد و نامی خاص برای کتاب استاد خواست.....هنوز صدایش را دارم....
یادش بخیر!
چه روزهایی بود.آن موقع افسانه برای من در نمایشی بازی میکرد؛ به نام:
آیا تو تابحال عاشق شده ای روژانو؟
رحیم نوروزی ؛ نیایش میمندی و آذر رجبی هم در آن نمایش ؛ نقش آفرینی میکردند و کار در تهران و #سنندج درخشید.اولین تاتر #فارسی_کوردی ؛ با کمک ترجمه آقای مختار شکری پور.
ما روی صحنه زیبا بودیم
و کار زیبا بود...
به قول #نیکول_کیدمن در انتهای #فیلم "دیگران" :
" اینجا تا ابد ؛ خانه ی ماست."
هیچکس نمیتواند آن را از مابگیرد ."
در قلهک تهران ؛ به کمک دوستان قدیم وجدید علی ؛ مشغول ایجاد یک سالن خصوصی هستیم.
شمابمانید و حوضتان...
اینجا خانه ی ماست
آیندگان قضاوت خواهند کرد.
بی هنرهای ظالمِ پشت میز نشین
لابی بازی سرنوشت شومی دارد
و #رانت_خواری
به فکر سرنوشت فرزندانتان باشید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یکعدد
#نمایشنامه_نویس
#کارگردان
گاهی
صداپیشه و بازیگر
و تاابد
عاشق
نوشتن
#تاتر
#تاتریها
#صحنه
#اجرا
#موزیک
ارمغان تاریکی
#محمد_اصفهانی
عکس
علی غیاثی
#theatre
#drama#stage
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#playwright
#dramatist
#director
https://www.instagram.com/p/CftnFejjcLI/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#روانشناسی
#مشاوره
#روانشناسی_کاربردی
#بازی_درمانی
حل مشکلات رفتاری ؛ مهارتهای اجتماعی و ارتباط باجنس مخالف
روانشناسی و استعداد یابی #کودکان
با
روش #بازی_درمانی
#تاتر_درمانی
براساس نظریات
#مورنو
#مشاوره_آنلاین و حضوری
پاسخ فقط در واتساپ و تلگرام
زیر نطر #دکتر_روانشناسی_تربیتی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
راه حلها ی روان درمانی در تمام جهان ؛
به روز شده اند؛ و دیگر روان درمانی ؛
در اتاقهای در بسته
و تاریک انجام نمیشود.
#بازی ها روانشناختی ؛ بخش مهمی
از زندگی ؛ آموزش و درمان هستند.
نوبت دهی عمومی و خصوصی
کلاسهای مهارتهای ارتباطی و جذب مردم
با روشهای سالم و خلاق
تلگرام
@ccch999
واتساپ
09122026792
#روان_درمانی
#تحلیل_رفتار_متقابل
#بازیها
#اریک_برن
#نمایش_درمانی
#مورنو
#کلیپ#ویدئو
اجرای کلیپ توسط
#سلما_هایک
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CgFRbgODPybTDS-lEu9Y7NLFlWPo1_l1kJEWTA0/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#مشاوره
#روانشناسی_کاربردی
#بازی_درمانی
حل مشکلات رفتاری ؛ مهارتهای اجتماعی و ارتباط باجنس مخالف
روانشناسی و استعداد یابی #کودکان
با
روش #بازی_درمانی
#تاتر_درمانی
براساس نظریات
#مورنو
#مشاوره_آنلاین و حضوری
پاسخ فقط در واتساپ و تلگرام
زیر نطر #دکتر_روانشناسی_تربیتی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
راه حلها ی روان درمانی در تمام جهان ؛
به روز شده اند؛ و دیگر روان درمانی ؛
در اتاقهای در بسته
و تاریک انجام نمیشود.
#بازی ها روانشناختی ؛ بخش مهمی
از زندگی ؛ آموزش و درمان هستند.
نوبت دهی عمومی و خصوصی
کلاسهای مهارتهای ارتباطی و جذب مردم
با روشهای سالم و خلاق
تلگرام
@ccch999
واتساپ
09122026792
#روان_درمانی
#تحلیل_رفتار_متقابل
#بازیها
#اریک_برن
#نمایش_درمانی
#مورنو
#کلیپ#ویدئو
اجرای کلیپ توسط
#سلما_هایک
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CgFRbgODPybTDS-lEu9Y7NLFlWPo1_l1kJEWTA0/?igshid=MDJmNzVkMjY=
در پست بعدی ؛ میخوانید
فقط دعا کنید جواب آزمایشهای عزیزانم خطرناک و ناراحت کننده نباشد...
راستش من قبل از کوچ؛ باید خیلی چیزها را بگویم..
تا این اتفاقات برای فرد دیگری رخ ندهد !
من احمق و ساده دل بودم
و فکر میکردم
اگر من خوب باشم
و نیتم پاک باشد ؛
همه خوبند !....
نه نیستند
از آن نماز خوان ترین
تا آن کافرترین....
بد و خوب همه جاهست
من احمق بودم!
اعتراف میکنم
و سعی میکنم جبران کنم ؛
و آدمِ بهتر و پخته تری شوم !
من دلم کودک است
بزرگ نمیشوم !😅🥰
اما میخواهم این بار یککودک#آگاه باشم
نه با #می_تو هستم
نه با #یو_تو
نه هیچ مسلک و
#ایسم
جریان کلاهبرداری عده ای پیر_پاتال و پیردختر را هم ؛ قاطی کوتوله ها میدانم و به چهره ی ترسان و مضحکشان ؛ نزدیک مرگ میخندم....
به هر حال زیر خاک خواهیم رفت.
حالا هر چقدر دیگران را آزار دهیم
و سرشان
کلاه بگذاریم.
نسل بعد خواهد فهمید...
دختران ما
پسران ما
انها چنین بد نخواهند شد...
گرچه من در رمان #من_سه_هفته_زنش_بودم
همه چیز را میگویم
ثبت نام#کتاب؛ همچنان ادامه دارد
رمان من در تلگرام
آیدی ادمین در تلگرام
@ccch999
من زیر نظر آفریدگارم هستم
او شبان و مراقب من است
و قطعا روح پدر طفلی ؛
که بیخبر؛
کشته شد.
حالا زمان واگویی است در رمان و :
#تاتر_اینستایی
#نمایش
#پشت_خط_سرخ
براساس همین ماجرا ، در حال آماده شدن است.
در حال انتخاب بازیگرانم.
دیگر ابایی از گفتن هیچ چیز ندارم!
چون نسل زنان قوی تری از خودم را ؛ آرزو میکنم...
زنانی مثل #سپیده_قلیان #مریم_میرزاخانی# و....
هزاران نامِ دیگر
آزاد یا در بند ....
اگر در #قصه ها وقفه ای افتاده ؛ بخاطر مریضی اطرافیانم و مشکلات مالی و روحی ناشی از آن است.
مریضان من بیمه نیستند
یعنی بیمه قبول نمیکند.
ما با دست خالی بابیماری میجنگیم
میدانید که نویسنده؛ در هر حکومتی ؛ اولین نفری است که حذف میشود.
حتی ناشرش از او دفاع نمیکند.
این روزها علیرغم اندوهی درونی ؛.بخاطر درد اطرافیانم ؛ از همیشه بیشتر ؛ انرژی دارم.
برای گفتن ؛ به صحنه کشیدن و خلق کردن....
وچاپ مجدد #علی واقعی یاهمان حاجعلی یاشاید مهندس علی.....
این بار با انتشارات خودم
ارادتمند فالورهای عزیزم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/ChBHY3MKfPb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
فقط دعا کنید جواب آزمایشهای عزیزانم خطرناک و ناراحت کننده نباشد...
راستش من قبل از کوچ؛ باید خیلی چیزها را بگویم..
تا این اتفاقات برای فرد دیگری رخ ندهد !
من احمق و ساده دل بودم
و فکر میکردم
اگر من خوب باشم
و نیتم پاک باشد ؛
همه خوبند !....
نه نیستند
از آن نماز خوان ترین
تا آن کافرترین....
بد و خوب همه جاهست
من احمق بودم!
اعتراف میکنم
و سعی میکنم جبران کنم ؛
و آدمِ بهتر و پخته تری شوم !
من دلم کودک است
بزرگ نمیشوم !😅🥰
اما میخواهم این بار یککودک#آگاه باشم
نه با #می_تو هستم
نه با #یو_تو
نه هیچ مسلک و
#ایسم
جریان کلاهبرداری عده ای پیر_پاتال و پیردختر را هم ؛ قاطی کوتوله ها میدانم و به چهره ی ترسان و مضحکشان ؛ نزدیک مرگ میخندم....
به هر حال زیر خاک خواهیم رفت.
حالا هر چقدر دیگران را آزار دهیم
و سرشان
کلاه بگذاریم.
نسل بعد خواهد فهمید...
دختران ما
پسران ما
انها چنین بد نخواهند شد...
گرچه من در رمان #من_سه_هفته_زنش_بودم
همه چیز را میگویم
ثبت نام#کتاب؛ همچنان ادامه دارد
رمان من در تلگرام
آیدی ادمین در تلگرام
@ccch999
من زیر نظر آفریدگارم هستم
او شبان و مراقب من است
و قطعا روح پدر طفلی ؛
که بیخبر؛
کشته شد.
حالا زمان واگویی است در رمان و :
#تاتر_اینستایی
#نمایش
#پشت_خط_سرخ
براساس همین ماجرا ، در حال آماده شدن است.
در حال انتخاب بازیگرانم.
دیگر ابایی از گفتن هیچ چیز ندارم!
چون نسل زنان قوی تری از خودم را ؛ آرزو میکنم...
زنانی مثل #سپیده_قلیان #مریم_میرزاخانی# و....
هزاران نامِ دیگر
آزاد یا در بند ....
اگر در #قصه ها وقفه ای افتاده ؛ بخاطر مریضی اطرافیانم و مشکلات مالی و روحی ناشی از آن است.
مریضان من بیمه نیستند
یعنی بیمه قبول نمیکند.
ما با دست خالی بابیماری میجنگیم
میدانید که نویسنده؛ در هر حکومتی ؛ اولین نفری است که حذف میشود.
حتی ناشرش از او دفاع نمیکند.
این روزها علیرغم اندوهی درونی ؛.بخاطر درد اطرافیانم ؛ از همیشه بیشتر ؛ انرژی دارم.
برای گفتن ؛ به صحنه کشیدن و خلق کردن....
وچاپ مجدد #علی واقعی یاهمان حاجعلی یاشاید مهندس علی.....
این بار با انتشارات خودم
ارادتمند فالورهای عزیزم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/ChBHY3MKfPb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
ایشون فرزند دوم من ،
و در عین حال ؛
مادر و پدر من هستند.
هدیه ی دخترم ؛ به من بود
روز تولدم ؛ دوسال پیش...
حالا از معرفی بگذریم ،
این را بخوانید :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم
اولین شعر عاشقانه را در جهان ؛ من گفتم.....
این دوجمله از قول ابلیس در نمایشنامه #سرخ_سوزان من است که نگاهی متفاوت به داستان #ابلیس و#برصیصای_عابد دارد.
اول انتشارات نمایش سی سال پیش چاپش کرد. بعد نشر قطره....
از #نشر_قطره بخواید که دوباره تجدید چاپش کنه که دوباره بخونیدش....
#فیدیبو هم ؛ ناشر اکترونیکشه و داره کتابو ...
من بااین اعتقاد سالها نوشتم :
که جهان بر مدار عشق میچرخد....
و عاشق ؛ حسود است
و ابلیس ، از شدت این عشق ، دست به #عصیان زد.
شاید برای همین حسِ آشنا ؛
همه با این #نمایش ؛ همذات پنداری کردند و در سالن های مختلفی که اجرا کردیم ؛ از فجر تا اجرای عمومی ؛ صدای گریه ی تماشاگران ؛ گاهی از صدای بازیگرها ؛
بلندتر میشد....
آنچه از دل برآید ، بر دل نشیند.
سال ۷۴ ، این نمایشنامه باکارگردانی خودم ، برنده ی هفت شاخهی اصلی جشنواره بین المللی #تاتر_فجر و برنده ی جشنواره دانشجویی وجشنواره های دیگر شد
و حتی کاندید کتاب سال ؛ که به دلیلی عامدانه ؛ به آن ندادند.... بگذریم.
من هنوز میگم :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم 💙
این #نمایشنامه را در هجده سالگی نوشتم....
در اوج درخششش گندمزاری به نام #علی
در زندگی ام....
خدایا " به سلامت دارش "
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#صحنه
ناشر : نشر قطره
@ghatrehpub
https://www.instagram.com/p/CihTlwZsjhZ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
و در عین حال ؛
مادر و پدر من هستند.
هدیه ی دخترم ؛ به من بود
روز تولدم ؛ دوسال پیش...
حالا از معرفی بگذریم ،
این را بخوانید :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم
اولین شعر عاشقانه را در جهان ؛ من گفتم.....
این دوجمله از قول ابلیس در نمایشنامه #سرخ_سوزان من است که نگاهی متفاوت به داستان #ابلیس و#برصیصای_عابد دارد.
اول انتشارات نمایش سی سال پیش چاپش کرد. بعد نشر قطره....
از #نشر_قطره بخواید که دوباره تجدید چاپش کنه که دوباره بخونیدش....
#فیدیبو هم ؛ ناشر اکترونیکشه و داره کتابو ...
من بااین اعتقاد سالها نوشتم :
که جهان بر مدار عشق میچرخد....
و عاشق ؛ حسود است
و ابلیس ، از شدت این عشق ، دست به #عصیان زد.
شاید برای همین حسِ آشنا ؛
همه با این #نمایش ؛ همذات پنداری کردند و در سالن های مختلفی که اجرا کردیم ؛ از فجر تا اجرای عمومی ؛ صدای گریه ی تماشاگران ؛ گاهی از صدای بازیگرها ؛
بلندتر میشد....
آنچه از دل برآید ، بر دل نشیند.
سال ۷۴ ، این نمایشنامه باکارگردانی خودم ، برنده ی هفت شاخهی اصلی جشنواره بین المللی #تاتر_فجر و برنده ی جشنواره دانشجویی وجشنواره های دیگر شد
و حتی کاندید کتاب سال ؛ که به دلیلی عامدانه ؛ به آن ندادند.... بگذریم.
من هنوز میگم :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم 💙
این #نمایشنامه را در هجده سالگی نوشتم....
در اوج درخششش گندمزاری به نام #علی
در زندگی ام....
خدایا " به سلامت دارش "
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#صحنه
ناشر : نشر قطره
@ghatrehpub
https://www.instagram.com/p/CihTlwZsjhZ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
جملاتی از رمان
#جنایت_و_مکافات
#فیودور_داستایوفسکی
#داستایفسکی
#رمان
#کتاب
#کتابخوانی
قهرمان داستایفسکی ؛ راسکلنیکوف ؛ با دیدن این همه تیرگی و تباهی در کشورش ؛ تصمیم به قتل پیرزن رباخوار میگیرد ؛ به این امید که با پول او ؛ به قول خودش با پول این " حشره ی خونخوار " چند نفری را از فقر و تباهی نجات دهد.
اما در میابد که وقتی سیستم فاسد و معیوب است ؛ کشتن یک نفر؛ دردی را دوا نمیکند و بعد از قتل پیرزن و قتل ناخواسته ی خواهر او که ناگهان در خانه ظاهر میشود ؛ عذاب وجدان شدیدی را تجربه میکند که با آشنایی با سونیا؛ دختر مظلومی که بخاطر خوراک خواهران و مادر ناتنی و بیمارش؛ بدنش را میفروشد ، این حس عذاب وجدان بیشتر میشود و در نهایت به اعتراف او نزد پلیس میانجامد.
جنایتی که عواقب آن؛حبس طولانی و کار اجباری در سیبری است و سونیا نیز بخاطر او به سیبری میرود.
روزهایی که داستایفسکی این رمان را به شکل پاورقی منتشر میکرد،بدحال و مقروض بود.
جامعه ی تزاری؛ در دو قطبی ترین شکل؛ جامعه را به دو قسمت کاخ نشین و کوخ نشین بدل کرده بود.
جوانان هیچ چشم اندازی برای زندگی نداشتند.
انگار خاک مرده بر روسیه پاشیده بودند.
فقر و فساد سیتماتیک و عصیان طبقه ی فرودست بیدار میکرد.
داستایفسکی جایی میگوید :
" هر یک کلمه را که مینوشتم دلم میخواست بمیرم!
اما بخاطر رستگاری راسکلنیکوف؛ قهرمان رمان؛ باید آن را تمام میکردم."
#فروید ؛ این کتاب را پدر روانکاوی میداند و میگوید : شخصیت پردازی درست داستایفسکی از آدمهایش؛در هیچ مطب روان درمانی دیده نشده است.
بالاخره کتاب تمام و جاودانه میشود.
اما درد داستایفسکی همچنان در جهان جاری است.
افتخار داشتم تمام ۱۸ شخصیت اصلی را فقط با دو بازیگر توانایم در مسکو ؛در جشنواره ی کلاسیکهای روس اجرا کنم.#مهسا_مهجور به خاطر تعدد و تعمق شخصیتهایی که بازی کرده بود ؛ برنده ی بهترین بازیگر زن جشنواره ی روسیه شد.حسین کشفی اصل هم در نقش راسکلنیکف و نقشهای دیگرش ؛ نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد بود.اقتباس دو نفره ی مرا هم،دوست داشتند؛ ولی نمیتوانستند همه ی جوایز را از کل نمایشهای جهان به گروه ما بدهند!
اجرای این #تاتر؛ در مسکو و تهران؛ اثری که از کودکی عاشقانه دوستش داشتم؛مدیون عذابی بود که چون داستایفسکی میکشیدم و میکشم.
این همه جوان
این همه انرژی
جایی برای ظهور ندارند!
و نسل سنین میانسال؛ عملا به خاطره ؛ تبدیل شده است.
چراغهای رابطه خاموشند.
آیا در پایان زمان ما،رستگاری خواهد بود؟
آنگونه که برای روح راسکلنیکف رستگاری پدید آمد؟
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/C191CM-L1mb/?igsh=Y3VkODh1MGRmMnZl
#جنایت_و_مکافات
#فیودور_داستایوفسکی
#داستایفسکی
#رمان
#کتاب
#کتابخوانی
قهرمان داستایفسکی ؛ راسکلنیکوف ؛ با دیدن این همه تیرگی و تباهی در کشورش ؛ تصمیم به قتل پیرزن رباخوار میگیرد ؛ به این امید که با پول او ؛ به قول خودش با پول این " حشره ی خونخوار " چند نفری را از فقر و تباهی نجات دهد.
اما در میابد که وقتی سیستم فاسد و معیوب است ؛ کشتن یک نفر؛ دردی را دوا نمیکند و بعد از قتل پیرزن و قتل ناخواسته ی خواهر او که ناگهان در خانه ظاهر میشود ؛ عذاب وجدان شدیدی را تجربه میکند که با آشنایی با سونیا؛ دختر مظلومی که بخاطر خوراک خواهران و مادر ناتنی و بیمارش؛ بدنش را میفروشد ، این حس عذاب وجدان بیشتر میشود و در نهایت به اعتراف او نزد پلیس میانجامد.
جنایتی که عواقب آن؛حبس طولانی و کار اجباری در سیبری است و سونیا نیز بخاطر او به سیبری میرود.
روزهایی که داستایفسکی این رمان را به شکل پاورقی منتشر میکرد،بدحال و مقروض بود.
جامعه ی تزاری؛ در دو قطبی ترین شکل؛ جامعه را به دو قسمت کاخ نشین و کوخ نشین بدل کرده بود.
جوانان هیچ چشم اندازی برای زندگی نداشتند.
انگار خاک مرده بر روسیه پاشیده بودند.
فقر و فساد سیتماتیک و عصیان طبقه ی فرودست بیدار میکرد.
داستایفسکی جایی میگوید :
" هر یک کلمه را که مینوشتم دلم میخواست بمیرم!
اما بخاطر رستگاری راسکلنیکوف؛ قهرمان رمان؛ باید آن را تمام میکردم."
#فروید ؛ این کتاب را پدر روانکاوی میداند و میگوید : شخصیت پردازی درست داستایفسکی از آدمهایش؛در هیچ مطب روان درمانی دیده نشده است.
بالاخره کتاب تمام و جاودانه میشود.
اما درد داستایفسکی همچنان در جهان جاری است.
افتخار داشتم تمام ۱۸ شخصیت اصلی را فقط با دو بازیگر توانایم در مسکو ؛در جشنواره ی کلاسیکهای روس اجرا کنم.#مهسا_مهجور به خاطر تعدد و تعمق شخصیتهایی که بازی کرده بود ؛ برنده ی بهترین بازیگر زن جشنواره ی روسیه شد.حسین کشفی اصل هم در نقش راسکلنیکف و نقشهای دیگرش ؛ نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد بود.اقتباس دو نفره ی مرا هم،دوست داشتند؛ ولی نمیتوانستند همه ی جوایز را از کل نمایشهای جهان به گروه ما بدهند!
اجرای این #تاتر؛ در مسکو و تهران؛ اثری که از کودکی عاشقانه دوستش داشتم؛مدیون عذابی بود که چون داستایفسکی میکشیدم و میکشم.
این همه جوان
این همه انرژی
جایی برای ظهور ندارند!
و نسل سنین میانسال؛ عملا به خاطره ؛ تبدیل شده است.
چراغهای رابطه خاموشند.
آیا در پایان زمان ما،رستگاری خواهد بود؟
آنگونه که برای روح راسکلنیکف رستگاری پدید آمد؟
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/C191CM-L1mb/?igsh=Y3VkODh1MGRmMnZl
#نمایشنامه
#بهرام_بیضایی
#مجلس_ضربت_زدن
#دیالوگ
#مونولوگ
#جمله_خوب
#جملات_کتاب
#ضربت_زدن
بینظیر است این جملات
و #بیضایی ؛ به کلمات رستاخیزی ابدی میبخشد.
#بینظیر
است
این
#متن در #تاتر ایران
#تاتریها
#رمان_نویسان
#ادیبان
#اساتید
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C5LiZZsLcxA/?igsh=cGkwM29iaXM3MGly
#بهرام_بیضایی
#مجلس_ضربت_زدن
#دیالوگ
#مونولوگ
#جمله_خوب
#جملات_کتاب
#ضربت_زدن
بینظیر است این جملات
و #بیضایی ؛ به کلمات رستاخیزی ابدی میبخشد.
#بینظیر
است
این
#متن در #تاتر ایران
#تاتریها
#رمان_نویسان
#ادیبان
#اساتید
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C5LiZZsLcxA/?igsh=cGkwM29iaXM3MGly
#نمایش
#جنایت_و_مکافات
بر اساس
رمان
#داستایفسکی
من جنایت کرده ام و آماده ام که مکافات بشم......
#نمایشنامه_نویس
و
#کارگردان
#چیستا_یثربی
اجرا در جشنواره ی آثار کلاسیک #روسیه در #مسکو
برنده ی بهترین بازیگر زن
برای
مهسا مهجور
هردو بازیگر این نمایش به یاری هم به نوزده شخصیت؛ جان بخشیدند و روسها ده دقیقه ایستاده ؛ آن دو و اجرا را ؛ تشویق کردند. متن آن توسط نشر قطره در مجموعه نمایشهای چیستایثربی موجود است.
#بازیگران
مهسا مهجور
حسین کشفی اصل
#اجرای_تهران
#فرهنگسرای_نیاوران
سال ۸۵
#چیستایثربی
#نمایش
#تاتر
#تاتریها
#صحنه
#theatreinternationalfestival
#theatre
#drama
#play
#performance
#festival
#theatrefestivals
https://www.instagram.com/p/C76BP4-R-7f/?igsh=MTFoZGV2b281Nms4cg==
#جنایت_و_مکافات
بر اساس
رمان
#داستایفسکی
من جنایت کرده ام و آماده ام که مکافات بشم......
#نمایشنامه_نویس
و
#کارگردان
#چیستا_یثربی
اجرا در جشنواره ی آثار کلاسیک #روسیه در #مسکو
برنده ی بهترین بازیگر زن
برای
مهسا مهجور
هردو بازیگر این نمایش به یاری هم به نوزده شخصیت؛ جان بخشیدند و روسها ده دقیقه ایستاده ؛ آن دو و اجرا را ؛ تشویق کردند. متن آن توسط نشر قطره در مجموعه نمایشهای چیستایثربی موجود است.
#بازیگران
مهسا مهجور
حسین کشفی اصل
#اجرای_تهران
#فرهنگسرای_نیاوران
سال ۸۵
#چیستایثربی
#نمایش
#تاتر
#تاتریها
#صحنه
#theatreinternationalfestival
#theatre
#drama
#play
#performance
#festival
#theatrefestivals
https://www.instagram.com/p/C76BP4-R-7f/?igsh=MTFoZGV2b281Nms4cg==
داستان
#تاتر
تئاتر من بود. شش ماه برای آن زحمت کشیده بودم. تک تک صحنه ها را با وسواس چیده بودم.
جایی که قهرمان مرد به قهرمان زن میگوید: "حالا دیگه وقتشه. یاحالا یاهیچوقت " باید اشک از چشمهای مردم جاری میشد، چون برای زن دیر بود و مرد این را نمیدانست.
تئاتر من بود و من دوستم را دعوت کردم. دوستی که خودش را سالها ؛ دوست من معرفی کرده بود!
فکر میکردم بخاطر من کیلومترها رانندگی میکند تا به دیدن این تئاتر بیاید.
روزی که دوستم را دعوت کردم، آرایش کردم. درآرایش کردن ناشی ام.
سایه چشم بد رنگ میزنم، رژ لبم را کج میکشم، خط چشم که نگو، بیشتر مرا شبیه جادوگرها میکند. انگار یک آدامس لهیده بالای چشمم چسبانده ام، آن هم به رنگ سیاه.
هرجور بود خودم را آراستم. بهترین لباسم را پوشیدم، النگو انداختم، آن هم النگوهایی که به سختی از دستم پایین میروند، مال نوجوانی ام بود.
او آمده بود، با وقار همیشگی، سربه زیر.
جلوی مردم که نمیتوانستیم دست بدهیم.
از دیدنش آنقدر خوشحال شدم که همه نگاهمان میکردند. انگار چشمهایم جیغ میکشید که خوشحالم چنین دوستی دارم....
انگار دست هایم در هوا پرنده بود و دست های او دانه.
و میخواست پرنده دست هایم نوک بزند به دست هایش.
بعد موقتا خداحافظی کردم، باید به اتاق فرمان میرفتم، تئاتر پنج دقیقه ی دیگر شروع میشد.
در اتاق فرمان؛ که سمت چپ سالن بود ؛ کامل میدیدمش، صبور و سربه زیر، همانگونه باوقار.
رها مثل سرو در باد نشسته بود. موسیقی اول تئاتر را پخش کردم. نور اتاق فرمان آنقدر کم بود که او ما را نمیدید،
ولی من تمام سالن؛ مقابلم بود و او درست روبروی من نشسته بود و دیدم تا تئاتر شروع شد، دست دختری را که کنارش بود، گرفت و بوسید.
در سالنانتظار؛ دختری کنار او ندیده بودم، ولی معلوم بود که دختر همراه او آمده است.
شاید برای همین گفته بود میتوانم با دوستم بیایم؟ و من یک لحظه هم فکر نکرده بودم که دوستش یک زن باشد و اصلا حواسم به دوستش نبود!
تئاتر جلو و جلوتر میرفت و عاشقانه و عاشقانه تر میشد. هرچقدر عاشقانه تر میشد و غمگین تر، مردم بیشتر میگریستند و او دست دخترک را طوری میبوسید که من میترسیدم دست دخترک خورده و تمام شود!
چندبار میخواستم به دستیارم بگویم:
الان دست دختره تموم میشه!
حیف شعرم: "دست من پرنده بود و دست او دانه." الان میدیدم" دست او گرگ درنده بود و دست دخترک؛ طعمه."
آنقدر دستش را خورد که تئاتر تمام شد و او نفهمید.
مطمئنم حتی یک لحظه تئاتر را ندیده بود. به خودم گفتم دیگر غلط کنمانسانهای آدمخوار را به تاترم راه دهم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#قصه
https://www.instagram.com/p/DCHPDGdiAVQ/?igsh=MWFmdHdoanZmZXRheQ==
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#تاتر
تئاتر من بود. شش ماه برای آن زحمت کشیده بودم. تک تک صحنه ها را با وسواس چیده بودم.
جایی که قهرمان مرد به قهرمان زن میگوید: "حالا دیگه وقتشه. یاحالا یاهیچوقت " باید اشک از چشمهای مردم جاری میشد، چون برای زن دیر بود و مرد این را نمیدانست.
تئاتر من بود و من دوستم را دعوت کردم. دوستی که خودش را سالها ؛ دوست من معرفی کرده بود!
فکر میکردم بخاطر من کیلومترها رانندگی میکند تا به دیدن این تئاتر بیاید.
روزی که دوستم را دعوت کردم، آرایش کردم. درآرایش کردن ناشی ام.
سایه چشم بد رنگ میزنم، رژ لبم را کج میکشم، خط چشم که نگو، بیشتر مرا شبیه جادوگرها میکند. انگار یک آدامس لهیده بالای چشمم چسبانده ام، آن هم به رنگ سیاه.
هرجور بود خودم را آراستم. بهترین لباسم را پوشیدم، النگو انداختم، آن هم النگوهایی که به سختی از دستم پایین میروند، مال نوجوانی ام بود.
او آمده بود، با وقار همیشگی، سربه زیر.
جلوی مردم که نمیتوانستیم دست بدهیم.
از دیدنش آنقدر خوشحال شدم که همه نگاهمان میکردند. انگار چشمهایم جیغ میکشید که خوشحالم چنین دوستی دارم....
انگار دست هایم در هوا پرنده بود و دست های او دانه.
و میخواست پرنده دست هایم نوک بزند به دست هایش.
بعد موقتا خداحافظی کردم، باید به اتاق فرمان میرفتم، تئاتر پنج دقیقه ی دیگر شروع میشد.
در اتاق فرمان؛ که سمت چپ سالن بود ؛ کامل میدیدمش، صبور و سربه زیر، همانگونه باوقار.
رها مثل سرو در باد نشسته بود. موسیقی اول تئاتر را پخش کردم. نور اتاق فرمان آنقدر کم بود که او ما را نمیدید،
ولی من تمام سالن؛ مقابلم بود و او درست روبروی من نشسته بود و دیدم تا تئاتر شروع شد، دست دختری را که کنارش بود، گرفت و بوسید.
در سالنانتظار؛ دختری کنار او ندیده بودم، ولی معلوم بود که دختر همراه او آمده است.
شاید برای همین گفته بود میتوانم با دوستم بیایم؟ و من یک لحظه هم فکر نکرده بودم که دوستش یک زن باشد و اصلا حواسم به دوستش نبود!
تئاتر جلو و جلوتر میرفت و عاشقانه و عاشقانه تر میشد. هرچقدر عاشقانه تر میشد و غمگین تر، مردم بیشتر میگریستند و او دست دخترک را طوری میبوسید که من میترسیدم دست دخترک خورده و تمام شود!
چندبار میخواستم به دستیارم بگویم:
الان دست دختره تموم میشه!
حیف شعرم: "دست من پرنده بود و دست او دانه." الان میدیدم" دست او گرگ درنده بود و دست دخترک؛ طعمه."
آنقدر دستش را خورد که تئاتر تمام شد و او نفهمید.
مطمئنم حتی یک لحظه تئاتر را ندیده بود. به خودم گفتم دیگر غلط کنمانسانهای آدمخوار را به تاترم راه دهم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#قصه
https://www.instagram.com/p/DCHPDGdiAVQ/?igsh=MWFmdHdoanZmZXRheQ==
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ