خیلی حس قشنگی است وقتی یک نفر را داشته باشی که همیشه حواسش به تو باشد، به یادت باشد، نگرانت شود و دوستت داشته باشد.
در دنیای #بیرحمی زندگی میکنیم
خیلی بیرحم
بخواهیم خوبی کنیم ؛ بدی میپندارند.
ارزشی برای محبت و عشق تو قائل نیستند
#قدردان نیستند
من که عادت کرده ام دل شکسته ام را پیش خدا میبرم
اما یکروز همه ی این چیزها را مینویسم
بخشهایی از آن را در رمان #نداشتن شروع کرده ام
اتفاقاتی در زندگی ام افتاد...
و پستگذاری رمان در کانال خصوصی اش ؛ به تعویق افتاد.
اما از امشب دوباره ادامه دارد.
من پُرم از نگفتنها
سکوت مرا را باور نکنید!
سکوت هیچکس را باور نکنید !
حتی خریدهای من در این ایام ؛ یک امتحان بود ، برای شناخت یک سری چیزها و آدمها...
پدرهای بی احساس و بی وجود کم نداریم
مادرهای خودخواه کم نداریم.
کسانی که دورت نفس میکشند ؛ اماوجود ندارند کم نداریم.
قوم و خویشی فقط یک #اصطلاح است. یککلمه ی بی معنا و بی کارکرد!
کجا قوم و خویشی به دیگری کمککرده؟
دست کم من که ندیدم مگر در فیلمها!
شما اگر دیدید خیلی خوشبختید....
حتی کلمه ی #دوست ؛ معنای واقعی اش را از دست داده است.
وحتی #عشق
وقتی معشوق ؛ عاشقش را باور ندارد....
دست کم میتواند به رنج و عشق او احترام بگذارد.
که نمیگذارد...
مسخره اش میکند
یا ساز این عشق ، سوء استفاده میکند
قدر بدانید
آدمهای #قدردان کم داریم...
خیلی خیلی کم.
آدمهای سوء استفاده گر کم نداریم.
آدم بامحبت و همدل و یاری رسان کم داریم.
و فقط در زمان #مشکلات ؛ آدم؛ دیگران را میشناسد.
من هم مثل #شازده_کوچولو میخواهم به ستاره ام برگردم.
#چیستا_یثربی
#چیستا_یثربی
پی نوشت :
به هیچگس هرگز نگویید: بی استفاده یا
#useless
از کسی که رانندگی بلد نیست ؛ مثلا نمیتوان انتظار داشت با ضعف و وحشت از رانندگی ؛ ناگهان معجزه وار ؛ رانندگی یاد بگیرد.
او حتما تصادف خواهد کرد!
اگر روزی
کسی کمک کوچکی یه شما کرد ؛
قدرش را بدانید.
خیلی قدر بدانید!
کمکی،حتی در حد شنیدن درددلتان!
بهکسی که دوستتان دارد ؛ و با تمام وجود، تلاشش رامیکند نگویید " : بی_استفاده! "
دلش خیلی میشکند..
چون دارد سعی میکند هر کاری بلد است بکند...
هر کاری در حد توان شانه های تنها ،ضعیف و نحیفش باشد !
همین هم این روزها #نایاب است❤
وقتی #پدر ها و برخی شریکان سابق یا فعلی زندگی ات ؛
گاهی بی وجودند!
آنقدر بی وجود که حتی نمیتوان گفت چه کرده اند و چه میکنند....
حتی اسمشان؛ کل رمانت را خراب میکند
همانگونه که زندگی ات را خراب کردند....
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/p/CX5z7hksPDc/?utm_medium=share_sheet
در دنیای #بیرحمی زندگی میکنیم
خیلی بیرحم
بخواهیم خوبی کنیم ؛ بدی میپندارند.
ارزشی برای محبت و عشق تو قائل نیستند
#قدردان نیستند
من که عادت کرده ام دل شکسته ام را پیش خدا میبرم
اما یکروز همه ی این چیزها را مینویسم
بخشهایی از آن را در رمان #نداشتن شروع کرده ام
اتفاقاتی در زندگی ام افتاد...
و پستگذاری رمان در کانال خصوصی اش ؛ به تعویق افتاد.
اما از امشب دوباره ادامه دارد.
من پُرم از نگفتنها
سکوت مرا را باور نکنید!
سکوت هیچکس را باور نکنید !
حتی خریدهای من در این ایام ؛ یک امتحان بود ، برای شناخت یک سری چیزها و آدمها...
پدرهای بی احساس و بی وجود کم نداریم
مادرهای خودخواه کم نداریم.
کسانی که دورت نفس میکشند ؛ اماوجود ندارند کم نداریم.
قوم و خویشی فقط یک #اصطلاح است. یککلمه ی بی معنا و بی کارکرد!
کجا قوم و خویشی به دیگری کمککرده؟
دست کم من که ندیدم مگر در فیلمها!
شما اگر دیدید خیلی خوشبختید....
حتی کلمه ی #دوست ؛ معنای واقعی اش را از دست داده است.
وحتی #عشق
وقتی معشوق ؛ عاشقش را باور ندارد....
دست کم میتواند به رنج و عشق او احترام بگذارد.
که نمیگذارد...
مسخره اش میکند
یا ساز این عشق ، سوء استفاده میکند
قدر بدانید
آدمهای #قدردان کم داریم...
خیلی خیلی کم.
آدمهای سوء استفاده گر کم نداریم.
آدم بامحبت و همدل و یاری رسان کم داریم.
و فقط در زمان #مشکلات ؛ آدم؛ دیگران را میشناسد.
من هم مثل #شازده_کوچولو میخواهم به ستاره ام برگردم.
#چیستا_یثربی
#چیستا_یثربی
پی نوشت :
به هیچگس هرگز نگویید: بی استفاده یا
#useless
از کسی که رانندگی بلد نیست ؛ مثلا نمیتوان انتظار داشت با ضعف و وحشت از رانندگی ؛ ناگهان معجزه وار ؛ رانندگی یاد بگیرد.
او حتما تصادف خواهد کرد!
اگر روزی
کسی کمک کوچکی یه شما کرد ؛
قدرش را بدانید.
خیلی قدر بدانید!
کمکی،حتی در حد شنیدن درددلتان!
بهکسی که دوستتان دارد ؛ و با تمام وجود، تلاشش رامیکند نگویید " : بی_استفاده! "
دلش خیلی میشکند..
چون دارد سعی میکند هر کاری بلد است بکند...
هر کاری در حد توان شانه های تنها ،ضعیف و نحیفش باشد !
همین هم این روزها #نایاب است❤
وقتی #پدر ها و برخی شریکان سابق یا فعلی زندگی ات ؛
گاهی بی وجودند!
آنقدر بی وجود که حتی نمیتوان گفت چه کرده اند و چه میکنند....
حتی اسمشان؛ کل رمانت را خراب میکند
همانگونه که زندگی ات را خراب کردند....
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/p/CX5z7hksPDc/?utm_medium=share_sheet
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وقایع نگاری یک خودسوزی
رمان #نداشتن
درست است که وقفه در نوشتنش افتاد؛ ولی لابد دلیل داشت و به اتمام خواهد رسید
هر چیز باارزشی ؛ سر راهش مشکل ایجاد میشود.
این کتاب در کانالش منتشر میشود
علی رغم تمام
#بیفایده ها ی من
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ادمین رمان
#نداشتن در تلگرام
@ccch999
رمان #نداشتن
درست است که وقفه در نوشتنش افتاد؛ ولی لابد دلیل داشت و به اتمام خواهد رسید
هر چیز باارزشی ؛ سر راهش مشکل ایجاد میشود.
این کتاب در کانالش منتشر میشود
علی رغم تمام
#بیفایده ها ی من
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
ادمین رمان
#نداشتن در تلگرام
@ccch999
💙💙💙
چند روز است پشت در ایستاده ام ؛
به امید اینکه باز کنی...
باز کن !
من به تو امید بسته بودم
تو
خندیدن را به من یاد دادی ،
و نترسیدن را ...
از تو من ؛ بد نگفتم ...
تو را کسی نمیشناسد به جز من !
از این زمانه بد گفتم...
باز میکنی ؟
#رمان
#داستان
#قصه
نام داستان #کتاب
#نداشتن
#قصه_خوانی
#رمان_خوانی
#داستان_خوانی
قسمت بعدی
#قسمت_سیزدهم_نداشتن
کانال تلگرام
واتساپ
ادمین تلگرام
@ccch999
#موسیقی
#عشق
#بیگناهی
#متهم
#باتو
#ابی
#ابراهیم_حامدی
#سریال
#فرد_مظنون
#کلیپ و
#نویسنده اثر
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/p/CY-GGseKiuI/?utm_medium=share_sheet
چند روز است پشت در ایستاده ام ؛
به امید اینکه باز کنی...
باز کن !
من به تو امید بسته بودم
تو
خندیدن را به من یاد دادی ،
و نترسیدن را ...
از تو من ؛ بد نگفتم ...
تو را کسی نمیشناسد به جز من !
از این زمانه بد گفتم...
باز میکنی ؟
#رمان
#داستان
#قصه
نام داستان #کتاب
#نداشتن
#قصه_خوانی
#رمان_خوانی
#داستان_خوانی
قسمت بعدی
#قسمت_سیزدهم_نداشتن
کانال تلگرام
واتساپ
ادمین تلگرام
@ccch999
#موسیقی
#عشق
#بیگناهی
#متهم
#باتو
#ابی
#ابراهیم_حامدی
#سریال
#فرد_مظنون
#کلیپ و
#نویسنده اثر
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/p/CY-GGseKiuI/?utm_medium=share_sheet
من سال۹۸، چند نفر را باهم از دست دادم.
درفواصل نزدیک.
همان موقع برای ورکشاپ نمایشنامه نویسی به کیش دعوت شدم وفقط یادم است بد حال بودم.
همین یادم است،
و اینکه دخترم با من بود و قایق؛سوار شدیم
ومن از آب میترسم!
میدانیدکه،
رمان #شیدا_و_صوفی راخوانده اید.
نیمه شبِ صبحی که پروازِ برگشت داشتیم ، درهتل حالم بد شد.
به خانم مهربانی به نام طوبی؛ پیام دادم:
تهوع دارم وقرص اعصاب میخواهم.
درشهر کیش بدون نسخه دکتر، قرص آرام بخش نمیدهند و من قرصی نداشتم.او نمیتوانست کاری کند!
دخترم سرخوش بود.عاشق آب است.سرِشب،کنار آب بودیم،برای خداحافظی با کیش که دخترم دوستش داشت.
گفت:مرا باز ببر کنار آب!
و بلندشد.
سه نصفه شب؟!با آن حال من؟!
بوی جسد سوخته در بینی ام،دهانم، قلبم...سرم کلاه رفته بود.
دروغ گفته بودند وحقیقت را شنیده بودم و در سکوت،درد میکشیدم.
نفهمیدم چه شد که به جان دخترم افتادم.
آنقدر ناگهانی بود که نتوانست از خودش دفاع کند،وگرنه دفاع راخوب بلد است.
بهتر از حمله ی من.
از مدیریت هتل در زدند.
قطعا سه نصفه شب فکر کردند اتفاقی افتاده!
جواب ندادیم.
در را باز نکردیم.خود را به خواب زدیم !
اتفاق افتاده بود.تمام شده بود.همه چیز!
"دیگر چگونه میتوان به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد؟ " فروغ فرخزاد عزیز؟
در تمام طول پرواز؛ دخترم روی شانه ام خواب بود؛آنقدر گریه کردم که لباسش خیس شد.
تمام عمرم را با یک دروغ هدر دادم.
حالا فهمیده بودم!
دلم میخواست همانجا،میان ابرهابمانم و تمام شوم.
ابر شوم.
سوگند خوردم وقتی برگشتم، رمانی به نام #نداشتن را شروع کنم و کردم.
طول کشید. آنقدر سخت بود که نمیشد پشت هم نوشت.لگن مادر شکست و...
حالا هر قسمت این رمان؛ در کانال خصوصی؛ اعترافی است سخت.
به دروغی که عمر ما را گرفت!
دست کم عمر مرا.
من جان گذاشتم...
اماببینید دروغها با ما چه میکنند!
بی اعتمادمان میکنند ؛
و این یعنی نداشتن هیچ چیز!
حتی امید.
آدم به جایی میرسد که دیگر هیچ چیز نمیخواهد.
عزیزی در این پیج هست که برای کار باید ببینمش؛ولی هر بار او را میبینم یاد آب و دریا میافتم ؛
مدام روز قرار را عقب میاندازم.
ببخشیدآقا!
اما من؛ هر بار که شما را میبینم، انگار به اعماق آب؛
میافتم.
و نمیتوانم نفس بکشم!
و بد مدتها دوباره بدحالم.
نمیدانم چرا...
یا میدانم و سکوت میکنم.
و این دردناکتر است.
#آگاهی درد دارد...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#دلنوشته
#ویدئو#تاتریها
#عکس
#تاار شعر باعاطفه تهرانی عزیز و دخترم
#کتاب#داستان#قصه
https://www.instagram.com/p/CZVzZg8KCkQ/?utm_medium=share_sheet
درفواصل نزدیک.
همان موقع برای ورکشاپ نمایشنامه نویسی به کیش دعوت شدم وفقط یادم است بد حال بودم.
همین یادم است،
و اینکه دخترم با من بود و قایق؛سوار شدیم
ومن از آب میترسم!
میدانیدکه،
رمان #شیدا_و_صوفی راخوانده اید.
نیمه شبِ صبحی که پروازِ برگشت داشتیم ، درهتل حالم بد شد.
به خانم مهربانی به نام طوبی؛ پیام دادم:
تهوع دارم وقرص اعصاب میخواهم.
درشهر کیش بدون نسخه دکتر، قرص آرام بخش نمیدهند و من قرصی نداشتم.او نمیتوانست کاری کند!
دخترم سرخوش بود.عاشق آب است.سرِشب،کنار آب بودیم،برای خداحافظی با کیش که دخترم دوستش داشت.
گفت:مرا باز ببر کنار آب!
و بلندشد.
سه نصفه شب؟!با آن حال من؟!
بوی جسد سوخته در بینی ام،دهانم، قلبم...سرم کلاه رفته بود.
دروغ گفته بودند وحقیقت را شنیده بودم و در سکوت،درد میکشیدم.
نفهمیدم چه شد که به جان دخترم افتادم.
آنقدر ناگهانی بود که نتوانست از خودش دفاع کند،وگرنه دفاع راخوب بلد است.
بهتر از حمله ی من.
از مدیریت هتل در زدند.
قطعا سه نصفه شب فکر کردند اتفاقی افتاده!
جواب ندادیم.
در را باز نکردیم.خود را به خواب زدیم !
اتفاق افتاده بود.تمام شده بود.همه چیز!
"دیگر چگونه میتوان به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد؟ " فروغ فرخزاد عزیز؟
در تمام طول پرواز؛ دخترم روی شانه ام خواب بود؛آنقدر گریه کردم که لباسش خیس شد.
تمام عمرم را با یک دروغ هدر دادم.
حالا فهمیده بودم!
دلم میخواست همانجا،میان ابرهابمانم و تمام شوم.
ابر شوم.
سوگند خوردم وقتی برگشتم، رمانی به نام #نداشتن را شروع کنم و کردم.
طول کشید. آنقدر سخت بود که نمیشد پشت هم نوشت.لگن مادر شکست و...
حالا هر قسمت این رمان؛ در کانال خصوصی؛ اعترافی است سخت.
به دروغی که عمر ما را گرفت!
دست کم عمر مرا.
من جان گذاشتم...
اماببینید دروغها با ما چه میکنند!
بی اعتمادمان میکنند ؛
و این یعنی نداشتن هیچ چیز!
حتی امید.
آدم به جایی میرسد که دیگر هیچ چیز نمیخواهد.
عزیزی در این پیج هست که برای کار باید ببینمش؛ولی هر بار او را میبینم یاد آب و دریا میافتم ؛
مدام روز قرار را عقب میاندازم.
ببخشیدآقا!
اما من؛ هر بار که شما را میبینم، انگار به اعماق آب؛
میافتم.
و نمیتوانم نفس بکشم!
و بد مدتها دوباره بدحالم.
نمیدانم چرا...
یا میدانم و سکوت میکنم.
و این دردناکتر است.
#آگاهی درد دارد...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#دلنوشته
#ویدئو#تاتریها
#عکس
#تاار شعر باعاطفه تهرانی عزیز و دخترم
#کتاب#داستان#قصه
https://www.instagram.com/p/CZVzZg8KCkQ/?utm_medium=share_sheet
💙💙💙
دوست داشتنت؛ معنی روزها بود،
من چه خوشبخت بودم
با عمری که دوست داشتنت ؛
به من بخشید...
#نداشتن هایم ؛ چه زیبا شد ....
❤❤❤
#پستچی
#آخرین_کتاب_یک_عشق
بزودی
آنچه آغاز ندارد ؛ نپذیرد انجام
#عالیجناب#حافظ
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#نویسنده #کتاب پستچی
@chistayasrebiofficialpage
خواننده :امیر #حسام_رهنورد
#موسیقی
#نیکان
تنظیم موسیقی
ملودی : برزو_ذاکری
#ترانه : #امیر_علی_رادی
میکس : میلاد_فرهودی
#کلیپ
#سکانس
#سینما
#فیلم
#ویدیو برگرفته از
از #فیلم_سینمایی
#گرگ_و_میش
#کریستین_استوارت
#رابرت_پتینسون
#کتاب
#رمان
#رمان_عاشقانه
#رمان_خوانی
#کتابخوانی
#نشر_قطره
@ghatrehpub
فیدیبو
#کتاب_صوتی
#نوین_کتاب_گویا
https://www.instagram.com/p/CZay9rXqbFr/?utm_medium=share_sheet
دوست داشتنت؛ معنی روزها بود،
من چه خوشبخت بودم
با عمری که دوست داشتنت ؛
به من بخشید...
#نداشتن هایم ؛ چه زیبا شد ....
❤❤❤
#پستچی
#آخرین_کتاب_یک_عشق
بزودی
آنچه آغاز ندارد ؛ نپذیرد انجام
#عالیجناب#حافظ
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#نویسنده #کتاب پستچی
@chistayasrebiofficialpage
خواننده :امیر #حسام_رهنورد
#موسیقی
#نیکان
تنظیم موسیقی
ملودی : برزو_ذاکری
#ترانه : #امیر_علی_رادی
میکس : میلاد_فرهودی
#کلیپ
#سکانس
#سینما
#فیلم
#ویدیو برگرفته از
از #فیلم_سینمایی
#گرگ_و_میش
#کریستین_استوارت
#رابرت_پتینسون
#کتاب
#رمان
#رمان_عاشقانه
#رمان_خوانی
#کتابخوانی
#نشر_قطره
@ghatrehpub
فیدیبو
#کتاب_صوتی
#نوین_کتاب_گویا
https://www.instagram.com/p/CZay9rXqbFr/?utm_medium=share_sheet
نداشتن
قسمت سیزدهم
در کانالش منتشر شد
#نداشتن
#رمان
#رمان_خوانی
#داستان
#قصه
#داستان_بلند
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ایدی ادمین رمان نداشتن
@ccch999
قسمت سیزدهم
در کانالش منتشر شد
#نداشتن
#رمان
#رمان_خوانی
#داستان
#قصه
#داستان_بلند
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ایدی ادمین رمان نداشتن
@ccch999
#نداشتن یکی از سختترین#رمان های من است
نه به خاطر سوژه آن که به موضوع مرگو معنای زندگی میپردازد، بلکه به خاطر سبک نگارش و ساختار ادبی آن.
نداشتن،دو راوی دارد.چیستاولیلی؛ هر دو نویسنده،با تفاوت سنی حدود پانزده سال هردو هوشمندو از جهاتی ،شبیه هم واز جهاتی ضد هم،اما بادو زندگی کاملا متفاوت!لیلی مجرد،چیستا مطلقه بایک فرزند.چیستاالگوی جوانی لیلی بوده،ولی اکنون چیستا حس میکند که لیلی دیگر قبولش ندارد!اما چرا نوشتن این رمان آنقدر برای من سخت است؟وهر بار بعد از نوشتن آن باید آرامبخش بخورم! شاید علتش اینست که وقتی من،#چیستا_یثربی هستم و نداشتن را مینویسم،بسیار راحتم.چون خودم هستم و یکی از ویژگیهای من راحتی در زندگینامه نویسی است. شما پستچی را خوانده اید، شیدا و صوفی را هم...و میدانید من اصلا از افشای رازهای زندگی خود؛ باکی ندارم!
حتی اگر به آنها پروبال دهم وبا تخیل ترکیب کنم،که مگر میشود در ادبیات چنین نکرد؟
بهقول #پروست،نوددرصد ادبیات تخیل و ده درصد واقعیت است،ولی ما طوری جلوه میدهیم که همه فکرکنند،کلش واقعی است!حالا یک حقیقت را به شما اعتراف کنم:من وقتی راوی چیستا هستم، داستاننداشتن،خیلی تند پیش میرود،وقتی لیلی میشوم،تمام منتقدان زندگی ام میشوم و از دید تمام منتقدان چیستا باید بنویسم.لیلی مرا دوست دارد، الگوی جوانی اش بودم،زیباست وباهوش، اوهم مینویسدودر شرایطی بزرگ شده که من بزرگ نشدم و آن شرایط یک خانواده گرم و صمیمی بوده،آنهم روبروی سفارت ایتالیا!همانجا که فکر میکند ممکن است در یک جهان موازی سر از فلورانس درآورد!
من وقتی لیلی میشوم وبه عنوان راوی دوم، قصه را جلو میبرم،تمام صدای منتقدانم،از کودکی در گوشم صدا میکند.حتی کسانی مثل دخترم،مادرم و کسانیکه مرا دوست داشتند.دیشب جمله ای در متن بودکه چیستا ناخن نمیکارد،هایلایت نمیکند؛دوست پسر ندارد. خب من بارها هایلایت کردم،بارها،گیسم رابافت آفریقایی کردم،ناخن نه!دوست ندارم.درمورد دوست پسر یاهمسر، یک مسئله ی خصوصی است!ولی من دوست پسر را در روابط جنسی، معنی نمیکنم.بدیهی است که من تعهدی به عشقم دارم،که شما میدانید.البته اگر #پستچی را خواندهاید!
اماهمانطور که علی؛ یک زندگی خصوصی دارد، من هم دارم ودوستانی.دوست شدن به معنای این نیست که رفیقه آنها شوم!ولی در مقاطعی؛کمکهایی کردند.لیلی نمیداند،یامیداند،اما ناگهان،صدای تمام #منتقدان چیستا میشود.زن همسایه؛خانواده من،خواهر برادری که فراموششان کرده ام،مادری که هرگز از من راضی نمیشود،حتی دخترم!
راوی لیلی باشد؛نوشتن خیلی سخت میشود!
من برچسبها رادوست ندارم.
و قضاوت شدن را
#موسیقی
گروه
#دوئت
شعر: محسن نعیمی
تنظیم : کیوان حبیب زاده
خوانندگان: سمیراپسندیده، هلیا محمدی
ویولنسل : کیوان حبیب زاده
گیتار: نوید زمردی
صدابردار:علی چاووشی
میکس و مسترینگ: امید نیکبین
ضبط: استودیو بل
تدوین :محمد علی پور
https://www.instagram.com/p/CZo7CTfD_K2/?utm_medium=share_sheet
نه به خاطر سوژه آن که به موضوع مرگو معنای زندگی میپردازد، بلکه به خاطر سبک نگارش و ساختار ادبی آن.
نداشتن،دو راوی دارد.چیستاولیلی؛ هر دو نویسنده،با تفاوت سنی حدود پانزده سال هردو هوشمندو از جهاتی ،شبیه هم واز جهاتی ضد هم،اما بادو زندگی کاملا متفاوت!لیلی مجرد،چیستا مطلقه بایک فرزند.چیستاالگوی جوانی لیلی بوده،ولی اکنون چیستا حس میکند که لیلی دیگر قبولش ندارد!اما چرا نوشتن این رمان آنقدر برای من سخت است؟وهر بار بعد از نوشتن آن باید آرامبخش بخورم! شاید علتش اینست که وقتی من،#چیستا_یثربی هستم و نداشتن را مینویسم،بسیار راحتم.چون خودم هستم و یکی از ویژگیهای من راحتی در زندگینامه نویسی است. شما پستچی را خوانده اید، شیدا و صوفی را هم...و میدانید من اصلا از افشای رازهای زندگی خود؛ باکی ندارم!
حتی اگر به آنها پروبال دهم وبا تخیل ترکیب کنم،که مگر میشود در ادبیات چنین نکرد؟
بهقول #پروست،نوددرصد ادبیات تخیل و ده درصد واقعیت است،ولی ما طوری جلوه میدهیم که همه فکرکنند،کلش واقعی است!حالا یک حقیقت را به شما اعتراف کنم:من وقتی راوی چیستا هستم، داستاننداشتن،خیلی تند پیش میرود،وقتی لیلی میشوم،تمام منتقدان زندگی ام میشوم و از دید تمام منتقدان چیستا باید بنویسم.لیلی مرا دوست دارد، الگوی جوانی اش بودم،زیباست وباهوش، اوهم مینویسدودر شرایطی بزرگ شده که من بزرگ نشدم و آن شرایط یک خانواده گرم و صمیمی بوده،آنهم روبروی سفارت ایتالیا!همانجا که فکر میکند ممکن است در یک جهان موازی سر از فلورانس درآورد!
من وقتی لیلی میشوم وبه عنوان راوی دوم، قصه را جلو میبرم،تمام صدای منتقدانم،از کودکی در گوشم صدا میکند.حتی کسانی مثل دخترم،مادرم و کسانیکه مرا دوست داشتند.دیشب جمله ای در متن بودکه چیستا ناخن نمیکارد،هایلایت نمیکند؛دوست پسر ندارد. خب من بارها هایلایت کردم،بارها،گیسم رابافت آفریقایی کردم،ناخن نه!دوست ندارم.درمورد دوست پسر یاهمسر، یک مسئله ی خصوصی است!ولی من دوست پسر را در روابط جنسی، معنی نمیکنم.بدیهی است که من تعهدی به عشقم دارم،که شما میدانید.البته اگر #پستچی را خواندهاید!
اماهمانطور که علی؛ یک زندگی خصوصی دارد، من هم دارم ودوستانی.دوست شدن به معنای این نیست که رفیقه آنها شوم!ولی در مقاطعی؛کمکهایی کردند.لیلی نمیداند،یامیداند،اما ناگهان،صدای تمام #منتقدان چیستا میشود.زن همسایه؛خانواده من،خواهر برادری که فراموششان کرده ام،مادری که هرگز از من راضی نمیشود،حتی دخترم!
راوی لیلی باشد؛نوشتن خیلی سخت میشود!
من برچسبها رادوست ندارم.
و قضاوت شدن را
#موسیقی
گروه
#دوئت
شعر: محسن نعیمی
تنظیم : کیوان حبیب زاده
خوانندگان: سمیراپسندیده، هلیا محمدی
ویولنسل : کیوان حبیب زاده
گیتار: نوید زمردی
صدابردار:علی چاووشی
میکس و مسترینگ: امید نیکبین
ضبط: استودیو بل
تدوین :محمد علی پور
https://www.instagram.com/p/CZo7CTfD_K2/?utm_medium=share_sheet