#اقتباس جدید
#چیستا_یثربی از #مکبث شکسپیر :
در درون هر یک از ما ؛ مکبثی خفته است.
دیگر نخوابید
مکبث ؛ خواب را میکشد!
"از متن نمایش مکبث من "
تمرین مکبث و #اجرای آن به دو زبان فارسی و انگلیسی ؛ سومین بار است که طی پنج سال اخیر ؛ توسط من شروع میشود.امیدوارم این بار دیگر مشکلی پیش نیاید و بتوانیم کار را در ایران و آلمان روی صحنه ببریم.
مکبث برای من ؛نماد #خودویرانگری انسان معاصر است.
کاری که بسیاری از ما ؛ ندانسته هر روز ؛ انجام میدهیم !
فعلا در حال انتخاب بازیگر هستیم.قطعا باید زبان انگلیسی بدانند !
بزودی اسامی را اعلام میکنم و به طور قطع ؛ مطمینم بازیگر #نقش_مکبث من #جهانی خواهد شد!
با الهام از شکسپیر ؛ دیالوگها و مونولوگهای بینظیری برای او نوشته ام...این کار توسط بخش خصوصی ایران و کارگاه تاتر معاصر آلمان ؛ تهیه میشود و مرکز هنرهای نمایشی ما ؛ کوچکترین سهمی در آن ندارد! و علیرغم تماسهای مکرر من ؛ حاضر به هیچگونه همکاری نشدند!...به این بهانه که :
#سالن_نداریم!! نمیدانم چرا برای افراد خاص و کارهای تکراری ؛ همیشه سالن دارند ؟! مهم نیست !...خوشبختانه بخش
#خصوصی ؛ عهده دار انتخاب بهترینها برای ما شده است.
امیدوارم این بار ؛ کار ؛ روی صحنه بیاید..... و به امید خدا #میاید ! ....
آقایان مسول #مرکز_هنرهای_نمایشی ؛ #معاونت_محترم_هنری_ارشاد :
یادتان باشد! شما در این دوره ؛ هرگز به من سالنی ندادید!...
مگر یک ده روز مرده در فروردین ؛ که سهم و حق طبیعی ام بود و سهم تمام شرکت کنندگان آن بخش #تاتر_فجر...
ولی تاتر من در
#مرده_ترین_ایام_سال
بی خبر ؛ با سایت بسته ی فروش الکترونیک بلیت ؛ و در مهجوریت تمام !
؛حتی بی جلسه ی #مطبوعاتی که حق مسلم هر نمایشی ست.
بعدا نگویید : همه؛ از امکانات مساوی بهره مندند ! نیستند.....نور چشمی هایتان هستند !....
خوشحالم که من ؛
#مستقلم و جزو آنها نیستم ؛ با وجود اینکه مدارکی مکتوب دارم که نشان می دهد ؛ زمانی نور چشمی بوده ام و چرا از چشمتان افتادم!...#البته این
#تهدید نیست.صرفا
#یادآوری است...
درود بر آن دوره که هنوز
#پستچی_ها بودند و این #نامه ها را مکتوب برای من آوردند...
.
کپی آنها برای بیست نفر ؛ ارسال میشود که اگر روزی نبودم ؛ مردم حقیقت ماجرا و علت #بایکوت فعلی مرا بفهمند......
فعلا به خاطر فرزندانتان سکوت میکنم ؛ ولی روزی ؛ فرزند من
#سکوت نمیکند ! #ریاست_محترم_مرکز_هنرهای_نمایشی
مهم این است که :
ازچشم خدا نیفتیم !
به قول #لیدی_مکبث
مگر مرد نیستی که به آنچه میگویی عمل کنی؟...از این پس تو را مرد نمیشمارم ! و هرگز باورت ندارم.....خوش باش با تکه نانی که به دست آورده ای....برکت از خداست ؛ نه از دستهای ناتوان تو ! که حتی نامه نوشتن ؛ خوب بلد نبودند ! ولی من بلد بودم....
#من_افطاری_بیت_المال_نمیخواهم !
#امکانات_برابر_میخواهم....
#تبعیض_نمیخواهم !
#عدالت_میخواهم....
میشنوید؟؟؟؟؟
بزودی
#مکبث
#چیستایثربی
#ایران و #آلمان
با نگاهی به مکبث #شکسپیر
#تاتر
#نمایش
#اجرا
با تشکر از دوستان دیگر که بعدا نامشان را می آورم و سرمایه گذار این کار شدند......
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#macbeth
#playwright
#director
#چیستا_یثربی از #مکبث شکسپیر :
در درون هر یک از ما ؛ مکبثی خفته است.
دیگر نخوابید
مکبث ؛ خواب را میکشد!
"از متن نمایش مکبث من "
تمرین مکبث و #اجرای آن به دو زبان فارسی و انگلیسی ؛ سومین بار است که طی پنج سال اخیر ؛ توسط من شروع میشود.امیدوارم این بار دیگر مشکلی پیش نیاید و بتوانیم کار را در ایران و آلمان روی صحنه ببریم.
مکبث برای من ؛نماد #خودویرانگری انسان معاصر است.
کاری که بسیاری از ما ؛ ندانسته هر روز ؛ انجام میدهیم !
فعلا در حال انتخاب بازیگر هستیم.قطعا باید زبان انگلیسی بدانند !
بزودی اسامی را اعلام میکنم و به طور قطع ؛ مطمینم بازیگر #نقش_مکبث من #جهانی خواهد شد!
با الهام از شکسپیر ؛ دیالوگها و مونولوگهای بینظیری برای او نوشته ام...این کار توسط بخش خصوصی ایران و کارگاه تاتر معاصر آلمان ؛ تهیه میشود و مرکز هنرهای نمایشی ما ؛ کوچکترین سهمی در آن ندارد! و علیرغم تماسهای مکرر من ؛ حاضر به هیچگونه همکاری نشدند!...به این بهانه که :
#سالن_نداریم!! نمیدانم چرا برای افراد خاص و کارهای تکراری ؛ همیشه سالن دارند ؟! مهم نیست !...خوشبختانه بخش
#خصوصی ؛ عهده دار انتخاب بهترینها برای ما شده است.
امیدوارم این بار ؛ کار ؛ روی صحنه بیاید..... و به امید خدا #میاید ! ....
آقایان مسول #مرکز_هنرهای_نمایشی ؛ #معاونت_محترم_هنری_ارشاد :
یادتان باشد! شما در این دوره ؛ هرگز به من سالنی ندادید!...
مگر یک ده روز مرده در فروردین ؛ که سهم و حق طبیعی ام بود و سهم تمام شرکت کنندگان آن بخش #تاتر_فجر...
ولی تاتر من در
#مرده_ترین_ایام_سال
بی خبر ؛ با سایت بسته ی فروش الکترونیک بلیت ؛ و در مهجوریت تمام !
؛حتی بی جلسه ی #مطبوعاتی که حق مسلم هر نمایشی ست.
بعدا نگویید : همه؛ از امکانات مساوی بهره مندند ! نیستند.....نور چشمی هایتان هستند !....
خوشحالم که من ؛
#مستقلم و جزو آنها نیستم ؛ با وجود اینکه مدارکی مکتوب دارم که نشان می دهد ؛ زمانی نور چشمی بوده ام و چرا از چشمتان افتادم!...#البته این
#تهدید نیست.صرفا
#یادآوری است...
درود بر آن دوره که هنوز
#پستچی_ها بودند و این #نامه ها را مکتوب برای من آوردند...
.
کپی آنها برای بیست نفر ؛ ارسال میشود که اگر روزی نبودم ؛ مردم حقیقت ماجرا و علت #بایکوت فعلی مرا بفهمند......
فعلا به خاطر فرزندانتان سکوت میکنم ؛ ولی روزی ؛ فرزند من
#سکوت نمیکند ! #ریاست_محترم_مرکز_هنرهای_نمایشی
مهم این است که :
ازچشم خدا نیفتیم !
به قول #لیدی_مکبث
مگر مرد نیستی که به آنچه میگویی عمل کنی؟...از این پس تو را مرد نمیشمارم ! و هرگز باورت ندارم.....خوش باش با تکه نانی که به دست آورده ای....برکت از خداست ؛ نه از دستهای ناتوان تو ! که حتی نامه نوشتن ؛ خوب بلد نبودند ! ولی من بلد بودم....
#من_افطاری_بیت_المال_نمیخواهم !
#امکانات_برابر_میخواهم....
#تبعیض_نمیخواهم !
#عدالت_میخواهم....
میشنوید؟؟؟؟؟
بزودی
#مکبث
#چیستایثربی
#ایران و #آلمان
با نگاهی به مکبث #شکسپیر
#تاتر
#نمایش
#اجرا
با تشکر از دوستان دیگر که بعدا نامشان را می آورم و سرمایه گذار این کار شدند......
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#macbeth
#playwright
#director
راهیابی نمایش
#زنان_مهتابی_مرد_آفتابی
به جشنواره استانی
#مازندران
#نویسنده:
#چیستایثربی
کارگردانی مشترک توسط دو بانوی مازندرانی....
بیست و هشتمین جشنواره ی تئاتر استان مازندران در تاریخ ۲۷ الی ۲۹ شهریورماه ۹۵ به میزبانی شهرستان #ساری برگزار می شود.
#نمایش
#تاتر
#جشنواره
#جشنواره_استانی_مازندران
#اثری از :
#چیستایثربی
#نشر_قطره
قبلا این اثر توسط افراد و گروههای مختلف ؛ اجرا شده و متن آن ؛ جوایز متعددی را از آن خود کرده است.از جمله :
بهترین متن جشنواره ی بین المللی #تاتر_فجر
بهترین متن جشنواره ی ادبی #پروین_اعتصامی
بهترین متن مرکز #گفتگوی_تمدنها
و جوایز دیگر....
و اکنون هم کار راه یافته به جشنواره استانی مازندران_
#امسال
#اما_یک_نکته_مهم
باز هم بی حرمتی به شان
#نویسنده !
در کشور
باید از #ارشاد_مازندران و آن دو #خانم محترم پرسید وقتی اثری از یک نویسنده را اجرا میکنید ؛ یک #دعوت_ساده از خودش لازم نیست؟
خودش نباید کار
#خودش را ببیند؟ پس کی میخواهیم یاد بگیریم :
به قول استاد
#رادی :
انگار یادشان میرود که فکر و متن را از کجا آورده اند !...
من این کار مازندران را
#ندیدم؛ خبردار و دعوت هم نشدم ! حتی کیفیت بازی و اجرا را نمیدانم..... و خبر را هم از سایتهای دوستان برداشتم !..... حتی به خودشان زحمت ندادند خبر را برای
#خود_نویسنده ارسال کنند! ...
بعد دم از
#وجدان_فرهنگی میزنیم!
جالب است
تاتر کار میکنیم انسانتر باشیم ؛ از انسانیت و ادب و شان فرهنگی ؛
#دورتر میشویم !
این رفتار غیر حرفه ای را نمیپسندم ! و دون شان فرهنگ #تاتری می دانم...
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
#زنان_مهتابی_مرد_آفتابی
به جشنواره استانی
#مازندران
#نویسنده:
#چیستایثربی
کارگردانی مشترک توسط دو بانوی مازندرانی....
بیست و هشتمین جشنواره ی تئاتر استان مازندران در تاریخ ۲۷ الی ۲۹ شهریورماه ۹۵ به میزبانی شهرستان #ساری برگزار می شود.
#نمایش
#تاتر
#جشنواره
#جشنواره_استانی_مازندران
#اثری از :
#چیستایثربی
#نشر_قطره
قبلا این اثر توسط افراد و گروههای مختلف ؛ اجرا شده و متن آن ؛ جوایز متعددی را از آن خود کرده است.از جمله :
بهترین متن جشنواره ی بین المللی #تاتر_فجر
بهترین متن جشنواره ی ادبی #پروین_اعتصامی
بهترین متن مرکز #گفتگوی_تمدنها
و جوایز دیگر....
و اکنون هم کار راه یافته به جشنواره استانی مازندران_
#امسال
#اما_یک_نکته_مهم
باز هم بی حرمتی به شان
#نویسنده !
در کشور
باید از #ارشاد_مازندران و آن دو #خانم محترم پرسید وقتی اثری از یک نویسنده را اجرا میکنید ؛ یک #دعوت_ساده از خودش لازم نیست؟
خودش نباید کار
#خودش را ببیند؟ پس کی میخواهیم یاد بگیریم :
به قول استاد
#رادی :
انگار یادشان میرود که فکر و متن را از کجا آورده اند !...
من این کار مازندران را
#ندیدم؛ خبردار و دعوت هم نشدم ! حتی کیفیت بازی و اجرا را نمیدانم..... و خبر را هم از سایتهای دوستان برداشتم !..... حتی به خودشان زحمت ندادند خبر را برای
#خود_نویسنده ارسال کنند! ...
بعد دم از
#وجدان_فرهنگی میزنیم!
جالب است
تاتر کار میکنیم انسانتر باشیم ؛ از انسانیت و ادب و شان فرهنگی ؛
#دورتر میشویم !
این رفتار غیر حرفه ای را نمیپسندم ! و دون شان فرهنگ #تاتری می دانم...
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#چیستایثربی
تیر ۷۴ بود که این نامه آمد و اینگونه
قبل از ازدواجم ، در اوج موفقیت و
جوانی! ،
#چیستا_یثربی شدم...
.
آنموقع سردبیر برنامه رادیویی #شب_بخیر_کوچولو
و سه برنامه دیگر رادیو و #معاون ادب و هنر مجله ی #سروش هفتگی بودم که این نامه از #حراست آمد.... .
کاملا ناگهانی و بی مقدمه !
. ... .و داشتم
#هیات_علمی میشدم که جلویش را گرفتند!
.
استاد #قیصر_امین_پور باعصبانیت به آنها زنگ زد و گفت :
. این دختر ، سادات است، همیشه شاگرد اول ما بوده !...
.
.
. بارها جایزه فجر و خارجی گرفته...
.چه گناهی کرده؟!
.
جواب درست ندادند. بهانه های بیهوده، مثل اسم خاصم( چیستا= به معنای دانایی در فارسی اصیل را
آوردند)و بهانه های بیهوده دیگری که استاد به من نگفت ، ولی بیشتر عصبانی شد... همان چیزهایی که باعث شد خودش هم چند سال بعد از من ، سردبیری سروش نوجوان را که طبقه ی پایین دفتر ما بود ، فراموش کند و آنجا را ، با آن همه زحمتی که برایش کشیده بود ، با دلشکستگی رها کند...
.
.
.
به خانه رفتم...
. . چند ماه بعد ازدواج کردم ، .
. #هفتادوشش ،
دخترم به دنیا آمد....
عهد کردم زندگیم را وقف قداست #قلم کنم و کردم... .
.
حاصلش حدود ۹۷ کتاب پژوهش ،تالیف و ترجمه است...
عهد کردم یک روز #پستچی را بنویسم و نوشتم.... من هرگز در کشورم وجود نداشتم...
نویسنده، نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و دکترای #روانشناس بودم ...
مدام از همه جا
#حذف میشدم.....
.
و باز پایداری نشان میدادم ، مینوشتم و بی هیچ #شغل_دولتی کار میکردم.
هنوز هم حدفم میکنند و تا بتوانند بایکوتم میکنند...
.
نامه را نمیخواستم انتشار دهم.
امروز چیزی پیش آمد ، تصمیمم عوض شد..
شاید یاد ناسزاهایی افتادم که زمان انتشار رمان #پستچی در اینستاگرام ، از افراد به ظاهر دوست ، خانواده ، همکار ، و برخی اکانتها.... در فضای مجازی میشنیدم !.... .
.چیزی نبود که از ترس ، به من نسبت نداده باشند! .
حتی آشنایان...
.
.
.
و برخورد امروز مدیر #تاتر فجر ، مدیر #خانه_تاتر و مدیر مرکز هنرهای نمایشی که مرا یاد آن روزها میاندازد.. .
.
.
چند کیلو "اس ام اس" و نامه جمع کرده ام...😶
.
.این نامه را به دیوار خانه قاب کرده ام ، که این #جفا یادم نرود...
.
یادم نمیرود.
نه من و نه خدا.... .
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
دکتر
#نویسنده
#روانشناس
#سردبیر
#سرپرست_خانواده
#مجله_سروش
#صداسیما
#رادیو
. .
#دادخواهی
ستم
#پایداری
ایمان به حقیقت
ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
#ممنوع_الکاری بیدلیل .
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
. .
.
.
https://www.instagram.com/p/ByC1eouFMVC/?igshid=1xeq86ejskm3p
قبل از ازدواجم ، در اوج موفقیت و
جوانی! ،
#چیستا_یثربی شدم...
.
آنموقع سردبیر برنامه رادیویی #شب_بخیر_کوچولو
و سه برنامه دیگر رادیو و #معاون ادب و هنر مجله ی #سروش هفتگی بودم که این نامه از #حراست آمد.... .
کاملا ناگهانی و بی مقدمه !
. ... .و داشتم
#هیات_علمی میشدم که جلویش را گرفتند!
.
استاد #قیصر_امین_پور باعصبانیت به آنها زنگ زد و گفت :
. این دختر ، سادات است، همیشه شاگرد اول ما بوده !...
.
.
. بارها جایزه فجر و خارجی گرفته...
.چه گناهی کرده؟!
.
جواب درست ندادند. بهانه های بیهوده، مثل اسم خاصم( چیستا= به معنای دانایی در فارسی اصیل را
آوردند)و بهانه های بیهوده دیگری که استاد به من نگفت ، ولی بیشتر عصبانی شد... همان چیزهایی که باعث شد خودش هم چند سال بعد از من ، سردبیری سروش نوجوان را که طبقه ی پایین دفتر ما بود ، فراموش کند و آنجا را ، با آن همه زحمتی که برایش کشیده بود ، با دلشکستگی رها کند...
.
.
.
به خانه رفتم...
. . چند ماه بعد ازدواج کردم ، .
. #هفتادوشش ،
دخترم به دنیا آمد....
عهد کردم زندگیم را وقف قداست #قلم کنم و کردم... .
.
حاصلش حدود ۹۷ کتاب پژوهش ،تالیف و ترجمه است...
عهد کردم یک روز #پستچی را بنویسم و نوشتم.... من هرگز در کشورم وجود نداشتم...
نویسنده، نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و دکترای #روانشناس بودم ...
مدام از همه جا
#حذف میشدم.....
.
و باز پایداری نشان میدادم ، مینوشتم و بی هیچ #شغل_دولتی کار میکردم.
هنوز هم حدفم میکنند و تا بتوانند بایکوتم میکنند...
.
نامه را نمیخواستم انتشار دهم.
امروز چیزی پیش آمد ، تصمیمم عوض شد..
شاید یاد ناسزاهایی افتادم که زمان انتشار رمان #پستچی در اینستاگرام ، از افراد به ظاهر دوست ، خانواده ، همکار ، و برخی اکانتها.... در فضای مجازی میشنیدم !.... .
.چیزی نبود که از ترس ، به من نسبت نداده باشند! .
حتی آشنایان...
.
.
.
و برخورد امروز مدیر #تاتر فجر ، مدیر #خانه_تاتر و مدیر مرکز هنرهای نمایشی که مرا یاد آن روزها میاندازد.. .
.
.
چند کیلو "اس ام اس" و نامه جمع کرده ام...😶
.
.این نامه را به دیوار خانه قاب کرده ام ، که این #جفا یادم نرود...
.
یادم نمیرود.
نه من و نه خدا.... .
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
دکتر
#نویسنده
#روانشناس
#سردبیر
#سرپرست_خانواده
#مجله_سروش
#صداسیما
#رادیو
. .
#دادخواهی
ستم
#پایداری
ایمان به حقیقت
ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
#ممنوع_الکاری بیدلیل .
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
. .
.
.
https://www.instagram.com/p/ByC1eouFMVC/?igshid=1xeq86ejskm3p
ایشون فرزند دوم من ،
و در عین حال ؛
مادر و پدر من هستند.
هدیه ی دخترم ؛ به من بود
روز تولدم ؛ دوسال پیش...
حالا از معرفی بگذریم ،
این را بخوانید :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم
اولین شعر عاشقانه را در جهان ؛ من گفتم.....
این دوجمله از قول ابلیس در نمایشنامه #سرخ_سوزان من است که نگاهی متفاوت به داستان #ابلیس و#برصیصای_عابد دارد.
اول انتشارات نمایش سی سال پیش چاپش کرد. بعد نشر قطره....
از #نشر_قطره بخواید که دوباره تجدید چاپش کنه که دوباره بخونیدش....
#فیدیبو هم ؛ ناشر اکترونیکشه و داره کتابو ...
من بااین اعتقاد سالها نوشتم :
که جهان بر مدار عشق میچرخد....
و عاشق ؛ حسود است
و ابلیس ، از شدت این عشق ، دست به #عصیان زد.
شاید برای همین حسِ آشنا ؛
همه با این #نمایش ؛ همذات پنداری کردند و در سالن های مختلفی که اجرا کردیم ؛ از فجر تا اجرای عمومی ؛ صدای گریه ی تماشاگران ؛ گاهی از صدای بازیگرها ؛
بلندتر میشد....
آنچه از دل برآید ، بر دل نشیند.
سال ۷۴ ، این نمایشنامه باکارگردانی خودم ، برنده ی هفت شاخهی اصلی جشنواره بین المللی #تاتر_فجر و برنده ی جشنواره دانشجویی وجشنواره های دیگر شد
و حتی کاندید کتاب سال ؛ که به دلیلی عامدانه ؛ به آن ندادند.... بگذریم.
من هنوز میگم :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم 💙
این #نمایشنامه را در هجده سالگی نوشتم....
در اوج درخششش گندمزاری به نام #علی
در زندگی ام....
خدایا " به سلامت دارش "
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#صحنه
ناشر : نشر قطره
@ghatrehpub
https://www.instagram.com/p/CihTlwZsjhZ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
و در عین حال ؛
مادر و پدر من هستند.
هدیه ی دخترم ؛ به من بود
روز تولدم ؛ دوسال پیش...
حالا از معرفی بگذریم ،
این را بخوانید :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم
اولین شعر عاشقانه را در جهان ؛ من گفتم.....
این دوجمله از قول ابلیس در نمایشنامه #سرخ_سوزان من است که نگاهی متفاوت به داستان #ابلیس و#برصیصای_عابد دارد.
اول انتشارات نمایش سی سال پیش چاپش کرد. بعد نشر قطره....
از #نشر_قطره بخواید که دوباره تجدید چاپش کنه که دوباره بخونیدش....
#فیدیبو هم ؛ ناشر اکترونیکشه و داره کتابو ...
من بااین اعتقاد سالها نوشتم :
که جهان بر مدار عشق میچرخد....
و عاشق ؛ حسود است
و ابلیس ، از شدت این عشق ، دست به #عصیان زد.
شاید برای همین حسِ آشنا ؛
همه با این #نمایش ؛ همذات پنداری کردند و در سالن های مختلفی که اجرا کردیم ؛ از فجر تا اجرای عمومی ؛ صدای گریه ی تماشاگران ؛ گاهی از صدای بازیگرها ؛
بلندتر میشد....
آنچه از دل برآید ، بر دل نشیند.
سال ۷۴ ، این نمایشنامه باکارگردانی خودم ، برنده ی هفت شاخهی اصلی جشنواره بین المللی #تاتر_فجر و برنده ی جشنواره دانشجویی وجشنواره های دیگر شد
و حتی کاندید کتاب سال ؛ که به دلیلی عامدانه ؛ به آن ندادند.... بگذریم.
من هنوز میگم :
هنوز عشق نبود که من عاشق شدم 💙
این #نمایشنامه را در هجده سالگی نوشتم....
در اوج درخششش گندمزاری به نام #علی
در زندگی ام....
خدایا " به سلامت دارش "
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتریها
#صحنه
ناشر : نشر قطره
@ghatrehpub
https://www.instagram.com/p/CihTlwZsjhZ/?igshid=MDJmNzVkMjY=