توضیحات بیشتر پیرامون
#آزمون_خانه
در کل معلوم شد در بین اولین گزینه های مثبت اندیشی و میل به زندگی ؛
انتخابهای زیر اولویت دارد :
خانه :
سقف
دیوار
پنجره
قالی
رختخواب
سفره
غذا.چای.قهوه
آشپزخانه
نور
چراغ
روشنی
اتاقهای شخصی
افراد
پدر و مادر
سایرین
رنگ مبلمان و دکور
سماور.قوری.کتری
وسایل شخصی
میزتحریر
کتابهاو کاغذها و......
اما باید دید که فرد این مکانها یا افراد را چگونه میبیند.مثلا وقتی میگوید پدر، آیا پدری را به یاد می آورد که عاشقش است یا پدری مستبد با خاطرات دردناک؟
.
.دوستی میز ناهار خوری خانه شان را به یاد می آورد ونمیدانست چرا.....
یکروز ناگهان یادش افتاد :
همیشه ؛ موقع شام و ناهار ؛ دور آن میز دعوا بود !
پس صرف به یاد آوری فرد یا مکان و شی خاصی دلیل بر مثبت اندیشی و آرامش فکری نیست.موجی که از آن شیء؛ مکان یا فرد ساطع میشود ؛ بسیار مهم است.....
شما ممکن است با شنیدن نام پستچی؛ نام چیستایثربی را به یاد بیاورید...ولی این به تنهایی چیزی را نمیرساند ؛ باید دید که دو واژه ی چیستایثربی ؛ در شما احساس خوب یا بد پدید می آورد؟ این مهم است...آنوقت میتوان از تست نتیجه گرفت.....پس یکبار دیگر پاسخهایتان را مرور کنید و ببینید وقتی گفته اید اتاق خواب؛ بالش ؛ میز کار؛ جاکفشی....حس درونی تان به آن اجسام یا افراد چگونه است؟...اگر مثبتها بر منفیها میچربد ؛ باز جزء گروه خطر نیستید!...
افرای که چیزهای خاص و غیر متعارف را تجسم کرده اند ؛ باید ببینند حسشان نسبت به آن چیزی که دیده اند ؛ چیست.هیچ خاطره ای به تنهایی خوب یا بد نیست.موجی که در وجود ما ساطع می کند ؛ آن را خوب یا بد میکند.....
دوستی که گفته بود من با اسم خانه دو بالش فقط به یادم میآید؛ باید ببیند ؛ بار احساسی این دو بالش برای او چیست؟ ...و بعد کم کم کلمه ی بالش را مدام در ذهن خود تکرار کند ؛ و هر بار ببیند ؛ چه کلمه ای به یادش می آید.قطعا به نتیجه خواهد رسید...
حتی اگر چند ماهی طول بکشد ولی یکی از روشهای کارآمد
#روانکاوی است و به آن
#تداعی_آزاد میگویند.....
اگر با مفهوم فعلی یا گذشته ی خانواده ی خود ؛ مشکلی داشته باشید ؛ تصاویر عجیب میبینید....مثلا راهروهای تاریک و خالی ؛ خانه خالی؛ وسایل درهم و برهم ؛آشپزخانه ی به هم ریخته و یا اصلا چیزی نمیبینید! یعنی ذهنتان از مکانیسم #سرکوبی استفاده میکند و عامدانه ؛ خاطرات مربوط به مفهوم خانواده را ؛ پاک میکند....اینجا حتما مشکلی وجود دارد...که باید جدی بگیرید....دوستی میگفت: من مدام خانه هایی را میبینم اما نمیتوانم وارد آنها شوم ! فقط نمای بیرونی رامیبینم. این فرد از بخشی از گذشته یا زمان حالش ؛ می هراسد و جرات مواجهه با آنها را ندارد....دیگری میگفت هرگز با کلمه ی خانه ؛آدمی به ذهنش نمیرسد..همیشه اشیاء.....در حالی که دیگران ؛ پدر ؛ مادر ؛ همسر یا فرزندان خود را تجسم میکنند.حتی مادر بزرگ و پدر بزرگ.فردی که نمیتواند آدمی را ببیند باید دید که اصلا هرگز در محیط خانواده ؛ با کسی ؛ صمیمی بوده است؟ شاید او هیچگونه حس نزدیکی به هیچکدام از آدمهای اطرافش ندارد.قطعا چنین فردی از نوعی خلاء عاطفی رنج میبرد....وخیلی زود باید به فکر صحبت با پزشک یا مشاور و یا روانکاو بیفتد...
پس آن چه میبینید؛ آنقدر مهم نیست ؛ تا احساسی را که به شما منتقل میکنند.....
این آزمون برای اولین بار؛ به من فهماند سالها و سالها ؛ پنجره ی حیاط خلوت خانه مان که بین اتاق من و آشپزخانه حایل بود ؛ باعث میشد من بتوانم درهر شرایطی ؛ مادرم را در آشپزخانه ببینم و یا صدایش را بشنوم ؛ و حس قوت قلب پیدا کنم....برای همین پنجره حیاط خلوت ؛ معانی فرامتنی و ضمنی دیگری هم پیدا میکند و به نوعی ؛ امکان ارتباط مرا با جهان پیرامون و از جمله افراد خانواده ام به من میدهد..پس چیزی بیش از یک پنجره است.گویی قلب جهان است و من از کل اشیاء و مکانهای خانه ؛ پنجره ی پشتی را بیش از هر جای دیگر به یاد می آورم......چرا که همراه خود ؛ خاطرات دیگری را زنده میکند...انتخابهای شما نیز باید چنین باشد.ور خیلی از کامنتها ؛ کلمه ی مقدس
#پدر و
#مادر را خواندم.اما چرا ؟؟؟ این دیگر کار خودتان یا مشاورتان است ؛ باید ببینید چه چیزی در این رابطه ی پدرانه و یا مادرانه وجود داشته است که هنوز پس از سالها؛ تعریف شما از خانواده است، عشق؛ حمابت عاطفی یا مالی ؛ محبت دوسویه ؛ احترام ؛ قدردانی و نگرانی دو سویه...؟ هر چه باشد ؛ شاید کمبود آن را اکنون در زندگی فعلی تان ؛ حس میکنید.به هر حال هیچ چیز ؛ جای عشق خالصانه و بی چشمداشت پدر و مادر را نمیگیرد..شاید به همین دلیل ؛ از لحاظ آماری ؛ بیشترین جوابها ؛ پدر و مادر بود...
هر گونه مشکلی که با این تست دارید؛ نباید شما را بترساند ؛ بلکه باید شما را آگاهتر کند و به شما به طور ضمنی بفهماند که مشکلی وجود دارد.....مشکلی که ناخودآگاه شما ؛ از به یاد آوردن آن
#آزمون_خانه
در کل معلوم شد در بین اولین گزینه های مثبت اندیشی و میل به زندگی ؛
انتخابهای زیر اولویت دارد :
خانه :
سقف
دیوار
پنجره
قالی
رختخواب
سفره
غذا.چای.قهوه
آشپزخانه
نور
چراغ
روشنی
اتاقهای شخصی
افراد
پدر و مادر
سایرین
رنگ مبلمان و دکور
سماور.قوری.کتری
وسایل شخصی
میزتحریر
کتابهاو کاغذها و......
اما باید دید که فرد این مکانها یا افراد را چگونه میبیند.مثلا وقتی میگوید پدر، آیا پدری را به یاد می آورد که عاشقش است یا پدری مستبد با خاطرات دردناک؟
.
.دوستی میز ناهار خوری خانه شان را به یاد می آورد ونمیدانست چرا.....
یکروز ناگهان یادش افتاد :
همیشه ؛ موقع شام و ناهار ؛ دور آن میز دعوا بود !
پس صرف به یاد آوری فرد یا مکان و شی خاصی دلیل بر مثبت اندیشی و آرامش فکری نیست.موجی که از آن شیء؛ مکان یا فرد ساطع میشود ؛ بسیار مهم است.....
شما ممکن است با شنیدن نام پستچی؛ نام چیستایثربی را به یاد بیاورید...ولی این به تنهایی چیزی را نمیرساند ؛ باید دید که دو واژه ی چیستایثربی ؛ در شما احساس خوب یا بد پدید می آورد؟ این مهم است...آنوقت میتوان از تست نتیجه گرفت.....پس یکبار دیگر پاسخهایتان را مرور کنید و ببینید وقتی گفته اید اتاق خواب؛ بالش ؛ میز کار؛ جاکفشی....حس درونی تان به آن اجسام یا افراد چگونه است؟...اگر مثبتها بر منفیها میچربد ؛ باز جزء گروه خطر نیستید!...
افرای که چیزهای خاص و غیر متعارف را تجسم کرده اند ؛ باید ببینند حسشان نسبت به آن چیزی که دیده اند ؛ چیست.هیچ خاطره ای به تنهایی خوب یا بد نیست.موجی که در وجود ما ساطع می کند ؛ آن را خوب یا بد میکند.....
دوستی که گفته بود من با اسم خانه دو بالش فقط به یادم میآید؛ باید ببیند ؛ بار احساسی این دو بالش برای او چیست؟ ...و بعد کم کم کلمه ی بالش را مدام در ذهن خود تکرار کند ؛ و هر بار ببیند ؛ چه کلمه ای به یادش می آید.قطعا به نتیجه خواهد رسید...
حتی اگر چند ماهی طول بکشد ولی یکی از روشهای کارآمد
#روانکاوی است و به آن
#تداعی_آزاد میگویند.....
اگر با مفهوم فعلی یا گذشته ی خانواده ی خود ؛ مشکلی داشته باشید ؛ تصاویر عجیب میبینید....مثلا راهروهای تاریک و خالی ؛ خانه خالی؛ وسایل درهم و برهم ؛آشپزخانه ی به هم ریخته و یا اصلا چیزی نمیبینید! یعنی ذهنتان از مکانیسم #سرکوبی استفاده میکند و عامدانه ؛ خاطرات مربوط به مفهوم خانواده را ؛ پاک میکند....اینجا حتما مشکلی وجود دارد...که باید جدی بگیرید....دوستی میگفت: من مدام خانه هایی را میبینم اما نمیتوانم وارد آنها شوم ! فقط نمای بیرونی رامیبینم. این فرد از بخشی از گذشته یا زمان حالش ؛ می هراسد و جرات مواجهه با آنها را ندارد....دیگری میگفت هرگز با کلمه ی خانه ؛آدمی به ذهنش نمیرسد..همیشه اشیاء.....در حالی که دیگران ؛ پدر ؛ مادر ؛ همسر یا فرزندان خود را تجسم میکنند.حتی مادر بزرگ و پدر بزرگ.فردی که نمیتواند آدمی را ببیند باید دید که اصلا هرگز در محیط خانواده ؛ با کسی ؛ صمیمی بوده است؟ شاید او هیچگونه حس نزدیکی به هیچکدام از آدمهای اطرافش ندارد.قطعا چنین فردی از نوعی خلاء عاطفی رنج میبرد....وخیلی زود باید به فکر صحبت با پزشک یا مشاور و یا روانکاو بیفتد...
پس آن چه میبینید؛ آنقدر مهم نیست ؛ تا احساسی را که به شما منتقل میکنند.....
این آزمون برای اولین بار؛ به من فهماند سالها و سالها ؛ پنجره ی حیاط خلوت خانه مان که بین اتاق من و آشپزخانه حایل بود ؛ باعث میشد من بتوانم درهر شرایطی ؛ مادرم را در آشپزخانه ببینم و یا صدایش را بشنوم ؛ و حس قوت قلب پیدا کنم....برای همین پنجره حیاط خلوت ؛ معانی فرامتنی و ضمنی دیگری هم پیدا میکند و به نوعی ؛ امکان ارتباط مرا با جهان پیرامون و از جمله افراد خانواده ام به من میدهد..پس چیزی بیش از یک پنجره است.گویی قلب جهان است و من از کل اشیاء و مکانهای خانه ؛ پنجره ی پشتی را بیش از هر جای دیگر به یاد می آورم......چرا که همراه خود ؛ خاطرات دیگری را زنده میکند...انتخابهای شما نیز باید چنین باشد.ور خیلی از کامنتها ؛ کلمه ی مقدس
#پدر و
#مادر را خواندم.اما چرا ؟؟؟ این دیگر کار خودتان یا مشاورتان است ؛ باید ببینید چه چیزی در این رابطه ی پدرانه و یا مادرانه وجود داشته است که هنوز پس از سالها؛ تعریف شما از خانواده است، عشق؛ حمابت عاطفی یا مالی ؛ محبت دوسویه ؛ احترام ؛ قدردانی و نگرانی دو سویه...؟ هر چه باشد ؛ شاید کمبود آن را اکنون در زندگی فعلی تان ؛ حس میکنید.به هر حال هیچ چیز ؛ جای عشق خالصانه و بی چشمداشت پدر و مادر را نمیگیرد..شاید به همین دلیل ؛ از لحاظ آماری ؛ بیشترین جوابها ؛ پدر و مادر بود...
هر گونه مشکلی که با این تست دارید؛ نباید شما را بترساند ؛ بلکه باید شما را آگاهتر کند و به شما به طور ضمنی بفهماند که مشکلی وجود دارد.....مشکلی که ناخودآگاه شما ؛ از به یاد آوردن آن