@Chista_Yasrebi
#درد و صندوق
#قرض_الحسنه_در_پیج_اینستاگرام_من
داشتم صفحه ی یکی از بازیگران این روزها ؛ کم کار سینما را ؛ تصادفی میدیدم ؛ که در سرچ اینستا ؛ ناگهانی پیدا
شد ؛ لباسش شبیه لباسهای ما نبود! شبیه لباس شب جشن #سیندرلا بود...یا لباس #اسکارلت_اوهارا ! تا اینجایش مهم نیست ؛
آمدم از پست بگذرم ؛ که متوجه دعوای شدید طرفداران و مخالفان ؛ در زیر پست شدم! تعجب کردم! .مگر پوشیدن لباس سیندرلایی ؛ آن همه کامنت ؛ لازم داشت؟
و دیدم زیر دعوا برسر این است که اول این لباس را #ترانه پوشیده یا این خانم ؛ که بازیگر کم کاری است این روزها !!!....
همه به هم ناسزا میگفتند ...اما در این میان ؛ چیزی ؛ توجهم را جلب کرد! حدود ده کامنت ؛ یاهشت کامنت یکبار ، کامنتی از سوی دختر و یا شاید خانمی جوان ؛ تکرار میشد!
مینوشت : دارم دو ماهه از درد دندون میمیرم....پول ندارم برم دندونپرشکی !
واقعا چه میتوان گفت؟! دلم به درد آمد ؛ نه برای لباسی که احتمالا چند میلیون بود و دعوا بر سر این بود که چه کسی ؛ اول آن را پوشیده است؟ و حق با ترانه بود یا آن بازیگر پولدار
دیگر؟
دلم برای کامتتهای این خانم جوان سوخت...که اصلا کسی به او توجه نمیکرد!.... انگار اصلا
#وجود_نداشت !
حتی یک نفر هم جوابش را نداده بود! در صفحه ی خودم ؛
#هرگز این اتفاق نمیافتد.دوستان به هم؛ جواب میدهند...
یادم است ؛ نیمه شبی ؛ از شبهای نوشتن داستان ؛ خانمی در پیج من ؛ سراسیمه از بقیه کمک میخواست! چون خانم دیگری در روستا زایمان داشت و دکتر بهداری نبود!
و دوستان او را همه گونه راهنمایی کردند !
کاش درهر شهری یک
#خیریه_ی_پزشکی وجود داشته باشد ؛ به عنوان زکات دانش پزشکان... که افراد بی بضاعت ؛ از درد به خود نپیچند و نمیرند ! کافیست هر پزشک عزیز داوطلب ؛ فقط هفته ای ؛ دو یا سه ساعت خود را ؛ به آن درمانگاه خیریه ؛ اختصاص دهد...همانطور که من روانشناس باید چنین کنم !....میدانید چه اجر عظیمی دارد ؛ رفع دردهای دیگران؟
دعوا سر لباس سبز پف دار ترانه و آن خانم بازیگر دیگر ؛ همچنان ادامه داشت که دیدم خانم جوان خسته شد و دیگر کامنتی ننوشت! ...
شاید از درد دندان ؛ شاید از دیده و #شنیده_نشدن ! شاید از شکستن
#عزت_نفس و شاید برای اینکه میدانست فایده ای ندارد !
کسی کمکی نخواهد کرد ؛ حتی در حد یک کلام یا همدردی ساده !...کسی نخواهد خواند؛ کسی نخواهد پرسید !
جریان لباس گران دو بازیگر ؛ برایشان مهمتر است !....کسی او را از درد ؛ رهایی نخواهد بخشید! کسی نخواهد آمد!...کسی که مثل هیچکس نیست ؛ کجاست؟! و آن دختر جوان ؛ امشب هم با درد کشنده ی دندان ؛ تا صبح بیدار است؛ و من چون اطرافیان عزیزم ؛ تحت پوشش #بیمه_نیستند ؛ خوب میدانم چه میکشد ! و تازه بسیاری از دندانپزشکان ؛ بیمه را قبول نمیکنند !....و من از خودم ؛ به عنوان یک انسان شرم دارم !
کاش #صندوق_قرض_الحسنه_ای ؛ زیر نظر چند بانو و آقای نیکو کار محترم #فالور ؛ در این پیج راه میانداختیم ؛ تا گاهی به داد هم برسیم! البته با شناسایی و تحقیق اولیه که مطمین باشیم سوء استفاده ای در کار نیست!...میخندید؟! اما جدی میگویم! درد دندان ؛ اصلا شوخی ندارد!...
#چیستایثربی
#درد
#پیشنهادی_برای_پیج_اینستاگرام
عکس این پست در پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
من و دوست بازیگرم ؛ مهناز غمخوار....
#پشت_صحنه
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#درد و صندوق
#قرض_الحسنه_در_پیج_اینستاگرام_من
داشتم صفحه ی یکی از بازیگران این روزها ؛ کم کار سینما را ؛ تصادفی میدیدم ؛ که در سرچ اینستا ؛ ناگهانی پیدا
شد ؛ لباسش شبیه لباسهای ما نبود! شبیه لباس شب جشن #سیندرلا بود...یا لباس #اسکارلت_اوهارا ! تا اینجایش مهم نیست ؛
آمدم از پست بگذرم ؛ که متوجه دعوای شدید طرفداران و مخالفان ؛ در زیر پست شدم! تعجب کردم! .مگر پوشیدن لباس سیندرلایی ؛ آن همه کامنت ؛ لازم داشت؟
و دیدم زیر دعوا برسر این است که اول این لباس را #ترانه پوشیده یا این خانم ؛ که بازیگر کم کاری است این روزها !!!....
همه به هم ناسزا میگفتند ...اما در این میان ؛ چیزی ؛ توجهم را جلب کرد! حدود ده کامنت ؛ یاهشت کامنت یکبار ، کامنتی از سوی دختر و یا شاید خانمی جوان ؛ تکرار میشد!
مینوشت : دارم دو ماهه از درد دندون میمیرم....پول ندارم برم دندونپرشکی !
واقعا چه میتوان گفت؟! دلم به درد آمد ؛ نه برای لباسی که احتمالا چند میلیون بود و دعوا بر سر این بود که چه کسی ؛ اول آن را پوشیده است؟ و حق با ترانه بود یا آن بازیگر پولدار
دیگر؟
دلم برای کامتتهای این خانم جوان سوخت...که اصلا کسی به او توجه نمیکرد!.... انگار اصلا
#وجود_نداشت !
حتی یک نفر هم جوابش را نداده بود! در صفحه ی خودم ؛
#هرگز این اتفاق نمیافتد.دوستان به هم؛ جواب میدهند...
یادم است ؛ نیمه شبی ؛ از شبهای نوشتن داستان ؛ خانمی در پیج من ؛ سراسیمه از بقیه کمک میخواست! چون خانم دیگری در روستا زایمان داشت و دکتر بهداری نبود!
و دوستان او را همه گونه راهنمایی کردند !
کاش درهر شهری یک
#خیریه_ی_پزشکی وجود داشته باشد ؛ به عنوان زکات دانش پزشکان... که افراد بی بضاعت ؛ از درد به خود نپیچند و نمیرند ! کافیست هر پزشک عزیز داوطلب ؛ فقط هفته ای ؛ دو یا سه ساعت خود را ؛ به آن درمانگاه خیریه ؛ اختصاص دهد...همانطور که من روانشناس باید چنین کنم !....میدانید چه اجر عظیمی دارد ؛ رفع دردهای دیگران؟
دعوا سر لباس سبز پف دار ترانه و آن خانم بازیگر دیگر ؛ همچنان ادامه داشت که دیدم خانم جوان خسته شد و دیگر کامنتی ننوشت! ...
شاید از درد دندان ؛ شاید از دیده و #شنیده_نشدن ! شاید از شکستن
#عزت_نفس و شاید برای اینکه میدانست فایده ای ندارد !
کسی کمکی نخواهد کرد ؛ حتی در حد یک کلام یا همدردی ساده !...کسی نخواهد خواند؛ کسی نخواهد پرسید !
جریان لباس گران دو بازیگر ؛ برایشان مهمتر است !....کسی او را از درد ؛ رهایی نخواهد بخشید! کسی نخواهد آمد!...کسی که مثل هیچکس نیست ؛ کجاست؟! و آن دختر جوان ؛ امشب هم با درد کشنده ی دندان ؛ تا صبح بیدار است؛ و من چون اطرافیان عزیزم ؛ تحت پوشش #بیمه_نیستند ؛ خوب میدانم چه میکشد ! و تازه بسیاری از دندانپزشکان ؛ بیمه را قبول نمیکنند !....و من از خودم ؛ به عنوان یک انسان شرم دارم !
کاش #صندوق_قرض_الحسنه_ای ؛ زیر نظر چند بانو و آقای نیکو کار محترم #فالور ؛ در این پیج راه میانداختیم ؛ تا گاهی به داد هم برسیم! البته با شناسایی و تحقیق اولیه که مطمین باشیم سوء استفاده ای در کار نیست!...میخندید؟! اما جدی میگویم! درد دندان ؛ اصلا شوخی ندارد!...
#چیستایثربی
#درد
#پیشنهادی_برای_پیج_اینستاگرام
عکس این پست در پیج
#اینستاگرام_چیستایثربی
من و دوست بازیگرم ؛ مهناز غمخوار....
#پشت_صحنه
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
🍃🍃🍃🍁🍁🍂🍂🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍁🍁🍁🍁🍁
#عروس_دریایی_نامیرا
با گسترش دانش ژنتیک و همچنین یافتههای جدید جانورشناسی و کشف موجوداتی که دارای عمر نامحدود هستند، دانشمندان امیدوارند بهزودی با یافتن ژن این نامیرایی و به کار بردن آن در ساختار ژنتیک انسان بشر را جاودانه سازند.
تحقیقات علمی نشان میدهد که مولکولهای ( نه سلولها) بدن ما ، هر 10سال یک بار نو میشوند.
یعنی بعد از گذشتن این زمان دیگر اثری از مولکولهای کربن قدیمی در بدن هیچ انسانی پیدا نمیشود.
پس ما هر 10سال یک بار عوض میشویم با این همه ما پیر میشویم و میمیریم.
حالا موجود عجیبی پیدا شده که میتواند خودش را از #نو تشکیل بدهد و
#هرگز_نمیرد.
«توربتوپ سیس نوتریکولا» یا #عروس_دریایی نامیرا همان موجود است و جزئی از خانواده مرجانها به حساب میآید. این موجود در حقیقت یک ستاره دریایی است که میتواند به نخستین مرحله زندگیاش برگردد. نوتریکولا این کار را از طریق یک نوع جهش سلولی انجام میدهد.
این #جهش_سلولی انجام میشود که عروس دریایی به حالت دیگری تغییر میکند یعنی دارای سلولهای جدیدی میشود.
در این روند بدنه اصلی عروس دریایی تبدیل به #تودهای میشود که شکلدهنده اولیه آن موجود است. به این توده اولیه #بواسیر_لحمی گفته میشود. برای این کار ابتدا چتر عروس دریایی خودش را به توده مولکولی تبدیل میکند و بعد تمام موها و شاخکها را جذب خودش میکند. بعد موهای تغییر شکل یافته به این توده متصل شده و توده لحمی اولیه بهوجود میآید. از رشد این توده یک عروس دریایی جدید متولد میشود. از نظر تئوری این عمل میتواند #بینهایت_بار تکرار شود بنابراین از نظر پیولوژیکی این نوع از عروس دریایی
#نامیرا محسوب میشود.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yssrebi_original
#عروس_دریایی_نامیرا
با گسترش دانش ژنتیک و همچنین یافتههای جدید جانورشناسی و کشف موجوداتی که دارای عمر نامحدود هستند، دانشمندان امیدوارند بهزودی با یافتن ژن این نامیرایی و به کار بردن آن در ساختار ژنتیک انسان بشر را جاودانه سازند.
تحقیقات علمی نشان میدهد که مولکولهای ( نه سلولها) بدن ما ، هر 10سال یک بار نو میشوند.
یعنی بعد از گذشتن این زمان دیگر اثری از مولکولهای کربن قدیمی در بدن هیچ انسانی پیدا نمیشود.
پس ما هر 10سال یک بار عوض میشویم با این همه ما پیر میشویم و میمیریم.
حالا موجود عجیبی پیدا شده که میتواند خودش را از #نو تشکیل بدهد و
#هرگز_نمیرد.
«توربتوپ سیس نوتریکولا» یا #عروس_دریایی نامیرا همان موجود است و جزئی از خانواده مرجانها به حساب میآید. این موجود در حقیقت یک ستاره دریایی است که میتواند به نخستین مرحله زندگیاش برگردد. نوتریکولا این کار را از طریق یک نوع جهش سلولی انجام میدهد.
این #جهش_سلولی انجام میشود که عروس دریایی به حالت دیگری تغییر میکند یعنی دارای سلولهای جدیدی میشود.
در این روند بدنه اصلی عروس دریایی تبدیل به #تودهای میشود که شکلدهنده اولیه آن موجود است. به این توده اولیه #بواسیر_لحمی گفته میشود. برای این کار ابتدا چتر عروس دریایی خودش را به توده مولکولی تبدیل میکند و بعد تمام موها و شاخکها را جذب خودش میکند. بعد موهای تغییر شکل یافته به این توده متصل شده و توده لحمی اولیه بهوجود میآید. از رشد این توده یک عروس دریایی جدید متولد میشود. از نظر تئوری این عمل میتواند #بینهایت_بار تکرار شود بنابراین از نظر پیولوژیکی این نوع از عروس دریایی
#نامیرا محسوب میشود.
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yssrebi_original
با تمام عشقم به #تو ...
#قصه را نوشتم....
چونهنوز معتقدم :
#عشق میتواند معجزه کند
#قصه میتواند معجزه کند
#کلمه میتواند معجزه کند
و دنیا با عشق ، میتواند بهتر شود
و این دو روز زندگی ، زیباتر ....
.
.
.
با تمام #عشقم به تو
این #داستان را در فضای خصوصی منتشر میکنم
که تاریخ رنجو عشق من و تو
واین خاک
در یاد بماند ... آنچه بر ما گذشت
و آنچه بر فرزندان ما میرود....
.
.
با تمامعشقم به تو
من هم پیکی هستم
که باید پیام عشق خداوند را به مردم برسانم
و بگویم بیشتر بدبختی آدمها، جنگها، خودخواهیها ، پولپرستیها، فساد و شهوتها ... فقط و فقط از نبودِ عشقی اصیل است.... با تمام عشقم به تو علی،
#پستچی_دو را که بخش خصوصی زندگی ما بود
به مردم تقدیم میکنم
و اینایام در تهران نخواهم بود
خانه ای در دل کوه ....
تا بتوانم بنویسم.....
و مجبورم ارتباطم را مدتی باهمه چیز ، قطع کنم!
.
#نوشتن
با جان و دل ....
به آنها که به من اعتماد کردند
و در کانال
#تلگرام یا
#واتساپ برای خواندن این
#زندگینامه عضو شدند
.
هنوز مهلت هست
البته قصه فردا شروع مبشود
ما عاشقان در گروه بزرگ پستچی در کانال و واتساپ گرد هم میاییم
اما حرفهای خصوصی دلمان را در اکانت اینستاگرام دوم من میزنیم
#حرفهای_خصوصی زنانه و مردانه.
.
.
.
ثبت نام :
@ccch999آیدی تلگرام
.
فقط پیام درخواست عضویت دهید
ادمینها جای من پاسخگو هستند
.
.
پستچی_دو دیگر هرگز تکرار نمیشود...
#هرگز
همانگونه که من
همانگونه که علی.
من پای این عشق
ایستادم
و میایستم....
و حرفهای خصوصی را باید به دوستان_خصوصی زد.... و محرم
آنها که به من اعتماد کردند.
.
.
بااحترام و دلی سرشار از عشق
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#معجزه
#بانو
#سردار_عشق
#پستچی
تماسهای صوتی #بلاک میشوند.
نت ضعیف است
درخواست را در دایرکت نفرستید
اس ام اس بلاک میشود
من خط خودم را برای اینکار به ادمینها بخشیدم.
.
.
فقط درخواست مکتوب
در ایدی تلگرام
یا واتساپ
ممنون
#قصه را نوشتم....
چونهنوز معتقدم :
#عشق میتواند معجزه کند
#قصه میتواند معجزه کند
#کلمه میتواند معجزه کند
و دنیا با عشق ، میتواند بهتر شود
و این دو روز زندگی ، زیباتر ....
.
.
.
با تمام #عشقم به تو
این #داستان را در فضای خصوصی منتشر میکنم
که تاریخ رنجو عشق من و تو
واین خاک
در یاد بماند ... آنچه بر ما گذشت
و آنچه بر فرزندان ما میرود....
.
.
با تمامعشقم به تو
من هم پیکی هستم
که باید پیام عشق خداوند را به مردم برسانم
و بگویم بیشتر بدبختی آدمها، جنگها، خودخواهیها ، پولپرستیها، فساد و شهوتها ... فقط و فقط از نبودِ عشقی اصیل است.... با تمام عشقم به تو علی،
#پستچی_دو را که بخش خصوصی زندگی ما بود
به مردم تقدیم میکنم
و اینایام در تهران نخواهم بود
خانه ای در دل کوه ....
تا بتوانم بنویسم.....
و مجبورم ارتباطم را مدتی باهمه چیز ، قطع کنم!
.
#نوشتن
با جان و دل ....
به آنها که به من اعتماد کردند
و در کانال
#تلگرام یا
#واتساپ برای خواندن این
#زندگینامه عضو شدند
.
هنوز مهلت هست
البته قصه فردا شروع مبشود
ما عاشقان در گروه بزرگ پستچی در کانال و واتساپ گرد هم میاییم
اما حرفهای خصوصی دلمان را در اکانت اینستاگرام دوم من میزنیم
#حرفهای_خصوصی زنانه و مردانه.
.
.
.
ثبت نام :
@ccch999آیدی تلگرام
.
فقط پیام درخواست عضویت دهید
ادمینها جای من پاسخگو هستند
.
.
پستچی_دو دیگر هرگز تکرار نمیشود...
#هرگز
همانگونه که من
همانگونه که علی.
من پای این عشق
ایستادم
و میایستم....
و حرفهای خصوصی را باید به دوستان_خصوصی زد.... و محرم
آنها که به من اعتماد کردند.
.
.
بااحترام و دلی سرشار از عشق
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#معجزه
#بانو
#سردار_عشق
#پستچی
تماسهای صوتی #بلاک میشوند.
نت ضعیف است
درخواست را در دایرکت نفرستید
اس ام اس بلاک میشود
من خط خودم را برای اینکار به ادمینها بخشیدم.
.
.
فقط درخواست مکتوب
در ایدی تلگرام
یا واتساپ
ممنون
برف میبارد ؛ بر شهر پیر ؛
بر قبرهای جوانِ نو نفس
.
چگونه میتوان در سرزمین سرد ؛
سخن از دستی گفت
که به سمتت دراز میشود؟
دستی نیست.
هیچ کس جز تو نیست.
باید جانت را پل کنی و بگذری....
باید یاد بگیری که بگذری؛
از روی خودت بگذری؛
تمام تن و روحت ، پل شود...
عبور کنی؛
و هرگز به واژه ی
#هرگز
فکر نکنی!.....
آنوقت
بدان
میرسی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
#آتاستازیا_پتروشاک
نواختن قطعه زمستان #ویوالدی
#قطعه_زمستان
https://www.instagram.com/reel/CnFntEsKNmz/?igshid=MDJmNzVkMjY=
بر قبرهای جوانِ نو نفس
.
چگونه میتوان در سرزمین سرد ؛
سخن از دستی گفت
که به سمتت دراز میشود؟
دستی نیست.
هیچ کس جز تو نیست.
باید جانت را پل کنی و بگذری....
باید یاد بگیری که بگذری؛
از روی خودت بگذری؛
تمام تن و روحت ، پل شود...
عبور کنی؛
و هرگز به واژه ی
#هرگز
فکر نکنی!.....
آنوقت
بدان
میرسی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
#آتاستازیا_پتروشاک
نواختن قطعه زمستان #ویوالدی
#قطعه_زمستان
https://www.instagram.com/reel/CnFntEsKNmz/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Instagram
👇
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
👇
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=
سخت ترین روز برای شروع یا ترک کسی یا کاری، روز دوم است. خاطرات خنجرت میزنند و مدام دنبال دلیل میگردی یا منتظر وقوع معجزه ای هستی!
روز سوم اما فرق دارد. از روز سوم دیگر طبق اصول روانشناختی ، هرگونه سمی ؛ از بدن خارج میشود و دیگر منتظر وقوع اتفاق خاصی نیستی.
میدانی قرار نیست معجزه ای رخ دهد. میدانی خودت هستی و تنها خودت.
آن وقت شاید آدم دیگری شوی،
آدمی بدتر یا بهتر، اما دیگر هرگز آدم قبلی نمیشوی. #هرگز
شاید عده ای، دیگر تو را نشناسند. مهم نیست.
تو سه روز طوفانی را پشت سر گذاشته ای و به قول آن نویسنده ژاپنی:
" کسی که پا به طوفان میگذارد ؛ همان کسی نیست که از طوفان بیرون می آید. "
امروز روز سوم من است.
تغییر کرده ام.
شب بر سنگ لخت و سرد آشپزخانه خوابیدم.
دیگر منتظر شکایت یا الهام گرفتن از چیزی نیستم.
حتی انتظار معجزه ندارم!
خودم را دارم
خودم را قوی تر میکنم.
کلمات بیشتر می آموزم؛
زبانهای بیشتری یاد میگیرم؛
و آدمهای بیشتری را دوست خواهم داشت...
بی چشمداشت
اصلا به آنها نخواهم گفت که دوستشان دارم
ولی حواسم به آنهاست.
دیگر منتظر نیستم کسی به من بگوید قصه ات را بنویس یا ننویس!
یا حق نداری بخشهایی از آن را بنویسی! وگرنه...
منتظر نیستم اعترافهایم را پنهان یا حذف کنم.
دیگر خودم را شماتت نمیکنم که با مردی ازدواج کردم که تا ۳۵ سالگی زیر لحاف بود؛
از ترس رفتن به سربازی...
و حتی پایان نامه ارشدش را رضاعباسی؛ دوستش نوشت.
و درنتیجه تمام خرج خانه ؛حتی پول آژانس ایشان برای دیدن#فلانی؛ روی دوش من بود!
و اگر قانون عفو برای سربازان پیر فراری به او نمیخورد ؛ شاید از ۳۵ سالگی به بعد هم زیر لحاف بود.
یادم است که میگفت غذا را در سینی برای من بیار و خودت برو.من پای تلفنم....
پول تلفن ما در سال ۷۷ (قبضش را دارم)، هفتاد هزار تومان آمده بود.
هفتاد هزار تومان سال هفتادو هفت!!!!!!
یعنی ببینید چقدر ....
یعنی از صبح تا شب با یکی حرف زدن....
قبضش را هنوز دارم...
و من نوزاد بزرگ میکردم و سوگوار پدر بودم و از تلفن بیزارم.
همیشه هستم...
خداحافظ پسر بچه !
اینها نشخوارهای خاطرات ؛ روز دوم من بود در تنهایی مطلق...
روزِ دومِ گذشت.
حالا که روز سوم است
زنی تنها
بر تارک نور ایستاده است...
زنی که دوست داشتنها و نداشتنهای کوچک،
دیگر آزارش نمیدهد.
زنی که رنج ؛ رفیقش است؛ و گاهی دلتنگش میشود...
وقتی که اندوه ؛ به مدت طولانی؛
دستش را لای به لای گیسوانت میکند و طولانی میبوسدت، زیبا میشوی....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#زن_ایرانی
#آدم_دیگر
https://www.instagram.com/p/Cp0Bi2oNZwS/?igshid=MDJmNzVkMjY=