چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
قسمت اول این نشست ساعت 23 روز پنجشنبه 15 آذرماه در برنامه "فرهنگ و اندیشه" شبکه چهار سیما پخش می شود که این بخش به سخنان #چیستایثربی و #قیصر_امین پور درباره کتاب اختصاص دارد.


مال شبکه‌۴ بود
خیلی تو آرشیوش گشتم نیافتم

اسم برنامه بود
نقد کتاب
#شعر_و_کودکی
دکتر امینپور

خدایا دوازده سال گذشته!
خوب است استاد این روزها را ندید!

وگرنه شاید خیلی از شعرهایش را دیگر اجازه ی تجدید ‌چاپ نمیداد...




پرسه زنی در خاطرات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تیر ۷۴ بود که این نامه آمد و اینگونه
قبل از ازدواجم ، در اوج موفقیت و
جوانی! ،
#چیستا_یثربی شدم...
.

آنموقع سردبیر برنامه رادیویی #شب_بخیر_کوچولو
و سه برنامه دیگر رادیو و #معاون ادب و هنر مجله ی #سروش هفتگی بودم که این نامه از #حراست آمد.... .

کاملا ناگهانی و بی مقدمه !
. ... .و داشتم
#هیات_علمی میشدم که جلویش را گرفتند!
.

استاد #قیصر_امین_پور باعصبانیت به آنها زنگ زد و گفت :
. این دختر ، سادات است، همیشه شاگرد اول ما بوده !...
.
.
. بارها جایزه فجر و خارجی گرفته...
.چه گناهی کرده؟!
.

جواب درست ندادند. بهانه های بیهوده، مثل اسم خاصم( چیستا= به معنای دانایی در فارسی اصیل را
آوردند)و بهانه های بیهوده دیگری که استاد به من‌ نگفت ، ولی بیشتر عصبانی شد... همان چیزهایی که باعث شد خودش هم چند سال بعد از من ، سردبیری سروش نوجوان را که طبقه ی پایین دفتر ما بود ، فراموش کند و آنجا را ، با آن همه زحمتی که برایش کشیده بود ، با دلشکستگی رها کند..‌‌.
.
.
.
به خانه رفتم...
. . چند ماه بعد ازدواج کردم ، .
. #هفتادوشش ،
دخترم به دنیا آمد....
عهد کردم زندگیم را وقف قداست #قلم کنم و کردم... .
.

حاصلش حدود ۹۷ کتاب پژوهش ،تالیف و ترجمه است...
عهد کردم یک روز #پستچی را بنویسم و نوشتم.... من هرگز در کشورم وجود نداشتم...
نویسنده، نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و دکترای #روانشناس بودم ...
مدام از همه جا
#حذف میشدم.....
.
و باز پایداری نشان میدادم ، مینوشتم و بی هیچ #شغل_دولتی کار میکردم.

هنوز هم حدفم میکنند و تا‌ بتوانند بایکوتم میکنند...
.

نامه را نمیخواستم انتشار دهم.

امروز چیزی پیش آمد ، تصمیمم عوض شد..
شاید یاد ناسزاهایی افتادم که زمان انتشار رمان #پستچی در اینستاگرام ، از افراد به ظاهر دوست ، خانواده ، همکار ، و برخی اکانتها.... در فضای مجازی میشنیدم !.... .
.چیزی نبود که از ترس ، به من نسبت نداده باشند! .
حتی آشنایان...
.
.
.
و برخورد امروز مدیر ‌#تاتر فجر ، مدیر #خانه_تاتر و مدیر مرکز هنرهای نمایشی که مرا یاد آن روزها میاندازد.. .
.
.
چند کیلو "اس ام اس" و نامه جمع کرده ام.‌‌..😶
.
.این نامه را به دیوار خانه قاب کرده ام ، که این #جفا یادم نرود...
.
یادم نمیرود.

نه من و نه خدا.... .

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

دکتر
#نویسنده
#روانشناس
#سردبیر
#سرپرست_خانواده

#مجله_سروش
#صداسیما
#رادیو
. .

#دادخواهی
ستم
#پایداری
ایمان به حقیقت
ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
#ممنوع_الکاری بیدلیل .

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
. .
.
.

https://www.instagram.com/p/ByC1eouFMVC/?igshid=1xeq86ejskm3p
#عباس_کیارستمی
#فیلمساز
.
#خاطرات
#جملات

روحش شاد

#دین
#مذهب
#خدا
#آزادی
#آزادی_انتخاب

#حریم_خصوصی
#رابطه_قلبی

پس برای همین ، ما نسل اندر نسل؛ در انواع گزینشها رد شدیم !🙄😶😏

....
یادم است در گزینش #رادیو یک آقایی به من گفت ؛ #نماز رو‌نمایشی بخون ببینم ؛ با وضوء...

اوایل #دهه_هفتاد بود.

گفتم: ببخشید ، شما حتی به من نگاه‌‌ نمیکنید!
آنوقت میخواهید #نمایش نماز را بازی کنم؟!

آستینهایم را برای وضوی نمایشی بالا بزنم و مقابل شما ؛ رکوع و سجود کنم؟!
هرگز !

او در جا ردم کرد.
در واقع از اتاق ؛ بیرونم کرد...

سردبیر #شب_بخیر_کوچولو بودم و قرار بود #تهیه_کننده شوم.

از فردا داخل سازمان هم ، راهم ندادند!
شاید قسمت؛ چنین بود و قسمت خجسته ای بود.

گرچه استاد #قیصر_امین_پور ، به هسته مرکزی حراست ، نامه ی #اعتراض آمیز نوشت، اما توجهی نشد !

متن اخراجم از هسته مرکزی #گزینش ؛ در همین پیج آمده است.
#پستهای_قبل

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

#سردبیری

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#freelancer
https://www.instagram.com/p/CNwUtEGlakT/?igshid=nqfk8fx4t0wp
دخترم از کودکی از چیزی نمیترسید.
من چرا.
سعی کردم او را طوری بار بیاورم که خودم هرگز آنگونه نبودم.

در خانه ی پدری ؛ یک‌ اتاق تاریک داشتیم.هر کس خطایی میکرد، تنبیهش این بود که در اتاق تاریک زندانی شود.
بی غذا و بی امکان دسترسی به دستشویی‌‌‌‌‌‌‌‌!

خطاکار،همیشه من بودم.
نمیدانم چرا....
کار خاصی نمیکردم!
فقط زیاد نظر میدادم.
و گاهی از سوراخ کلید اتاقمان؛ تلویزیون میدیدم. فیلمهایی که پدر #ممنوع کرده بود.
مثل " لحظات اضطراب " یا سریال " دارا و ندار " ....یا قسمتهایی از #دایی_جان_ناپلئون.
.اتاق تاریک برای من بد نبود.تخیلم آنجا فعال میشد.
در واقع یکی از اتاقهای خانه بود،فقط حق نداشتیم موقع تنبیه؛ چراغش را روشن کنیم !همین.

من آرام روی نیمکتی مینشستم و قصه ها سراغم میامدند.
آنقدر زیاد که وقتی معلمی نمیامد ؛ ناظم از من میخواست برای بچه ها قصه بگویم.
و بچه ها آنقدر ساکت میشدند که ناظم فکر میکرد جادو شده اند!
پدرم هرگز نتوانست بچه های دیگرش را در اتاق تاریک بیندازد‌‌.چون آنقدر دادو فریاد میکردند؛ میترسیدند و به در لگد میکوبیدند، که پدر از اتاق تاریک بیرونشان میاورد‌.

من میماندم وقصه ها‌‌‌‌!

برای دستشویی هم راه حلی پیدا کرده بودم که نمیخواهم بگویم.

پدرم خشن نبود.
قانونمند بود.
ومن #آنارشیست!

شاید به همین دلیل، به سمت علی جذب شدم.
چون او با موتور کهنه و اعتقادات دینی اش؛ تمام قوانین سخت پدری را میشکست.

پدرم، کلکسیون مجسمه و عتیقه داشت.طبقه دوم خانه مان در گیشا.
وعلی به آنجا میگفت:بتخانه !
علی میگفت: نترس جز از خدا !

علی میگفت:خب میخواهی چادر سرت کنی،چرا میلرزی؟
مگر خدا از خانواده ات ؛ قوی تر نیست ؟

پدرم میگفت: پسره دارد با تو بازی میکند.عصیان نسلش را سر خانواده ما خراب کرده ! اگر با تو ازدواج کرد!
فقط ‌میخواهد تو را از درس،نوشتن و پیانو بیندازد‌‌‌‌‌‌‌‌‌.

اکنون نه پدرم زنده است ؛ نه علی کنارم.

برایم مهم نیست کدامشان راست میگفتند.
من در شانزده سالگی با معلمی آشنا شدم که یادم داد صعود ؛ یک تلاش کاملا فردی است.برای شکستهای خود، هیچکس را نباید مقصر دانست و از هیچکس نباید اسطوره ساخت.

تا با دلت به چیزی نرسیده ای؛نباید از آن دفاع کنی یا منکرش شوی!

نامش #قیصر_امین_پور بود‌.

تنها استادی که به طور ‌کامل، زندگی مرا تغییر داد.
همیشه از نوشتن درباره او گریزان بودم.
به هزار و یک دلیل!
امروز که دخترم برای اولین بار،صعودی موفق به قله ای داشت و من زیر پتو درخانه؛درد میکشیدم؛
گفتم: استاد بنویسم؟گفت: بنویس!
کار تو این است:
#استاد_اقاقیا

#چیستا_یثربی#چیستایثربی
#کوهنوردی
https://www.instagram.com/p/CO27pXVlWdb/?igshid=zdsyxgp0zulv
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.

که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان‌ سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁

.مثلا قسمت‌بعدی مربوط
به‌انتخابات‌است....
‌رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام

این‌قسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش


در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد


هنوز کتاب نشده!

اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید

ادمین کانالش این است👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999

مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.

که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان‌ سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁

.مثلا قسمت‌بعدی مربوط
به‌انتخابات‌است....
‌رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام

این‌قسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش


در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد


هنوز کتاب نشده!

اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید

ادمین کانالش این است👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999

مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
فقط قسمت اول #استاد_اقاقیا را اینجا در کانال رسمی
آوردم.

که بدانید از #سینما_رکس و انقلاب شروع میشود و طبق جریان‌ سال ذهن. زمان راجلو عقب میبرد و خاطره چهل و خرده ای زندگی ما ایرانیان.،در همه جای جهان است که در خلال آن طنز تلخ زیادی میخوانید و میخندید...😂😁

.مثلا قسمت‌بعدی مربوط
به‌انتخابات‌است....
‌رمان بسیار
#عاشقانه ای است
و به استادم
دکتر
#قیصر_امین_پور تقدیم کرده ام

این‌قسمت اول اینجا استثناء اورده شد😉
دیگر باقی اش نماید
مگر در کانال خاص خودش


در تلگرام و واتساپ
کانال خصوصی دارد


هنوز کتاب نشده!

اگر بقیه اش را دوست دارید بخوانید

ادمین کانالش این است👇👇👇👇👇
تماس کتبی بگیرید
پیام دهید
سپاس
#چیستا
@ccch999

مرسی
#چیستا_یثربی
#چیستایثریی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
بگذارید آدم‌ در #نخواستن ؛ آزاد باشد....

دکتر#قیصر_امین_پور

یک ادیب و شاعر #آزاده بود ؛ هست
و همیشه خواهد بود.

او میگوید :

راه‌های زیادی است که مردم پولدار می‌شوند ؛ حتی بی‌دست و پاتر از من‌ها هم ،؛ به‌راحتی پولدار می‌شوند.

من هم اگر می‌خواستم می‌توانستم. خیلی راحت....
البته برای من راحت نیست.


همین چندوقت پیش ده سکه طلا ؛ برای شعر جنگ می‌خواستند به من بدهند و آقای رئیس‌جمهور هم سکه‌ها را می‌داد.

من نپذیرفتم. هرچند آن را سیاسی قلمداد کردند ؛
ولی من کار چندانی با این حرف‌ها ندارم.

من فقط گفتم اگر برای جنگ شعر گفته‌ام و اگر یک ذره از آن برای خدا بوده، بگذارید همچنان باشد.

آن را نیالایید.

گفتم سکه گرفتن ساده است ؛
نگرفتن در این روزها که هر سکه پنجاه هزار تومان است ساده نیست.

نمی‌گویم ما را ستایش کنید.
دست‌کم نکوهش نکنید.

بگذارید آدم در نخواستن آزاد باشد.»

#دکتر_قیصر_امین_پور
همیشه #استاد

احترام به استاد

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#موسیقی
#سریال
#میشل_استروگف

این‌پست را به همه ی #فروتنان و سالکان راستین حقیقت تقدیم میکنم.

اگر هنرمند ؛ ادیب یا دانشمندِ فروتنی؛ باقی مانده باشد!...

او از نوجوانی استادم بود
و همیشه ؛ خواهد بود...

ادم در تمام طول عمرش ؛ فقط زمانی زنده است که نکته ای زیبا می آموزد ؛ یا آموزش میدهد.‌‌

حال از هر طریق و به هر زبان‌....

.
https://www.instagram.com/p/CWQtddiDRE6/?utm_medium=share_sheet
پدرم در کودکی فقط یکبار طوری سرم داد کشید که ترسیدم

وقتی توی ماشینش بهش گفتم:
پدر، این معاونت، چقدر شکل آدمهای دوزاری بود!
از محل کارش می آمدیم

و من این جمله را اخیرا در مدرسه یاد گرفته بودم
و ذوق داشتم زودتر یک جابه کار ببرم!

پدر‌م در ماشین را باز کرد!
و گفت: پیاده شو چیستا!
و تا خونه پیاده بیا! شوخی نمیکنم!

وحشت کردم؛فریاد زد:

آدم دوزاری یعنی آدم بی قدر و ارزش!
تو حق توهین به هیچکس رو نداری!

اونم کسی که درست نمیشناسیش

با سبکِ زندگی اون بزرگ نشدی!
دغدغه های اونو نمیفهمی.

گفتم: قصد توهین نداشتم
گفت: همه بعدش همینو میگن...وقتی آدما رو تحقیر کردن و دلشون رو شکستن ؛ تازه یادشون میاد که قصد توهین نداشتن!

پیامبر تو ؛ پیامبر اخلاق و احترام بود.
وقتی تو حرمت انسانی رو میشکنی ؛ چطور حرف از دینداری میزنی؟

خدا احترام و ارج و قرب بنده هاش؛ براش مهمه.
ما که از دل هم خبر نداریم!
وفادارترین شاگرد عیسی ، مریم مجدلیه بود که اول؛ زنی بد کار بود.
عیسی هیچوقت به اون توهین نکرد.
توبه ش رو پذیرفت.هیچوقت بهش نگفت#دوزاری!
ببین معاون من ؛ شاید از دید تو دوزاری باشه،
ولی اونم مثل تو؛ بنده ی خداست، اون رو هم خدا آفریده و تو حتی مشکلات؛ اشکها و غمهاشو نمیدونی،
گریه هاشو ندیدی...
ایام گرسنگی شو نبودی!
اصلا #دو_زاری چه کلمه ی زشتیه !
هر آدمی؛ یک کلمه ی خداست.

تو به چه حق درباره کلمات خدا اظهار نظر
میکنی؟

پیاده شو بچه جون ، برو خونه و تو آینه یک نگاه به خودت بکن و یاد بگیر که خداوند کلمه رو نداد که باهاش دیگران رو تحقیر کنیم!
#کلمه رو داد که باهاش اخلاق انسانی رو بسازیم.
حال آدمها رو بهتر کنیم.

مگه ما کی هستیم دخترم؟!
همه مون مخلوق یک خداییم.

اگه نتونیم درست با هم حرف بزنیم،
به خَلق خدا و کلمه ش بی احترامی کردیم!

پس حق نداریم حرف از ایمان قلبی بزنیم.
برو پایین!
واقعا ناراحتم کردی.‌..

از ماشین پدر پیاده شدم
فقط یک محل باید پیاده میرفتم.
سیزده ساله بودم.

در راه با خودم فکر کردم.
دیدم راست میگوید.

#دوزاری!
چه کلمه ی تحقیر آمیزی!...
حتی خدا این کلمه را برای این منظور نیافریده.

چه کلمه ی زشتی در برابر مخلوقات خوب و بدخدا.
از کجا این کلمه ی زشت در دهان من افتاده ؟ من که لغات توهین آمیز از یادم میرفت

فکر میکنم فقط آدمهایی از این کلمات به کار میبرند که خیلی در زندگی؛ خود راتحقیر شده میبینند‌.‌

من که عاشق خدا بودم؛چرا این واژه گفتم؟

مومن، حرمت نمیشکند

جمله ی استاد #قیصر_امین_پور بود.

از آن روز این کلمه را در بایگانی ام گذاشتم،
که نه بشنوم و نه بگویم!

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CeXoXIpqA6u/?igshid=MDJmNzVkMjY=
مطلب من درباره ی سپیده ؛ فقط یک‌هشدار بود،برای یه عده که حس مرا درباره ی این ماجرای تلخ ؛ بدونن؛ درباره ی آنچه بر ای #رشنو رخ داد.
من اتئیست نیستم
سپیده نوشته : "هست"
من ، نه
وحدانی ام.شاگرد کوچک #سهروردی
ولی از کتک زدن زن؛ بخصوص وقتی معروف، پولدار و شناخته شده،‌نباشد وحامی و لابی نداشته باشد،متنفرم...
چنان احساس بیزاری که حس نفرت و خشونتم را باید جایی تخلیه کنم

هم‌ زده بودنش،
هم‌کلی‌، آرام بخش به خوردش داده بودن
که معمولی به نظر برسد!

آنجا،با کمال میل#قرص_اعصاب میدن.
از خیلی ها شنیدم.

از همان قرصها که آزاده نامداری ؛ عسل بدیعی و زهره فکور صبور را تمام کرد.

دیدید #سپیده،کلمات رو به سختی ادا میکرد.
حس میکردم اینجانیست!
یه جای دوره.
یه جا در خلاء ، بی وزنی و صدای سکوت.
اگه‌جای رشنو ؛ مثلا خدای ناکرده! یکی از سلبریتهای
" #می_تو " را میگرفتن، شایداول قهوه و بیسکویت هم، بهش میدادن!
ابدا نمیزدنش!
#ترانه_علیدوستی.#هانیه_توسلی
#نیکی_کریمی و...
شاید اول،با آنها عکس یادگاری هم میانداختند!
مثل آقای ح،وزیر ارشاد دوره #احمدی_نژاد که سروش نوجوان را از #قیصر_امین_پور گرفت.
و با تلخی؛ او و شاگردانش را از ساختمان سروش تاراند ،
وبعد روز جایزه ی پروین اعتصامی،جایزه بهترین ترجمه ی یک نفرِ#دیگر را به ترانه علیدوستی داد!وچپ و راست بااو عکس یادگاری‌انداخت؛ با دهانهای گشاده از هیچ!
من آنجابودم و از آن صحنه ها بااشمئزاز عکس‌‌میانداختم؛ برای خودم؛ برای ثبت در تاریخ!

یادم نمیرود سرخوشی و نشاط ترانه را، کنار وزیر ارشاد ‌۸۸
برای چند سکه و جایزه ترجمه ؛ کنارکاسه لیسانِ وزارت وقت ارشاد احمدی نژاد در دوره ی دوم!

اما اگر من جای رشنو بودم؛
حتما مرا هم میزدن!
چون هیچ کس را ندارم و نداشتم.
#سپیده_رشنو یک تمثیل دردناک تنهاکُشی شد!
تبعیضی تهوع آور!

هنوز یادِ دست دادن کلانتری شاپور ،
با نجفی میافتم و مو برتنم میایستد!

وقتی میدانم چند نفر راآنجا،شکنجه های شنیع دادن،
اما این #نجفی بود!
بایدچای هم بهش میدادن!
که آمده اعتراف به قتل زنش کرده!
بهرحال موضوع تمام شده است.
فقط میخواستم بگم از ضعیف کشی بیزارم!
از موقعیت ظالم و مظلوم تهوع میگیرم!
اونم‌ تو هوای مُحرم؟
باچه رویی؟
با‌چه رویی حرف ازعباس#حسین و#زینب میزنند؟
شرم‌میکنم!
آیا کسی گوشواره را به‌گوش زینب، پاره
کرد؟‌خیر!
از #مظلوم_کشی خشمگینم!
چون عمری درگیرش بودم.
و زورم به جایی نرسید
راستی اهالی #می_تو ی ایران،چطورن؟
نگاه خالی رشنو را دیدن؟
خانمهای می_تو،من،داستان شما راخوب میدانم!
شما اما داستان من و رشنوها را هرگز!
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CgvOc2yqp9J/?igshid=MDJmNzVkMjY=
این عکس ؛ زمستان هزار و سیصد و نودو سه انداخته شده.درست چند روز قبل از اینکه اکانت اینستاگرام من ساخته شود!میدانید که قبل از آن، هیچ فعالیت مجازی نداشتم. کاری برای کسی کردم. پولی را برایش زنده کردم؛ یک‌گوشی معمولی هوشمند به من هدیه داد و دخترم،بی اجازه؛ این اکانت را ساخت و طفلکی بدجور توبیخ شد!

نه اینستاگرام میخواستم ؛ نه فضای مجازی.حتی پسوردم را فقط دخترم میدانست.
اما به دلیل درونگرایی زیاد ، و کلا نوع شخصیتم که از جماعت، گریزپاست،اولین برخورد شما برایم جالب بود.

نمیدانستید صفحه فیک است یا واقعا مالِ من است! آهسته می آمدید و اسم آثارم را در ادبیات ؛ تاتر و فیلمنامه میاوردید ؛ تا من تایید کنم خودمم...
و پیج واقعی است!

و این اولین برخورد نزدیک من ؛ با مخاطبم بود‌.

شاید برخی از شما؛ یادشان باشد‌‌‌‌

شاید شور نوشتن رمان#پستچی یادتان باشد.

همیشه سعی کردم روی #عشق ؛ #آگاهی و #زندگی غنی تاکید کنم.
چیزهایی که به آن اعتقاد دارم.
شما کمک کردید این کار را اینجا هم بکنم!
این شال عکس، بعدها توسط یک‌نفر قیچی و ریز ریز شد. عبایی که تنم است، همان سال به کسی بخشیدم.از رنگش خوشش میامد؛
و من عاشق هم سلیقه ها در لباس هستم.همانجا در خیابان در آوردم و به او دادم.
عینکی که چشمم است ؛ روی صحنه تاتر شکست
و دیگر با جوش دادن هم درست نشد؛ روی صورتم کج میایستاد
و اصلا نمیدانم کجاست

اما شما هستید!
من هستم ؛
و هیچکس نمی تواند ما را از هم جدا کند.

چون من هم نوشتن را دوست دارم ؛ هم شما را.

این را همه میدانند!
من زنده نیستم که زندگی کنم،
زنده ام ؛ چون حتما دلیلی داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ دلیلی که نمیدانم!
وگرنه بعد از کوچ استادم ؛ دکتر#قیصر_امین_پور ؛ دیگر اصلا دلم نمیخواست زنده باشم‌ و هر کاری به عقلم رسید کردم که نباشم.

اما قسمت این بود که باشم؛
برایتان بنویسم،
گاهی مادر بیمارم را ببینم ؛
و اگر میتوانم برایش کار کوچکی کنم.
‌و از خیلی چیزها ؛ مثل واژگونه شدن ارزشها رنج بکشم.

هر جا که باشم ؛ هر جا که بروم ؛ یا برده شوم؛
ارزشهای من تغییر نمیکنند.

دنیا برای #الفت و تماشای زیبایی آفریده شده است ؛ و اگر زیبایی را نمیبینیم ؛ دلیل نمیشود که نیست!
دنبالش میگردیم...
ماجراجویی برای کشف خوبیها را دوست دارم.
نوشتن برای شما و غذا پختن با دستپخت افتضاحم را برای دلبر بانوی کوچک،دوست دارم؛

و شکر میکنم دخترم به حرفم گوش نداد و اکانتم را پاک نکرد.
و شکر میکنم امروز هم در جواب خواسته من،این کار را نکرد.

چون شما هستید!

و هیچ چیز به اندازه ی شما واقعی و اصیل نیست
#دوستتان_دارم

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/ClPZIfxr9PT/?igshid=ZTA1ZTQyMGU=
🩵

حدود سی و پنج سال پیش ؛ دفتری به نام " دفتر شعر جوان " پدید آمد که فراخوانی داد و از بین اشعار فرستاده شده ؛ عده ی محدودی را برای کلاسهای آموزشی ؛ انتخاب میکرد.

من خوش شانس بودم که آن فراخوان را در روزنامه دیدم ؛
و دو سه شعر از خودم فرستادم و بعد از چند هفته نامه ای آمد که پذیرفته شده ام...

مکان برگزاری کلاسها ؛ کتابخانه ی پارک شهر بود....نزدیک بازار
خیلی خیلی دورتر از #گیشا ی ما....

ولی وقتی اساتیدی چون دکتر #قیصر_امین_پور ؛ دکتر #حسن_حسینی ؛ استاد #ساعد_باقری ؛ استاد #محمدرضا_عبدالملکیان و.....اساتید کلاسی باشند مگر میشود نرفت؟

بخصوص اینکه سالها با آثارشان خو گرفته باشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌....

و به این ترتیب من به همراه گروهی دیگر که برخی از آنها در این پیج هستند ، جزء سری اول هنرجویان #دفتر_شعر_جوان ؛ زیر نظر #خانه_شاعران_ایران شدیم.

اولین استادی که سی سال و اندی پیش؛ به کلاس ما آمد ؛
استاد "ساعد باقری" بود.....

که کلامی شیوا و بیانی رسا داشت و با اشتیاق ؛ کلی از او آموختم.

دیروز وقتی توسط دوستم ؛ بانو اشراقی ؛ فهمیدم ایشان قرار است #خسرو_و_شیرین #نظامی را
در خانه ی شاعران ایران ؛ تدریس کند ؛ یاد سی و پنج سال پیش افتادم که دختری رها بودم با بالهای قیچی نشده ....

اما این بار نه در کتابخانه ی پارک شهر ؛ نزدیک بازار بزرگ ؛ بلکه در #خانه_شاعران‌‌
در خیابان دولت‌.

و اینگونه بود که دیروز برای من زمان ؛ سی و پنج سال به عقب بازگشت....

من همان چیستای سابق نبودم‌...اما استاد ؛ هنوز ؛ پرشور و مدرس بود.‌‌

عکس :
من در کنار استاد ساعد باقری؛ که هنوز رسم و مرامش ؛ استادی است و بیانش همان گونه شیوا و شنیدنی‌‌‌‌‌‌‌.

چه خوب است آموختن از اساتید راستین.
و چه زیباست دیدار دوباره ی دوستان قدیم...

که اکنون هر کدام ؛ ستاره ی درخشانی در آسمان ادبیات ایران شده اند‌.

#شعر_ایرانی
#شاعران_ایرانی
#خانه_شاعران_ایران
#نظامی_گنجوی
#اساتید_ادبیات_ایران
#اساتید

.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C0BYqsguMtN/?igshid=MTRhZmU1ODE2NA==
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
چقدر درست میگه

البته از هر کس در حد وسع و آگاهیش انتظار میره.
دانش و بینش ؛ با درس و دانشگاه به دست نمیاد.....

باید #صادق بود
و دل پاکِ واقعی....

شاید این را برخی از مردم زرنگی بدانند که تزویر کنند ؛ صادق نباشند و حقت را بخورند...
و ادای حق به جانب هم در بیاورند‌‌‌‌‌‌‌‌....

اما فقط زخم است که حرف راست را میزند.

رسوا میشوند بزودی!

از آنها دوری کنید...

اگر مثل من ساده دل ؛ فریبشان را نخورده اید....

میخواهم در پست بعد خاطره ای از هجده سالگی ام؛ در دیدار. با استاد ابدی ام ؛ دکتر #قیصر_امین_پور؛
نقل کنم که درباره ی آدمها ؛ چه به من آموخت.

کاش یادم میماند‌.‌‌‌.‌‌‌.
ای #کاش !

فقط هجده سالم بود
یادم رفت....
.
.

.
.

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

@aruma.mind
.
.
https://www.instagram.com/reel/C5SHa3yrKch/?igsh=ZWV6ZHhleDZwOHEz
این شعر لطیف را امروز اقای افشین علاء ؛ که ایشان هم مثل من از همنشینان
#قیصر_امین_پور عزیز ؛
و همدوره و هم‌ نسل من بودند ؛ برای من سروده اند و در کانالشان گذاشته اند .


از ایشان بینهایت سپاسگزارم.

🙏🏿🙏🏿🙏🏿
@chista_yasrebi

#کانال_رسمی_چیستایثربی



https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#درددل
دلنوشته
#ویدئو
#جملات_خوب

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#چیستا

ای درخت آشنا
شاخه های خویش را    
ناگهان کجا    
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد         
تا ابد میان ما           
برقرار باد:
چشم های من به جای دست های تو!
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من        
آبرو بده!
من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!

#دکتر_قیصر_امین_پور
#قیصر_امین_پور
همیشه
#استاد
.
.
..

.
.
.
https://www.instagram.com/reel/C5qLDC0uzlw/?igsh=MXFhZ3ptMmh6d2w4aQ==