چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#خدا_از_سلطان_محمود_بزرگتراست!


روزی سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم می‌زد. چشمش به زن مرد نجاری افتاد. سخت عاشق زن شد و بی‌قرار از وزیرش راه چاره خواست. وزیر که خیلی زیرک بود گفت: اگر شاه این راز را فاش کند، یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد می‌شود. چه خوب است به نجار ایراد بگیریم و به او بگوییم در مدت یک شبانه‌روز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی. اگر از یک بار یک سیر هم کم باشد تو را بدون چون و چرا می‌کشیم. سلطان محمود به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد. وزیر به خانه نجار رفت و امر سلطان را به او حالی کرد و گفت: تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشد و تحویل دهد.‌ نجار بیچاره که از همه جا بی‌خبر بود و نمی‌دانست سلطان محمود می‌خواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند. با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و کمک فکری برای چاره این کار خواست. زن نجار خیلی دانا و هشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت: چرا خودت را باخته‌ای، ترس مکن، خدا از سلطان محمود بزرگ‌تر است. ولی مرد از ترس آرام نمی‌گرفت. تا اینکه صبح شد و نجار فقط به اندازه یک مشت جو از چوب تراشیده بود. با زنش وداع کرد و گفت: الان غلامان شاه می‌آیند و مرا می‌برند و به چوبه دار می‌کشند. زن باز هم گفت: نترس، خدا از سلطان محمود، بزرگ‌تر است. در این گفت‌وگو بودند که دیدند در خانه زده شد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود از ترس روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت: من قادر نیستم تو برو جواب آنها را بده. زن رفت در را باز کرد دید نوکران سلطان هستند. بیچاره خیال کرد برای بردن بار جو یا شوهرش آمده‌اند. پرسید: با کی کار دارید؟ گفتند: می‌خواهیم شوهرت را ببریم برای سلطان محمود که مرده است تابوت درست کند. زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت که سلطان محمود مرده. نگفتم نترس، خدا از سطان محمود بزرگ‌تر است!

#ضرب_المثل_قدیمی
#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebi_official