چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
دوستان به نام من کانالهای جعلی زیادی زده اند..همچنین پیجهای زیادی در اینستاگرام.......فقط به این کانال و
@chista_1
و پیج رسمی اینستاگرایم که بالایش آدرس همین
#کانال من است ؛ و پیج دوم که اخرش عدد 2 است ؛ اعتماد کنید و لطفا بقیه را ریپورت کنید.چون خود مرا هم بلاک کرده اند....ممنون از همراهی تان
@chista_yasrebi

تنها کانال رسمی
#چیستایثربی
در تلگرام

کانال اقای دستاویز به من تعلق ندارد.ایشان از نام من برای اسم کانالشان
#سوء_استفاده کرده اند و همچنین کانال ها و پیجهای دیگر به نام من


#لطفا_اطلاع_رسانی_کنید
@chista_yasrebi
@Chista_Yasrebi
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....



#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم

یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....

بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !

گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!

گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!

لبخند زد و گفت: پیامه!

چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...

یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !

گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!

گفتم: ادبه! و یه پیامه!

گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...


شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.

تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.


گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!

همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!

گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!

گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!

گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!

مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....

یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !

به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟

گفت:

چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!

گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟

گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!


گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...

لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...

گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!



#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید


هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی

برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا

@Chista_Yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....



#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم

یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....

بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !

گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!

گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!

لبخند زد و گفت: پیامه!

چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...

یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !

گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!

گفتم: ادبه! و یه پیامه!

گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...


شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.

تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.


گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!

همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!

گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!

گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!

گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!

مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....

یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !

به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟

گفت:

چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!

گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟

گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!


گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...

لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...

گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!



#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید


هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی

برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا

@Chista_Yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@Chista_Yasrebi
#میخک_سفید
#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
هدیه در اولین شب این ماه...به فالورها و دوستان عزیزم....حتی اگر نشناسمشان.....



#کپی_فقط_با_ذکر_نام......#لطفا....ممنونم

یکی از شاگردای من ؛ همیشه برام میخک سفید میاورد و لای کتابهام میذاشت. دختر مهربونی بود؛ اما نمیدونستم چرا میخک سفید؟ روم هم نمیشد بپرسم....فکر کردم لازم باشه خودش حرف میزنه؛ یه روزگفت: میتونم به شما اعتماد کنم؟
گفتم:البته !گفت:میدونید؛روز تدفین پدرم ؛من و مادرم؛ خیلی تنها بودیم؛ یکی از آقایون جوونی که مسول شستن میت بود؛ دلش به حال من و مادر و همسایه مون که فقط سه تا زن برای تشییع پدر بودیم؛ سوخت؛ خودش و دوستش ؛ با اجازه ی مادرم ؛ جنازه رو حمل کردن و برای نماز و مزاربردن ؛ بعد هم تا آخر مراسم ؛ کمی دورتر ایستادن؛ فاتحه خوندن؛ تسلیت گفتن و رفتن؛ ....

بعد از اون؛ هر وقت به بهشت زهرا میرم ؛ یه شاخه میخک سفید ؛ روی قبر باباست! من معمولا جمعه ها میرم ؛ ولی گاهی عمدا ؛ روز دیگه هم رفتم و همیشه یه شاخه گل میخک تازه روی سنگ مزار پدر بوده ! .... نمیدونم یعنی چی واقعا ؟ !

گفتم: یه پیامه.... گفت: یعنی یکی ؛ دلش برای بیکسی پدرم سوخته؟!

گفتم"حالا... پیام هرچی میتونه باشه! راستی چرا برای من میاریشون؟!

لبخند زد و گفت: پیامه!

چون مثل مادر؛ دوستتون دارم و راستش ؛ هنوز به مادرم نگفتم...

یعنی نمیدونم چطوری بگم که توی این وضعیت ؛ حساس نشه !
گفتم: فعلا نگو ! این بار یک کاغذ ببر و روش بنویس : این گل تقدیم به کسی که گل میاره!....لیلا مفتاح.
گلم بذار رو نامه و برو !

گفت: بد نیست؟ پررویی نیست؟!

گفتم: ادبه! و یه پیامه!

گفت: وای....مگه مزار بابای طفلی من ؛ گوشیه؟ هی باش پیام میدیم؟! خندیدم....او هم خندید... بعد از مدتها ؛ شاید...


شنبه بعدش ؛ حس کردم چقدر زیبا شده امروز! انگار غبار غم ؛ از صورتش رفته بود و چشماش میدرخشید.

تو دلم گفتم : زیبا شدن ؛ خودش یه
#پیامه.... زنگ خورد.


گفتم: خب؟!
با هیجان گفت: نامه رو گذاشتم ؛ زود رفتم ؛ دنبالم دوید؛ از خجالت زمین رو نگاه میکرد ؛ وقتی فامیلمو صدا کرد! ؛ بعد عینکش رو صاف کرد؛ گل و نامه تو دستش بود ؛ گفت: سلام؛ اینو جا گذاشتید!

همون جوون مرده شورخونه بود ! تعجب کردم با شلوار جین سر کار اومده بود!

گفتم:
جانذاشتم! هدیه گرفتم و هدیه ش دادم ؛ از طرف پدر خدا بیامرزم!

گفت:شاید پدر خدا بیامرزتون راضی نباشن ؛ منطورم اینه شاید نخوان ؛ هدیه ش به یه جوون مرده شور برسه!

گفتم: پدر من راضیه! میشناسمش؛ مگر اون جوون ؛ این هدیه رو نخواد !
گفت:کار دوممه ؛ دانشجوی ادبیاتم ؛ هنوز شغلی پیدا نکردم ؛ نمیخوام و نمیتونم از پدرم خرجی بگیرم ! یه روز ؛ خیلی دلم گرفته بود؛ اومدم اینجا....دیدم چه صفایی داره شستن میت!

مثل آخرین حموم دامادی برای خداحافظی با دنیاست ؛ باخوبیها و بدیهاش ؛ و بعد ؛ مثل بذر یه گیاه تو پارچه ؛ به خاک تحویل داده میشی؛ تا جوونه بزنی! آفتاب و بارون بیاد ؛ سبز بشی و روحت به نور برسه....

یه مدت ؛ داوطلبی کمکشون کردم ؛ دیدن دستم تنده و درآمدی هم ندارم ؛ خودشون پیشنهاد کار دادن؛ سه روز دانشگام ؛ سه روز اینجا !

به دوستم سپردم روزایی که من نیستم ؛ اون گل بذاره رو مزار پدر خدا بیامرزتون. شیفتی کار دل میکنیم... تا گل تن سیر کنیم....چه کنیم؟
گفتم :میخکا؟! از کجا میاد؟

گفت:

چیزی که اینجا زیاده گله...
انقدر که نمیدونیم باشون چیکارکنیم ؛ گفتم : و این هدیه ؛ برای منه یا پدرم؟!

گفت: ناراحت شدین گل میت بتون دادم؟

گفتم: برای کیه؟ گفت: پیامه! اجازه از یه پدر برای دخترش!


گفتم:چرا میخک؟! اینجا گلای زیادی میاد...رز ؛ گلایول...
گفت: میخک ؛ مثل قلبه ؛ لایه لایه ؛ پر از درد عشق و صداقت....دردشم ببینی ؛ چون بوی خاصی نداره ؛ عشقشو نمیبینی !
یه جور غریب افتاده این گل! ....مثل بعضی آدما... یا بعضی شغلا...

لپهای لیلا گل انداخت...زمین را نگاه کرد ؛ خجالت کشیده بود...

گفتم: دیدی مزار پدرت هم ؛ به خواست خدا ؛ محل پیامه؟!



#چیستایثربی
#داستان_کوتاه
#میخک_سفید


هر گونه #اشتراک_گذاری لطفا با ذکر نام نویسنده..سپاس
هدیه ی ویژه کانال و اینستاگرام
#چیستایثربی

برای شروع این ماه #پر_طپش...
#یا_علی
#چیستا

@Chista_Yasrebi


https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
دوستان عزیز ؛ کانال من به دلیل دو مدیره بودن و ریپورت شماره یکی از مدیران ؛ دچار مشکل شده است که عدد بازدیدهای واقعی را هر بار یک عدد متفاوت نشان میدهد....سعی میکنیم اشکال را رفع کنیم.اما تا اطلاع ثانوی؛ این داستان فقط در همین کانال
#اصلی می آید....اما ظاهرا هنوز مشکلاتی هست.....مجبور شدیم این سه قسمت را دوباره اکنون بگذاریم ؛ که شماره واقعی بازدیدها بیفتد.ظاهرا تا مدیر دومی ریپورت است ؛ معلوم نمیشود.از صبوری شما سپاسگزاریم .فعلا #لطفا دوباره بخوانید😂
#چیستایثربی