چیستایثربی کانال رسمی
6.39K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺🌺🌺🌺


من با چشمان سر به هوایم ،
تو با چشمان سر به زیرت ،
چه سرزمینهایی که سوزاندیم ،




. .چه جنگهایی به پا کردیم ،
چه آتش بازیهای ساکت نیمه شبانه ...
که نشد خاموش کنیم ! ....

کسی نمیداند
جز من و تو ....



هیچ نگو !
به هیچکس نگو !

بگذار فقط
من بدانم و تو !
#چیستا_یثربی



#خواننده :
#داریوش_اقبالی
#داریوش

#ترانه
#اردلان_سرفراز

#موسیقی:
#حسن_شماعی_زاده




#چیستایثربی

#کلیپ
هنوز یکی از
#بهترینهای موسیقی ایران
#اینستاگرام_چیستایثربی



A#poem by #chista_yasrebi




Moi, ambitieux
Toi, embarrassée

Nous enflammions tels coeurs
Nous faisions telles guerres


Au minuit,
En silence,
Nous faisions tels feux
Qui ne seraient jamais éteints


Personne ne le sait
Sinon moi et toi

Ne dis rien!
Ne le dis à personne!
Laisse tous, nos secrets
#Chista_Yasrebi

#poet
#poetry

#چیستا_یثربی
#ترجمه #فرانسه #مهسا_آقاجری



#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


هر وقت، خیلی دلم میگیرد یا باید از یکی از آثار و نمایشنامه های
#دکتر_غلامحسین_ساعدی، نویسنده، نمایشنامه نویس و روانپزشک برجسته را بخوانم ،
یا یکی از فیلمهایی که
#فیلمنامه اش را نوشته ، ببینم .


گرچه زندانی بودن مدام در رژیم گذشته ، شکنجه های شدید جسمی، و سپس تبعید در رژیم فعلی ، از کشورش و غربیانه زیستن در #فرانسه ، هرگز اجازه نداد که بیش از سه فیلمنامه ی او فیلم شود !...

اما همان سه فیلم ، فخر سینمای ایران است و بارها جایزه گرفته اند.


#گاو ،
اثر
#داریوش_مهرجویی


#دایره_مینا ،
اثر
#داریوش_مهرجویی و

#آرامش_در_حضور_دیگران ،
اثر
#ناصر_تقوایی



دکتر ساعدی باقلم جادوییش ، همیشه غریب بودو غریب زیست .

در وطن ، مدتی مثل سایر روشنفکران مخالف رژیم ، وابسته به حزب توده شد
و چون آذربایجانی بود ، میگفتند :

اول درست، فارسی حرف بزن !

ودر فرانسه ، دیگر حتی درکش هم ، نمیکردند...فرانسه را با لهجه ی ایرانی حرف میزد... و آنجا وطنش نبود. چه باید مینوشت؟ او که عاشق مردمش بود !

در 49 سالگی، پس از یک دوره اندوه مدام ، ناگهان ، خونریزی داخلی کرد ، و تمام ...

مزار او در قبرستان
#پرلاشز پاریس ، کنار مزار صادق هدایت است. دو نوبسنده ی تنهای ایرانی در آنجا ... که هرگز درک نشدند و ارجشان به جا نیامد.

فیلم
#دایره_مینا در دوره خودش ، طوفانی به پا کرد .مساله ی فرار جوانان از روستا و خرید خون معتادان ، به قیمت ناچیز ، توسط سرمایه داران بیمارستانها و بالا دستیها ، فقر و اختلاف طبقاتی شدید و فساد درونی سیستم ؛
تمثیل جامعه ای بود که خون مردم را در کیسه میکرد....
فیلم مدتها #توقیف بود.


تا سال 57 ، چند ماه قبل از انقلاب ، بالاخره اجازه ی اکران گرفت.

لیستی از بهنرین بازیگران وقت ، در آن حضور داشتند و کار در داخل و خارج از کشور، خوش درخشید. همان سال انقلاب بود.

اساتیدی چون :

عزت الله انتظامی
علی نصیریان

و بازیهای درخشان فروزان
و سعید کنگرانی تازه نفس


بارها در پیچ
#اینستاگرام خود ، درباره ی این فیلم پست گذاشته ام ، در دوران اکرانش ، هر وقت خیلی گریه میکردم و غمگین بودم ، از پدر مادرم ، تمنا میکردم مرا به دیدن این فیلم ببرند و از همه ی اقوام و دوستان ....

کتابهای ساعدی را نمیخواندم ، می نوشیدم ، چون خنکای آب زلال ...


دکتر ساعدی عزیز و تنها ، روانپزشک و
نویسنده ی مردمی و دلسوز ، از یادت نمیبریم و یادمان میماند ، خیلی چیزها را....مطمین باش ! ...


حتی اگر صدها سال بگذرد ، غصه نخور که تو در پاریس و غربت آرمیده ای.......تو در وطنت ، جاودانه ای !...و میدانیم چرا ! آگاهی رسانی کار تو بود..با حربه ی ادبیات..


وقتی همه در حال خوشی و کاباره بازی و محافل
#قهوه_خوری در کافه های روشنفکری بودند ، تو به خاطر کلماتت زیر شکنجه بودی ، و وقتی همه ، درگیر جشن انقلاب بودند ، تو با تک چمدانت، عازم اجباری غربت... نپرسید چرا ؟! .

...دیگر هیچ چیز نمیگویم !
در داستانی خواهم نوشت .

باهم سکانسهایی از "دایره مینا " را میبینیم ....

#چیستایثربی
#صورتی
#کانال_صورتی

#دایره_مینا
#داریوش_مهرجویی

#فیلم_سینمایی
سال ساخت :1353
اکران عمومی ایران.فروردین 1357

@chista_yasrebii
#نمایش_اپرا ی
#گوژ_پشت_نتردام
اثر جاودانه

#ویکتور_هوگو

با حضور جمعی از مطرحترین بازیگران خواننده ی فرانسه و کار سخت آنها در اجرای زنده.




#عشق دردناک یک گوژپشت ، یک کشیش و یک نظامی به
#اسمرالدا ی زیبا

رقاصه کولی که در اصل ، کولی نبوده و در کودکی دزدیده شده است.

و آن پایان تراژیک داستان و آن همه مرگ ...

به خاطر دخترکی به نام "اسمرالدا " که عشق را در دلها زنده میکرد.

پیشنهاد میکنم کتابش را حتما بخوانید.
در #نسخه_سینمایی ،سلما هایک نقش اسمرالدا را بازی میکند.


یک
#نمایش_موزیکال بینظیر از کشور
#فرانسه


با بازیگرانی که رقص و خواندن هم بلدند...و خواننده ی حرفه ای هستند.

#چیستایثربی

@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
برای
#سیناقنبری که غریبانه رفت

تنها صدای من نیست که میخواند،
صداهای دیگری هم هست
انبوهی از صدا
صداهای امروز یا دیروز
صداهای عجیب آفتابی
ناامیدوحیران
جانگداز و لرزان

#ژاک_پره_ور
#فرانسه

#چیستایثربی
امروز

اجرای نمایش
بدنهای عمومی
کار کارگاه
#گایل_شایا و
#رامونا_پوینارو

از
#فرانسه با هنرجویان ایرانی
دختر من هم در این پرفورمنس ،شرکت داشت
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
امروز

نمایش
بدنهای عمومی
کار کارگاه
#گایل_شایا و
#رامونا_پوینارو

از
#فرانسه با هنرجویان ایرانی
دختر من هم،در این پرفورمنس،شرکت داشت
بخش بین الملل دانشجویی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت_یازدهم
پست بعدی
#اینستاگرام
#چیستایثربی
نویسنده
#رمان_آوا
#چیستایثربی
#پاورقی
#رمان
#داستان
#قصه


#کلیپ
تاتر اپرای
#گوژ_پشت_نتردام
اثر
ویکتور هوگو
#فرانسه
با بهترین
#بازیگران و
#خوانندگان
فرانسوی

قسمت یازده به
#پدرم
تقدیم میشود

و دلشکستگی اش ،
که مرا ویران کرده ....

چون دلیلش را می دانم ...
و دستم از انتقام ، کوتاه است ،

و آن مرگ زود هنگام بیرحم ،
در آفتاب سوزان خیابان ،

که حقش نبود !
حق هیچکس نیست ... ‌


بی فرصت بدرودی !
روحش نور !

دریغا بزرگمردی که تو بودی!


#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
شما را در ویرانه های رعایایتان ، تا آسمان بالا برده اند ...
ملت شما از گرسنگی میمیرد.
تجارت و صنعت نابود میشود و تمامی فرانسه به نوانخانه ای میماند ، که متروک و بی پرستار ، مانده باشد...

این قدرت شما ، همیشگی نخواهد بود.
زیرا پایه و اساس آن در دلها جای ندارد.

این قدرت ، تمام ارگانیزم دولت را خسته میکند...

تا آنجا که خود قدرت ، به استراحت نیازمند میگردد و در اولین ضرباتِ مردم علیه بت بزرگ، همه چیز ویران شده و بت بزرگ نیز لگدمال میشود
#فنه_لون _سال ۱۶۹۹
حمله به پادشاه لویی چهاردهم
در اثر معروف #نمایشی
#تله_ماک

#نمایش
#فرانسه
#نمایشنامه
#تاریخ_تاتر_سیاسی



#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
"بیست و سه ثانیه وقت دارم بگویم دوستت دارم"
.
.
.داستان یک‌‌ مادر و دختر در هواپیمای آتش گرفته،
که هردو غبار خورشید شدند. .
.

_مادر، تنم‌ میسوزد...
.
.
الان با دهان ، فوتش میکنم‌ ،خوب میشود... .
.
.

_نمیتوانی مادر...
حالا تن خودت هم سوخته!

خدا‌‌ دردم را کم‌ نمیکند؟
گفتی مهربان است...
.

چرا بیا دعا کنیم ! ...
.

_مادر ، میخواهم دعا کنم،
اما دیگر زنده نیستم،
.
موشک دوم را هم‌ زدند... .
.گریه ام میسوزد... .
.
آغوشت کو مادر ؟!
.
دستم کو ؟!
دهانم کو....
دستت کو ؟ .
.
دیگر دستت نیست که دستم را بگیرد
... .
دعا نصفه ماند....
مادر؟
مادر!..... .
خوابیدی؟

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

J'ai seulement 23 secondes pour te dire " je t'aime "

L'histoire d'une mère et sa fille qui se sont enflammées sous le soleil
.
.
. - Oh! Ma chère mère
Je suis en feu . . .
.
.
.
..- Je souffle par la bouche
Il va se guérir
. - Tu ne peux pas ma mère
Toi aussi, t'es en feu .
.- Mais t'as dit Dieu est gentille
Pourquoi il ne diminue pas ma douleur? .
.- Mais si...
Allons prier Dieu

Mais ma mère
Nous ne sommes plus vécues pour prier
.
. - Et le deuxième fusée
Mes pleurs sont en feu .
..- Ou est ton embrasse maman?

Mes mains?
Ma bouche?
Tes mains?

Il n'y a plus tes mains pour m'embrasser

Tes prières ne se continuet plus?

Maman! Tu es dormis? .
.

#هواپیما
#سقوط
#هواپیمای_اوکراین
#ایران
#اوکراین
#کانادا
#افغانستان
#سقوط

تقدیم به روح پاکشان
#مینیمال
#شعر_کوتاه

ترجمه به #فرانسه
#مهسا_آقاجری

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#poet#poem
#persianpoem
#frenchpoem
#iran
#aircrash
#canada
#ukraine
.
.
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
"بیست و سه ثانیه وقت دارم بگویم دوستت دارم"
.
.
.داستان یک‌‌ مادر و دختر در هواپیمای آتش گرفته،
که هردو غبار خورشید شدند. .
.

_مادر، تنم‌ میسوزد...
.
.
الان با دهان ، فوتش میکنم‌ ،خوب میشود... .
.
.

_نمیتوانی مادر...
حالا تن خودت هم سوخته!

خدا‌‌ دردم را کم‌ نمیکند؟
گفتی مهربان است...
.

چرا بیا دعا کنیم ! ...
.

_مادر ، میخواهم دعا کنم،
اما دیگر زنده نیستم،
.
موشک دوم را هم‌ زدند... .
.گریه ام میسوزد... .
.
آغوشت کو مادر ؟!
.
دستم کو ؟!
دهانم کو....
دستت کو ؟ .
.
دیگر دستت نیست که دستم را بگیرد
... .
دعا نصفه ماند....
مادر؟
مادر!..... .
خوابیدی؟

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا

J'ai seulement 23 secondes pour te dire " je t'aime "

L'histoire d'une mère et sa fille qui se sont enflammées sous le soleil
.
.
. - Oh! Ma chère mère
Je suis en feu . . .
.
.
.
..- Je souffle par la bouche
Il va se guérir
. - Tu ne peux pas ma mère
Toi aussi, t'es en feu .
.- Mais t'as dit Dieu est gentille
Pourquoi il ne diminue pas ma douleur? .
.- Mais si...
Allons prier Dieu

Mais ma mère
Nous ne sommes plus vécues pour prier
.
. - Et le deuxième fusée
Mes pleurs sont en feu .
..- Ou est ton embrasse maman?

Mes mains?
Ma bouche?
Tes mains?

Il n'y a plus tes mains pour m'embrasser

Tes prières ne se continuet plus?

Maman! Tu es dormis? .
.

#هواپیما
#سقوط
#هواپیمای_اوکراین
#ایران
#اوکراین
#کانادا
#افغانستان
#سقوط

تقدیم به روح پاکشان
#مینیمال
#شعر_کوتاه

ترجمه به #فرانسه
#مهسا_آقاجری

#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#poet#poem
#persianpoem
#frenchpoem
#iran
#aircrash
#canada
#ukraine
.
.
.همیشه در پاییز
یادم میاید
که باید عاشقت شوم

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#مینیمال

I always remember
To fall in love with you
In autumn…

#ChistaYasrebi

Traslated by:
#LaiyaMatin_Parsa
ترجمه انگلیسی
#لعیا_متین_پارسا

Toujours en automne
Je me souviens
Qu'il faut tomber amoureux de toi

#چیستا_یثربی
#chista_yasrebi
.
ترجمه #فرانسه
#مهسا_آقاجری


Всегда осенью
Я помню
Что нужно влюбиться в тебя

#چیستا_یثربی
#chista_yasrebi
.
ترجمه #روسی
#مهسا_آقاجری
Translated by : #mahsa_aghajari

#poetry
#poem
#persianpoet
#autumn

#مینیمال
#شعر_پاییزی
#پاییزی
#شعر_عاشقانه

#موزیک
#چشم_من
#داریوش
موسیقی
#اسفندیار_منفردزاده
ترانه
#اردلان_سرفراز
https://www.instagram.com/p/CUNA9UcDoZX/?utm_medium=share_sheet
💙💙💙
عقربه های ساعتم تا صبح
چون دو مار گرسنه
میخزند
میجوند
میخورند ،

هر صبحدم…
بخشی از من نیست!

لبخند میزنم
من مال خدا هستم
از خدا نمیتوانند دزدی کنند،

از جایی
دوباره پیدا میشوم یکروز ...

شعری از
#چیستا_یثربی
The hands on my watch
Like two ravenous serpents
Crawl
Chew
Devour
Till morning

Every dawn…
Is not part of me!

I smile
I belong to God
No one can rob him

I reappear again one day
From somewhere ...

#poet
#Chista_Yasrebi
#chistayasrebi

ترجمه به انگلیسی
#لعیا_متین_پارسا
Translator:Laiya Matin Parsa

#شاعر_ایرانی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

ترجمه شعر به #زبان_فرانسه

Jusqu'au matin
Les aiguilles de ma montre

Comme deux serpents affamés

On rampe
On mâche
On avale

Chaque matin
Un petit de mon être est perdu

Je souris
Je suis venue de la part de mon Seigneur
On ne peut lui voler rien

Un jour
D'un côté
Je me suis révélée
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
.
ترجمه به #فرانسه
#مهسا_آقاجری
#mahsa_aghajari

ترجمه شعر به #زبان_روسی

.
До утро
Стрелки моих часов
Как две голодные змеи

Они ползают
Они жуют
Они глотают

Каждое утро
Немного из моего душа не существует

Я улыбаюсь
Я пришел от моего Господа
Некто не может украсть нечего у него

Один день
С одной стороны
Я раскрылась
.

#chistayasrebi
.
ترجمه به #روسی
#مهسا_آقاجری
Translator:
#mahsa_aghajari

#ترانه#موزیک#موسیقی
#موزیک
#رستاک_حلاج
#نام_ترانه
#رقص
https://www.instagram.com/p/CXtcWmZjCjh/?utm_medium=share_sheet
گفتگویی کوتاه با #میلان_کوندرا

چرا از زندگی نامه پردازی نفرت دارید؟ چرا این همه انزجار دارید که از خودتان حرف بزنید.

کوندرا : به قول #فلوبر :
" هنرمند باید به بعد از خودش ، که ندیده، اعتقاد داشته باشد.

" گی دو موپاسان " نگذاشت تصویرش در مجموعه ای که به نویسنده گان معروف اختصاص داشت قرار داده شود و معتقد بود

"زند گی خصوصی یا چهره ی یک فرد مشهور متعلق به خودش است."

هرمان بروخ، روبرت موزیل، فرانس کافکا درباره ی خودشان گفته اند:

"هیچ کدام از ما سه نفر زندگی نامه ی درست و حسابی نداریم."

نه به این معنی که در زندگی شان اتفاق های چندانی نیفتاده بوده، بلکه به این معنی که قرار نبوده که زند گی فردی شان زیر ذره بین و در معرض عموم قرار بگیرد و تبدیل شود به زندگی نامه ....

فاکنر هم می خواهد به عنوان فرد، از صحنه ی تاریخ حذف شود و اثری از او باقی نماند جز کتاب هایی که از او به چاپ رسیده" (با تاکید روی کتاب و به چاپ رسیده، و نه نامه و یادداشت های روزانه).

"به قول معروف، رمان نویس ؛ خانه ی زند گی اش را خراب می کند تا خانه ی دیگری با آجر آن بنا کند، خانه‌ی رمانش را. "

به این معنی که زند گی نامه ی یک رمان نویس، هر آن چه را که او با رمان هایش ساخته است، ضایع
می کند."

کار زند گی نامه نویسان که از نظر هنری بی مایه است ، نه بر ارزش یک رمان می افزاید نه بر معنای آن.

لحظه ای که #کافکا بیشتر از شخصیت رمانش" ژوزف کا " ، توجه خواننده را جلب کند، مرگ ادبی کافکا فرا رسیده.

این رمان است که میماند ؛ نه چهره و‌ زندگی رمان نویس.

#کوندرا
نویسنده ی چک در غربت
مقیم#فرانسه
نویسنده
#بار_هستی
#شوخی
#جاودانگی و ....

کوندرا ؛ بشدت از مصاحبه بیزار است.از ۱۹۹۵ به هیچ خبر نگاری اجازه ی مصاحبه نداده....

درباره ی #زندگینامه کاملا راست میگوید.

نویسنده ی واقعی ؛ حاضر است زندگی شخصی خود را خراب کند که زندگی شخصیتهایش ، باقی بماند....

هر بار حرف از زندگی نامه میزنیم ؛ یادمان باشد که قبل از هر چیز ؛ با یک رمان؛ مواجه هستیم.

این کاری است که من سعی کردم انجام دهم....

شخصیتهای رمان ؛ شاید برگرفته از زندگی من باشند ؛ ولی خودِ من نیستند!

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی

#رمان
#کتاب
#زندگینامه
https://www.instagram.com/p/Ch87UiKqSav446LscZfFBRbT51aQ4OEpFYJ1Tw0/?igshid=MDJmNzVkMjY=
.

.

حالِ یک پرنده ی کاغذی را دارم
که تا حالا نمیدانسته کاغذی است

فکر میکرد پرنده ی واقعیست ؛

ناگهان
حالا
میفهمد....

#مینیمال

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

Je me sens comme un oiseau en papier
Qu'il croyait être un oiseau vivant
Et qu'il ne se connaissait pas en papier
Mais soudain
Il le comprend

#chistayasrebi
@chistayasrebiofficialpage

ترجمه به #فرانسه
Traduit par
#mahsaaghajari
ترجمه#مهسا_آقاجری

#poèsie
#poèsieminimaliste
#poème


#minimal
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/p/CwGCb66Nls9/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
🩵🩵

جسارتت به وقتِ بوسیدن،
شکوفه کردن درخت بادام است
ناگهان میان زمستان ؛

ما
در حروف سربی زندگی میکنیم

اما نفسهای بی وقفه ی تو
به وقتِ بوسیدن ؛

از سرب و زمان و مکانِ من خارج است

#چیستایثربی
#چیستا_یثربی

#مینیمال
#شعر_عاشقانه
#عاشقانه

Ton courage lors que tu m'embrasses
C'est fleurir de l'amandier
En plein d'hiver

Notre vie court parmis des lettres en plomb

Mais tes respirations rapides lors de tes baisers

Ne se définit par ni lieu ni temps
Non plus, par mes lettres en plomb
.
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
.
Traduit en #français par #mahsaaghajari
.
#ترجمه‌ ی #فرانسه
#مهسا_آقاجری
@_ladyrhino_

#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#portry
#iran
#iranianpoetry
#poem
#poet
.
https://www.instagram.com/p/CyOoyXBpXXg/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
یادداشتی از
#داریوش_مهرجویی،درکوچ به #فرانسه
همراه دکتر ساعدی؛

دوست صمیمی و فیلمنامه نویسش ؛
این پست؛ نوری بر روح هر دو💭

داریوش‌مهرجویی :

آن روزها، دکتر ساعدی اغلب در خانه بود و دوستان و هوادارانش به او می‌رسیدند،
ولی با این حال افسرده و دل‌شکسته بود.

شکست کارهای سینمایی‌مان که دکتر ؛ روی آن‌ها زیاد حساب می‌کرد، روحیه‌اش را ضعیف و شکننده کرده بود.

همیشه هوای ایران در سر داشت
و دیگر دل و دماغی برایش باقی نمانده بود که بتواند مثل سابق به نوشتن داستان و نمایشنامه بپردازد.

وضعیت خود من و خانواده هم آنچنان چنگی به دل نمی‌زد.

در کمال خریت، پیشنهاد فیلم‌های کوتاه را،که بالاخره از نظر مالی وضعمان را تثبیت می‌کرد، رد کرده بودم و کلاً ساخت هیچ فیلمی‌ هم به سرانجام نرسیده بود و کارگزارم را مأیوس کرده بودم.

در واقع آن روزها ما همه به نوعی #گیجی و ندانم کاری دچار شده بودیم؛

تا قبل از انقلاب وضع همه‌ی ما روشن بود؛ مبارزه با رژیم شاه، برای همه‌ی روشنفکران و هنرمندانِ متعهد چه در قالب اگزیستانسیالیسم سارتری و چه در قالب چپ،

چنین مبارزه‌ای نه تنها الزامی‌که مقدس بود و خب دوره دوره‌ی تعهد هنر و استیلای اندیشه‌های سارتر و برشت و هنر متعهد بود.

و همه این‌ها به اندیشه و گزینش سوژه و فیلمنامه و فیلم‌های ما جهت و شکل می‌داد.
اما اینجا در #فرانسه چطور؟!

هنر متعهد میان این فرانسوی‌ها که خودشان مدام در حال اعتراض و اعتصاب و حق‌طلبی بودند،
آن هم از ناحیه‌ی یک جهان سومی‌ متواری چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟

این بود که برای فرار از این شرایط در نهایت تصمیم ما بر این شد تا ابتدا من به تنهایی سری به تهران بزنم و اگر دیدم شرایط مساعد بود، مهی و مینا هم برگردند.

وقتی این موضوع را به ساعدی گفتم، گریه اش گرفت.
مرا بغل کرد و گفت:

خوش به حالت، ولی کاش من را تنها نمی‌گذاشتی...
من به امید تو اینجا آمدم.

اشکم درآمد،
گفتم : من فعلاً موقتاً می‌روم تهران تا ترتیب فیلمم را بدهم، گفت: «می‌دونم که دیگه برنمی‌گردی…
من بی تو اینجا دق می‌کنم"

گریه می‌کرد و من را بغل کرده بود و نمی‌گذاشت که بروم…

ساعدی بیچاره! چه قدر احساس غربت و تنهایی می‌کرد
ونمی‌توانست مثل سابق به کار نویسندگی اش بپردازد.

البته چندی خودش را مشغول کار انتشار مجله ادبی کرد،به همان سبک و سیاق مجله‌ای که در تهران بیرون می‌داد،

ولی معلوم بود که این کار زیاد او را راضی نمی‌کرد.
آن روزها تا دلت بخواهد، مجله و روزنامه بیرون می‌آمد،
ولی خواننده‌ی زیادی نداشت که بشود روی فروش و درآمد آن حساب کرد.

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/CyZwXI_rjnJ/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==