یک نفر از تمام جهان ،
یاد من افتاد ...
#روز_دختر بر همه ی دختران ؛ مادران ؛ پدران و عاشقانشان ؛ متبرک !...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
یاد من افتاد ...
#روز_دختر بر همه ی دختران ؛ مادران ؛ پدران و عاشقانشان ؛ متبرک !...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
میگویند امروز #روز_دختر است ؟
نمیدانم!
منروی روزها اسم نمیگذارم.
چون هر روز ؛ روزِ همه چیز است عزیزان من.
من دختری را میشناسم که سلحشور تمام خطرهای جهان بود!تمام سرسره های بلند پارک را فتح میکرد و با تاب کوچکی، به آسمان خدا میرفت.
ابر و آتش و باد و خاک ؛ در برابرش مطیع بودند.
و من فکر میکردم : مادر خوبی هستم.
تا اینکه یک روز ، آن دخترک سیه چشم ؛ به من گفت:
موهایم را شانه میکنی؟
مثل این است که به یک پرنده بگویی؛ در آب شنا میکنی؟
خیلی ترسیدم!
من شانه کردن گیسوان زیبای تو را بلد نبودم!
میترسیدم دردت بیاید،
اما تو مثل نوزادی ات ؛ ترس را از منگرفتی وگفتی:
آرام ؛ آرام...
به آرامش دریا،در یک صبح آفتابی تابستان؛
آرامش کوه، زیر آسمان های رنگارنگ،
آرامش جوجه گنجشک ؛ در لانه ی مادرش ،
که پشت اتاقمان؛ جیکجیک کنان ؛ برای مادرش دلبری میکند.
آرامش ابر که سُر میخورد روی گونه هایت؛
وقتی که خوابی!
آرامش،اعتراف عشق است ؛ وقتی دیگر نمیترسی!
آرامش چشم سیاه پرسشگر توست، که به من خیره شده ای
جوابت را نمیدانم
ومهم نیست!
ما مقصر نیستیم،
همه چیز را یاد نگرفتیم
گاهی میترسم.
تو یادم میدهی چقدر آرام ؛ گیسوان ابریشمینت را شانه کنم!
میگویی: ترس ندارد.
میگویم : دردت میاید!
میگویی : خب بیاید.دردی که مادر بدهد؛حالم را خوب میکند.
گیسوان بلندت، یلدای بی انتهای من است.
و هیچکس نمیداند من در این بیشه ی تاریک؛چه زیبا گم شده ام!
میان شانه کردن گیسوانت ؛ راه گم کرده ام،
و گنج یافته ام.
تا تو میایی
دستم را آرام میگیری
و میگویی:
راه اینجاست
نزدیک توست!
دخترم؛
کاش کسی به من،
شانه کردن گیسوی تو را یاد داده بود
اما اینبار هم ؛ خودت یادم دادی!
گفتی: مادر، نترس! شانه کن!
حتی اگر دردم بیاید،
من دست تو را میخواهم!
اگر یاد بگیری شانه کنی، بی آنکه بترسی،
یاد میگیری زندگی کنی، بی آنکه مدام عذر بخواهی!
تو قشنگترین شکلِ تنهایی منی!
زیباترین شیوه ی عصیان من
در بیشه ی شبرنگ گیسوانت، آنقدر راه میروم که صبح شود.
تو یادم دادی،
مادر بودن،سخت است
اما عشق #مادر_فرزندی
"سخت" را زیبا میکند،
مثل زندگی!
بیا گیسوانت را شانه کنم دخترم!
تو به من شانه بخشیدی،
تو به من گیسوانت را هدیه کردی،
و دیگر سکوت...
راه را باز گذاشتی،
که من در وزش گیسوانت، خودم را دوست داشته باشم.
کاری که هرگز بلد نبودم!
گاهی دوست داشتنها ؛ از آغوش گرفتنی ساده و شانه کردن موهای جوان دخترکی، آغاز میشود.
از چه میترسیدم؟
تو همان قصه ای که شبی، خدا، در گوشم گفت و تو بدنیا آمدی.
بهترین#قصه تویی!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#روز_دختر
https://www.instagram.com/p/CP_pGXuFXzg/?utm_medium=share_sheet
نمیدانم!
منروی روزها اسم نمیگذارم.
چون هر روز ؛ روزِ همه چیز است عزیزان من.
من دختری را میشناسم که سلحشور تمام خطرهای جهان بود!تمام سرسره های بلند پارک را فتح میکرد و با تاب کوچکی، به آسمان خدا میرفت.
ابر و آتش و باد و خاک ؛ در برابرش مطیع بودند.
و من فکر میکردم : مادر خوبی هستم.
تا اینکه یک روز ، آن دخترک سیه چشم ؛ به من گفت:
موهایم را شانه میکنی؟
مثل این است که به یک پرنده بگویی؛ در آب شنا میکنی؟
خیلی ترسیدم!
من شانه کردن گیسوان زیبای تو را بلد نبودم!
میترسیدم دردت بیاید،
اما تو مثل نوزادی ات ؛ ترس را از منگرفتی وگفتی:
آرام ؛ آرام...
به آرامش دریا،در یک صبح آفتابی تابستان؛
آرامش کوه، زیر آسمان های رنگارنگ،
آرامش جوجه گنجشک ؛ در لانه ی مادرش ،
که پشت اتاقمان؛ جیکجیک کنان ؛ برای مادرش دلبری میکند.
آرامش ابر که سُر میخورد روی گونه هایت؛
وقتی که خوابی!
آرامش،اعتراف عشق است ؛ وقتی دیگر نمیترسی!
آرامش چشم سیاه پرسشگر توست، که به من خیره شده ای
جوابت را نمیدانم
ومهم نیست!
ما مقصر نیستیم،
همه چیز را یاد نگرفتیم
گاهی میترسم.
تو یادم میدهی چقدر آرام ؛ گیسوان ابریشمینت را شانه کنم!
میگویی: ترس ندارد.
میگویم : دردت میاید!
میگویی : خب بیاید.دردی که مادر بدهد؛حالم را خوب میکند.
گیسوان بلندت، یلدای بی انتهای من است.
و هیچکس نمیداند من در این بیشه ی تاریک؛چه زیبا گم شده ام!
میان شانه کردن گیسوانت ؛ راه گم کرده ام،
و گنج یافته ام.
تا تو میایی
دستم را آرام میگیری
و میگویی:
راه اینجاست
نزدیک توست!
دخترم؛
کاش کسی به من،
شانه کردن گیسوی تو را یاد داده بود
اما اینبار هم ؛ خودت یادم دادی!
گفتی: مادر، نترس! شانه کن!
حتی اگر دردم بیاید،
من دست تو را میخواهم!
اگر یاد بگیری شانه کنی، بی آنکه بترسی،
یاد میگیری زندگی کنی، بی آنکه مدام عذر بخواهی!
تو قشنگترین شکلِ تنهایی منی!
زیباترین شیوه ی عصیان من
در بیشه ی شبرنگ گیسوانت، آنقدر راه میروم که صبح شود.
تو یادم دادی،
مادر بودن،سخت است
اما عشق #مادر_فرزندی
"سخت" را زیبا میکند،
مثل زندگی!
بیا گیسوانت را شانه کنم دخترم!
تو به من شانه بخشیدی،
تو به من گیسوانت را هدیه کردی،
و دیگر سکوت...
راه را باز گذاشتی،
که من در وزش گیسوانت، خودم را دوست داشته باشم.
کاری که هرگز بلد نبودم!
گاهی دوست داشتنها ؛ از آغوش گرفتنی ساده و شانه کردن موهای جوان دخترکی، آغاز میشود.
از چه میترسیدم؟
تو همان قصه ای که شبی، خدا، در گوشم گفت و تو بدنیا آمدی.
بهترین#قصه تویی!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#روز_دختر
https://www.instagram.com/p/CP_pGXuFXzg/?utm_medium=share_sheet