Forwarded from چیستا_دو
#او_یکزن
#قسمت_سی_و_هشتم
#چیستایثربی
بدون قرص...خواب؟...خواب بی کابوس؟... بدون قرص؟...زندگی! زندگی بدون ترس؟...چرا تنم بوی گل مریم میدهد؟ چرا جهان ؛ رنگ گل یخ است؟ چرا آسمان انقدر نزدیک شده؟ چرا ستاره ها ؛ در چشمهایم ؛ سوسو میزنند؟ چرا شب ؛ این همه صبح است؟ چرا زودتر خدا به من نگفته بود که شب میتواند چنین زیبا باشد و ستاره ها چنین نزدیک؟ دست دراز میکنم ؛ یکی از آنها را میچینم ؛ لای گیسوان تو میگذارم ! تو همیشه میدرخشی؛ با ستاره، بی ستاره...تو برای درخشیدن به دنیا آمدی و من برای تماشای چشمهایت ! چشم؟ گفتم؛ چشم؟ گفتی: چشمهاتو بازکن ! باز کردم؛ هیچ چیز نبود....فقط زمستان بود؛ برف بود ؛ تو بودی و من! کجاهستم؟ چرا همه چیز سفید است؟ بیمارستان یا بدتر؟ کسی رنگ سرخی روی جهان ؛ میپاشد.مثل یک مشت گلبرگ گل سرخ.....از خواب میپرم؛ کنارم خوابیده ای ؛ مثل کودکی که خواب خوب میبند ؛ دست شکسته ات؛ روی بالش من است. روی دستت را میبوسم ؛ ساعت چند است؟ بلند میشوم ؛ عبایم کنار شومینه خشک شده؛ میپوشم؛ باید بدوم....
دوشنبه شروع شده! باید زودتر از دوشنبه به چیستا میرسیدم، اما دیر شد! جا ماندم....تو غلت میزنی؛ در خواب زیباترین نقشت را بازی میکنی! زیباترین فیلم سینمایی زندگی ام...سکانس جادویی حلقه ی گیسوانت روی پیشانی رنگ پریده ات......از میان پلکهای نیم بسته ات؛ جهان من شروع میشود ؛
نگاهم میکنی. میبینی که سریع لباس میپوشم ؛ لبخند میزنی. میگویی: اگر خدا دنیا را به من میداد که دوباره بسازم ؛ میدونی چکار میکردم ؟ فقط یه زمستون میساختم؛ با آتیش چشمای بچه گونه ی تو!... چه آتیشی میسوزونی ؛ بی مروت !
لبخند میزنم؛ دیرم شده.... میگویی: شیطون! به چی میخندی؟ میگم موهات ؛ هپلی شده.... قشنگتره.
از رختخواب بلند میشوی.با دست چپت دست یخ مرا میگیری و میگی: جدی؟ پس نمیذارم بری.....زندانی منی ! قانونم ؛ حقو به من میده ؛ شوهرتم ! به چشمانت نگاه میکنم. اتاق روشن میشود. مثل لحظه ی تولد که یادم رفته است.....چشمت را میبوسم و دستم را از دستت رها میکنم: "باید برم؛ .....دیر شده "! قرار نبود تا صبح بمونم ؛ میگوید: خیلی چیزا قرار نبود؛ ولی پیش میاد! گفتم: تو امروز برمیگردی؟ میگوید : بدون تو؛ هیچ جا برنمیگردم ! ولی فعلا به اونا چیزی نگو ! پیشانی ام را میبوسد.
گردن آویزش بوی گل مریم میدهد؛ دم در با پتو روی شانه اش می ایستد:خداحافظ خانمم! فعلا..... میدوم ؛ برف با من میجنگد. از من قوی تر است....بر خلاف دیشب که زمین آینه ی نقره بود؛ اکنون پایم را نمیتوانم از میان برفها بیرون بکشم.انگار برف هم ؛ نمیخواهد من بروم......از دور اتاق سهراب را میبینم.
چیستا روی پله نشسته است.فقط خدا کندسهراب ؛ خانه نباشد! سهراب نیست.به چیستا سلام میدهم. برای اولین بار حس میکنم دخترش هستم.نگرانی یک مادر را در چهره اش احساس میکنم. پشت من ؛ وارد اتاق میشود.ماهیتابه املت را مقابلم میگذارد؛ با نان برشته؛ میگوید: اینبار نسوخته! خیلی گرسنه ام؛ املتش را میبلعم، نگاهم میکند.مثل مادری مهربان.ناگهان گریه اش میگیرد! تا به حال گریه چیستا را ندیده بودم؛ هرگز! میپرسم چی شده؟ میگه: رو کاغذام خوابم رفت...نیم ساعت پیش پریدم....خواب بد دیدم !....
#او_یک_زن
#قسمت_سی_و_هشتم
#چیستایثربی
#داستان
#رمان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج #رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
دوستان عزیز؛ اشتراک گذاری این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک تلگرام یا اینستاگرام او بلامانع است.ممنون که حقوق معنوی نویسندگان را رعایت میفرمایید....
#چبستایثربی
#کانال_اصلی
@chista_yasrebi
#کانال_قصه_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند ؛ تمام قصه ها را پشت هم داشته باشند....
@chista_2
درود....
#قسمت_سی_و_هشتم
#چیستایثربی
بدون قرص...خواب؟...خواب بی کابوس؟... بدون قرص؟...زندگی! زندگی بدون ترس؟...چرا تنم بوی گل مریم میدهد؟ چرا جهان ؛ رنگ گل یخ است؟ چرا آسمان انقدر نزدیک شده؟ چرا ستاره ها ؛ در چشمهایم ؛ سوسو میزنند؟ چرا شب ؛ این همه صبح است؟ چرا زودتر خدا به من نگفته بود که شب میتواند چنین زیبا باشد و ستاره ها چنین نزدیک؟ دست دراز میکنم ؛ یکی از آنها را میچینم ؛ لای گیسوان تو میگذارم ! تو همیشه میدرخشی؛ با ستاره، بی ستاره...تو برای درخشیدن به دنیا آمدی و من برای تماشای چشمهایت ! چشم؟ گفتم؛ چشم؟ گفتی: چشمهاتو بازکن ! باز کردم؛ هیچ چیز نبود....فقط زمستان بود؛ برف بود ؛ تو بودی و من! کجاهستم؟ چرا همه چیز سفید است؟ بیمارستان یا بدتر؟ کسی رنگ سرخی روی جهان ؛ میپاشد.مثل یک مشت گلبرگ گل سرخ.....از خواب میپرم؛ کنارم خوابیده ای ؛ مثل کودکی که خواب خوب میبند ؛ دست شکسته ات؛ روی بالش من است. روی دستت را میبوسم ؛ ساعت چند است؟ بلند میشوم ؛ عبایم کنار شومینه خشک شده؛ میپوشم؛ باید بدوم....
دوشنبه شروع شده! باید زودتر از دوشنبه به چیستا میرسیدم، اما دیر شد! جا ماندم....تو غلت میزنی؛ در خواب زیباترین نقشت را بازی میکنی! زیباترین فیلم سینمایی زندگی ام...سکانس جادویی حلقه ی گیسوانت روی پیشانی رنگ پریده ات......از میان پلکهای نیم بسته ات؛ جهان من شروع میشود ؛
نگاهم میکنی. میبینی که سریع لباس میپوشم ؛ لبخند میزنی. میگویی: اگر خدا دنیا را به من میداد که دوباره بسازم ؛ میدونی چکار میکردم ؟ فقط یه زمستون میساختم؛ با آتیش چشمای بچه گونه ی تو!... چه آتیشی میسوزونی ؛ بی مروت !
لبخند میزنم؛ دیرم شده.... میگویی: شیطون! به چی میخندی؟ میگم موهات ؛ هپلی شده.... قشنگتره.
از رختخواب بلند میشوی.با دست چپت دست یخ مرا میگیری و میگی: جدی؟ پس نمیذارم بری.....زندانی منی ! قانونم ؛ حقو به من میده ؛ شوهرتم ! به چشمانت نگاه میکنم. اتاق روشن میشود. مثل لحظه ی تولد که یادم رفته است.....چشمت را میبوسم و دستم را از دستت رها میکنم: "باید برم؛ .....دیر شده "! قرار نبود تا صبح بمونم ؛ میگوید: خیلی چیزا قرار نبود؛ ولی پیش میاد! گفتم: تو امروز برمیگردی؟ میگوید : بدون تو؛ هیچ جا برنمیگردم ! ولی فعلا به اونا چیزی نگو ! پیشانی ام را میبوسد.
گردن آویزش بوی گل مریم میدهد؛ دم در با پتو روی شانه اش می ایستد:خداحافظ خانمم! فعلا..... میدوم ؛ برف با من میجنگد. از من قوی تر است....بر خلاف دیشب که زمین آینه ی نقره بود؛ اکنون پایم را نمیتوانم از میان برفها بیرون بکشم.انگار برف هم ؛ نمیخواهد من بروم......از دور اتاق سهراب را میبینم.
چیستا روی پله نشسته است.فقط خدا کندسهراب ؛ خانه نباشد! سهراب نیست.به چیستا سلام میدهم. برای اولین بار حس میکنم دخترش هستم.نگرانی یک مادر را در چهره اش احساس میکنم. پشت من ؛ وارد اتاق میشود.ماهیتابه املت را مقابلم میگذارد؛ با نان برشته؛ میگوید: اینبار نسوخته! خیلی گرسنه ام؛ املتش را میبلعم، نگاهم میکند.مثل مادری مهربان.ناگهان گریه اش میگیرد! تا به حال گریه چیستا را ندیده بودم؛ هرگز! میپرسم چی شده؟ میگه: رو کاغذام خوابم رفت...نیم ساعت پیش پریدم....خواب بد دیدم !....
#او_یک_زن
#قسمت_سی_و_هشتم
#چیستایثربی
#داستان
#رمان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج #رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
دوستان عزیز؛ اشتراک گذاری این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک تلگرام یا اینستاگرام او بلامانع است.ممنون که حقوق معنوی نویسندگان را رعایت میفرمایید....
#چبستایثربی
#کانال_اصلی
@chista_yasrebi
#کانال_قصه_او_یکزن
برای کسانی که میخواهند ؛ تمام قصه ها را پشت هم داشته باشند....
@chista_2
درود....
Forwarded from Love
@chista_yasrebi
@maryppopins
در او یکزن ؛ همه چیز از عشق شروع شد و به عشق میانجامد ..اما عشق اول رمان کجا و پایانش کجا؟....گاهی رویاها بهای سنگینی دارند
#چبستایثربی
#او_یکزن
@maryppopins
در او یکزن ؛ همه چیز از عشق شروع شد و به عشق میانجامد ..اما عشق اول رمان کجا و پایانش کجا؟....گاهی رویاها بهای سنگینی دارند
#چبستایثربی
#او_یکزن
@chista_yasrebi ساکت باش چیستا!....در محاصره ی این همه عشق ؛ مجال سخن گفتن نیست.
امروز.شهر کتاب بوستان.پونک
#چبستایثربی
امروز.شهر کتاب بوستان.پونک
#چبستایثربی
@chista_yasrebi
شب همیشه میرسد ؛ وقتی که انتظارش را نداری.....
#نمایش_شب
#چبستایثربی
از دوشنبه؛ نهم اسفند
ساعت 6 عصر
تاتر شهر.سایه
خرید از تیوال و گیشه تاترشهر
منتظرتانیم
#چیستایثربی
شب همیشه میرسد ؛ وقتی که انتظارش را نداری.....
#نمایش_شب
#چبستایثربی
از دوشنبه؛ نهم اسفند
ساعت 6 عصر
تاتر شهر.سایه
خرید از تیوال و گیشه تاترشهر
منتظرتانیم
#چیستایثربی
یک لحظه ی بینظیر
باچهره ؛ سحر و سامره ی عزیز
خلوت بهانه بود ؛
ماعاشق بودیم !
سامره ی مهربانم مانتوی سبز پوشیده و من هم انگار از دنیای اموات آمده ام به مهمانی
#چبستایثربی
@chista_yasrebi_official
باچهره ؛ سحر و سامره ی عزیز
خلوت بهانه بود ؛
ماعاشق بودیم !
سامره ی مهربانم مانتوی سبز پوشیده و من هم انگار از دنیای اموات آمده ام به مهمانی
#چبستایثربی
@chista_yasrebi_official
به ماسبت دوم آذرماه .سال هجرت دکتر #غلامحسین_ساعدی به سمت نور!
سکانس خون گرفتن از روستاییان ، معتادان و فقرا در قبال پول کم و فروختن این خونها به جندین برابر قیمت درپیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
هم اکنون
روحت شاد دکتر و نویسنده ی عزیز ما
سفرت نور
قلمت جاری ، از کلمات روشنایی
#چبستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
سکانس خون گرفتن از روستاییان ، معتادان و فقرا در قبال پول کم و فروختن این خونها به جندین برابر قیمت درپیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
هم اکنون
روحت شاد دکتر و نویسنده ی عزیز ما
سفرت نور
قلمت جاری ، از کلمات روشنایی
#چبستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
نگذارید یک روز بد ؛ کاری کند که انگار کلا زندگی بدی داشته اید.
نوروزتان خجسته
#چبستایثربی
@chista_yasrebii
نوروزتان خجسته
#چبستایثربی
@chista_yasrebii
وقتی دنیا خالی شد
و فقط من و تو ماندیم،
آنوقت به تو میگویم
خدا به موسی چه گفت!
راز شکفتن را در نیستی نبین !
در زندگی ؛ دنبالش کن !
مرگ ، نام دیگر عشق است.
#چیستا_یثربی
#چبستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#مینیمالها
#موسی
#کلیم_الله
#حرف زدن با #خدا
#مرگ
#عشق
#راز_زندگی
#راز
#رازها
.
#توضیح
#سوال #حضرت_موسی از خداوند :
خدایا چرا انسان را متولد میکنی و بعد نابودش میکنی؟
#chistsyasrebi
#chista_yasrebi
#poetry
#poem
#poets
https://www.instagram.com/p/CNxe4Azl0of/?igshid=1bk0c9w9ytlyl
و فقط من و تو ماندیم،
آنوقت به تو میگویم
خدا به موسی چه گفت!
راز شکفتن را در نیستی نبین !
در زندگی ؛ دنبالش کن !
مرگ ، نام دیگر عشق است.
#چیستا_یثربی
#چبستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#مینیمالها
#موسی
#کلیم_الله
#حرف زدن با #خدا
#مرگ
#عشق
#راز_زندگی
#راز
#رازها
.
#توضیح
#سوال #حضرت_موسی از خداوند :
خدایا چرا انسان را متولد میکنی و بعد نابودش میکنی؟
#chistsyasrebi
#chista_yasrebi
#poetry
#poem
#poets
https://www.instagram.com/p/CNxe4Azl0of/?igshid=1bk0c9w9ytlyl
Instagram
چه زیبا
و چه نگاه تحسینآمیزی به زندگی
#زیگموند_فروید
#فروید
#روانکاو
#جملات_خوب
#چیستا_یثربی
#چبستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/CTbjzzFMX2A/?utm_medium=share_sheet
و چه نگاه تحسینآمیزی به زندگی
#زیگموند_فروید
#فروید
#روانکاو
#جملات_خوب
#چیستا_یثربی
#چبستایثربی
.
https://www.instagram.com/p/CTbjzzFMX2A/?utm_medium=share_sheet