چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
شاید شهامتی که من نیاز دارم ، ربطی به تو نداشته باشه، ولی فقط تو هستی که من میتونم باهاش ، شهامتمو ثابت کنم.

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_62
#پست_بعدی اینستاگرام
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
دوستان گلم
من تک تک نظرات شما را ، درباره ی قصه در اینستاگرام میخوانم.
متاسفانه جای نادرستی ،حجم اینستا تمام شد و چند خط #مهم که پایان هیجانی قسمت یک بود جا ماند !
قسمت یک ، با تنش بیشتری تمام میشد ، ولی ابدا جا نگرفت!

از مشارکت کامنت گزاران ممنونم و شاید دارم حقیقت یا دروغی را برای خودم تست میکنم ...
قصه های من هیچ نیست مگر :
#یادآوری

کاری که در
#موزه ، انجام میدهند...
که ببینیم !
تا یادمان نرود !
قطعا عادت دارم تک تک اسامی افرادی که خوانده اند را ببینم ...
باز هم ممنون از آنها که
#میخوانند...

بقیه ی
#قصه انشالله
#پست_بعدی_اینستاگرام


با احترام به
#خوانندگان_قصه


#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
داستان #سپاه و
#سپاهی از دید یک‌ کودک تا .‌.‌.
پست بعد
دلنوشته ای از
#چیستا_یثربی

اولین سپاهی که در عمرم دیدم ، در
دوازده سالگی بود.
پاسداری از سپاه
که من و برادر ۱۳ ساله ام را به جرم اینکه برادرم، یک‌لحظه در متل قوی شمال دست مرا گرفته بود ، باهم گرفت‌ و اصلا گوش نمیکردکه میگفتیم، خواهر برادریم!
اسم برادرم را که پرسید و فهمید رضاست، ولش کرد...
انگار حکم برائتش صادر شد!
اسم مرا حتی نمیتوانست تلفظ کند ! بی انکه نگاهم کند، گفت:ارمنی هستی؟گفتم نه! تازه باشم...گفت: اقلیتی؟
گفتم نه..دین خواهر و برادر یکیه...گفت: ریختتو درست کن!
دوتارِ مویم روی صورت متورمم،ریخته بود.💢💢💢💢💢👇


پنجمین سپاهی که در عمرم ، از نزدیک، دیدم، هفت ماهه حامله بودم... یکی از دوستانِ همسرم را در خیابان دیدم، دوست‌خانوادگیمان...که چند سالی از من کوچکتر بود‌‌.جلوی درِ تالار وحدت... امیر آقا...
از تمرین‌ تاتر میامدم، با شکم بزرگ‌حامله...اصلا نفهمیدم چه شد که دارم فحش میخورم !...

او را به یک سمت بردند و مرا به سمت دیگر..‌.کارت شناسایی خواستند و هزار سوال ... که برخی دور از ادب بود‌‌..‌.
رویم نمیشود حتی بنویسم!ولی مینویسم... دخترم باخشم ، درون شکمم لگد میزد... داد زدم:من حامله ام... یکی گفت: با این وضعت؛ بایدم باشی!
بدترین و گشادترین مانتوی دنیا تنم بود، وگرنه تالار وحدت ؛ راهمان نمیدادند!....
بقیه مطلب در پست بعد...

#پست_بعدی_اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi