هنوز از او یکزن خالی نشده، ناگزیرم از تعبیر خواب یک گل سرخ................ کاش تمام تو یک نامه ی کوچک میشد میان دستان پستچی تا پشت در خانه ام میرسید...
#مریم_الله_وردی
از میان کامنتهای پست اخر پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پست
#خواب_گل_سرخ
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#مریم_الله_وردی
از میان کامنتهای پست اخر پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پست
#خواب_گل_سرخ
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
چیستایثربی:
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی
در اتاق ؛ با مریم و عسل نشسته بودیم و منتظر کوچکترین صدایی از طبقه ی پایین بودیم !
در آپارتمانشان بسته بود. آن دو مرد چه میگفتند؟ چرا صدایی نمیامد؟! و همین نگرانی ما را بیشتر میکرد.
درست ؛ یک ربع بعد ؛ زنگ در به صدا درآمد. مینا بود ؛ خدا را شکر ! در پایین را باز کردم ؛ و بعد در بالا را.
مینا خیلی ویران به نظر میآمد...عمدی جلوی مریم چیزی نپرسیدم ؛ گفت ؛ میرود دوش بگیرد و بخوابد ؛
حس میکردم همه ی عمرم ؛ همیشه حواسم به همه ی آدمها بوده ؛ جز خودم!
نه ناهار خورده بودم ؛ نه شام ! و الان برای استرس تنهایی آقا حامد ؛ حالم بد بود!
چند دقیقه بعد گوشی مریم زنگ خورد؛ حامد بود؛ مریم به اتاق دیگر رفت تا عسل نشنود ؛ زود برگشت ؛ ساکت بود. گفتم : چی شده؟
گفت: رفته! گفتم : چه طور راحت قبول کرد؟!
گفت:طبقه ی اول اینجا رو اجاره کرده! گفتم : یعنی میخواد اینجا بمونه؟
گفت:شما نمیشناسیش! هیچکی نمیشناستش به جز من ؛ که میدونم چه موجود خطرناکیه !
گفتم : پس مطمین باشین برای شما جاسوس میذاره که مدام چکتون کنه ! باید یه مدت ؛ همینجا بمونین ؛ دست کم تا دادگاه !
گفت: آخه شما خودتم ؛ هزار تا مشکل داری!
گفتم :چیزی نیست که! شاید یه روزم من به شما احتیاج پیدا کردم...
گفت: فقط یه چیز کوچیک! نمیدونم چطوری بگم....
گفتم : راحت باش ؛
گفت:من نباید از این خونه بیرون برم فعلا....اون حتما منو میپاد ؛ وسایل ما و پولام...
همه چیز تو خونه ؛ پیش حامده... انداختشون تو انباری ؛ تا شوهرم نبینه....
شما میتونی خرد خرد چیزایی رو که میخوام ؛ از حامد بگیری؟
گفتم : اگه پول بخواین؛ من فعلا دارم!
گفت: نه! لباسای عسل ؛ مدارک و داروهامو میخوام !
گفتم : امشب که نه؟!
گفت:من قرصامو کلا جاگذاشتم با کیفم... ببخش تو رو خدا !
حاضر بودم بمیرم و دوباره ؛ طبقه ی پایین نروم ! دلم نمیخواست حتی یک دقیقه با حامد تنها باشم ؛ حس غریبی بود؛ اما حال مریم را بدون قرص دیده بودم ؛ باید میرفتم ؛ و رفتم...
در را آهسته زدم ؛ میدانستم طول میکشد تا با ویلچرش برسد؛ در را باز کرد؛ سلام دادم و گفتم : اومدم دنبال کیف و داروهای مریم.
گفت: میدونم...
و در را پشت سرم بست و قفل کرد.
گفتم: چرا در رو قفل کردید؟!
لبخند تلخی زد ؛ دستش را به دیوار تکیه داد.انگار عرق سردی کرده بود.
گفت: یه کم باید حرف بزنیم !
گفتم: درباره ی چی؟
گفت: سکوت میکنی تا حرف من تموم شه ؛ حتی اگه مخالف بودی ؛ لطفا حرف نزن ! بعد از من ؛ نوبت حرف زدن تو !
مریم ؛ خواهر من نیست! گفتم: خب کی شماست؟
گفت: دختر عموی منه و کسی رو توی این دنیا نداره...من میخوام ازش محافظت کنم ؛ کاری که از بچه گیش میکردم ؛ فقط یه سال ایران نبودم ؛ شوهرش دادن ؛ من...عاشقشم!
حرفی نداشتم....به دیوار تکیه دادم که نیفتم!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
هرگونه اشتراک گذاری ؛ با ذکر نام
#نویسنده ؛ امکان پذیر است.
کانال رسمی چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chista_2
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی
در اتاق ؛ با مریم و عسل نشسته بودیم و منتظر کوچکترین صدایی از طبقه ی پایین بودیم !
در آپارتمانشان بسته بود. آن دو مرد چه میگفتند؟ چرا صدایی نمیامد؟! و همین نگرانی ما را بیشتر میکرد.
درست ؛ یک ربع بعد ؛ زنگ در به صدا درآمد. مینا بود ؛ خدا را شکر ! در پایین را باز کردم ؛ و بعد در بالا را.
مینا خیلی ویران به نظر میآمد...عمدی جلوی مریم چیزی نپرسیدم ؛ گفت ؛ میرود دوش بگیرد و بخوابد ؛
حس میکردم همه ی عمرم ؛ همیشه حواسم به همه ی آدمها بوده ؛ جز خودم!
نه ناهار خورده بودم ؛ نه شام ! و الان برای استرس تنهایی آقا حامد ؛ حالم بد بود!
چند دقیقه بعد گوشی مریم زنگ خورد؛ حامد بود؛ مریم به اتاق دیگر رفت تا عسل نشنود ؛ زود برگشت ؛ ساکت بود. گفتم : چی شده؟
گفت: رفته! گفتم : چه طور راحت قبول کرد؟!
گفت:طبقه ی اول اینجا رو اجاره کرده! گفتم : یعنی میخواد اینجا بمونه؟
گفت:شما نمیشناسیش! هیچکی نمیشناستش به جز من ؛ که میدونم چه موجود خطرناکیه !
گفتم : پس مطمین باشین برای شما جاسوس میذاره که مدام چکتون کنه ! باید یه مدت ؛ همینجا بمونین ؛ دست کم تا دادگاه !
گفت: آخه شما خودتم ؛ هزار تا مشکل داری!
گفتم :چیزی نیست که! شاید یه روزم من به شما احتیاج پیدا کردم...
گفت: فقط یه چیز کوچیک! نمیدونم چطوری بگم....
گفتم : راحت باش ؛
گفت:من نباید از این خونه بیرون برم فعلا....اون حتما منو میپاد ؛ وسایل ما و پولام...
همه چیز تو خونه ؛ پیش حامده... انداختشون تو انباری ؛ تا شوهرم نبینه....
شما میتونی خرد خرد چیزایی رو که میخوام ؛ از حامد بگیری؟
گفتم : اگه پول بخواین؛ من فعلا دارم!
گفت: نه! لباسای عسل ؛ مدارک و داروهامو میخوام !
گفتم : امشب که نه؟!
گفت:من قرصامو کلا جاگذاشتم با کیفم... ببخش تو رو خدا !
حاضر بودم بمیرم و دوباره ؛ طبقه ی پایین نروم ! دلم نمیخواست حتی یک دقیقه با حامد تنها باشم ؛ حس غریبی بود؛ اما حال مریم را بدون قرص دیده بودم ؛ باید میرفتم ؛ و رفتم...
در را آهسته زدم ؛ میدانستم طول میکشد تا با ویلچرش برسد؛ در را باز کرد؛ سلام دادم و گفتم : اومدم دنبال کیف و داروهای مریم.
گفت: میدونم...
و در را پشت سرم بست و قفل کرد.
گفتم: چرا در رو قفل کردید؟!
لبخند تلخی زد ؛ دستش را به دیوار تکیه داد.انگار عرق سردی کرده بود.
گفت: یه کم باید حرف بزنیم !
گفتم: درباره ی چی؟
گفت: سکوت میکنی تا حرف من تموم شه ؛ حتی اگه مخالف بودی ؛ لطفا حرف نزن ! بعد از من ؛ نوبت حرف زدن تو !
مریم ؛ خواهر من نیست! گفتم: خب کی شماست؟
گفت: دختر عموی منه و کسی رو توی این دنیا نداره...من میخوام ازش محافظت کنم ؛ کاری که از بچه گیش میکردم ؛ فقط یه سال ایران نبودم ؛ شوهرش دادن ؛ من...عاشقشم!
حرفی نداشتم....به دیوار تکیه دادم که نیفتم!
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی
#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
هرگونه اشتراک گذاری ؛ با ذکر نام
#نویسنده ؛ امکان پذیر است.
کانال رسمی چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chista_2
#عاشق_شدن
پست فردا_صفحه رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
فیلمی درباره ی عشقی ناگهان و دردناک
مریل استریپ و رابرت دنیرو
بازیهای درخشان
کامل کلیپ در کانال می آید
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
پست فردا_صفحه رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
فیلمی درباره ی عشقی ناگهان و دردناک
مریل استریپ و رابرت دنیرو
بازیهای درخشان
کامل کلیپ در کانال می آید
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#عاشق_شدن
فیلمی بابازی
رابرت دنیرو و مریل استریپ
اکنون
پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
فیلمی بابازی
رابرت دنیرو و مریل استریپ
اکنون
پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان واقعا از همه ممنونم☺☺☺همه لطف دارید و خواهید داشت و قبلا هم لطف خود را به من ثابت کرده اید.حیف که در خودم تبعیدم و ناباورانه در دسترس نیستم!!!! که تک تک جواب دهم اما میدانید که همه را میخوانم و ممنون و قدردانم.... 💜💜💜💜با سپاس/عشق /و آرزوی نجات در ماهی که مثلا نباید به کسی ستم کرد.مثلاااااااااااااا..... مثل زندگی مان..... همه چیزمان مثلا است😂😂
در جواب به کامنتهای پر شور شما در پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
در جواب به کامنتهای پر شور شما در پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#فریاد_زیر_آب
#بر اساس پست
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#داریوش_اقبالی
فیلمی از
#سیروس_الوند
#ترانه : #فریاد_زیر_آب
#ترانه_سرا : #ایرج_جنتی_عطایی
#آهنگساز : #بابک_بیات
#تنظیم : #واروژان
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#بر اساس پست
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#داریوش_اقبالی
فیلمی از
#سیروس_الوند
#ترانه : #فریاد_زیر_آب
#ترانه_سرا : #ایرج_جنتی_عطایی
#آهنگساز : #بابک_بیات
#تنظیم : #واروژان
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
دوستانی که بدن و بیان خوبی دارند ، از ۱۵ تا ۲۵ سال ، لطفا رزومه خود را به دایرکت پیج رسمی من ارسال فرمایند. عکس فراموش نشود.
انتخاب بازیگران فرم تاترم ، هفته ی آینده است.
به هیچ وجه رزومه های تلگرام خوانده نمیشود. فقط دایرکت پیج رسمی من
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پیج_رسمی
ممنون
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
انتخاب بازیگران فرم تاترم ، هفته ی آینده است.
به هیچ وجه رزومه های تلگرام خوانده نمیشود. فقط دایرکت پیج رسمی من
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پیج_رسمی
ممنون
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi