#افسردگی ؛ بلای قرن است .آن را
#طاعون_سیاه نامیده اند....
حالت مداومی که فرد به این نتیجه میرسد که هر کاری کند بیفایده است ؛ پس بهتر است هیچ کاری نکند!
البته ممکن است ریشه های #ارثی هم داشته باشد ؛ اما اساسا جامعه ی ما ؛ افراد را به سمتی میبرد که احساس بیهودگی و ناکارایی کنند....انگار بدون ثروت؛ نفوذ فامیلی و پارتی ؛ امیدی برای پیشرفت پیدا نمیکنند... نتیجه ی ناکامی آموخته شده ؛ معمولا افسردگی است... این که به تو نشان دهند ؛ هر چقدر #تلاش کنی باز #بیفایده است.. .
روانشناسان اجتماعی ؛ برای اثبات این موضوع ؛ آزمایش جالبی انجام داده اند ؛ آنها گروهی موش را در ماز یا راه پیچ در پیچی انداختند که با طی آن ؛ به غذا برسند ؛ غذا در انتهای راه موجود بود....موشها با صدای زنگ غذا ؛ در مارپیچ ها شروع به دویدن میکردند که زودتر به غذا برسند ؛
اما ؛ هر بار موشها به غذا نزدیک میشدند ؛ روانشناسان ؛ به آنها شوک خفیف الکتریکی میدادند! این کار چندین بار تکرار شد و بار چهارم به بعد ؛ موشها دیگر با وجود گرسنگی ؛ با شنیدن صدای زنگ غذا ؛ از جای خود تکان نخوردند!
حتی باهوشترین موشها ؛ ترجیح دادند بیحرکت و گرسنه بمانند تا باز درد شوک الکتریکی را بچشند ! همگی گرسنه ؛ بیحال و افسرده شدند....و کنار هم افتادند و به روبرویشان خیره شدند...
به این امر#ناکامی_آموخته_شده میگویند.... گاهی جامعه و شرایط ؛ تمام درها را به روی فردی میبندد ؛ او دیگر صبر نمیکند که دری باز شود ؛ منتطر فرصت نیست ؛ تحمل رویارویی با استرس را ندارد! در خود فرو میرود و حرکتی نمیکند و چنین است که میگوییم ؛ او#افسرده شده است ! ...
در هر جامعه ؛ افرادی قدرت بیشتری دارند...کلید درهای بسته را در دست دارند.... ایکاش بتوانند به موشهای کوچک گرسنه که ترسیده اند ؛ کمک کنند...ایکاش همه به داد هم برسیم که هیچکس به مرحله ی افسردگی و بیحسی کامل نرسد ؛ که از مرگ ؛ بدتر است....
#ایکاش_درها_را_روی_هم_نبندیم.... تا میتوانیم
درهارا #باز_کنیم !
#پیج_دوم_یا_روانشناسی_چیستایثربی
@chista_yasrebi.2
آدرس
#پیج_دوم_من در اینستاگرام...که بیشتر به مباحث روانشناختی و ادبی میپردازد.....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#روانشناسی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#افسردگی
#طاعون_سیاه نامیده اند....
حالت مداومی که فرد به این نتیجه میرسد که هر کاری کند بیفایده است ؛ پس بهتر است هیچ کاری نکند!
البته ممکن است ریشه های #ارثی هم داشته باشد ؛ اما اساسا جامعه ی ما ؛ افراد را به سمتی میبرد که احساس بیهودگی و ناکارایی کنند....انگار بدون ثروت؛ نفوذ فامیلی و پارتی ؛ امیدی برای پیشرفت پیدا نمیکنند... نتیجه ی ناکامی آموخته شده ؛ معمولا افسردگی است... این که به تو نشان دهند ؛ هر چقدر #تلاش کنی باز #بیفایده است.. .
روانشناسان اجتماعی ؛ برای اثبات این موضوع ؛ آزمایش جالبی انجام داده اند ؛ آنها گروهی موش را در ماز یا راه پیچ در پیچی انداختند که با طی آن ؛ به غذا برسند ؛ غذا در انتهای راه موجود بود....موشها با صدای زنگ غذا ؛ در مارپیچ ها شروع به دویدن میکردند که زودتر به غذا برسند ؛
اما ؛ هر بار موشها به غذا نزدیک میشدند ؛ روانشناسان ؛ به آنها شوک خفیف الکتریکی میدادند! این کار چندین بار تکرار شد و بار چهارم به بعد ؛ موشها دیگر با وجود گرسنگی ؛ با شنیدن صدای زنگ غذا ؛ از جای خود تکان نخوردند!
حتی باهوشترین موشها ؛ ترجیح دادند بیحرکت و گرسنه بمانند تا باز درد شوک الکتریکی را بچشند ! همگی گرسنه ؛ بیحال و افسرده شدند....و کنار هم افتادند و به روبرویشان خیره شدند...
به این امر#ناکامی_آموخته_شده میگویند.... گاهی جامعه و شرایط ؛ تمام درها را به روی فردی میبندد ؛ او دیگر صبر نمیکند که دری باز شود ؛ منتطر فرصت نیست ؛ تحمل رویارویی با استرس را ندارد! در خود فرو میرود و حرکتی نمیکند و چنین است که میگوییم ؛ او#افسرده شده است ! ...
در هر جامعه ؛ افرادی قدرت بیشتری دارند...کلید درهای بسته را در دست دارند.... ایکاش بتوانند به موشهای کوچک گرسنه که ترسیده اند ؛ کمک کنند...ایکاش همه به داد هم برسیم که هیچکس به مرحله ی افسردگی و بیحسی کامل نرسد ؛ که از مرگ ؛ بدتر است....
#ایکاش_درها_را_روی_هم_نبندیم.... تا میتوانیم
درهارا #باز_کنیم !
#پیج_دوم_یا_روانشناسی_چیستایثربی
@chista_yasrebi.2
آدرس
#پیج_دوم_من در اینستاگرام...که بیشتر به مباحث روانشناختی و ادبی میپردازد.....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#روانشناسی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#افسردگی
چیستا_وان:
#تیزر
#دعوت
#نویسنده و
#انتخاب_بازیگر 1386
#چیستایثربی
بازیگردان تا سه ماه اول پروژه :
#چیستایثربی
#کارگردان :
#ابراهیم_حاتمی_کیا
#سوژه ای متفاوت
درباره ی
#داشتن_یا_نداشتن_فرزند
@chista_1
https://telegram.me/joinchat/BoqMgD1Xu0kKgFJoBib0jA
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
هم اکنون.پستی درباره ی
#فیلم_سینمایی_دعوت
#پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi.2
آورس پیج دوم من
اگر روی عکسهای پیج اول کلیک کنید ؛ آدرس #پیج_دوم می اید.فقط همین دو پیج را در #اینستاگرام دارم....
#تیزر
#دعوت
#نویسنده و
#انتخاب_بازیگر 1386
#چیستایثربی
بازیگردان تا سه ماه اول پروژه :
#چیستایثربی
#کارگردان :
#ابراهیم_حاتمی_کیا
#سوژه ای متفاوت
درباره ی
#داشتن_یا_نداشتن_فرزند
@chista_1
https://telegram.me/joinchat/BoqMgD1Xu0kKgFJoBib0jA
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
هم اکنون.پستی درباره ی
#فیلم_سینمایی_دعوت
#پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasrebi.2
آورس پیج دوم من
اگر روی عکسهای پیج اول کلیک کنید ؛ آدرس #پیج_دوم می اید.فقط همین دو پیج را در #اینستاگرام دارم....
دوستان عزیز
پیج دوم من در اینستاگرام ؛ به خاطر تقاضاهای مکرر دوستان ؛ قصد دارد به پاسخ مسایل #روانشناسی_خانواده ؛ #زوجها ؛ نامزدها ؛ دوستان قبل از ازدواج ؛ مشکلات رفتاری یا اختلافات #جنسی زوجها ؛ تنهایی بانوان و آقایان در خانواده...مادران تنها و.... بخصوص شیوه ی صحیح آموزش مسایل جنسی به کودکان و نوجوانان (که بخاطر نت و ماهواره )
در معرض آن هستند ؛ بپردازد. صفحه بسته خواهد شد و فضا امن است و من آنجا در مقام روانشناس راحت تر حرف میزنم و پاسخهای شما را میدهم .بی آنکه به اسم سوال کننده ؛ اشاره ای کنم....
یک صفحه ی کاملا با اهداف #روانشناسی_خانواده برای #زندگی_برتر ..در
#دایرکت همان
#پیج_دوم ؛ یا پیوی من در تلگرام میتوانید سوالها را بپرسید.ولی دایرکت را بیشتر میخوانم و احتمال گم شدن سوال شما در پیوی وجود دارد....منتظرتانم....به عنوان روانشناس محرم شما در دایرکت پیج دوم
من فقط دو پیج دارم.بقیه شک نکنید جعلیست..پیج رسمی #چیستایثربی
و پیج روانشناسی. آدرس پیج دوم من در.اینستاگرام
@chista_yasrebi.2
پیج دوم من در اینستاگرام ؛ به خاطر تقاضاهای مکرر دوستان ؛ قصد دارد به پاسخ مسایل #روانشناسی_خانواده ؛ #زوجها ؛ نامزدها ؛ دوستان قبل از ازدواج ؛ مشکلات رفتاری یا اختلافات #جنسی زوجها ؛ تنهایی بانوان و آقایان در خانواده...مادران تنها و.... بخصوص شیوه ی صحیح آموزش مسایل جنسی به کودکان و نوجوانان (که بخاطر نت و ماهواره )
در معرض آن هستند ؛ بپردازد. صفحه بسته خواهد شد و فضا امن است و من آنجا در مقام روانشناس راحت تر حرف میزنم و پاسخهای شما را میدهم .بی آنکه به اسم سوال کننده ؛ اشاره ای کنم....
یک صفحه ی کاملا با اهداف #روانشناسی_خانواده برای #زندگی_برتر ..در
#دایرکت همان
#پیج_دوم ؛ یا پیوی من در تلگرام میتوانید سوالها را بپرسید.ولی دایرکت را بیشتر میخوانم و احتمال گم شدن سوال شما در پیوی وجود دارد....منتظرتانم....به عنوان روانشناس محرم شما در دایرکت پیج دوم
من فقط دو پیج دارم.بقیه شک نکنید جعلیست..پیج رسمی #چیستایثربی
و پیج روانشناسی. آدرس پیج دوم من در.اینستاگرام
@chista_yasrebi.2
@chista_yasrebi با صدای بیصدا/وای بر ما
از پیج شخصی اینستاگرام #چیستایثربی
#هم_اکنون
#اینستاگرام
#پیج_دوم_من
#چیستایثربی
بحثی درباب
#ممنوع_الکاران_واقعی
از پیج شخصی اینستاگرام #چیستایثربی
#هم_اکنون
#اینستاگرام
#پیج_دوم_من
#چیستایثربی
بحثی درباب
#ممنوع_الکاران_واقعی
بخشی از قصه ی جدید من :
" یلدای ما ؛ بیست سال بعد "
دیشب در مراسم یلدا خوانی
" دانشگاه تربیت مدرس "
با سپاس از بانیان مراسم ؛ اساتید محترم ؛ و دانشجویان عزیز دانشگاه
#شبی_خوب
29 آذر 95
#بیستونهم_آذر_نودوپنج
یلدا ؛ شبی برای عاشقان است ؛ و آن یلدا ؛ با یلدا های دیگر ؛ فرق داشت...
قرار بود پس از سالها ؛ مردی را ببیند که دوستش داشت ؛ که تنها مرد زندگی اش بود ؛ که تنها منبع الهام نوشته هایش بود ؛ فرقش را صاف کرد ؛ نه !...کج بیشتر به او می آمد ؛ اما سفیدی موهایش بیشتر معلوم میشد ؛ چطور به فکرش نرسیده بود که ریشه های مویش را رنگ کند؟! ...اشکال نداشت...
حتما خود مرد هم موی سفید داشت ؛ بیست سال از آخرین قدم زدنشان در پارک گذشته بود...
دوباره فرقش را صاف کرد...خوشحال بود که این یلدا ؛ مثل بیست سال پیش ؛ میتوانستند راحت کنار هم باشند ؛ اینبار ؛ بی آنکه به کسی شناسنامه نشان دهند یا کسی به آنها شک کند !...
زیر شمشادها و کاجها قدم زدن ؛ فقط با او ؛ به کلاغها نگریستن ؛ فقط روی شانه ی او ؛
گریه کردن .... فقط مقابل او ! ...
با خجالت به مغازه ی دل و جگری رفتن ؛ فقط با او ....
یعنی میشد همه ی این خاطرات خوب ؛ دوباره تکرار شود ؟ خواب نبود؟!! ....
تا نیم ساعت دیگر ؛ مرد ؛ زیر همان کاج همیشگی ؛ منتظرش بود؟...قلبش میزد ؛ قلبش هنوز ؛ کم سن وسال بود ؛ یعنی میشد قلب مرد هم ؛ کم سن و سال مانده باشد ؟!...
بخشی از
#داستان_کوتاه
#یلدای_ما_بیست_سال_بعد....
که دیروز در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تربیت مدرس خواندم .
فایل صوتی داستان را ؛ به محض دریافت ؛ در کانال رسمی ام میگذارم ؛ برخی از عکسها راهم در #کانال_رسمی و
#پیج_دوم گذاشته ام.
داستان ؛ کمی طولانیتر از آن است که اینجا یا کانال تایپ شود... و در مجموعه ی قصه های جدیدم ؛ زیر چاپ است...
فایل صوتی آن را تقدیم خواهم کرد.؛ انگار در دانشگاه تربیت مدرس بودید ؛ گرچه آنجا زیادی هیجان زده شدم و میکروفون ؛ چند باری داشت میافتاد !....
#چیستایثربی
#قصه_خوانی
#یلدا
#یلدا_خوانی
#داستان
#قصه
#تربیت_مدرس
#شب_یلدا
#نویسنده
#مدرس
#یثربی_چیستا/اینستاگرام
" یلدای ما ؛ بیست سال بعد "
دیشب در مراسم یلدا خوانی
" دانشگاه تربیت مدرس "
با سپاس از بانیان مراسم ؛ اساتید محترم ؛ و دانشجویان عزیز دانشگاه
#شبی_خوب
29 آذر 95
#بیستونهم_آذر_نودوپنج
یلدا ؛ شبی برای عاشقان است ؛ و آن یلدا ؛ با یلدا های دیگر ؛ فرق داشت...
قرار بود پس از سالها ؛ مردی را ببیند که دوستش داشت ؛ که تنها مرد زندگی اش بود ؛ که تنها منبع الهام نوشته هایش بود ؛ فرقش را صاف کرد ؛ نه !...کج بیشتر به او می آمد ؛ اما سفیدی موهایش بیشتر معلوم میشد ؛ چطور به فکرش نرسیده بود که ریشه های مویش را رنگ کند؟! ...اشکال نداشت...
حتما خود مرد هم موی سفید داشت ؛ بیست سال از آخرین قدم زدنشان در پارک گذشته بود...
دوباره فرقش را صاف کرد...خوشحال بود که این یلدا ؛ مثل بیست سال پیش ؛ میتوانستند راحت کنار هم باشند ؛ اینبار ؛ بی آنکه به کسی شناسنامه نشان دهند یا کسی به آنها شک کند !...
زیر شمشادها و کاجها قدم زدن ؛ فقط با او ؛ به کلاغها نگریستن ؛ فقط روی شانه ی او ؛
گریه کردن .... فقط مقابل او ! ...
با خجالت به مغازه ی دل و جگری رفتن ؛ فقط با او ....
یعنی میشد همه ی این خاطرات خوب ؛ دوباره تکرار شود ؟ خواب نبود؟!! ....
تا نیم ساعت دیگر ؛ مرد ؛ زیر همان کاج همیشگی ؛ منتظرش بود؟...قلبش میزد ؛ قلبش هنوز ؛ کم سن وسال بود ؛ یعنی میشد قلب مرد هم ؛ کم سن و سال مانده باشد ؟!...
بخشی از
#داستان_کوتاه
#یلدای_ما_بیست_سال_بعد....
که دیروز در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تربیت مدرس خواندم .
فایل صوتی داستان را ؛ به محض دریافت ؛ در کانال رسمی ام میگذارم ؛ برخی از عکسها راهم در #کانال_رسمی و
#پیج_دوم گذاشته ام.
داستان ؛ کمی طولانیتر از آن است که اینجا یا کانال تایپ شود... و در مجموعه ی قصه های جدیدم ؛ زیر چاپ است...
فایل صوتی آن را تقدیم خواهم کرد.؛ انگار در دانشگاه تربیت مدرس بودید ؛ گرچه آنجا زیادی هیجان زده شدم و میکروفون ؛ چند باری داشت میافتاد !....
#چیستایثربی
#قصه_خوانی
#یلدا
#یلدا_خوانی
#داستان
#قصه
#تربیت_مدرس
#شب_یلدا
#نویسنده
#مدرس
#یثربی_چیستا/اینستاگرام
بخشی از تیزر #مصاحبه_اخیر من همراه با #نقدم
هم اکنون
#پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستایثربی
به آدرس
@chista_yasrebi.2
اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasreb_official
هم اکنون
#پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستایثربی
به آدرس
@chista_yasrebi.2
اینستاگرام
#چیستایثربی
@chista_yasreb_official
رقص و اجرایی متفاوت از آهنگ
با من برقص
و شعر جدیدی از من
هم اکنون
#پیج_دوم_چیستایثربی اینستاگرام
@chista_yasrebi_official
با من برقص
و شعر جدیدی از من
هم اکنون
#پیج_دوم_چیستایثربی اینستاگرام
@chista_yasrebi_official
💚💙💚💚💚💚💚💚💚💚💚
زندگی راه خودش را میرود
از #پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستا_یثربی
باتشکر از دوست عزیزم ، فرح ، که این ویدیو را برایم فرستاد!
جوانتر که بودم ، موسیقی اش را گوش میکردم ؛ یاد خوشحالی و امیدواری آن روزها افتادم !
همیشه ایام عزاداری محرم ،دلم میگیره...
من نمیدونم قیمه ی حسینی چیه !... جز یه دوست عزیزم که معمولا ، هر سال برای ما هم یه نذری میاره ، و شاید خوشش نیاد اسمشو اینجابگم ؛ بقیه فکر میکنن من دراکولام لابد !...
من #نذری میخوام بخورم!
اصلا به خونه ی مانزدیک نمیشن !...
به همسایه بالایی و پایینی، نذری میدن ، بعد میدون میرن... انگار جن دنبالشون کرده !
لابد میترسن من یه دفعه از پشت ، #خفتشون_کنم! 😩😁😳😳😳😳😳
خب ما سید حسینی هستیم...
از جدم امسال چیزهایی هم میخوام.
اولش ، شفای مادرم ، دخترم ، و خودم...
دوم ، از ما که گذشت، یه مرد درستی مثل جوونی علی ، تو زندگی دخترم پیدا شه ...وقت تلف کن نباشه!
جوونمرد باشه ، پای حرفش وایسه ! کاری نکنه آدم ، دل ببنده ، بعد بره !
سوم ، خودمم از این خونه برم، اگه نرم، میمیرم...خاطرات کودکی تا حالا، گلومو فشار میده اینجا!
چهارم...#نگفتنیه !
من هنوز نمردم بابا !...منم آدمم ! دل دارم، عمرم، نباید الکی الکی تموم شه! خیلی بیخود گذشت...
پنجم : شما سلامت باشین ، منو دعا کنید...این روزها خیلی بداخلاقم !...
پریروز یکی از فالورای محترممو ، تو بانک دیدم ؛ خودشو معرفی کرد ، خجالت کشیدم...
موهام مثل جنگلیا... ابروهامو ، از بعد از سفر ....
#رشت ، به دلیلی نذر کردم، برندارم...و برنمیدارم !..
طفلکی فالورای گل رشتی من ! چه خاطره ای شد ....انگار برق به تنم وصل کردن !
خیلی بهم اهانت شده...
توسط اون دو تا جوجه !! نمیگذرم بخدا ! نه این دنیا ؛ نه اون دنیا....من همه چیزو میگذرم به جز بی حرمتی !
با شلوار توی خونه ؛ میام تو خیابون !
دخترم فقط سرشو به تاسف تکون میده و نگرانه !
میگم عاشق شدم ، چیکار کنم؟
میگه: کی؟
میگم: عالیجناب عزراییل !
بازم سرشو به تاسف تکون میده!
اما همکارام تاسف نمیخورن...یکی از اساتید گفت: متن جدیدی که نوشتی شاهکاره !...
#چای_سیاه
یه صدایی در درونم میگه :
این قصه میندازتت زندان!
میگم جهنم !...
اونجا دست کم ، به آدم ، یه غذای مجانی میدن...شاید غذای حسینی هم بدن!.. .
یه بار، یه کارگردان سریال که داشتم براش یه سریال مینوشتم ، اومد دم خونه مون ، قسمت جدید سریالشو بگیره ،
گفت :
وای....خونه تون چقدر شبیه قبره!....
بیچاره بچه ت! تاریکی از اینجا میباره ! پسر خودش ، چهار سال از دختر من بزرگتر بود...
گفت : بچه های من نمیدونی ! هر دوتاشون ، چه اتاقهای دلبازی دارن...تازه به اسم هر کدومشون یه خونه زدم...
دلم شکست !
به اون مدام کار سفارش میدادن و میدن.به من نه...حتما از ما بهترونه !
گفتم : ما یه عمر ، به تو قبر خوابیدن ، عادت داریم آقا !
نمیدونم ترسید، به خودش گرفت ، چی شد ؟در رفت !
دیگه سریالاشو به من سفارش نداد ، بقیه ی پولمم نداد!
الانم هست، داره سریال میسازه ، پول خوب در میاره و به ریش این خونه و من میخنده !
یادمه محرم بود ،
یکی داشت تو خیابون میخوند :
آخه آقامه ؛ دوسش دارم.... .
آقا جان ؛ منم به شیوه ی یه سادات بیخواب تنهای نویسنده ، دوستت دارم...
غذاتو بخورم!
شرلی بسی/خواننده ی کلیپ
پیج اینستاگرام #دوم من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
زندگی راه خودش را میرود
از #پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستا_یثربی
باتشکر از دوست عزیزم ، فرح ، که این ویدیو را برایم فرستاد!
جوانتر که بودم ، موسیقی اش را گوش میکردم ؛ یاد خوشحالی و امیدواری آن روزها افتادم !
همیشه ایام عزاداری محرم ،دلم میگیره...
من نمیدونم قیمه ی حسینی چیه !... جز یه دوست عزیزم که معمولا ، هر سال برای ما هم یه نذری میاره ، و شاید خوشش نیاد اسمشو اینجابگم ؛ بقیه فکر میکنن من دراکولام لابد !...
من #نذری میخوام بخورم!
اصلا به خونه ی مانزدیک نمیشن !...
به همسایه بالایی و پایینی، نذری میدن ، بعد میدون میرن... انگار جن دنبالشون کرده !
لابد میترسن من یه دفعه از پشت ، #خفتشون_کنم! 😩😁😳😳😳😳😳
خب ما سید حسینی هستیم...
از جدم امسال چیزهایی هم میخوام.
اولش ، شفای مادرم ، دخترم ، و خودم...
دوم ، از ما که گذشت، یه مرد درستی مثل جوونی علی ، تو زندگی دخترم پیدا شه ...وقت تلف کن نباشه!
جوونمرد باشه ، پای حرفش وایسه ! کاری نکنه آدم ، دل ببنده ، بعد بره !
سوم ، خودمم از این خونه برم، اگه نرم، میمیرم...خاطرات کودکی تا حالا، گلومو فشار میده اینجا!
چهارم...#نگفتنیه !
من هنوز نمردم بابا !...منم آدمم ! دل دارم، عمرم، نباید الکی الکی تموم شه! خیلی بیخود گذشت...
پنجم : شما سلامت باشین ، منو دعا کنید...این روزها خیلی بداخلاقم !...
پریروز یکی از فالورای محترممو ، تو بانک دیدم ؛ خودشو معرفی کرد ، خجالت کشیدم...
موهام مثل جنگلیا... ابروهامو ، از بعد از سفر ....
#رشت ، به دلیلی نذر کردم، برندارم...و برنمیدارم !..
طفلکی فالورای گل رشتی من ! چه خاطره ای شد ....انگار برق به تنم وصل کردن !
خیلی بهم اهانت شده...
توسط اون دو تا جوجه !! نمیگذرم بخدا ! نه این دنیا ؛ نه اون دنیا....من همه چیزو میگذرم به جز بی حرمتی !
با شلوار توی خونه ؛ میام تو خیابون !
دخترم فقط سرشو به تاسف تکون میده و نگرانه !
میگم عاشق شدم ، چیکار کنم؟
میگه: کی؟
میگم: عالیجناب عزراییل !
بازم سرشو به تاسف تکون میده!
اما همکارام تاسف نمیخورن...یکی از اساتید گفت: متن جدیدی که نوشتی شاهکاره !...
#چای_سیاه
یه صدایی در درونم میگه :
این قصه میندازتت زندان!
میگم جهنم !...
اونجا دست کم ، به آدم ، یه غذای مجانی میدن...شاید غذای حسینی هم بدن!.. .
یه بار، یه کارگردان سریال که داشتم براش یه سریال مینوشتم ، اومد دم خونه مون ، قسمت جدید سریالشو بگیره ،
گفت :
وای....خونه تون چقدر شبیه قبره!....
بیچاره بچه ت! تاریکی از اینجا میباره ! پسر خودش ، چهار سال از دختر من بزرگتر بود...
گفت : بچه های من نمیدونی ! هر دوتاشون ، چه اتاقهای دلبازی دارن...تازه به اسم هر کدومشون یه خونه زدم...
دلم شکست !
به اون مدام کار سفارش میدادن و میدن.به من نه...حتما از ما بهترونه !
گفتم : ما یه عمر ، به تو قبر خوابیدن ، عادت داریم آقا !
نمیدونم ترسید، به خودش گرفت ، چی شد ؟در رفت !
دیگه سریالاشو به من سفارش نداد ، بقیه ی پولمم نداد!
الانم هست، داره سریال میسازه ، پول خوب در میاره و به ریش این خونه و من میخنده !
یادمه محرم بود ،
یکی داشت تو خیابون میخوند :
آخه آقامه ؛ دوسش دارم.... .
آقا جان ؛ منم به شیوه ی یه سادات بیخواب تنهای نویسنده ، دوستت دارم...
غذاتو بخورم!
شرلی بسی/خواننده ی کلیپ
پیج اینستاگرام #دوم من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2