@Chista_Yasrebi:
#او_یکزن
#قسمت_هشتاد_و_ششم
#چیستایثربی
زنی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود ؛ شبنم بود؛ با موهای رنگ شده؛ رنگ موهای شهرام ؛
چیستا یک دست وشهرام دست دیگرم را گرفته بود ؛ حس نمیکردم این زن برای کشتن من آمده ! حس میکردم دوستش دارم ؛ حس میکردم دوستم دارد ؛ دکتر همه ی ما را از آی سی یو بیرون کرد.
هر سه؛ مثل سه بچه یتیم ؛ روی نیمکت نشستیم. سهراب؛ کمی دورتر....پلیسها بیرون بودند!
از علیرضا خبری نبود! با خودم بلند حرف زدم. گفتم : یعنی از وقتی تیمارستان گیشا رو خراب کردن ؛ کجا بوده ؟
چیستا گفت: من ؛ همونسال عروسی کردم ؛ بعدشم فوت پدر؛ بچه؛ طلاق...شبنم و همه ی بیمارام یادم رفت! راستش با اون همه مشکل ؛ دیگه چیزی برام مهم نبود!
دیگه گیشا نبودم ؛ وقتی بم گفتن ؛ تیمارستانو خراب کردن و دارن بوستان گفتگو و برجی رو به نام میلاد ؛ اونجا میسازن ؛ فکر کردم ؛ همه شونو انتقال دادن یه بیمارستان دیگه! دو سال بعدش استادم ؛ قیصر تصادف کرد؛ دیگه فکر هیچی نبودم؛ هیچی!
تا وقتی با شهرام و ماجراهاش آشنا شدم ؛ اما دیگه ردی از شبنم نداشتم.
شهرام گفت: خود ماهم ردی نداشتیم !
گفتم: مگه علیرضا همه چیز رو به تو نمیگه؟ چرا مورد به این مهمی رو بهت نگفت ؟ اینکه جای شبنمو میدونه!
شهرام گفت: نمیدونم! ....
واقعا نمیفهمم ؛ فکر میکردم علیرضا ؛ هیچی رو از من پنهان نمیکنه! چیستا گفت: چی؟! شهرام با تعجب به چیستا نگاه کرد ؛ گفت: چیه؟!
چیستا گفت: ماجرای منم ؛ بت نگفته؟ شهرام پرسید: کدوم ماجرا؟ چیستا رفت کنار پنجره ؛ نفس عمیقی کشید.شهرام گفت: کدوم ماجرا رو میگی؟ چیستا گفت: چند سال پیشنهاد دوستیش به من ! وقاحتش و اصرارش!
در حالی که میدونست من کسی رو دوست دارم!
شهرام انگار خشک شده بود ؛ علیرضا به تو؟ چیستا گفت:
حیف که ادب اجازه نمیده؛ جمله هاشو نشونت بدم....همه رو دارم ؛ چون بش اطمینان نداشتم؛ همه رو نگه داشتم !.....
شهرام گفت: الان نه ! چیستا گفت: معلومه که الان نه!
حالا میدونم احتمالا بهت چی گفته که رابطه من و تو ؛ به هم خورد!
و اگه آدم یه دروغ بگه ؛ میتونه صد تا دروغ دیگه هم بگه!
دکتر آمد؛ گفت:ستون فقرات و کلیه ش آسیب دیده ؛ شاید تا آخر عمر ؛ نتونه راه بره؛ فعلا خون لازم داریم ؛ اوی منفی!
هیچکدومتون اوی منفی هستین؟
گفتم :من! برای گرفتن خون ؛ مرا به آزمایشگاه بردند. دکتر چند بار تردید کرد ؛ بعد از مدتی از اتاق خارج شد؛ با دکتر دیگری برگشت. برگه ها و نمونه ها را به هم نشان میدادند. قلبم انگار؛ هر لحظه دو بار میزد ؛ اتفاقی افتاده بود؟
دکتر اولی پرسید: شما فامیلید؟
گفتم :نه! دومی گفت: آزمایش ژنتیک لازمه! یه کم مشکوکه... هردو ؛ این خال بزرگ روی دست.. درست یک جا...هر دو...یک گروه خونی و این شباهت چهره....و مهم تر....فرم انگشتها و استخونای دست....درست مثل هم.... شما چطور تاحالا خودتون شک نکردید؟
گفتم؛ چطور؟! گفت: احتمالا شما و بیمار فامیلید! من جای شما بودم ؛ یه آزمایش ژنتیک میدادم....
خون راگرفتند ؛ به راهرو برگشتم.
فقط شهرام بود.
گفت: بیا فرار کنیم ! بریم یه جای دور! جایی که فقط خودم باشم و خودت....
گفتم:حالا که معلوم شد ؛ فامیلتم ؟! گفت:چی؟!
گفتم: پدر اقلیت داشتن ؛ ممکنه! "وارطانا "... ؛ زیاد بودن تو زندان.... و شبنم ؛ نمیدونم... شاید مادربزرگمه ! من دیگه هیچی نمیدونم !....خدا میدونه....
#او_یک_زن
#قسمت_هشتادوششم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#رمان
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#اشتراک_گذاری بدون ذکر
#نام_نویسنده
#ممنوع است.کتاب؛ ناشر دارد.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2 چیستایثربی:
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#او_یکزن
#قسمت_هشتاد_و_ششم
#چیستایثربی
زنی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود ؛ شبنم بود؛ با موهای رنگ شده؛ رنگ موهای شهرام ؛
چیستا یک دست وشهرام دست دیگرم را گرفته بود ؛ حس نمیکردم این زن برای کشتن من آمده ! حس میکردم دوستش دارم ؛ حس میکردم دوستم دارد ؛ دکتر همه ی ما را از آی سی یو بیرون کرد.
هر سه؛ مثل سه بچه یتیم ؛ روی نیمکت نشستیم. سهراب؛ کمی دورتر....پلیسها بیرون بودند!
از علیرضا خبری نبود! با خودم بلند حرف زدم. گفتم : یعنی از وقتی تیمارستان گیشا رو خراب کردن ؛ کجا بوده ؟
چیستا گفت: من ؛ همونسال عروسی کردم ؛ بعدشم فوت پدر؛ بچه؛ طلاق...شبنم و همه ی بیمارام یادم رفت! راستش با اون همه مشکل ؛ دیگه چیزی برام مهم نبود!
دیگه گیشا نبودم ؛ وقتی بم گفتن ؛ تیمارستانو خراب کردن و دارن بوستان گفتگو و برجی رو به نام میلاد ؛ اونجا میسازن ؛ فکر کردم ؛ همه شونو انتقال دادن یه بیمارستان دیگه! دو سال بعدش استادم ؛ قیصر تصادف کرد؛ دیگه فکر هیچی نبودم؛ هیچی!
تا وقتی با شهرام و ماجراهاش آشنا شدم ؛ اما دیگه ردی از شبنم نداشتم.
شهرام گفت: خود ماهم ردی نداشتیم !
گفتم: مگه علیرضا همه چیز رو به تو نمیگه؟ چرا مورد به این مهمی رو بهت نگفت ؟ اینکه جای شبنمو میدونه!
شهرام گفت: نمیدونم! ....
واقعا نمیفهمم ؛ فکر میکردم علیرضا ؛ هیچی رو از من پنهان نمیکنه! چیستا گفت: چی؟! شهرام با تعجب به چیستا نگاه کرد ؛ گفت: چیه؟!
چیستا گفت: ماجرای منم ؛ بت نگفته؟ شهرام پرسید: کدوم ماجرا؟ چیستا رفت کنار پنجره ؛ نفس عمیقی کشید.شهرام گفت: کدوم ماجرا رو میگی؟ چیستا گفت: چند سال پیشنهاد دوستیش به من ! وقاحتش و اصرارش!
در حالی که میدونست من کسی رو دوست دارم!
شهرام انگار خشک شده بود ؛ علیرضا به تو؟ چیستا گفت:
حیف که ادب اجازه نمیده؛ جمله هاشو نشونت بدم....همه رو دارم ؛ چون بش اطمینان نداشتم؛ همه رو نگه داشتم !.....
شهرام گفت: الان نه ! چیستا گفت: معلومه که الان نه!
حالا میدونم احتمالا بهت چی گفته که رابطه من و تو ؛ به هم خورد!
و اگه آدم یه دروغ بگه ؛ میتونه صد تا دروغ دیگه هم بگه!
دکتر آمد؛ گفت:ستون فقرات و کلیه ش آسیب دیده ؛ شاید تا آخر عمر ؛ نتونه راه بره؛ فعلا خون لازم داریم ؛ اوی منفی!
هیچکدومتون اوی منفی هستین؟
گفتم :من! برای گرفتن خون ؛ مرا به آزمایشگاه بردند. دکتر چند بار تردید کرد ؛ بعد از مدتی از اتاق خارج شد؛ با دکتر دیگری برگشت. برگه ها و نمونه ها را به هم نشان میدادند. قلبم انگار؛ هر لحظه دو بار میزد ؛ اتفاقی افتاده بود؟
دکتر اولی پرسید: شما فامیلید؟
گفتم :نه! دومی گفت: آزمایش ژنتیک لازمه! یه کم مشکوکه... هردو ؛ این خال بزرگ روی دست.. درست یک جا...هر دو...یک گروه خونی و این شباهت چهره....و مهم تر....فرم انگشتها و استخونای دست....درست مثل هم.... شما چطور تاحالا خودتون شک نکردید؟
گفتم؛ چطور؟! گفت: احتمالا شما و بیمار فامیلید! من جای شما بودم ؛ یه آزمایش ژنتیک میدادم....
خون راگرفتند ؛ به راهرو برگشتم.
فقط شهرام بود.
گفت: بیا فرار کنیم ! بریم یه جای دور! جایی که فقط خودم باشم و خودت....
گفتم:حالا که معلوم شد ؛ فامیلتم ؟! گفت:چی؟!
گفتم: پدر اقلیت داشتن ؛ ممکنه! "وارطانا "... ؛ زیاد بودن تو زندان.... و شبنم ؛ نمیدونم... شاید مادربزرگمه ! من دیگه هیچی نمیدونم !....خدا میدونه....
#او_یک_زن
#قسمت_هشتادوششم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#رمان
#ادبیات
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#اشتراک_گذاری بدون ذکر
#نام_نویسنده
#ممنوع است.کتاب؛ ناشر دارد.
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2 چیستایثربی:
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستا_وان
#مهمترین_اقدامات_امیرکبیر
تأسیس مدرسه #دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.[نیازمند منبع].
انتشار
#روزنامه_وقایع_اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.
رسیدگی به
#وضع_مالیه : امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد.
او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
#اصلاحات_اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم #قمهکشی و #لوطیبازی از شهرها و راهها #برداشته شود. وی حمل #اسلحه سرد و گرم را #ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت
سر و سامان دادن به
#ارتش:
امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت.مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
#چیستایثربی
#چیستا_وان
https://telegram.me/joinchat/BoqMgD1Xu0nqxvxd3gH8FQ
تأسیس مدرسه #دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.[نیازمند منبع].
انتشار
#روزنامه_وقایع_اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی (برابر با ۷ فوریه ۱۸۵۱ میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.
رسیدگی به
#وضع_مالیه : امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد.
او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
#اصلاحات_اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم #قمهکشی و #لوطیبازی از شهرها و راهها #برداشته شود. وی حمل #اسلحه سرد و گرم را #ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت
سر و سامان دادن به
#ارتش:
امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت.مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
#چیستایثربی
#چیستا_وان
https://telegram.me/joinchat/BoqMgD1Xu0nqxvxd3gH8FQ
@chista_yasrebi با صدای بیصدا/وای بر ما
از پیج شخصی اینستاگرام #چیستایثربی
#هم_اکنون
#اینستاگرام
#پیج_دوم_من
#چیستایثربی
بحثی درباب
#ممنوع_الکاران_واقعی
از پیج شخصی اینستاگرام #چیستایثربی
#هم_اکنون
#اینستاگرام
#پیج_دوم_من
#چیستایثربی
بحثی درباب
#ممنوع_الکاران_واقعی
@Chista_Yasrebi
برخی از اشعار انگار برای
#ابدیت سروده شده؛ انگار شاعر ؛ طوری خودش را به ابد پیوند زده که دیگر جدایی اش ممکن نیست.
زنده باد یاد و خاطره ی #ممنوع_الکاران_راستین...نه ما که همه مان کتابهایمان چاپ میشود ؛ کار میکنیم ؛ درکارگاهها رفت و آمد داریم ؛ و در زندانهای رژیم گذشته هم نبودیم! و...خیلی حرفها روی دلم؛ مانده!
نسل واقعی ممنوع الکاران ؛ آنهایی بودند که نه آن دوره و نه این دوره ؛ فرصت درخششی پیدا نکردند و در تبعیدی ناخواسته ؛ عمر خود را در ایران یا خارج؛ به بیرحمی باد سپردند!
زیادند...از #غلامحسین_ساعدی ؛ نویسنده و روانپزشک؛گرفته تا #فروغی ؛ #فرهاد_مهراد؛ #بهروز_وثوقی ؛ #رادی در دوره ای طولانی و شاید#رضا_قاسمی ؛ #عباس_معروفی و فردا....#دولت_آبادی عزیز ؛ و خیلیها...که دلشان میخواست ایران بمانند و ایران کار کنند!
یا مادر مستعد من ؛
#شهیندخت_کاظم_زاده ؛ که قبل از #انقلاب کتاب #انجماد او ؛ مجوز چاپ نمیگرفت ! و به زحمت و با تلاشهای پیگیر فراوان زنده یاد #پدرم ؛ چاپ شد!
و بعد از انقلاب هم ؛ کلا دیگر مجوزی به او ندادند!....به زنی مستعد و هوشمند ؛ هیچ مجوزی برای هیچ کاری!!!
میخواند؛ نگذاشتند؛ مینوشت ؛ نگذاشتند ؛ می سرایید ؛ نگذاشتند!...درس میداد ؛ نگذاشتند ؛ درس میخواند ؛ نگذاشتند!
فقط چون یک کتاب در دوره ی شروع کاری اش در آن رژیم ؛ چاپ کرده بود!
حتی ترانه سراهای اکنون ما ؛ که با خوانندگان آن سوی آب کار میکنند ؛ اینجا اجازه ی چاپ کتاب و برگزاری کلاس و کارگاه در مکانهای غیر دولتی دارند!...
اما #فرهاد ؛ #داریوش_اقبالی ؛ #شهیار_قنبری ؛ #اردلان_سرفراز ؛ #عباس_معروفی ؛ و خیلیها هرگز چنین امکانی هم نداشتند و ندارند! #آنها_ممنوع_الکاران_واقعی بودند و هستند!
هر کجای جهان که باشند ؛
#بی_اجازه_اند....
و این یعنی مرگ تدریجی نویسنده ؛ یا هنرمند ! مگر چه کرده اند جز هنرورزی و عشق بخشیدن به کلمات یا خواندن درد مردمشان؟
دنیا مثل پلک بر هم زدن کوتاه است...
کاش کمی #مهربانتر بودیم!
مادرم خیلی زود ؛ #خانه_نشین_شد! مثل خیلی های دیگر و #خانه_نشینی ؛ تلف کردن استعداد است و افسردگی و بدبینی میآورد و صد بیماری جسمی دیگر! نوعی #حصر است؛ از بدترین نوعش برای روح هنرمند!
مهربانتر باشیم!
عمر ؛ هدیه ی ناب خداست که یکبار داده میشود!
انسانها را از این فرصت ناب خداوندی ؛ محروم نکنیم!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#ممنوع_الکاری
#ممنوع_الکاران
#ممنوع_الکاران_واقعی
#ممنوع
با احترام ویژه به دو بزرگ همیشه
#شهیار_قنبری و #اسفندیار_منفرد_زاده.خالقان مرد تنها
با صدای بیصدا....وای بر ما !
وای بر حق الناس !....
برگرفته از پیج شخصی
#چیستایثربی
هم اکنون به آدرس اینستاگرام
@chista_yasrebi.2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
برخی از اشعار انگار برای
#ابدیت سروده شده؛ انگار شاعر ؛ طوری خودش را به ابد پیوند زده که دیگر جدایی اش ممکن نیست.
زنده باد یاد و خاطره ی #ممنوع_الکاران_راستین...نه ما که همه مان کتابهایمان چاپ میشود ؛ کار میکنیم ؛ درکارگاهها رفت و آمد داریم ؛ و در زندانهای رژیم گذشته هم نبودیم! و...خیلی حرفها روی دلم؛ مانده!
نسل واقعی ممنوع الکاران ؛ آنهایی بودند که نه آن دوره و نه این دوره ؛ فرصت درخششی پیدا نکردند و در تبعیدی ناخواسته ؛ عمر خود را در ایران یا خارج؛ به بیرحمی باد سپردند!
زیادند...از #غلامحسین_ساعدی ؛ نویسنده و روانپزشک؛گرفته تا #فروغی ؛ #فرهاد_مهراد؛ #بهروز_وثوقی ؛ #رادی در دوره ای طولانی و شاید#رضا_قاسمی ؛ #عباس_معروفی و فردا....#دولت_آبادی عزیز ؛ و خیلیها...که دلشان میخواست ایران بمانند و ایران کار کنند!
یا مادر مستعد من ؛
#شهیندخت_کاظم_زاده ؛ که قبل از #انقلاب کتاب #انجماد او ؛ مجوز چاپ نمیگرفت ! و به زحمت و با تلاشهای پیگیر فراوان زنده یاد #پدرم ؛ چاپ شد!
و بعد از انقلاب هم ؛ کلا دیگر مجوزی به او ندادند!....به زنی مستعد و هوشمند ؛ هیچ مجوزی برای هیچ کاری!!!
میخواند؛ نگذاشتند؛ مینوشت ؛ نگذاشتند ؛ می سرایید ؛ نگذاشتند!...درس میداد ؛ نگذاشتند ؛ درس میخواند ؛ نگذاشتند!
فقط چون یک کتاب در دوره ی شروع کاری اش در آن رژیم ؛ چاپ کرده بود!
حتی ترانه سراهای اکنون ما ؛ که با خوانندگان آن سوی آب کار میکنند ؛ اینجا اجازه ی چاپ کتاب و برگزاری کلاس و کارگاه در مکانهای غیر دولتی دارند!...
اما #فرهاد ؛ #داریوش_اقبالی ؛ #شهیار_قنبری ؛ #اردلان_سرفراز ؛ #عباس_معروفی ؛ و خیلیها هرگز چنین امکانی هم نداشتند و ندارند! #آنها_ممنوع_الکاران_واقعی بودند و هستند!
هر کجای جهان که باشند ؛
#بی_اجازه_اند....
و این یعنی مرگ تدریجی نویسنده ؛ یا هنرمند ! مگر چه کرده اند جز هنرورزی و عشق بخشیدن به کلمات یا خواندن درد مردمشان؟
دنیا مثل پلک بر هم زدن کوتاه است...
کاش کمی #مهربانتر بودیم!
مادرم خیلی زود ؛ #خانه_نشین_شد! مثل خیلی های دیگر و #خانه_نشینی ؛ تلف کردن استعداد است و افسردگی و بدبینی میآورد و صد بیماری جسمی دیگر! نوعی #حصر است؛ از بدترین نوعش برای روح هنرمند!
مهربانتر باشیم!
عمر ؛ هدیه ی ناب خداست که یکبار داده میشود!
انسانها را از این فرصت ناب خداوندی ؛ محروم نکنیم!
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#ممنوع_الکاری
#ممنوع_الکاران
#ممنوع_الکاران_واقعی
#ممنوع
با احترام ویژه به دو بزرگ همیشه
#شهیار_قنبری و #اسفندیار_منفرد_زاده.خالقان مرد تنها
با صدای بیصدا....وای بر ما !
وای بر حق الناس !....
برگرفته از پیج شخصی
#چیستایثربی
هم اکنون به آدرس اینستاگرام
@chista_yasrebi.2
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#آوای_فاخته ، از جمله #رمانهای حاشیهبرانگیز
#جی_کی_رولینگ ـ خالق هفتگانه #هری_پاتر
بود که با نام مستعار
#رابرت_گالبریث روانه بازار شد.
شبکه «بی.بی.سی ۱» اقتباس از این رمان کارآگاهی را برعهده گرفته است.
«تام برک» که در «سه تفنگدار» هنرنمایی کرده، در این سریال نقش کارآگاه «کورموران استرایک» را ایفا میکند.
«رولینگ» بعد از تمام شدن هفتگانه «هری پاتر» دست به نوشتن مجوعه رمانی برای #بزرکسالان زد، اما آنها را با نام مستعار #رابرت_گالبریث نویسندهای خیالی روانه بازار کرد. زمانی که مشخص شد نویسنده این آثار کیست، حواشی بسیاری به پا شد.
فاش شدن راز «رولینگ» پس از انتشار آوای فاخته»، فروش این کتاب را به طرز چشمگیری افزایش داد تا جایی که اثر «رولینگ» در صدر جدول پرفروشترین کتابهای ادبیات داستانی انگلیس قرار گرفت.
نکته جالب این که «آوای فاخته» به قلم نویسنده گمنامی چون «رابرت گالبریث» به چندین ناشر عرضه شد و هیچیک حاضر به چاپ آن نشدند، اما اکنون فروش آن تا جایی رشد کرده، که نام این رمان در بالاترین رتبه وبسایت «آمازون» قرار گرفته است. به گفته ناشر «نوای فاخته»، در عرض سه هفته اول انتشار این کتاب فروش آن تنها ۱۵۰۰ جلد بود، اما پس از افشای هویت اصلی نویسندهاش این رقم به ۱۸ هزار نسخه رسید!
حالا سوال اینجاست :
#کتاب_خوب ، چه معیاری در جهان دارد؟ قطعا اولین و آخرینش ؛ شهرت نویسنده یا تبلیغات کمپانی نشر آن است...
چیزی که در ایران ، هرگز وجود ندارد !
در ایران اصلا اجازه نمیدهند که نویسنده ای حتی در حد دولت آبادی ؛ به درجه ای برسد که نامش
#برند شود !....
رفتاری که با بهرام بیضایی ، محمود دولت آبادی، غلامحسن ساعدی، صادق هدایت، اکبر رادی و بسیاری دیگر شد ، این نکته را تایید میکند....
#مجوز_ندادن ، #خانه_نشین_کردن ،
#ممنوع_الکاری یا
#برچسب_جنون یا #کفر و #الحاد ، بهترین شیوه ی ساکت کردن یک نویسنده ی محبوب است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#آوای_فاخته ، از جمله #رمانهای حاشیهبرانگیز
#جی_کی_رولینگ ـ خالق هفتگانه #هری_پاتر
بود که با نام مستعار
#رابرت_گالبریث روانه بازار شد.
شبکه «بی.بی.سی ۱» اقتباس از این رمان کارآگاهی را برعهده گرفته است.
«تام برک» که در «سه تفنگدار» هنرنمایی کرده، در این سریال نقش کارآگاه «کورموران استرایک» را ایفا میکند.
«رولینگ» بعد از تمام شدن هفتگانه «هری پاتر» دست به نوشتن مجوعه رمانی برای #بزرکسالان زد، اما آنها را با نام مستعار #رابرت_گالبریث نویسندهای خیالی روانه بازار کرد. زمانی که مشخص شد نویسنده این آثار کیست، حواشی بسیاری به پا شد.
فاش شدن راز «رولینگ» پس از انتشار آوای فاخته»، فروش این کتاب را به طرز چشمگیری افزایش داد تا جایی که اثر «رولینگ» در صدر جدول پرفروشترین کتابهای ادبیات داستانی انگلیس قرار گرفت.
نکته جالب این که «آوای فاخته» به قلم نویسنده گمنامی چون «رابرت گالبریث» به چندین ناشر عرضه شد و هیچیک حاضر به چاپ آن نشدند، اما اکنون فروش آن تا جایی رشد کرده، که نام این رمان در بالاترین رتبه وبسایت «آمازون» قرار گرفته است. به گفته ناشر «نوای فاخته»، در عرض سه هفته اول انتشار این کتاب فروش آن تنها ۱۵۰۰ جلد بود، اما پس از افشای هویت اصلی نویسندهاش این رقم به ۱۸ هزار نسخه رسید!
حالا سوال اینجاست :
#کتاب_خوب ، چه معیاری در جهان دارد؟ قطعا اولین و آخرینش ؛ شهرت نویسنده یا تبلیغات کمپانی نشر آن است...
چیزی که در ایران ، هرگز وجود ندارد !
در ایران اصلا اجازه نمیدهند که نویسنده ای حتی در حد دولت آبادی ؛ به درجه ای برسد که نامش
#برند شود !....
رفتاری که با بهرام بیضایی ، محمود دولت آبادی، غلامحسن ساعدی، صادق هدایت، اکبر رادی و بسیاری دیگر شد ، این نکته را تایید میکند....
#مجوز_ندادن ، #خانه_نشین_کردن ،
#ممنوع_الکاری یا
#برچسب_جنون یا #کفر و #الحاد ، بهترین شیوه ی ساکت کردن یک نویسنده ی محبوب است.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#نوش_آفرین ،
بازیگر و خواننده ی سالهای گذشته ، درباره ی
#سینمای_تجاری قبل از انقلاب میگوید و کارهایی که آن نوع سینما ، و تفکر غالب ، از آنها انتظار داشت...
شاید یکروز ، یک عده خرده های دیگری به فیلمهای امروز بگیرند!
خرده ها و انتقادهایی از نوع دیگر !
مهم ، تشخیص #انتخابهای_درست_تر است.
میتوان بین بد و بدتر انتخاب کرد ،
امانمیتوان بین
#بدتر و
#بدتر انتخاب کرد !
مگر هنر را کاملا کنار گذاشت ! که برخی نمیخواستند ، یا نمیتوانستند،
چون ذاتشان هنری بود و کار دیگری بلد نبودند ، و بلد نیستند !
ما در جامعه ی خودمان ، کار میکنیم و همیشه ،همه ی قواعد تعیین شده را قبول نداریم ، اما باز کار میکنیم...
شاید نتوان ادامه داد ،شاید کم کار شد ، شاید بایکوت و حذف شد ! ولی همه چیز دست هنرمند نیست ،
سیستم و نظام فکری کشور و تفکر سرمایه داری آن ، خط مشی اصلی را تعیین میکند !
که برخی اوقات ، به شدت ، موقتی است و عده ای در این میان ، تلف میشوند و تبدیل به #نسل_سوخته
زمانی من بهترین نویسنده ی کشورم و زمانی
#ممنوع_الکار!
همین است....عین واقعیت !
یادم است زمانی ، اجرای نمایشهای خارجی در ایران بعد از انقلاب ، ممنوع بود ،
و اکنون ، هر کس نمایش خارجی ارایه دهد ، فوری سالن اجرا و امکانات میگیرد !
#تغییر خط مشی و نگاه مدیریتی!
گاهی با کفشهای دیگران راه برویم !
#هر_قضاوتی_کار_ما_نیست
🌹اهل فن میخواهد.
مافقط نظر شخصی خود را اعلام میکنیم ، حکم صادر نمیکنیم!
ما دل میسوزانیم.
ما
#فرهنگ مملکتمان را دوست داریم.🌺
ما ،همه
#ایرانی هستیم .دشمن هم نیستیم !
#چیستا_یثربی
کانال رسمی
#چیستایثربی
#نویسنده
#کارگردان
#مدرس
#روانشناس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بازیگر و خواننده ی سالهای گذشته ، درباره ی
#سینمای_تجاری قبل از انقلاب میگوید و کارهایی که آن نوع سینما ، و تفکر غالب ، از آنها انتظار داشت...
شاید یکروز ، یک عده خرده های دیگری به فیلمهای امروز بگیرند!
خرده ها و انتقادهایی از نوع دیگر !
مهم ، تشخیص #انتخابهای_درست_تر است.
میتوان بین بد و بدتر انتخاب کرد ،
امانمیتوان بین
#بدتر و
#بدتر انتخاب کرد !
مگر هنر را کاملا کنار گذاشت ! که برخی نمیخواستند ، یا نمیتوانستند،
چون ذاتشان هنری بود و کار دیگری بلد نبودند ، و بلد نیستند !
ما در جامعه ی خودمان ، کار میکنیم و همیشه ،همه ی قواعد تعیین شده را قبول نداریم ، اما باز کار میکنیم...
شاید نتوان ادامه داد ،شاید کم کار شد ، شاید بایکوت و حذف شد ! ولی همه چیز دست هنرمند نیست ،
سیستم و نظام فکری کشور و تفکر سرمایه داری آن ، خط مشی اصلی را تعیین میکند !
که برخی اوقات ، به شدت ، موقتی است و عده ای در این میان ، تلف میشوند و تبدیل به #نسل_سوخته
زمانی من بهترین نویسنده ی کشورم و زمانی
#ممنوع_الکار!
همین است....عین واقعیت !
یادم است زمانی ، اجرای نمایشهای خارجی در ایران بعد از انقلاب ، ممنوع بود ،
و اکنون ، هر کس نمایش خارجی ارایه دهد ، فوری سالن اجرا و امکانات میگیرد !
#تغییر خط مشی و نگاه مدیریتی!
گاهی با کفشهای دیگران راه برویم !
#هر_قضاوتی_کار_ما_نیست
🌹اهل فن میخواهد.
مافقط نظر شخصی خود را اعلام میکنیم ، حکم صادر نمیکنیم!
ما دل میسوزانیم.
ما
#فرهنگ مملکتمان را دوست داریم.🌺
ما ،همه
#ایرانی هستیم .دشمن هم نیستیم !
#چیستا_یثربی
کانال رسمی
#چیستایثربی
#نویسنده
#کارگردان
#مدرس
#روانشناس
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تیر ۷۴ بود که این نامه آمد و اینگونه
قبل از ازدواجم ، در اوج موفقیت و
جوانی! ،
#چیستا_یثربی شدم...
.
آنموقع سردبیر برنامه رادیویی #شب_بخیر_کوچولو
و سه برنامه دیگر رادیو و #معاون ادب و هنر مجله ی #سروش هفتگی بودم که این نامه از #حراست آمد.... .
کاملا ناگهانی و بی مقدمه !
. ... .و داشتم
#هیات_علمی میشدم که جلویش را گرفتند!
.
استاد #قیصر_امین_پور باعصبانیت به آنها زنگ زد و گفت :
. این دختر ، سادات است، همیشه شاگرد اول ما بوده !...
.
.
. بارها جایزه فجر و خارجی گرفته...
.چه گناهی کرده؟!
.
جواب درست ندادند. بهانه های بیهوده، مثل اسم خاصم( چیستا= به معنای دانایی در فارسی اصیل را
آوردند)و بهانه های بیهوده دیگری که استاد به من نگفت ، ولی بیشتر عصبانی شد... همان چیزهایی که باعث شد خودش هم چند سال بعد از من ، سردبیری سروش نوجوان را که طبقه ی پایین دفتر ما بود ، فراموش کند و آنجا را ، با آن همه زحمتی که برایش کشیده بود ، با دلشکستگی رها کند...
.
.
.
به خانه رفتم...
. . چند ماه بعد ازدواج کردم ، .
. #هفتادوشش ،
دخترم به دنیا آمد....
عهد کردم زندگیم را وقف قداست #قلم کنم و کردم... .
.
حاصلش حدود ۹۷ کتاب پژوهش ،تالیف و ترجمه است...
عهد کردم یک روز #پستچی را بنویسم و نوشتم.... من هرگز در کشورم وجود نداشتم...
نویسنده، نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و دکترای #روانشناس بودم ...
مدام از همه جا
#حذف میشدم.....
.
و باز پایداری نشان میدادم ، مینوشتم و بی هیچ #شغل_دولتی کار میکردم.
هنوز هم حدفم میکنند و تا بتوانند بایکوتم میکنند...
.
نامه را نمیخواستم انتشار دهم.
امروز چیزی پیش آمد ، تصمیمم عوض شد..
شاید یاد ناسزاهایی افتادم که زمان انتشار رمان #پستچی در اینستاگرام ، از افراد به ظاهر دوست ، خانواده ، همکار ، و برخی اکانتها.... در فضای مجازی میشنیدم !.... .
.چیزی نبود که از ترس ، به من نسبت نداده باشند! .
حتی آشنایان...
.
.
.
و برخورد امروز مدیر #تاتر فجر ، مدیر #خانه_تاتر و مدیر مرکز هنرهای نمایشی که مرا یاد آن روزها میاندازد.. .
.
.
چند کیلو "اس ام اس" و نامه جمع کرده ام...😶
.
.این نامه را به دیوار خانه قاب کرده ام ، که این #جفا یادم نرود...
.
یادم نمیرود.
نه من و نه خدا.... .
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
دکتر
#نویسنده
#روانشناس
#سردبیر
#سرپرست_خانواده
#مجله_سروش
#صداسیما
#رادیو
. .
#دادخواهی
ستم
#پایداری
ایمان به حقیقت
ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
#ممنوع_الکاری بیدلیل .
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
. .
.
.
https://www.instagram.com/p/ByC1eouFMVC/?igshid=1xeq86ejskm3p
قبل از ازدواجم ، در اوج موفقیت و
جوانی! ،
#چیستا_یثربی شدم...
.
آنموقع سردبیر برنامه رادیویی #شب_بخیر_کوچولو
و سه برنامه دیگر رادیو و #معاون ادب و هنر مجله ی #سروش هفتگی بودم که این نامه از #حراست آمد.... .
کاملا ناگهانی و بی مقدمه !
. ... .و داشتم
#هیات_علمی میشدم که جلویش را گرفتند!
.
استاد #قیصر_امین_پور باعصبانیت به آنها زنگ زد و گفت :
. این دختر ، سادات است، همیشه شاگرد اول ما بوده !...
.
.
. بارها جایزه فجر و خارجی گرفته...
.چه گناهی کرده؟!
.
جواب درست ندادند. بهانه های بیهوده، مثل اسم خاصم( چیستا= به معنای دانایی در فارسی اصیل را
آوردند)و بهانه های بیهوده دیگری که استاد به من نگفت ، ولی بیشتر عصبانی شد... همان چیزهایی که باعث شد خودش هم چند سال بعد از من ، سردبیری سروش نوجوان را که طبقه ی پایین دفتر ما بود ، فراموش کند و آنجا را ، با آن همه زحمتی که برایش کشیده بود ، با دلشکستگی رها کند...
.
.
.
به خانه رفتم...
. . چند ماه بعد ازدواج کردم ، .
. #هفتادوشش ،
دخترم به دنیا آمد....
عهد کردم زندگیم را وقف قداست #قلم کنم و کردم... .
.
حاصلش حدود ۹۷ کتاب پژوهش ،تالیف و ترجمه است...
عهد کردم یک روز #پستچی را بنویسم و نوشتم.... من هرگز در کشورم وجود نداشتم...
نویسنده، نمایشنامه نویس،فیلمنامه نویس و دکترای #روانشناس بودم ...
مدام از همه جا
#حذف میشدم.....
.
و باز پایداری نشان میدادم ، مینوشتم و بی هیچ #شغل_دولتی کار میکردم.
هنوز هم حدفم میکنند و تا بتوانند بایکوتم میکنند...
.
نامه را نمیخواستم انتشار دهم.
امروز چیزی پیش آمد ، تصمیمم عوض شد..
شاید یاد ناسزاهایی افتادم که زمان انتشار رمان #پستچی در اینستاگرام ، از افراد به ظاهر دوست ، خانواده ، همکار ، و برخی اکانتها.... در فضای مجازی میشنیدم !.... .
.چیزی نبود که از ترس ، به من نسبت نداده باشند! .
حتی آشنایان...
.
.
.
و برخورد امروز مدیر #تاتر فجر ، مدیر #خانه_تاتر و مدیر مرکز هنرهای نمایشی که مرا یاد آن روزها میاندازد.. .
.
.
چند کیلو "اس ام اس" و نامه جمع کرده ام...😶
.
.این نامه را به دیوار خانه قاب کرده ام ، که این #جفا یادم نرود...
.
یادم نمیرود.
نه من و نه خدا.... .
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
دکتر
#نویسنده
#روانشناس
#سردبیر
#سرپرست_خانواده
#مجله_سروش
#صداسیما
#رادیو
. .
#دادخواهی
ستم
#پایداری
ایمان به حقیقت
ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
#ممنوع_الکاری بیدلیل .
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
. .
.
.
https://www.instagram.com/p/ByC1eouFMVC/?igshid=1xeq86ejskm3p
اگر دنیا فقط یک روز بود چکار میکردی؟
_عاشق تو میشدم و برام مهم نبود تو چه کار میکنی؟
یادت نره این عاشقه که همیشه فاتحه!
چون اونه که عاشق شده...
اونه که رنج میکشه...
اونه که طپش قلبو میفهمه !
و مسیر باد
و عطر بهار رو .... .
.
من اینا رومیفهمم ....
چون عاشق توام .... .
.
.
.
حالا
من از یک ژنرال قویترم!
به اون دوستای لعنتیت بگو!
.
.
.
.
از رمان #پستچی_دو
فقط در کانال خصوصی
تلگرام_واتساپ
عزیزانم این رمان ، فعلا چاپ نخواهد شد
چون شاکی حقیقی و حقوقی پیدا میکند.
من به همه ی آنها گفتم که سیاهی یا روشنی وجودتان را آفتابی میکنم و آنها فقط خندیدند!
حالا شما میخوانید....
وقت خنده ی ما و شماست! .
.
#ثبت_نام برای خواندن رمان
فقط در تلگرام و واتساپ
تلگرام _آیدی
@ccch999
واتساپ_09122026792
فقط #پیام دهید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
.#فیلم
#سینما#فیلم_قدیمی
#فیلم_ایرانی
#دشمن
#ناصر_ملک_مطیعی
#نوش_آفرین
#ترانه ها
#عارف
#عهدیه
#رمان
#داستان
پستچی_دو
#جلد_دوم
#پستچی
#محرمانه
#خصوصی
#زندگینامه
هر گونه اشتراک گذاری #ممنوع
#قسمت_اول در واتساپ و کانال تلگرام، منتشر شده است.
هر هفته دو قسمت ، از این پس
منتشر میشود.
.
درود .
_عاشق تو میشدم و برام مهم نبود تو چه کار میکنی؟
یادت نره این عاشقه که همیشه فاتحه!
چون اونه که عاشق شده...
اونه که رنج میکشه...
اونه که طپش قلبو میفهمه !
و مسیر باد
و عطر بهار رو .... .
.
من اینا رومیفهمم ....
چون عاشق توام .... .
.
.
.
حالا
من از یک ژنرال قویترم!
به اون دوستای لعنتیت بگو!
.
.
.
.
از رمان #پستچی_دو
فقط در کانال خصوصی
تلگرام_واتساپ
عزیزانم این رمان ، فعلا چاپ نخواهد شد
چون شاکی حقیقی و حقوقی پیدا میکند.
من به همه ی آنها گفتم که سیاهی یا روشنی وجودتان را آفتابی میکنم و آنها فقط خندیدند!
حالا شما میخوانید....
وقت خنده ی ما و شماست! .
.
#ثبت_نام برای خواندن رمان
فقط در تلگرام و واتساپ
تلگرام _آیدی
@ccch999
واتساپ_09122026792
فقط #پیام دهید
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
.#فیلم
#سینما#فیلم_قدیمی
#فیلم_ایرانی
#دشمن
#ناصر_ملک_مطیعی
#نوش_آفرین
#ترانه ها
#عارف
#عهدیه
#رمان
#داستان
پستچی_دو
#جلد_دوم
#پستچی
#محرمانه
#خصوصی
#زندگینامه
هر گونه اشتراک گذاری #ممنوع
#قسمت_اول در واتساپ و کانال تلگرام، منتشر شده است.
هر هفته دو قسمت ، از این پس
منتشر میشود.
.
درود .
این آقایان قرار است به ما بگویند که در ایام #قرنطینه یا #تعطیلات نوروزی ، چه کتابی بخوانیم یا چه ببینیم!...
.
خیلی هم عالی!
جای پدر خدا بیامرز من هم، که پنج زبان بلد بود ، و سه اتاق خانه ی ما ، کتابخانه بود ، میان آنها خالی!
اما سوال اساسی این است:
چرا بین آنها یک #زن نیست ؟
آیا ما در کل این کشور ، یک بانوی ادبی، فرهنگی ، یا هنری نداریم که بتواند مردم را با ذائقه ی هنری خویش آشنا کند ؟
ما در این جامعه، بانوان ادیب ، هنرمند ، اهل کتاب، سینما ، یا بانوانِ اساتید دانشگاه ،کم نداریم! .
دست کم یکی از آنها نمیتوانست در این جمع باشد ؟!
حتی برای حفظ ظاهر که مورد سوال و تمسخر واقع نشوید؟!
.
یک عمر دانش اندوختم و به دانشجویانم فهماندم که معیار انسان بودن#آگاهی و #دانش است؛ نه #جنسیت!
در حالی که بیشترِ آقایانِ این عکس؛ و همکاران مرد من ، اولین کتابِ عمرشان را، مادرانشان برایشان خریده ند !
این را خودشان گفته اند... این گونه برخورد حذفی با زنان ، از طرف یک ارگان دولتی و جامعه ای که ادعای دروغین دفاع از حقوق و کرامت زنان را دارد ، یعنی چه؟!
.
.
.
این عکس ، جز تمسخر جهانیان و بی اعتمادی مردم به گفته ها و معرفی هایتان ، حاصلی نخواهدداشت.... . .
#برخورد_حذفی با زنان تا کِی؟
شمشیر از رو بسته اید؟
زیبا نیست....
.
.
.
نیمی از این جامعه را زنان تشکیل میدهند، با ندیدن آنها به جایی نمیرسید!.... .
مطمئن باشید آنها از لحظه ی زایمان شما تا مدارس، در فرهنگسازی پیشگامند...
.
.
.
دوستان عزیزم!
.
.
. من هر روز اینجا برای شما #کتاب و #فیلم خوب معرفی میکنم...
.
. و امیدوارم بانوان فرهنگی و هنری من هم ؛ اینکار را در پیجشان ادامه دهند..
.
ما به خالق ابدی و ازلی معتقدیم که بین انسانها فرقی نمیگذارد.مگر در میزان آگاهی شان!
.
.
.
.
.
فقط یادتان باشد که این آقایان، خود ، حاصل مادران خوب و روشن بینی بوده اند که آنها را پرورش داده اند..
.
.. و دیگر تمام..... .
. .
.حتی پبامبر گرامی تان، در جنگها هم ، با بانوان فرهیخته ترش، مشورت میکرد ، شما کجای کارید؟! . . .
.
من و همکارانم، جای همه ی آنها به شما فیلم و کتاب خوب معرفی میکنیم!
#برخورد_حذفی ممنوع
#تبعیض_جنسیتی #ممنوع
#زنان
#مادران
#فرهنگی
#ادب
#هنر
#کتاب
#نشر
#کتابخوانی
#سینما
#فیلم
#تبعیض_جنسیتی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#اعتراض
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
.
خیلی هم عالی!
جای پدر خدا بیامرز من هم، که پنج زبان بلد بود ، و سه اتاق خانه ی ما ، کتابخانه بود ، میان آنها خالی!
اما سوال اساسی این است:
چرا بین آنها یک #زن نیست ؟
آیا ما در کل این کشور ، یک بانوی ادبی، فرهنگی ، یا هنری نداریم که بتواند مردم را با ذائقه ی هنری خویش آشنا کند ؟
ما در این جامعه، بانوان ادیب ، هنرمند ، اهل کتاب، سینما ، یا بانوانِ اساتید دانشگاه ،کم نداریم! .
دست کم یکی از آنها نمیتوانست در این جمع باشد ؟!
حتی برای حفظ ظاهر که مورد سوال و تمسخر واقع نشوید؟!
.
یک عمر دانش اندوختم و به دانشجویانم فهماندم که معیار انسان بودن#آگاهی و #دانش است؛ نه #جنسیت!
در حالی که بیشترِ آقایانِ این عکس؛ و همکاران مرد من ، اولین کتابِ عمرشان را، مادرانشان برایشان خریده ند !
این را خودشان گفته اند... این گونه برخورد حذفی با زنان ، از طرف یک ارگان دولتی و جامعه ای که ادعای دروغین دفاع از حقوق و کرامت زنان را دارد ، یعنی چه؟!
.
.
.
این عکس ، جز تمسخر جهانیان و بی اعتمادی مردم به گفته ها و معرفی هایتان ، حاصلی نخواهدداشت.... . .
#برخورد_حذفی با زنان تا کِی؟
شمشیر از رو بسته اید؟
زیبا نیست....
.
.
.
نیمی از این جامعه را زنان تشکیل میدهند، با ندیدن آنها به جایی نمیرسید!.... .
مطمئن باشید آنها از لحظه ی زایمان شما تا مدارس، در فرهنگسازی پیشگامند...
.
.
.
دوستان عزیزم!
.
.
. من هر روز اینجا برای شما #کتاب و #فیلم خوب معرفی میکنم...
.
. و امیدوارم بانوان فرهنگی و هنری من هم ؛ اینکار را در پیجشان ادامه دهند..
.
ما به خالق ابدی و ازلی معتقدیم که بین انسانها فرقی نمیگذارد.مگر در میزان آگاهی شان!
.
.
.
.
.
فقط یادتان باشد که این آقایان، خود ، حاصل مادران خوب و روشن بینی بوده اند که آنها را پرورش داده اند..
.
.. و دیگر تمام..... .
. .
.حتی پبامبر گرامی تان، در جنگها هم ، با بانوان فرهیخته ترش، مشورت میکرد ، شما کجای کارید؟! . . .
.
من و همکارانم، جای همه ی آنها به شما فیلم و کتاب خوب معرفی میکنیم!
#برخورد_حذفی ممنوع
#تبعیض_جنسیتی #ممنوع
#زنان
#مادران
#فرهنگی
#ادب
#هنر
#کتاب
#نشر
#کتابخوانی
#سینما
#فیلم
#تبعیض_جنسیتی
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#اعتراض
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
دخترم از کودکی از چیزی نمیترسید.
من چرا.
سعی کردم او را طوری بار بیاورم که خودم هرگز آنگونه نبودم.
در خانه ی پدری ؛ یک اتاق تاریک داشتیم.هر کس خطایی میکرد، تنبیهش این بود که در اتاق تاریک زندانی شود.
بی غذا و بی امکان دسترسی به دستشویی!
خطاکار،همیشه من بودم.
نمیدانم چرا....
کار خاصی نمیکردم!
فقط زیاد نظر میدادم.
و گاهی از سوراخ کلید اتاقمان؛ تلویزیون میدیدم. فیلمهایی که پدر #ممنوع کرده بود.
مثل " لحظات اضطراب " یا سریال " دارا و ندار " ....یا قسمتهایی از #دایی_جان_ناپلئون.
.اتاق تاریک برای من بد نبود.تخیلم آنجا فعال میشد.
در واقع یکی از اتاقهای خانه بود،فقط حق نداشتیم موقع تنبیه؛ چراغش را روشن کنیم !همین.
من آرام روی نیمکتی مینشستم و قصه ها سراغم میامدند.
آنقدر زیاد که وقتی معلمی نمیامد ؛ ناظم از من میخواست برای بچه ها قصه بگویم.
و بچه ها آنقدر ساکت میشدند که ناظم فکر میکرد جادو شده اند!
پدرم هرگز نتوانست بچه های دیگرش را در اتاق تاریک بیندازد.چون آنقدر دادو فریاد میکردند؛ میترسیدند و به در لگد میکوبیدند، که پدر از اتاق تاریک بیرونشان میاورد.
من میماندم وقصه ها!
برای دستشویی هم راه حلی پیدا کرده بودم که نمیخواهم بگویم.
پدرم خشن نبود.
قانونمند بود.
ومن #آنارشیست!
شاید به همین دلیل، به سمت علی جذب شدم.
چون او با موتور کهنه و اعتقادات دینی اش؛ تمام قوانین سخت پدری را میشکست.
پدرم، کلکسیون مجسمه و عتیقه داشت.طبقه دوم خانه مان در گیشا.
وعلی به آنجا میگفت:بتخانه !
علی میگفت: نترس جز از خدا !
علی میگفت:خب میخواهی چادر سرت کنی،چرا میلرزی؟
مگر خدا از خانواده ات ؛ قوی تر نیست ؟
پدرم میگفت: پسره دارد با تو بازی میکند.عصیان نسلش را سر خانواده ما خراب کرده ! اگر با تو ازدواج کرد!
فقط میخواهد تو را از درس،نوشتن و پیانو بیندازد.
اکنون نه پدرم زنده است ؛ نه علی کنارم.
برایم مهم نیست کدامشان راست میگفتند.
من در شانزده سالگی با معلمی آشنا شدم که یادم داد صعود ؛ یک تلاش کاملا فردی است.برای شکستهای خود، هیچکس را نباید مقصر دانست و از هیچکس نباید اسطوره ساخت.
تا با دلت به چیزی نرسیده ای؛نباید از آن دفاع کنی یا منکرش شوی!
نامش #قیصر_امین_پور بود.
تنها استادی که به طور کامل، زندگی مرا تغییر داد.
همیشه از نوشتن درباره او گریزان بودم.
به هزار و یک دلیل!
امروز که دخترم برای اولین بار،صعودی موفق به قله ای داشت و من زیر پتو درخانه؛درد میکشیدم؛
گفتم: استاد بنویسم؟گفت: بنویس!
کار تو این است:
#استاد_اقاقیا
#چیستا_یثربی#چیستایثربی
#کوهنوردی
https://www.instagram.com/p/CO27pXVlWdb/?igshid=zdsyxgp0zulv
من چرا.
سعی کردم او را طوری بار بیاورم که خودم هرگز آنگونه نبودم.
در خانه ی پدری ؛ یک اتاق تاریک داشتیم.هر کس خطایی میکرد، تنبیهش این بود که در اتاق تاریک زندانی شود.
بی غذا و بی امکان دسترسی به دستشویی!
خطاکار،همیشه من بودم.
نمیدانم چرا....
کار خاصی نمیکردم!
فقط زیاد نظر میدادم.
و گاهی از سوراخ کلید اتاقمان؛ تلویزیون میدیدم. فیلمهایی که پدر #ممنوع کرده بود.
مثل " لحظات اضطراب " یا سریال " دارا و ندار " ....یا قسمتهایی از #دایی_جان_ناپلئون.
.اتاق تاریک برای من بد نبود.تخیلم آنجا فعال میشد.
در واقع یکی از اتاقهای خانه بود،فقط حق نداشتیم موقع تنبیه؛ چراغش را روشن کنیم !همین.
من آرام روی نیمکتی مینشستم و قصه ها سراغم میامدند.
آنقدر زیاد که وقتی معلمی نمیامد ؛ ناظم از من میخواست برای بچه ها قصه بگویم.
و بچه ها آنقدر ساکت میشدند که ناظم فکر میکرد جادو شده اند!
پدرم هرگز نتوانست بچه های دیگرش را در اتاق تاریک بیندازد.چون آنقدر دادو فریاد میکردند؛ میترسیدند و به در لگد میکوبیدند، که پدر از اتاق تاریک بیرونشان میاورد.
من میماندم وقصه ها!
برای دستشویی هم راه حلی پیدا کرده بودم که نمیخواهم بگویم.
پدرم خشن نبود.
قانونمند بود.
ومن #آنارشیست!
شاید به همین دلیل، به سمت علی جذب شدم.
چون او با موتور کهنه و اعتقادات دینی اش؛ تمام قوانین سخت پدری را میشکست.
پدرم، کلکسیون مجسمه و عتیقه داشت.طبقه دوم خانه مان در گیشا.
وعلی به آنجا میگفت:بتخانه !
علی میگفت: نترس جز از خدا !
علی میگفت:خب میخواهی چادر سرت کنی،چرا میلرزی؟
مگر خدا از خانواده ات ؛ قوی تر نیست ؟
پدرم میگفت: پسره دارد با تو بازی میکند.عصیان نسلش را سر خانواده ما خراب کرده ! اگر با تو ازدواج کرد!
فقط میخواهد تو را از درس،نوشتن و پیانو بیندازد.
اکنون نه پدرم زنده است ؛ نه علی کنارم.
برایم مهم نیست کدامشان راست میگفتند.
من در شانزده سالگی با معلمی آشنا شدم که یادم داد صعود ؛ یک تلاش کاملا فردی است.برای شکستهای خود، هیچکس را نباید مقصر دانست و از هیچکس نباید اسطوره ساخت.
تا با دلت به چیزی نرسیده ای؛نباید از آن دفاع کنی یا منکرش شوی!
نامش #قیصر_امین_پور بود.
تنها استادی که به طور کامل، زندگی مرا تغییر داد.
همیشه از نوشتن درباره او گریزان بودم.
به هزار و یک دلیل!
امروز که دخترم برای اولین بار،صعودی موفق به قله ای داشت و من زیر پتو درخانه؛درد میکشیدم؛
گفتم: استاد بنویسم؟گفت: بنویس!
کار تو این است:
#استاد_اقاقیا
#چیستا_یثربی#چیستایثربی
#کوهنوردی
https://www.instagram.com/p/CO27pXVlWdb/?igshid=zdsyxgp0zulv
تا آخر عشق با من برقص
#لئوناردکوهن
#فیلم
#آپارتمان
#مونیکابلوچی
#ونسان_کسل
یک مشت دروغگوی ترسوی موقعیت طلب ؛ چطور الان جرات پیدا کرده اید ولی آن موقع به من گفتید خفه شو!
و آن مرحومه ی خانه سینما گفت:حرف بزنی؛ خودم ساکتت میکنم!...
من حرف دارم و میزنم.
پانزده سال با وحشت ؛ #پنیک و استرس ؛ زندگی کردم.
و شما صیغه شدید !
معشوقه ی یکروزه و یکساعته شدید!
جایزه ی فجر گرفتید...
به عنوان خانم باوقار ؛ متین و خوش حجاب سینما از شما یاد شد!
روحتان و جسمتان را فروختید و مرا مجنون جلوه دادید و پولدار شدید!
پانزده سال در وحشت ؛ زیستم.
با ocd# حاد.
فرزندم را بزرگ کردم،
و همکاران روانپزشکم با دارو و صحبت؛ کمکم کردند که فراموش کنم و به زندگی برگردم.
اما کدام زندگی ؟
همه؛ همه چیز را میدانند...
حالا #بیانیه میدهید و #لیدر و #رهبر جنبش اعتراضی علیه زنان هم شده اید؟
شما که اول از همه؛
مرا بایکوت و تهدید کردید خانمها !
پیش کسوتتان فرمود :
ساکت شو چیستا !
در هر صنفی پیش میاید.
برای ما هم پیش آمده ،
جایی نگفتیم و رشد کردیم....
من اما خفه نشدم!
نوشتم
رمان
نمایشنامه
فیلمنامه
مصاحبه کردم ؛
.
و شماویرانم کردید!
همه جا رد پای این وحشت بود...
فکر کردید حرفهایتان یادم رفته است؟
من هرگز ؛ چیزی را فراموش نمیکنم
حتی رنگ سرخ لباس شما را در آن روز نحس!
مگر پانزده سال پیش به من نگفتید :
چیستا خفه شو!
در هر صنفی پیش میاید.
ممنوع الکارت میکند!
او #وصل است.
قدرت دارد
تو نه !
من یکجا گفتم. مصاحبه کردم و جواب دادم.
به یکی از همین مامانهای همیشه صیغه شوی خانواده براندازِ #خانه_سینما که خدایش ببخشد.
بعد ؛ در اوج ناباوری ؛ #ممنوع_الکار شدم!
و شما فیلم ساختید؛ فیلم بازی کردید؛
جایزه #فجرگرفتید!
به عنوان خانمهای با وقار و متین سینما از شما یاد شد
.در حالی که صیغه بودید!
تن فروشی؛ روح فروشی؛و بایکوت یک زن تنهای مظلوم که بخاطر بی پناهی و آینده ی فرزندش؛ مجبور به سکوت شد و به پنیک تنفسی دچار شد.
من یک بار مُرده ام.
مُرده دیگر از هیچ چیز نمیترسد!
فراموش نکنید!
پانزده سال با وحشت، پنیک؛ ممنوع الکاری و فشار مالی و روحی زندگی کردم.
یک تنه با همه ی آنها که#وصل بودند جنگیدم؛
بی محابا ،
اما جسم و روحم را نفروختم !
از شرفم دفاع کردم.
فقط #خدا_به_شما_رحم_کند.
با آن سکوت عمدی تان!
مشارکت در ظلم ، یا انکار آن ؛ خودِ ظلم است.
شما که میدانید؛ همه شریک جرمید.
#بیانیه_خشونت_علیه_زنان_در_سینما
میخندم
فقط به شما باید خندید!
خدا به شما رحم کند.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/Cbxd0UqDwNH/?utm_medium=share_sheet
#لئوناردکوهن
#فیلم
#آپارتمان
#مونیکابلوچی
#ونسان_کسل
یک مشت دروغگوی ترسوی موقعیت طلب ؛ چطور الان جرات پیدا کرده اید ولی آن موقع به من گفتید خفه شو!
و آن مرحومه ی خانه سینما گفت:حرف بزنی؛ خودم ساکتت میکنم!...
من حرف دارم و میزنم.
پانزده سال با وحشت ؛ #پنیک و استرس ؛ زندگی کردم.
و شما صیغه شدید !
معشوقه ی یکروزه و یکساعته شدید!
جایزه ی فجر گرفتید...
به عنوان خانم باوقار ؛ متین و خوش حجاب سینما از شما یاد شد!
روحتان و جسمتان را فروختید و مرا مجنون جلوه دادید و پولدار شدید!
پانزده سال در وحشت ؛ زیستم.
با ocd# حاد.
فرزندم را بزرگ کردم،
و همکاران روانپزشکم با دارو و صحبت؛ کمکم کردند که فراموش کنم و به زندگی برگردم.
اما کدام زندگی ؟
همه؛ همه چیز را میدانند...
حالا #بیانیه میدهید و #لیدر و #رهبر جنبش اعتراضی علیه زنان هم شده اید؟
شما که اول از همه؛
مرا بایکوت و تهدید کردید خانمها !
پیش کسوتتان فرمود :
ساکت شو چیستا !
در هر صنفی پیش میاید.
برای ما هم پیش آمده ،
جایی نگفتیم و رشد کردیم....
من اما خفه نشدم!
نوشتم
رمان
نمایشنامه
فیلمنامه
مصاحبه کردم ؛
.
و شماویرانم کردید!
همه جا رد پای این وحشت بود...
فکر کردید حرفهایتان یادم رفته است؟
من هرگز ؛ چیزی را فراموش نمیکنم
حتی رنگ سرخ لباس شما را در آن روز نحس!
مگر پانزده سال پیش به من نگفتید :
چیستا خفه شو!
در هر صنفی پیش میاید.
ممنوع الکارت میکند!
او #وصل است.
قدرت دارد
تو نه !
من یکجا گفتم. مصاحبه کردم و جواب دادم.
به یکی از همین مامانهای همیشه صیغه شوی خانواده براندازِ #خانه_سینما که خدایش ببخشد.
بعد ؛ در اوج ناباوری ؛ #ممنوع_الکار شدم!
و شما فیلم ساختید؛ فیلم بازی کردید؛
جایزه #فجرگرفتید!
به عنوان خانمهای با وقار و متین سینما از شما یاد شد
.در حالی که صیغه بودید!
تن فروشی؛ روح فروشی؛و بایکوت یک زن تنهای مظلوم که بخاطر بی پناهی و آینده ی فرزندش؛ مجبور به سکوت شد و به پنیک تنفسی دچار شد.
من یک بار مُرده ام.
مُرده دیگر از هیچ چیز نمیترسد!
فراموش نکنید!
پانزده سال با وحشت، پنیک؛ ممنوع الکاری و فشار مالی و روحی زندگی کردم.
یک تنه با همه ی آنها که#وصل بودند جنگیدم؛
بی محابا ،
اما جسم و روحم را نفروختم !
از شرفم دفاع کردم.
فقط #خدا_به_شما_رحم_کند.
با آن سکوت عمدی تان!
مشارکت در ظلم ، یا انکار آن ؛ خودِ ظلم است.
شما که میدانید؛ همه شریک جرمید.
#بیانیه_خشونت_علیه_زنان_در_سینما
میخندم
فقط به شما باید خندید!
خدا به شما رحم کند.
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/Cbxd0UqDwNH/?utm_medium=share_sheet
مابازی را تا اخر بلدیم.
چندین سال پیش،
در اتاقی بودم که شما ؛ با آن فردِ مثلا ممنوع الکار، داشتید
گل میگفتید و گل میشنیدید ؛
و من به عنوان#روزنامه_نگار حرص
میخوردم....
و ناخنهایم را در گوشتِ دستم فرو میکردم.
گفتید : برای خواباندن صدای برخیها ؛ بیشتر معروف شدنشان ؛ معافیتهای مالیاتی و شرکت بدون #مجوز شان در جشنواره های خارجی ، این کار را میکنید...
شما از یک علفزار ؛ علف میخورید و ازیک آخور!
همه ی شما.....
وگرنه حتی یک بچه ی کوچک میداند که سازمان سینمایی ؛
نه سازمان #حراست است و نه دادگاه !
و چنین مجوزی برای #ممنوع_الکار کردن افراد ندارد !....
اساسا صورت مساله ؛ کاذب و فِیک است.
#عوام_فریبی است.
خودتان را بازی دهید ؛ آدمهای #مزدور و دو رو....
آدمهای پوشالی!
هر دو طرفتان را میگویم.
این #ملت را بازی ندهید !
ما از این قصه های زرد ؛ زیاد خوانده ایم و نوشته ایم !
آخرش با معروف تر و پولدارتر شدن طرف ؛ معافیتهای خاص مالیاتی و مصاحبه ی آزاد با شبکه های ایرانی مقیم خارج ،
عکسهای بیحجاب انطرف آب ؛ و...... تمام میشود.
با این کار شما ؛
آن طرف که تا دیروز ؛ بازیگری درجه دو یا سه بود ؛
به نان و نوایی میرسد
و حتی آن ور مرز ممکن است؛ داور مسابقه ا ی ؛ مجری یا چیزی شود ؛
یا با یک خواننده ی آن ور آبی عکسی بیندازد !
و اسمش ، سر زبانها بیفتد! مبادا فراموش شود🤣
شاید هم مدتی ، همسر یک آن ورِ آبی شود...
و بعد ابراز پشیمانی کند و برگردد.
در حالیکه تمام مدت آدمِ شما بوده و
برای خودتان کار میکرده....
یک یا دوسال دیکر برمیگردد ،
و اتفاقا احترام بیشتری دارد،
و قیمت و دستمزدش هم بالاتر رفته.....
پولدارتر و پروارتر شده ست و همه چیز فراموش میشود.
من در آن اتاق بودم...
یادتان هست آقا؟
دوره ی #احمدی_نژاد ؛
شبیه همین بازی را از نزدیک دیدم.....
هم آنها که درجه چندم بودند ؛
به شهرت و پول بیشتری رسیدند ،
هم شما......
که مثلا خشم عده ای را خواباندید.
و صد البته #زیرمیزی تان هم گرفتید !
از دو طرف ؛ البته !
#ما_بازی_نمیخوریم !
#سکوت _کنید
#شرم_کنید
مردم ؛ بازیچه ی افکار ابلهانه ی شما نیستند ؛
گرسنه ؛ بیکار و مریضند .
دارو نیست؛ کار نیست ؛ پول نیست ؛ حتی #اینترنت نیست !
بازیِ شهربازیهای متروکه را ؛ راه نیندازید،
تا اینها از یادمان برود !
وقاحت حد دارد...
ما ملت فراموشی هستیم.
#چیستا
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/ChXsba9rpIk/?igshid=MDJmNzVkMjY=
چندین سال پیش،
در اتاقی بودم که شما ؛ با آن فردِ مثلا ممنوع الکار، داشتید
گل میگفتید و گل میشنیدید ؛
و من به عنوان#روزنامه_نگار حرص
میخوردم....
و ناخنهایم را در گوشتِ دستم فرو میکردم.
گفتید : برای خواباندن صدای برخیها ؛ بیشتر معروف شدنشان ؛ معافیتهای مالیاتی و شرکت بدون #مجوز شان در جشنواره های خارجی ، این کار را میکنید...
شما از یک علفزار ؛ علف میخورید و ازیک آخور!
همه ی شما.....
وگرنه حتی یک بچه ی کوچک میداند که سازمان سینمایی ؛
نه سازمان #حراست است و نه دادگاه !
و چنین مجوزی برای #ممنوع_الکار کردن افراد ندارد !....
اساسا صورت مساله ؛ کاذب و فِیک است.
#عوام_فریبی است.
خودتان را بازی دهید ؛ آدمهای #مزدور و دو رو....
آدمهای پوشالی!
هر دو طرفتان را میگویم.
این #ملت را بازی ندهید !
ما از این قصه های زرد ؛ زیاد خوانده ایم و نوشته ایم !
آخرش با معروف تر و پولدارتر شدن طرف ؛ معافیتهای خاص مالیاتی و مصاحبه ی آزاد با شبکه های ایرانی مقیم خارج ،
عکسهای بیحجاب انطرف آب ؛ و...... تمام میشود.
با این کار شما ؛
آن طرف که تا دیروز ؛ بازیگری درجه دو یا سه بود ؛
به نان و نوایی میرسد
و حتی آن ور مرز ممکن است؛ داور مسابقه ا ی ؛ مجری یا چیزی شود ؛
یا با یک خواننده ی آن ور آبی عکسی بیندازد !
و اسمش ، سر زبانها بیفتد! مبادا فراموش شود🤣
شاید هم مدتی ، همسر یک آن ورِ آبی شود...
و بعد ابراز پشیمانی کند و برگردد.
در حالیکه تمام مدت آدمِ شما بوده و
برای خودتان کار میکرده....
یک یا دوسال دیکر برمیگردد ،
و اتفاقا احترام بیشتری دارد،
و قیمت و دستمزدش هم بالاتر رفته.....
پولدارتر و پروارتر شده ست و همه چیز فراموش میشود.
من در آن اتاق بودم...
یادتان هست آقا؟
دوره ی #احمدی_نژاد ؛
شبیه همین بازی را از نزدیک دیدم.....
هم آنها که درجه چندم بودند ؛
به شهرت و پول بیشتری رسیدند ،
هم شما......
که مثلا خشم عده ای را خواباندید.
و صد البته #زیرمیزی تان هم گرفتید !
از دو طرف ؛ البته !
#ما_بازی_نمیخوریم !
#سکوت _کنید
#شرم_کنید
مردم ؛ بازیچه ی افکار ابلهانه ی شما نیستند ؛
گرسنه ؛ بیکار و مریضند .
دارو نیست؛ کار نیست ؛ پول نیست ؛ حتی #اینترنت نیست !
بازیِ شهربازیهای متروکه را ؛ راه نیندازید،
تا اینها از یادمان برود !
وقاحت حد دارد...
ما ملت فراموشی هستیم.
#چیستا
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/ChXsba9rpIk/?igshid=MDJmNzVkMjY=
دوستان عزیزم
آنچه درباره ی زندگی شخصی من این سو و آن سو چاپ میشود ؛ و حتی برخی مصاحبه های جعلی خبرگزاریها و مطبوعات زرد با من ؛ جعل و #دروغ محض است.
آنها برای تولید خبر ، به هر دروغی ، روی میاورند.
من ۲۷ سال است که قربانی یک کلاهبرداری و جعل خانگی وحشتناک ، توسط یکی از افراد خلافکار خانواده هستم ...
خانواده البته از نظر من فقط
#کلمه ای است که در نام فامیل نمود دارد ؛
نه در واقعیت و نه در قلب...
خانواده ی واقعی انسان ؛ در قلب کسانیست
که دوستشان دارد.
من هرگز هیچ شغل رسمی ودولتی در ایران نداشته و همواره بیدلیل، یا با دلایل واهی #ممنوع_الکار بوده ام ...
تمام داستان واقعی زندگی ام را در رمان #استخوانهایش_آواز_میخوانند
نوشته ام.
کتاب دست ناشر است و به دلیلی برای چاپ آن ؛ صبر کرده است.
دونسخه دیگرِ این رمان ، دست ادیتور و طراح جلد کتاب است.
این رمان ، اینستاگرامی نیست ؛
و با تمام رمانهای دیگرم ؛ تفاوت اصلی دارد.
در این رمان ، صادقانه خود را نقد کرده ام
اما پرده از چهره ی دو وجهی یا چند وجهی خیلی از افراد دیگر هم برداشته میشود ،
خواهش میکنم به شایعات درباره ی من ؛ گوش نسپارید و حقیقت را از زبان خودم بشنوید.
پس از حدود نود عنوان کتاب ، گمانم وقت بیان و واکاوی خیلی حرفها و رفتارهاست....
مجموعه ای که زندگی یک انسان را میسازد.
زندگی من با زندگی بیشتر زنان ایرانی؛ فرقی ندارد...
جز اینکه من مفهوم #بی_اعتمادی و #ترس را به طور کامل زیسته ام و از میان این آتش سیاه ؛ ققنوس وار و سربلند بیرون آمده ام
و اکنون. هزاران دریا وکوهستان ، از خودم جلوترم.....
یک روانشناس نویسنده یا یک نویسنده ی روانشناس که عمری عشق و درد را زیسته و فرق کرده است.
بله من بسیار فرق کرده ام ،
من پس از برخاستن از آتش ؛ آدم دیگری شدم.
بخشهایی از رمان را احتمالا در اینجا که کانال رسمی من است میاورم....
ضروری است.
برای اینکه متوجه برخی نکات و برخی فرقها شوید ؛ و برای اینکه برخی را درست تر بشناسید وکورکورانه دشمن نشوید یا از کسی بت نسازید.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
آنچه درباره ی زندگی شخصی من این سو و آن سو چاپ میشود ؛ و حتی برخی مصاحبه های جعلی خبرگزاریها و مطبوعات زرد با من ؛ جعل و #دروغ محض است.
آنها برای تولید خبر ، به هر دروغی ، روی میاورند.
من ۲۷ سال است که قربانی یک کلاهبرداری و جعل خانگی وحشتناک ، توسط یکی از افراد خلافکار خانواده هستم ...
خانواده البته از نظر من فقط
#کلمه ای است که در نام فامیل نمود دارد ؛
نه در واقعیت و نه در قلب...
خانواده ی واقعی انسان ؛ در قلب کسانیست
که دوستشان دارد.
من هرگز هیچ شغل رسمی ودولتی در ایران نداشته و همواره بیدلیل، یا با دلایل واهی #ممنوع_الکار بوده ام ...
تمام داستان واقعی زندگی ام را در رمان #استخوانهایش_آواز_میخوانند
نوشته ام.
کتاب دست ناشر است و به دلیلی برای چاپ آن ؛ صبر کرده است.
دونسخه دیگرِ این رمان ، دست ادیتور و طراح جلد کتاب است.
این رمان ، اینستاگرامی نیست ؛
و با تمام رمانهای دیگرم ؛ تفاوت اصلی دارد.
در این رمان ، صادقانه خود را نقد کرده ام
اما پرده از چهره ی دو وجهی یا چند وجهی خیلی از افراد دیگر هم برداشته میشود ،
خواهش میکنم به شایعات درباره ی من ؛ گوش نسپارید و حقیقت را از زبان خودم بشنوید.
پس از حدود نود عنوان کتاب ، گمانم وقت بیان و واکاوی خیلی حرفها و رفتارهاست....
مجموعه ای که زندگی یک انسان را میسازد.
زندگی من با زندگی بیشتر زنان ایرانی؛ فرقی ندارد...
جز اینکه من مفهوم #بی_اعتمادی و #ترس را به طور کامل زیسته ام و از میان این آتش سیاه ؛ ققنوس وار و سربلند بیرون آمده ام
و اکنون. هزاران دریا وکوهستان ، از خودم جلوترم.....
یک روانشناس نویسنده یا یک نویسنده ی روانشناس که عمری عشق و درد را زیسته و فرق کرده است.
بله من بسیار فرق کرده ام ،
من پس از برخاستن از آتش ؛ آدم دیگری شدم.
بخشهایی از رمان را احتمالا در اینجا که کانال رسمی من است میاورم....
ضروری است.
برای اینکه متوجه برخی نکات و برخی فرقها شوید ؛ و برای اینکه برخی را درست تر بشناسید وکورکورانه دشمن نشوید یا از کسی بت نسازید.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
.
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr
توضیح:#توجه فرمایید و درست گوش دهید
مشکل من مالی نبود و نیست دوستان....
پول پزشک من رو که دوستام نمیدن!!!!!!!!
نباید بدن...
من همیشه بهشون کمک کردم..... و هر وقت لازم بوده؛ حتی مشاوره رایگان براشون انجام دادم.
من مشکل #پول رو مطرح نکردم!
در این پست من ؛ هزار حرف مهم هست.
فقط همراه لازم داشتم ؛ ماشینمو از دست دادم و رانندگی هم بلد نیستم. دوست ندارم
....
همین!
پول مشکلات خیلی از دوستان رو من میدم.
یکیشون خونه مو یک سوم قیمت برد... البته آه من تاابد پشتشه ؛ میگیریتش.خودش و خانواده ش رو...
عین خلافکارا.... آدمو گول میرنن.
منم ساده.فکر میکنم همه دوست هستن..
خوب گوش کنید....مشکل من این بود که بیمارستان بد نمیخواستم برم ؛ و اورژانس ؛ بیمارستان بدون متخصص و بد میبره... دیشبی که فقط انترن داشت و رفتارهای زشت........مشکل من #مالی_نیست!!!!!!!!!!!!!!
خواستم #استعاره استفاده کنم که فقط چند تاتون فهمیدین....... از حالا به بعد رک تر میگم و لازم شد نام میبرم.....
.
استوریهامو بخونید.....
نه اونا دوست واقعی بودن
نه من زامبی ام.......
درونگرا هستم ؛
زامبی نه....
.
.
چیزهایی بهم ثابت شد
همین
.
من از ادامه ی کابوسهای تاریک تو آمده ام
وقتی که دخترم بودی
و دلم میخواست
در
بهترین باغ خدا شکوفه کنی....
و تو
همیشه
خواب بد میدیدی......
من از ادامه ی کابوسهای تو آمده ام
دخترک....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#مینیمال
#بیماری
#بیمارستان
#ممنوع_الزندگی
.
#sickness
#سیزده_بدر_۱۴۰۳
https://www.instagram.com/reel/C5N97aNOCxN/?igsh=b3Y1N21obTJtdGdr