Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#آوا#رمان#قسمت_3#چیستایثربی #قصه#داستان#چیستا_یثربی#چیستا آقای معلم دوباره پرسید:خب دقیقا معنی کلمه سردار چیه؟گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!گفت:بانوی عزیز، سردار،کلمه ادبی نیست! یعنی شما نمیدونی؟ توی این کشور زندگی نمیکنید؟خواهرم از خنده،غش…
Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
Forwarded from آوا_رمان اثر چیستایثربی (Chista Yasrebi official)
#آوا
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
#رمان
#قسمت_3
#چیستایثربی
#قصه
#داستان
#چیستا_یثربی
#چیستا
#رمان_آوا
آقای معلم دوباره پرسید:
خب دقیقا معنی کلمه ی سردار چیه؟
گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!
گفت: بانوی عزیز، سردار کلمه ی ادبی نیست!
یعنی شما نمیدونی؟!
توی این کشور زندگی نمیکنید؟
خواهرم از خنده،غش کرده بود، ولی جلوی خودش راگرفت، دقیقا حس وحال مرا میفهمید!
چون معلمش راخوب میشناخت و اعتماد به نفس مرا...
هیچکدام کوتاه نمی آمدیم!
گفتم:
سردار ،گمانم یعنی، کسی که از سرهنگ بالاتره ،
دستورای اساسی رو اون میده ، خودش هم، معمولا در دسترس نیست...
ما زیردستاشو میبینیم!
حرف آخرم،حرف اونه،درواقع همه چیز رو سردار میگه و خب باید انجام شه!
کسی هم روی حرفش نباید حرف بزنه و نمیزنه!..
چون کسی جرات نداره!
گفت: همین؟!
گفتم: مگه بازم هست؟
گفت: بله!
گفتم:آقا، من که رشته ی نظامی نخوندم!حالا ممکنه سردار، یه دوره نظامی هم گذرونده باشه.
من نمیدونم واقعا ، این سوال برای چیه امروز؟
گفت:
سردار یعنی کسی که زندگی خصوصی نداره،
همه ی زندگیش ، وطنشه،
اعتقادشه!
سردار یعنی ، هرچی که داره باید بذاره برای مردمش!
گفتم: خب اینجوری که خوب نیست!
رمانآوا : نوشته چیستایثربی
گفت: چرا؟
گفتم : اینجوری یه موجود تک بعدی میشه که ...
یه انسان تک ساحتی!
یه کتابم به این اسم هست!
انسان تک ساحتی ...
بخونیدش ، کتاب خوبیه !
میدونید، من از آدمای تک بعدی، هیچوقت خوشم نمیاد،
حتی پیامبر ما هم ، زندگی خصوصی داشت،
گفت: پیامبر ما ، تنها نبود!
گفتم : هیچکس از پیامبر ، تنهاتر نبود !گفت : سردارای ما...
کمی عصبی شده بود.
گفت: اصلا این بحثو ولش کنید!
گفتم: ببخشید، ولی شما شروع کردید!
نمیدونم چرا توی مراسم خواستگاری، درمورد سردار کشور ، از من بدبخت میپرسید؟!
سوال نظامی دیگه ای ندارید ؟ میگفتید ، مطالعه کنم !
گفت: چون میخواستم ، خودم رو بهتون بشناسونم.
گفتم:
خب شما که سردار نیستید !...
معلمید ...
یعنی ببخشید ، دبیرید!
گفت:بله، ولی پسر یک سردارم!
فکر کردم لازمه اینو بدونید!
کسی ، اینجا نمیدونه!
من نخواستم کسی بدونه ...
برای همینم تک و تنها اومدم خواستگاری...
مادرم سالهاست فوت کردن و به رحمت خدا رفتن .
پدرم هم ، هیچوقت زندگی خصوصی نداشتن که با ما باشن ، الانم که اصلا نیستن!
من اینطوری بار اومدم ،
روی پای خودم...
به پدرم نگاه کردم ...
سرش را پایین انداخته بود که من از او انتظار تایید یا تکذیب چیزی را نداشته باشم،
خواهرم هم ، به پنجره نگاه میکرد،
مادر با استکان چایش ، بازی میکرد!
هیچکس نمیدانست این دبیر سختگیر موفق و ساکت ، پسر یک سردار است!
تنهاچیزی که به ذهنم رسید،
گفتم:
ببخشید، پدر شما ، حالا در قید حیات هستن ؟
یا به درجه ی رفیع شهادت نائل شدن؟
سکوت شد!
استکان از دست مادرم افتاد.
تازه فهمیدم چه سوال احمقانه ای پرسیدم !
آقای معلم ، از جا بلند شد و گفت:
فکر میکنم وقت رفتنم باشه،
گفتم:
خب حالا اول چای تونو میخوردین، بعد...
گفت: ممنونم ، دیگه میل ندارم.
انگارخاک دردهانم ریخته بودند!
https://www.instagram.com/p/BqF0dFuA0F0/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=9odk12l1dm9l
Instagram
yasrebi_chistaچیستایثربی
#آوا#رمان#قسمت_3#چیستایثربی #قصه#داستان#چیستا_یثربی#چیستا آقای معلم دوباره پرسید:خب دقیقا معنی کلمه سردار چیه؟گفتم:من رشته م ریاضیه آقا، ادبیاتم زیاد خوب نیست!گفت:بانوی عزیز، سردار،کلمه ادبی نیست! یعنی شما نمیدونی؟ توی این کشور زندگی نمیکنید؟خواهرم از خنده،غش…