چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
#قسمت10
#قصه

سکوت معنا نداشت...
با طاها اینطوری حرف می زد؟

اگر همان روز اول به همسرت بگویند، بی پدر و مادر، بعدها چه خواهند گفت؟

صدایی در گوشم گفت: بلند شو آوا!
تو که می دونی اون بی پدر و مادر نیست، پس سکوت نکن!

روز عقدم بود...
پیراهن سپیدی بر تنم بود که مادرم برایم خریده بود، دوستش داشتم.
تل سفید مروارید نشانی، بر سرم بود که خواهرم برایم دوخته بود، دوستش داشتم.

با این‌ همه بلند شدم و گفتم:
شما به همسر من گفتی بی پدر و مادر آمدی؟
به چه حقی توهین می کنی آقا؟
هیچ می دونی اون کیه؟

وقتی پدر اون، از جوونی داشت‌ واسه تو و امثال تو می جنگید، تو کجا بودی؟ زیر لحاف؟ یا تو حوزه، خطبه خوندن یاد می گرفتی؟

اصلا جنگ رفتی؟
می دونی یه عمر رو خط آتیش بودن، یعنی چی؟

به چه حق، وقتی شرایط آدما رو نمی دونی، به خودت اجازه بی ادبی میدی؟
چقدر گستاخ آخه؟
کی این اجازه رو بهت داده؟

انسانیتت کجاست!

شاید‌، الان که تو داری چاییتو می خوری، خطبه می خونی و پولتو می گیری
، پدر یکی ، توی غربت یا مرز ، وسط سرما، داره می جنگه!

شاید برای بعضی آدما، این فرمول زندگی مسخره ی شما، جواب نده! فقط بخور و بخواب ... من احترام میخوام.

عاقد گذاشت‌ حرف من، تمام شود.

بعد با پوزخندی فاتحانه گفت : خب که چی؟!

مثلا منو له کردی که شاه دامادت رو بالاببری؟

شاه دامادی در کار نیست!
من خطبه ای نمی خونم!

پدرم گفت: یعنی چی آقا؟
ما با هم، قرار داشتیم!
وقت و زندگی مردم که از سر راه نیامده!

طاها گفت : آرام باشین پدر جان، حالا مگه همین یه عاقده؟
این‌ همه عاقد توی این شهر!

عاقد گفت: بفرمایید برید، هری!

هیچ کدوم‌، عقدتون نمی کنن!

همون فرمانده ی بزرگی‌ که‌ این‌ خانم گفت، با یه تلفن هماهنگ کرده!
دو ساعت‌ پیش!

دستور از بالاست، به همه ی دفترخونه ها ابلاغ شده!

اسم خانم، تو شناسنامه ت نمیره!
عقد زبونی رو که تو امامزاده و مسجدم می خونن!
برین براتون‌ بخونن، خلاص!

طاها، با خشم و ناباوری گفت: کی دستور داده؟
چی میگی مردک؟

عاقد گفت: مردک‌ باباته، درست حرف بزن!
بابات دستور داده!
همون که عروست میگه، داره توی سرما، می جنگه!
کنار جنگیدن، لابد، حواسش اینجام هست!

ایشون، دستور داده!

خوندن خطبه ایراد نداره، اما اسمی تو شناسنامه نیاد، کتبی هیچی ! ...

طاها داد زد: غیر ممکنه!
چطور به خودم نگفت؟
دیشب، باهاش حرف زدم!

عاقد گفت: از خودش بپرس، باباته!
به قول عروستون، من حکم فرمانده ای رو اجرا می کنم که از من‌، خیلی بالاتره!

آوا متولد ۱۳۷۹ نوشته چیستایثربی را میخوانید

رنگ پدرم پریده بود...
مادرم در آستانه ی غش کردن بود!

به مادرم‌ گفتم: چیزی نیست!
حتما اشتباه شده!
تازه اینجا نشد، یه جای دیگه!

عاقد، موذیانه خندید و گفت: خبر نداری قدرت سردار رو؟
دستورش، حکمه!

همه ی دفترخونه ها، مشخصات آقا داماد رو دارن!

وقت تلف نکن!
نمی دونم‌ چرا گفته، ولی به ما چه؟
حالا شیرینی ما رو بدین خلاص!

طاها گفت: شما لطفا خفه!
گوشی اش را روشن کرد...

https://www.instagram.com/p/BreD1YCAvqr/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dyjvp7or63de
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
#قسمت10
#قصه

سکوت معنا نداشت...
با طاها اینطوری حرف می زد؟

اگر همان روز اول به همسرت بگویند، بی پدر و مادر، بعدها چه خواهند گفت؟

صدایی در گوشم گفت: بلند شو آوا!
تو که می دونی اون بی پدر و مادر نیست، پس سکوت نکن!

روز عقدم بود...
پیراهن سپیدی بر تنم بود که مادرم برایم خریده بود، دوستش داشتم.
تل سفید مروارید نشانی، بر سرم بود که خواهرم برایم دوخته بود، دوستش داشتم.

با این‌ همه بلند شدم و گفتم:
شما به همسر من گفتی بی پدر و مادر آمدی؟
به چه حقی توهین می کنی آقا؟
هیچ می دونی اون کیه؟

وقتی پدر اون، از جوونی داشت‌ واسه تو و امثال تو می جنگید، تو کجا بودی؟ زیر لحاف؟ یا تو حوزه، خطبه خوندن یاد می گرفتی؟

اصلا جنگ رفتی؟
می دونی یه عمر رو خط آتیش بودن، یعنی چی؟

به چه حق، وقتی شرایط آدما رو نمی دونی، به خودت اجازه بی ادبی میدی؟
چقدر گستاخ آخه؟
کی این اجازه رو بهت داده؟

انسانیتت کجاست!

شاید‌، الان که تو داری چاییتو می خوری، خطبه می خونی و پولتو می گیری
، پدر یکی ، توی غربت یا مرز ، وسط سرما، داره می جنگه!

شاید برای بعضی آدما، این فرمول زندگی مسخره ی شما، جواب نده! فقط بخور و بخواب ... من احترام میخوام.

عاقد گذاشت‌ حرف من، تمام شود.

بعد با پوزخندی فاتحانه گفت : خب که چی؟!

مثلا منو له کردی که شاه دامادت رو بالاببری؟

شاه دامادی در کار نیست!
من خطبه ای نمی خونم!

پدرم گفت: یعنی چی آقا؟
ما با هم، قرار داشتیم!
وقت و زندگی مردم که از سر راه نیامده!

طاها گفت : آرام باشین پدر جان، حالا مگه همین یه عاقده؟
این‌ همه عاقد توی این شهر!

عاقد گفت: بفرمایید برید، هری!

هیچ کدوم‌، عقدتون نمی کنن!

همون فرمانده ی بزرگی‌ که‌ این‌ خانم گفت، با یه تلفن هماهنگ کرده!
دو ساعت‌ پیش!

دستور از بالاست، به همه ی دفترخونه ها ابلاغ شده!

اسم خانم، تو شناسنامه ت نمیره!
عقد زبونی رو که تو امامزاده و مسجدم می خونن!
برین براتون‌ بخونن، خلاص!

طاها، با خشم و ناباوری گفت: کی دستور داده؟
چی میگی مردک؟

عاقد گفت: مردک‌ باباته، درست حرف بزن!
بابات دستور داده!
همون که عروست میگه، داره توی سرما، می جنگه!
کنار جنگیدن، لابد، حواسش اینجام هست!

ایشون، دستور داده!

خوندن خطبه ایراد نداره، اما اسمی تو شناسنامه نیاد، کتبی هیچی ! ...

طاها داد زد: غیر ممکنه!
چطور به خودم نگفت؟
دیشب، باهاش حرف زدم!

عاقد گفت: از خودش بپرس، باباته!
به قول عروستون، من حکم فرمانده ای رو اجرا می کنم که از من‌، خیلی بالاتره!

آوا متولد ۱۳۷۹ نوشته چیستایثربی را میخوانید

رنگ پدرم پریده بود...
مادرم در آستانه ی غش کردن بود!

به مادرم‌ گفتم: چیزی نیست!
حتما اشتباه شده!
تازه اینجا نشد، یه جای دیگه!

عاقد، موذیانه خندید و گفت: خبر نداری قدرت سردار رو؟
دستورش، حکمه!

همه ی دفترخونه ها، مشخصات آقا داماد رو دارن!

وقت تلف نکن!
نمی دونم‌ چرا گفته، ولی به ما چه؟
حالا شیرینی ما رو بدین خلاص!

طاها گفت: شما لطفا خفه!
گوشی اش را روشن کرد...

https://www.instagram.com/p/BreD1YCAvqr/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dyjvp7or63de
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#چیستایثربی
#قسمت10
#قصه

سکوت معنا نداشت...
با طاها اینطوری حرف می زد؟

اگر همان روز اول به همسرت بگویند، بی پدر و مادر، بعدها چه خواهند گفت؟

صدایی در گوشم گفت: بلند شو آوا!
تو که می دونی اون بی پدر و مادر نیست، پس سکوت نکن!

روز عقدم بود...
پیراهن سپیدی بر تنم بود که مادرم برایم خریده بود، دوستش داشتم.
تل سفید مروارید نشانی، بر سرم بود که خواهرم برایم دوخته بود، دوستش داشتم.

با این‌ همه بلند شدم و گفتم:
شما به همسر من گفتی بی پدر و مادر آمدی؟
به چه حقی توهین می کنی آقا؟
هیچ می دونی اون کیه؟

وقتی پدر اون، از جوونی داشت‌ واسه تو و امثال تو می جنگید، تو کجا بودی؟ زیر لحاف؟ یا تو حوزه، خطبه خوندن یاد می گرفتی؟

اصلا جنگ رفتی؟
می دونی یه عمر رو خط آتیش بودن، یعنی چی؟

به چه حق، وقتی شرایط آدما رو نمی دونی، به خودت اجازه بی ادبی میدی؟
چقدر گستاخ آخه؟
کی این اجازه رو بهت داده؟

انسانیتت کجاست!

شاید‌، الان که تو داری چاییتو می خوری، خطبه می خونی و پولتو می گیری
، پدر یکی ، توی غربت یا مرز ، وسط سرما، داره می جنگه!

شاید برای بعضی آدما، این فرمول زندگی مسخره ی شما، جواب نده! فقط بخور و بخواب ... من احترام میخوام.

عاقد گذاشت‌ حرف من، تمام شود.

بعد با پوزخندی فاتحانه گفت : خب که چی؟!

مثلا منو له کردی که شاه دامادت رو بالاببری؟

شاه دامادی در کار نیست!
من خطبه ای نمی خونم!

پدرم گفت: یعنی چی آقا؟
ما با هم، قرار داشتیم!
وقت و زندگی مردم که از سر راه نیامده!

طاها گفت : آرام باشین پدر جان، حالا مگه همین یه عاقده؟
این‌ همه عاقد توی این شهر!

عاقد گفت: بفرمایید برید، هری!

هیچ کدوم‌، عقدتون نمی کنن!

همون فرمانده ی بزرگی‌ که‌ این‌ خانم گفت، با یه تلفن هماهنگ کرده!
دو ساعت‌ پیش!

دستور از بالاست، به همه ی دفترخونه ها ابلاغ شده!

اسم خانم، تو شناسنامه ت نمیره!
عقد زبونی رو که تو امامزاده و مسجدم می خونن!
برین براتون‌ بخونن، خلاص!

طاها، با خشم و ناباوری گفت: کی دستور داده؟
چی میگی مردک؟

عاقد گفت: مردک‌ باباته، درست حرف بزن!
بابات دستور داده!
همون که عروست میگه، داره توی سرما، می جنگه!
کنار جنگیدن، لابد، حواسش اینجام هست!

ایشون، دستور داده!

خوندن خطبه ایراد نداره، اما اسمی تو شناسنامه نیاد، کتبی هیچی ! ...

طاها داد زد: غیر ممکنه!
چطور به خودم نگفت؟
دیشب، باهاش حرف زدم!

عاقد گفت: از خودش بپرس، باباته!
به قول عروستون، من حکم فرمانده ای رو اجرا می کنم که از من‌، خیلی بالاتره!

آوا متولد ۱۳۷۹ نوشته چیستایثربی را میخوانید

رنگ پدرم پریده بود...
مادرم در آستانه ی غش کردن بود!

به مادرم‌ گفتم: چیزی نیست!
حتما اشتباه شده!
تازه اینجا نشد، یه جای دیگه!

عاقد، موذیانه خندید و گفت: خبر نداری قدرت سردار رو؟
دستورش، حکمه!

همه ی دفترخونه ها، مشخصات آقا داماد رو دارن!

وقت تلف نکن!
نمی دونم‌ چرا گفته، ولی به ما چه؟
حالا شیرینی ما رو بدین خلاص!

طاها گفت: شما لطفا خفه!
گوشی اش را روشن کرد...

https://www.instagram.com/p/BreD1YCAvqr/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=dyjvp7or63de