من ؛ سیاوش و آتش....
یه چیزی خیلی برای ما خنده دار شده....جشنواره ی تاتر فجر با کلی نمایش طنز داره از دیروز برگزار میشه....
فکر میکردم امسال به احترام این ماجرا ؛ یا برگزار نمیشه یا یکروز عقبش میندازن.....اما اشتباه فکر میکردم. باید مسولان خودمو میشناختم. بهشون پیشنهاد دادم در تجلیل از آتش نشانان ؛ نمایش کوتاهی با دو تن از دانشجویان خوبم آماده کرده ا م که حاضریم
#رایگان و بی چشمداشت مالی ؛ حتی در لابی سالن اصلی تاتر شهر اجرا کنیم ؛ نه تنها پولی نمیخواهیم...بلکه حاضریم عواید فروش آن به مالباختگان برسد.
....گفتم کنار خنده های جشنواره ی تاتر فجر ؛ این کار ؛ کمترین کاریه که میتونیم احتراممونو به این دلیران از دست رفته نشون بدیم....
□□■■□□□■■■■■■
داستان به نوعی برگرفته از
#داستان_سیاوش و گذشتن وی از وسط آتش بود.
منتهی مدرن و به روز شده.. .درباره ی قهرمانان جامعه ی مدرن...... و به مسایل امروز جامعه ی خودمان ؛ اشاره میکرد که هر جوان آتش نشانی ؛ میتواند #سیاوشی باشد....
تنها کاری بود که از دستم برای این عزیزان سلحشور بر می آمد...اول جواب ندادند ؛ بعد گفتند مذاکره کنیم....جواب میدهیم...
بعد گفتند : متن را اول بفرستید بخوانیم....مذاکره کنیم....!!!!!
آقایان بمب اتم که نیست ! نمایش است ! مرا هم که میشناسید و قبول دارید.... بارها داورتان بوده ام و اکنون هم داور دو جشنواره ی تاترم.....این همه مراحل اداری.... چرا؟!
فجر تمام میشود و ما ادای دین نکرده ایم!...
جواب دادم : آقایان ! اکنون وقت خواندن متن و ممیزی دیگر نیست!.... جشنواره تمام میشود ! ... من که پولی نمیخواهم و زمانه به شما اثبات کرده که متن ضعیف هم نمینویسم !
شما روز اول جشنواره ؛ یعنی جمعه ؛ چند کار طنز خیابانی و صحنه ای روی صحنه بردید ؛
آنقدر به کارگردان و نویسنده ی روانشناس خود اعتماد ندارید که میداند چگونه دل زخمی مردمانش را در جریان
#تراما یا صدمات روحی ناشی از
#بحران ؛ التیام بخشد؟
فقط
#باز_بینی کنید و اگر راضی نبودید ؛ بگویید
#نه !
باز جواب ندادند....
شاتها را دارم .....
جواب ندادن یعنی :
#نه ! نمیخواهیم !....
چون تو جزء گروه ما نیستی...اگر کسی از گروه خودشان پیشنهاد داده بود ؛ با سر میپدیرفتند ؛ چون من ؛ مثل
#پروین_اعتصامی در نمایشم اهل
#جنجال نیستم ؛ اهل هیچ
#ایسمی نیستم.
#سیاستمدار نیستم.
انسان مدارم....
نام نمایش بود :
#من_سیاوش_و_آتش...
متاسقانه شما را از دیدن آن محروم کردند و خانواده ی قربانیان را از کمی التیام کوچک....چون به قول ارسطو ؛ وقتی فاجعه و مصیبت ؛ خارج از حد تحمل است ؛ مگر با زبان هنر بتوان کمی به مردم ؛ آرامش بخشید...
کاری که
#فردوسی در نقل داستان
#رستم_و_سهراب کرد...
خب آقایان نمیخواهند !....
همان تاترهای منتخب قبلی و گاهی خنده دارشان را میخواهند ؛ غافل از اینکه اتفاق جدیدی افتاده است...در چند قدمی تاتر شهر ؛ دو خیابان آنطرفتر ؛ مصیبتی رخ داده است !...
شمع سیاه روشن کردن ؛ دل سوخته ی مردمان را التیام نمیبخشد...رسالت هنرمند ؛ کار مهم تری را میطلبد...ممکن است بنای بعدی که طعمه ی حریق شود ؛ خود
#تاترشهر باشد! ... باز هم چنین بیصدا و بیتفاوت ؟!!! تنها شمع مشکی؟!!!!
با زبان هنر ؛ حرفها باید زد ....
اگر #شهرداری از ما حمایت کند و مسولیت اجرا رابپذیرد ؛ در فضای باز مثل
#پارک_لاله که مکان فضای باز اجرای تاتر دارد و کنار #آتش نشانیست یا
#بوستان_گفتگو اجرایش میکنیم !
#رایگان!
بلیت ؛ متعلق به خود شهرداری که به خانواده ی قربانیان هدیه کند...
اگر ذره ای برای شهرداری هم #مهم باشد....
وای بر ما که فقط ادعا......
کمی
#مسول باشیم !.....اکنون وقت خنده و شادمانی و زیبایی شناسی صرف در سالنها نیست !
#فجر امسال ؛ متفاوت است ؛ چون اتفاق بدی افتاده است....
آقایان گرام تاتر کشور !
#احترام_بگذاریم....
بااحترام
نویسنده و کارگردان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
یه چیزی خیلی برای ما خنده دار شده....جشنواره ی تاتر فجر با کلی نمایش طنز داره از دیروز برگزار میشه....
فکر میکردم امسال به احترام این ماجرا ؛ یا برگزار نمیشه یا یکروز عقبش میندازن.....اما اشتباه فکر میکردم. باید مسولان خودمو میشناختم. بهشون پیشنهاد دادم در تجلیل از آتش نشانان ؛ نمایش کوتاهی با دو تن از دانشجویان خوبم آماده کرده ا م که حاضریم
#رایگان و بی چشمداشت مالی ؛ حتی در لابی سالن اصلی تاتر شهر اجرا کنیم ؛ نه تنها پولی نمیخواهیم...بلکه حاضریم عواید فروش آن به مالباختگان برسد.
....گفتم کنار خنده های جشنواره ی تاتر فجر ؛ این کار ؛ کمترین کاریه که میتونیم احتراممونو به این دلیران از دست رفته نشون بدیم....
□□■■□□□■■■■■■
داستان به نوعی برگرفته از
#داستان_سیاوش و گذشتن وی از وسط آتش بود.
منتهی مدرن و به روز شده.. .درباره ی قهرمانان جامعه ی مدرن...... و به مسایل امروز جامعه ی خودمان ؛ اشاره میکرد که هر جوان آتش نشانی ؛ میتواند #سیاوشی باشد....
تنها کاری بود که از دستم برای این عزیزان سلحشور بر می آمد...اول جواب ندادند ؛ بعد گفتند مذاکره کنیم....جواب میدهیم...
بعد گفتند : متن را اول بفرستید بخوانیم....مذاکره کنیم....!!!!!
آقایان بمب اتم که نیست ! نمایش است ! مرا هم که میشناسید و قبول دارید.... بارها داورتان بوده ام و اکنون هم داور دو جشنواره ی تاترم.....این همه مراحل اداری.... چرا؟!
فجر تمام میشود و ما ادای دین نکرده ایم!...
جواب دادم : آقایان ! اکنون وقت خواندن متن و ممیزی دیگر نیست!.... جشنواره تمام میشود ! ... من که پولی نمیخواهم و زمانه به شما اثبات کرده که متن ضعیف هم نمینویسم !
شما روز اول جشنواره ؛ یعنی جمعه ؛ چند کار طنز خیابانی و صحنه ای روی صحنه بردید ؛
آنقدر به کارگردان و نویسنده ی روانشناس خود اعتماد ندارید که میداند چگونه دل زخمی مردمانش را در جریان
#تراما یا صدمات روحی ناشی از
#بحران ؛ التیام بخشد؟
فقط
#باز_بینی کنید و اگر راضی نبودید ؛ بگویید
#نه !
باز جواب ندادند....
شاتها را دارم .....
جواب ندادن یعنی :
#نه ! نمیخواهیم !....
چون تو جزء گروه ما نیستی...اگر کسی از گروه خودشان پیشنهاد داده بود ؛ با سر میپدیرفتند ؛ چون من ؛ مثل
#پروین_اعتصامی در نمایشم اهل
#جنجال نیستم ؛ اهل هیچ
#ایسمی نیستم.
#سیاستمدار نیستم.
انسان مدارم....
نام نمایش بود :
#من_سیاوش_و_آتش...
متاسقانه شما را از دیدن آن محروم کردند و خانواده ی قربانیان را از کمی التیام کوچک....چون به قول ارسطو ؛ وقتی فاجعه و مصیبت ؛ خارج از حد تحمل است ؛ مگر با زبان هنر بتوان کمی به مردم ؛ آرامش بخشید...
کاری که
#فردوسی در نقل داستان
#رستم_و_سهراب کرد...
خب آقایان نمیخواهند !....
همان تاترهای منتخب قبلی و گاهی خنده دارشان را میخواهند ؛ غافل از اینکه اتفاق جدیدی افتاده است...در چند قدمی تاتر شهر ؛ دو خیابان آنطرفتر ؛ مصیبتی رخ داده است !...
شمع سیاه روشن کردن ؛ دل سوخته ی مردمان را التیام نمیبخشد...رسالت هنرمند ؛ کار مهم تری را میطلبد...ممکن است بنای بعدی که طعمه ی حریق شود ؛ خود
#تاترشهر باشد! ... باز هم چنین بیصدا و بیتفاوت ؟!!! تنها شمع مشکی؟!!!!
با زبان هنر ؛ حرفها باید زد ....
اگر #شهرداری از ما حمایت کند و مسولیت اجرا رابپذیرد ؛ در فضای باز مثل
#پارک_لاله که مکان فضای باز اجرای تاتر دارد و کنار #آتش نشانیست یا
#بوستان_گفتگو اجرایش میکنیم !
#رایگان!
بلیت ؛ متعلق به خود شهرداری که به خانواده ی قربانیان هدیه کند...
اگر ذره ای برای شهرداری هم #مهم باشد....
وای بر ما که فقط ادعا......
کمی
#مسول باشیم !.....اکنون وقت خنده و شادمانی و زیبایی شناسی صرف در سالنها نیست !
#فجر امسال ؛ متفاوت است ؛ چون اتفاق بدی افتاده است....
آقایان گرام تاتر کشور !
#احترام_بگذاریم....
بااحترام
نویسنده و کارگردان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دلیل اصلی سرودن
#شاهنامه
#فردوسی
دوران فردوسی، دوران #حماسه بود، و بعد از او دوران #عرفان فرا رسید. این هر دو، نشانۀ #عصیان و ایستادگی قوم ایرانی در برابر ظلم و خشونت بود.
گفتیم که فردوسی درست در زمانی که می بایست بیاید، مهلتی بایست تا خون شیر شد ! در زمان او دیگر نزدیک صد سال از عمر شعر فارسی میگذشت، گویندگانی چون رودکی و شهید بلخی و دقیقی آن را پرورده و بالنده کرده بودند. زبان فارسی به آن درجه از بلوغ و قوام رسیده بود که بتواند اثر بزرگی چون شاهنامه را در خود بگنجاند.
تلاشهای جنگی و سیاسی، به قصد احیاء استقلال و شخصیت ایران به کار برده شده و به ثمر نرسیده بود. فساد و ظلم دستگاه خلافت عباسی بقدر کافی بروز کرده و همه امیدها را از این سو فرو پژمرانده بود. داستانهای ملی ایران ترجمه و گردآوری شده و بر سرزبانها بود و شاعرانی چند نیز در آن طبع آزمایی کرده بودند. به طور کلی، نیاز ملّی برای ایجاد حماسۀ بزرگ ایران فراهم شده بود، و آنگاه بود که فردوسی پای به میان نهاد.
#دکتر
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#شاهنامه
#فردوسی
دوران فردوسی، دوران #حماسه بود، و بعد از او دوران #عرفان فرا رسید. این هر دو، نشانۀ #عصیان و ایستادگی قوم ایرانی در برابر ظلم و خشونت بود.
گفتیم که فردوسی درست در زمانی که می بایست بیاید، مهلتی بایست تا خون شیر شد ! در زمان او دیگر نزدیک صد سال از عمر شعر فارسی میگذشت، گویندگانی چون رودکی و شهید بلخی و دقیقی آن را پرورده و بالنده کرده بودند. زبان فارسی به آن درجه از بلوغ و قوام رسیده بود که بتواند اثر بزرگی چون شاهنامه را در خود بگنجاند.
تلاشهای جنگی و سیاسی، به قصد احیاء استقلال و شخصیت ایران به کار برده شده و به ثمر نرسیده بود. فساد و ظلم دستگاه خلافت عباسی بقدر کافی بروز کرده و همه امیدها را از این سو فرو پژمرانده بود. داستانهای ملی ایران ترجمه و گردآوری شده و بر سرزبانها بود و شاعرانی چند نیز در آن طبع آزمایی کرده بودند. به طور کلی، نیاز ملّی برای ایجاد حماسۀ بزرگ ایران فراهم شده بود، و آنگاه بود که فردوسی پای به میان نهاد.
#دکتر
#محمد_علی_اسلامی_ندوشن
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
بخشی از متن سخنرانی
#چیستا_یثربی
در کنگره جهانی
#فردوسی_شناسی
درباره اهمیت زن و خانواده در شاهنامه و تاثیر زنان در تغییر سرنوشت جوامع
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
در کنگره جهانی
#فردوسی_شناسی
درباره اهمیت زن و خانواده در شاهنامه و تاثیر زنان در تغییر سرنوشت جوامع
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
کُرد در شاهنامه فردوسی :
فردوسی در داستان قیام کاوه آهنگر بر علیه ضحاک ماردوش به کُردها چنین اشاره میکند:
هنگامی که ضحاک ماردوش برای آرام کردن مارهای روی دوشهایش به پیروی از اهریمن دستور داد تا هر روز دو جوان ایرانی را بکشند و مغزسرهایشان را طعمه مارها کنند، در این هنگام دو آشپز ایرانی به نامهای ارمایل و گرمایل به زیرکی خود را به دربار رساندند و در آشپزخانه ضحاک مشغول کار شدند.
این دو نفر هر روز یکی از دو جوان را که رشید تر از دیگری بود رها میکردند و مغز سر دومی را با مغز سر گوسفندی میآمیختند و طعمه مارها میکردند. تا دست کم یکی از دو نفر را نجات داده باشند. جوان رشید رهایی یافته به کوهها پناه میبرد و در آنجا چوپانی پیشه میکرد و پنهانی روزگار میگذرانید.
فردوسی سپس میگوید:
(((خورشگر بدیشان بزی چند و میش؛ سپردی و صحرا نهادند پیش)))
(((کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد؛ که ز آباد ناید به دل برش یاد)))
یعنی از افزایش نسل این جوانان نژاده و رشید، جمعیت «کُرد» پدید آمد.
فردوسی از زبان کاوه آهنگر هنگام قیامش ضد ضحاک میگوید :
(((بپویید کاین مهتر آهرمنست؛ جهان آفرین را به دل دشمن است)))
(((همی رفت پیش اندرون مرد گُرد (زبانشناسان به کُرد تعبیر کردهاند و البته پهلوان)؛ جهانی برو انجمن شد نه خرد)))
که این اوج حضور کُردها در شاهنامه فردوسی است در داستان کاوه آهنگر و ضحاک است که بعد از قیام کاوه آهنگر و پیروزی در برابر ضحاک؛ فردوسی نژاد «کُرد» را از کاوه آهنگر میداند . که عمده این نژاد ساکن کوهستانهای غرب ایران شدند و با ازدیاد جمعیتشان متحد شدند و ضحاک را سرنگون کردند.
#کرد
#شاهنامه
#فردوسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
فردوسی در داستان قیام کاوه آهنگر بر علیه ضحاک ماردوش به کُردها چنین اشاره میکند:
هنگامی که ضحاک ماردوش برای آرام کردن مارهای روی دوشهایش به پیروی از اهریمن دستور داد تا هر روز دو جوان ایرانی را بکشند و مغزسرهایشان را طعمه مارها کنند، در این هنگام دو آشپز ایرانی به نامهای ارمایل و گرمایل به زیرکی خود را به دربار رساندند و در آشپزخانه ضحاک مشغول کار شدند.
این دو نفر هر روز یکی از دو جوان را که رشید تر از دیگری بود رها میکردند و مغز سر دومی را با مغز سر گوسفندی میآمیختند و طعمه مارها میکردند. تا دست کم یکی از دو نفر را نجات داده باشند. جوان رشید رهایی یافته به کوهها پناه میبرد و در آنجا چوپانی پیشه میکرد و پنهانی روزگار میگذرانید.
فردوسی سپس میگوید:
(((خورشگر بدیشان بزی چند و میش؛ سپردی و صحرا نهادند پیش)))
(((کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد؛ که ز آباد ناید به دل برش یاد)))
یعنی از افزایش نسل این جوانان نژاده و رشید، جمعیت «کُرد» پدید آمد.
فردوسی از زبان کاوه آهنگر هنگام قیامش ضد ضحاک میگوید :
(((بپویید کاین مهتر آهرمنست؛ جهان آفرین را به دل دشمن است)))
(((همی رفت پیش اندرون مرد گُرد (زبانشناسان به کُرد تعبیر کردهاند و البته پهلوان)؛ جهانی برو انجمن شد نه خرد)))
که این اوج حضور کُردها در شاهنامه فردوسی است در داستان کاوه آهنگر و ضحاک است که بعد از قیام کاوه آهنگر و پیروزی در برابر ضحاک؛ فردوسی نژاد «کُرد» را از کاوه آهنگر میداند . که عمده این نژاد ساکن کوهستانهای غرب ایران شدند و با ازدیاد جمعیتشان متحد شدند و ضحاک را سرنگون کردند.
#کرد
#شاهنامه
#فردوسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شاهنامه ی فردوسی یعنی امید و ادامه دادن.
یعنی نور بر اهریمن ظلمات ؛ چیره خواهد شد...
نوشتن شاهنامه یک #جهاد فردی و آگاهانه بود.
#امید
#فردوسی
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
#کتاب_خوانی
#کتاب
#کتاب_بزرگ_ایران
.
.
.
https://www.instagram.com/p/C5k3S6RuD7OQeKeC9-AD1u33L7SR1tC7JSwWRU0/?igsh=MWY4czNjOWk3ODJoYw==
یعنی نور بر اهریمن ظلمات ؛ چیره خواهد شد...
نوشتن شاهنامه یک #جهاد فردی و آگاهانه بود.
#امید
#فردوسی
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
#کتاب_خوانی
#کتاب
#کتاب_بزرگ_ایران
.
.
.
https://www.instagram.com/p/C5k3S6RuD7OQeKeC9-AD1u33L7SR1tC7JSwWRU0/?igsh=MWY4czNjOWk3ODJoYw==