دوستان؛فردا یکی از قصه های جایزه گرفته ام را خواهم خواند.
در
#پوستر بالا؛آدرس و ساعت اعلام شده است.
#باشگاه_دانشجویان
#خیابان_شانزده_آذر
#دانشگاه_تهران
#15.30بعداز ظهر
#ورود برای عموم آزاد است
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
در
#پوستر بالا؛آدرس و ساعت اعلام شده است.
#باشگاه_دانشجویان
#خیابان_شانزده_آذر
#دانشگاه_تهران
#15.30بعداز ظهر
#ورود برای عموم آزاد است
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
به دلیل استقبال شما عزیزان جان و دل و دانشجویان و هنر جویان قدیمم ؛ کلاس نمایشنامه نویسی من، ظرفیتش ساعتها پیش تمام ؛ و به کلاسهای اضافه کشیده شد....نمیدانم از نظر جسمی توان اداره ی چند کلاس در یک روز را دارم یا نه؟! هنوز در حال مشورت با خانواده هستم ؛ چون روزهای دیگر دانشگاههای دیگر و یا تمرین تاتر دارم....اگر توفیق باشد ؛ در خدمتتان خواهم بود...از این همه شور و شوق شما در شگفتم! و سپاسگزار....یاد اهواز افتادم و آن شور و حال.....یاد سه سال پیش ، کلاسهای فرهنگسرا و یا دانشگاه هنر ؛ سینماتاتر...، یاد لطف همیشگی شما به من...
دانشگاه تهران در حال طراحی پوستر جدیدی برای کلاس
#نمایشنامه_نویسی من است و شما را در جریان خواهد گذاشت....
البته باشوری که من ؛ معمولا سر کلاسهایم دارم ،حنجره برایم نمیماند....اما به قول رادی عزیز : دیگر چه نیازی به حنجره ات داری ؛ نترس!"شب روی سنگفرش خیس"....
#ارادت
#چیستایثربی
#دانشگاه_تهران
@chista_yasrebi
دانشگاه تهران در حال طراحی پوستر جدیدی برای کلاس
#نمایشنامه_نویسی من است و شما را در جریان خواهد گذاشت....
البته باشوری که من ؛ معمولا سر کلاسهایم دارم ،حنجره برایم نمیماند....اما به قول رادی عزیز : دیگر چه نیازی به حنجره ات داری ؛ نترس!"شب روی سنگفرش خیس"....
#ارادت
#چیستایثربی
#دانشگاه_تهران
@chista_yasrebi
اطلاعیه مهم
دوستان عزیزی که کلاسهای نمایشنامه نویسی مرا در
#دانشگاه_تهران ثبت نام کرده اند ؛ پنج شنبه؛ اولین جلسه ی کلاس در ساعت سه بعد از ظهر در محل "دانشگاه تهران" ؛ تشکیل میشود...
دیدنتان ؛ شادم میکند...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان عزیزی که کلاسهای نمایشنامه نویسی مرا در
#دانشگاه_تهران ثبت نام کرده اند ؛ پنج شنبه؛ اولین جلسه ی کلاس در ساعت سه بعد از ظهر در محل "دانشگاه تهران" ؛ تشکیل میشود...
دیدنتان ؛ شادم میکند...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
امروز
بعد از کلاس
#دانشگاه_تهران
#از_طرف_یکی_از_هنرجویان
که چهره اش یادم نیست.
الان با تلگرام فرستاد....
من امروز زنی را دیدم که مثل ماهی از دست آدم سر می خورد . یک چهره نداشت انگار چند چهره در هم فرو رفته بود و چند لایه مدام روی هم می لغزیدند . حتی صدایش هم یکی نبود . هر آن به شکلی در می آمد !!
عاقلی فرزانه بود و همان آن کودکی دیوانه .هر دو در او قد می کشیدند و هم زمان چند زن در او نفس می زدند ...
به تعداد شخصیت نمایشنامه هایی که خوانده بود
به تعداد آدم هایی که ساخته بود .
خودش هم مثل نامش معمای شیرینی بود .
آن زن تو نبودی چیستا ؟؟؟؟
معصومه امیرزاده
#چیستایثربی
بعد از کلاس دانشگاه تهران ؛این پیام به من رسید...از یکی از شاگردانم..که نمیدانم کدامیکی بود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بعد از کلاس
#دانشگاه_تهران
#از_طرف_یکی_از_هنرجویان
که چهره اش یادم نیست.
الان با تلگرام فرستاد....
من امروز زنی را دیدم که مثل ماهی از دست آدم سر می خورد . یک چهره نداشت انگار چند چهره در هم فرو رفته بود و چند لایه مدام روی هم می لغزیدند . حتی صدایش هم یکی نبود . هر آن به شکلی در می آمد !!
عاقلی فرزانه بود و همان آن کودکی دیوانه .هر دو در او قد می کشیدند و هم زمان چند زن در او نفس می زدند ...
به تعداد شخصیت نمایشنامه هایی که خوانده بود
به تعداد آدم هایی که ساخته بود .
خودش هم مثل نامش معمای شیرینی بود .
آن زن تو نبودی چیستا ؟؟؟؟
معصومه امیرزاده
#چیستایثربی
بعد از کلاس دانشگاه تهران ؛این پیام به من رسید...از یکی از شاگردانم..که نمیدانم کدامیکی بود
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
درددل کوتاه یکی از هنرجویان کلاس دیروز
#دانشگاه_تهران
چند سال پیش برای دیدن تاتری به کارگردانی خانم چیستا یثربی راهی تاتر شهر شدم، و با دسته گلی در دست و گذاشتن یادداشتی محبت امیز و ذکر شماره موبایلم در آن به تماشای تاتر نشستم و خوشحال از اینکه بعد از اتمام نمایش، دسته گل را تقدیم خانم یثربی بکنم و ذکر شماره موبایل برای ارتباط بین من و خانم عزیز، غافل از اینکه خانم عزیز آن شب بنا بدلایلی نیامده بودند و من ماندم با دسته گلی در دست و دلی انباشته از غم! بگذریم از اینکه چندین روز برای نوشتن یادداشت با خودم کلنجار رفتم که چگونه بنویسم که مزاج خانم عزیز خوش بیاید و از تمریناتم برای بیان جملاتم به خانم عزیز هنگام تقدیم دسته گل چیزی نمی گویم.....
بالاخره دیروز بعد از گذشت چندین سال که از اجرای آن تاتر میگذرد، توانستم حضوری خانم عزیز را ببینم آنهم در یک کلاس آموزشی که من شاگرد بودمو و او استاد
الکن هستم در بیان احساساتم موقع روبرو شدن با ایشان،
شادی و هیجان به بندبند وجودم ضربه میزد
واقعا که این دنیای به ظاهر گلو گشاد، چقدر کوچک است و رسیدن به آرزوها و خواسته های به ظاهر ناممکن، ممکن.
شاگرد شما منصوره یوردخانی
@chista_yasrebi
#دانشگاه_تهران
چند سال پیش برای دیدن تاتری به کارگردانی خانم چیستا یثربی راهی تاتر شهر شدم، و با دسته گلی در دست و گذاشتن یادداشتی محبت امیز و ذکر شماره موبایلم در آن به تماشای تاتر نشستم و خوشحال از اینکه بعد از اتمام نمایش، دسته گل را تقدیم خانم یثربی بکنم و ذکر شماره موبایل برای ارتباط بین من و خانم عزیز، غافل از اینکه خانم عزیز آن شب بنا بدلایلی نیامده بودند و من ماندم با دسته گلی در دست و دلی انباشته از غم! بگذریم از اینکه چندین روز برای نوشتن یادداشت با خودم کلنجار رفتم که چگونه بنویسم که مزاج خانم عزیز خوش بیاید و از تمریناتم برای بیان جملاتم به خانم عزیز هنگام تقدیم دسته گل چیزی نمی گویم.....
بالاخره دیروز بعد از گذشت چندین سال که از اجرای آن تاتر میگذرد، توانستم حضوری خانم عزیز را ببینم آنهم در یک کلاس آموزشی که من شاگرد بودمو و او استاد
الکن هستم در بیان احساساتم موقع روبرو شدن با ایشان،
شادی و هیجان به بندبند وجودم ضربه میزد
واقعا که این دنیای به ظاهر گلو گشاد، چقدر کوچک است و رسیدن به آرزوها و خواسته های به ظاهر ناممکن، ممکن.
شاگرد شما منصوره یوردخانی
@chista_yasrebi
جمعه
#هشت_دی_نودوشش
#افتتاح_کننده نمایش
نگو نیست ، بگو نمیبینم
کاری باایده ای زیبا
و سرشار از انرژیهای جوان
#تالار_مولوی
#دانشگاه_تهران
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#هشت_دی_نودوشش
#افتتاح_کننده نمایش
نگو نیست ، بگو نمیبینم
کاری باایده ای زیبا
و سرشار از انرژیهای جوان
#تالار_مولوی
#دانشگاه_تهران
#چیستایثربی
@chista_yasrebi