چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
#اگه_یه_روز_بری_سفر
#فرامرز_اصلانی
به یاد تمام خاطرات خوب و بی تکرار ، با فالورها و دوستانم در این پاییز سرد...
#دوستتان_دارم
#هر_کجا_که_باشم
#یا_نباشم
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#موسیقی_فرانسوی
#زیر_نویس_فارسی
#لارا_فابین
#ژوتم
#دوستت_دارم

از من، مجددا تقاضای موسیقی فرانسوی داشتید.لارا فابین چنان این ترانه را، با حس اجرا کرده است که مدتها پس از اجرای آن، گریه کرده است.....
#ترانه
#تقدیم_به_دوستانم
#در_فضای_مجازی_و
#واقعی
که دیگر زیاد فرقی ندارند......
#تقدیم_به_عاشقان
#دوستتان_دارم
#یکی_از_بهترین_اشعار
#و_حس_قوی_خواننده

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
.
#او_یکزن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی


حالا در روشنایی اتاق میدیدمش ؛ شاید اواسط دهه چهل زندگی اش بود ؛ ولی صورتش ؛ جوانتر به نظر میرسید...شال نازکش افتاد ؛ موهای فرفری بلند ؛ تا نزدیک کمرش...جوگندمی ؛ اما بیشترش ؛ خرمایی روشن ؛ تقریبا رنگ عسل ؛ رنگ موهای شهرام ...لبخند زد ؛ حس کردم تصویر چهل سالگی ام ؛ در آینه به من ؛ لبخند میزند ؛ شبیه من لبخند میزد...گفت: بچه مو ندیدی؟
گفتم : بچه ؟! گفت: یه دختر کوچیک بود! گفتم : نه...من بچه ای ندیدم !
شما کی هستین؟! گفت: من؟ مادرم ! یه روزی حامله شدم ؛ از یه هیولا!...

همون هیولاهایی که تو جنگل ؛ به آدم حمله میکنن ! حمله کرد...مطمین بودم بچه ی اونه ! باور نکردن ! آزمایش دادم ؛ باور کردن ؛ گفتن : بچه ی هیولا رو به دنیا بیار !

شیرش بده ؛ دوستش داشته باش ! من نمیخواستم؛ دستامو بستن ! حبسم کردن تو اتاق ته باغ ؛ که یه وقت نکشم بچه ی هیولا رو...یکی اومد ؛ نجاتم داد ؛ نمیدونم کی بود! ولی دیر شده بود...حالا باید؛ هردو میمردیم ؛ من و بچه هیولا.... خودمو از بالای اون تپه انداختم پایین !....

میشنوی؟! هیس!... صدای گریه ی بچه میاد! تو هم حتما میشنوی! میگن گریه میکرد؛ میگن صدای گریه هاش هنوز شبا ؛ تو تپه ها میپیچه ؛اون بچه؛ گرسنه ست؛ سردشه؛ خواب نداره...

روستاییا میترسن..از یه بچه ی گشنه ؛ که گریه میکنه و جیغ میکشه؛ تو تپه ها...

میترسن شبا از خونه شون بیرون بیان!
بچه م گشنه شه ؛ مادرشو میخواد ؛ بغل میخواد ؛ شیر میخواد! من که موندم...پس اون چی شد ؟ قرار بود با هم بریم...من و بچه هیولام....... با هم....تو میدونی بچه چی شد؟!

در خانه باز شد؛ زن خواست فرار کند؛ دیر شده بود.
شهرام گفت : مادر ! باز که اومدی اینجا؟ مگه دکتر نگفت باید استراحت کنی؟ زن روی زمین نشست و گفت: آخه برف اومد ؛ صدای گریه ی بچه شنیدم... گفتم ؛ حتما تو تپه ها سردشه...مادرشو میخواد ؛ تو قول دادی...تو بم قول دادی پیداش کنی؛ الان چند ساله! پس چرا نکردی؟ داد زد ؛ بلند شد و روی سینه ی شهرام کوبید ؛ چرا نکردی؟! چرا خواهرتو پیداش نکردی؟ تو دروغگویی ! تو قول دادی...شهرام سر مادرش را بوسید ؛ از بالای سر او به من نگاه کرد؛ به زن گفت: برات میارمش ؛ جاش امنه ؛ آرام باش ! زن گفت؛ صدای گریه ش میاد...

میگن یخ زده...حتما نمیتونه نفس بکشه ؛ باید بغلش کنم تا گرم شه؛ برو بیارش! الان !
فریاد زد: من بچه مو میخوام!

من گفتم: اگه صبحونه تونو بخورین؛ شهرام میره دنبال بچه ؛ شهرام گفت: آره مادر؛ تو یه چیزی بخور ! من زود برمیگردم !
زن نشست. سرش خم شد ؛ انگار مرده بود! آهسته زیر لب گفت: میگن دختر قشنگیه! شهرام در گوشم گفت : بعدا برات میگم ؛ مراقبش باش ! گفتم : کجا میری؟ گفت: یه نفرو بیارم ؛ تنها کسی که میتونه آرومش کنه ؛ گفتم : من به چیستا زنگ میزنم بیاد اینجا ؛ تنها میترسم ؛ گفت: باشه؛ ولی اون میدونه؛ گفتم: چیو میدونه؟ گفت: همه چیز رو...دو سال تو بیمارستان ؛ هر روز مادرمو میدید!

#او_یک_زن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی

#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی

برگرفته از پیج رسمی
#چیستایثربی
یثربی_چیستا-به لاتین-در
#اینستاگرام

دوستان ؛ این داستان
#خیرات است و
#صدقه.....


بفرمایید دهانتان را شیرین فرمایید....

لطفا اگر خواستید ؛ اسم نویسنده را حذف کنید؛ اسم خودتان یا هر کس ؛ حتی شیخ ملانصرالدین را روی آن بزنید و
#حتما در کانالها و پیجهایتان ؛ از آن با هر اسمی که دلتان خواست ؛ استفاده کنید و فقط یک صلوات برای جمیع #اموات بخوانید....قبول باشد..حاجت روا....

#چیستایثربی
#بنیاد_خیریه_تولید_داستان_نذری!!!!/#طنزچیستایی



#کانال_رسمی_چیستایثربی

@chista_yasrebi

#کانال_داستان_او_یکزن

@chista_2


برای کسانی که میخواهند ؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشد

و علاوه بر همه اینها .....

دوستداران واقعی رمانهای
#او_یک_زن
#پستچی
#شیداوصوفی
#معلم_پیانو

و......داستانهای دیگرم درپیچ اینستاگرام ؛ و آنها که سالهاست ؛ از کودکی نمایشها ؛ اشعار و داستانهایم را دنبال میکنند....

#دوستداران
سلام خانم جنیفر لوپز
من آناکارنینا نیستم
اسرار انجمن ارواح
آخرین پری کوچک دریایی
یک شب دیگر هم بمان سیلویا
زنی که تابستان گذشته رسید
چشمهایش میخندد
زنان مهتابی ؛ مرد آفتابی
دوستت دارم با صدای آهسته
هتل عروس
محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه!
گاردن پارتی در برف
اول تو بگو!
سرخ سوزان
شازده سلیم
از خواب تا مهتاب.....و.......




میدانید که
#دوستتان_دارم
#چیستا
@chista_yasrebi مرسی از وحیده رزمی عزیز _مرسی از تک تک شما که عشق را به صفحه و دل من آوردید_زبانم در صفحه از پاسخگویی به آن همه کامنت پر مهر ؛ قاصر است.تنها میتوانم بگویم
#دوستتان_دارم
#حالا و #همیشه
#Ti_Amo
#Dalida

#دوستتان_دارم
#دالیدا

تقدیم به فالورهای عزیزم و اعضای کانالم......
حمایت ؛ دلگرمی و دوستی راستینشان.....
دالیدا خواننده ی دوران پدرم در فرانسه و مورد علاقه ی او بود .
پدری که خیلی چیزها را یادم داد....

آزادگی را قبل از هنرمند بودن
و انسانیت و ایمان و توکل ؛ قبل از #زن_بودن

#چیستایثربی
@chista_yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi
لطف دوستان....
نام من روی برف دیش ماهواره ی خانه شان♡

#چیستایثربی
#دوستتان_دارم
هدیه ی
#ولنتاین زیبایی که امشب گرفتم.
ویدیویی از

#خواهران_مظفریان

که خیلی خوشحالم کرد.
به دلایلی...


تارا و سارای عزیز ،دلم هر روز ، با شما و دوستانی چون شما ،جشن عشق است.

دوستتان دارم

و این در برابر قلب پر محبت شما ، بسیار اندک است...

#دوستتان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
این عکس ؛ زمستان هزار و سیصد و نودو سه انداخته شده.درست چند روز قبل از اینکه اکانت اینستاگرام من ساخته شود!میدانید که قبل از آن، هیچ فعالیت مجازی نداشتم. کاری برای کسی کردم. پولی را برایش زنده کردم؛ یک‌گوشی معمولی هوشمند به من هدیه داد و دخترم،بی اجازه؛ این اکانت را ساخت و طفلکی بدجور توبیخ شد!

نه اینستاگرام میخواستم ؛ نه فضای مجازی.حتی پسوردم را فقط دخترم میدانست.
اما به دلیل درونگرایی زیاد ، و کلا نوع شخصیتم که از جماعت، گریزپاست،اولین برخورد شما برایم جالب بود.

نمیدانستید صفحه فیک است یا واقعا مالِ من است! آهسته می آمدید و اسم آثارم را در ادبیات ؛ تاتر و فیلمنامه میاوردید ؛ تا من تایید کنم خودمم...
و پیج واقعی است!

و این اولین برخورد نزدیک من ؛ با مخاطبم بود‌.

شاید برخی از شما؛ یادشان باشد‌‌‌‌

شاید شور نوشتن رمان#پستچی یادتان باشد.

همیشه سعی کردم روی #عشق ؛ #آگاهی و #زندگی غنی تاکید کنم.
چیزهایی که به آن اعتقاد دارم.
شما کمک کردید این کار را اینجا هم بکنم!
این شال عکس، بعدها توسط یک‌نفر قیچی و ریز ریز شد. عبایی که تنم است، همان سال به کسی بخشیدم.از رنگش خوشش میامد؛
و من عاشق هم سلیقه ها در لباس هستم.همانجا در خیابان در آوردم و به او دادم.
عینکی که چشمم است ؛ روی صحنه تاتر شکست
و دیگر با جوش دادن هم درست نشد؛ روی صورتم کج میایستاد
و اصلا نمیدانم کجاست

اما شما هستید!
من هستم ؛
و هیچکس نمی تواند ما را از هم جدا کند.

چون من هم نوشتن را دوست دارم ؛ هم شما را.

این را همه میدانند!
من زنده نیستم که زندگی کنم،
زنده ام ؛ چون حتما دلیلی داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ دلیلی که نمیدانم!
وگرنه بعد از کوچ استادم ؛ دکتر#قیصر_امین_پور ؛ دیگر اصلا دلم نمیخواست زنده باشم‌ و هر کاری به عقلم رسید کردم که نباشم.

اما قسمت این بود که باشم؛
برایتان بنویسم،
گاهی مادر بیمارم را ببینم ؛
و اگر میتوانم برایش کار کوچکی کنم.
‌و از خیلی چیزها ؛ مثل واژگونه شدن ارزشها رنج بکشم.

هر جا که باشم ؛ هر جا که بروم ؛ یا برده شوم؛
ارزشهای من تغییر نمیکنند.

دنیا برای #الفت و تماشای زیبایی آفریده شده است ؛ و اگر زیبایی را نمیبینیم ؛ دلیل نمیشود که نیست!
دنبالش میگردیم...
ماجراجویی برای کشف خوبیها را دوست دارم.
نوشتن برای شما و غذا پختن با دستپخت افتضاحم را برای دلبر بانوی کوچک،دوست دارم؛

و شکر میکنم دخترم به حرفم گوش نداد و اکانتم را پاک نکرد.
و شکر میکنم امروز هم در جواب خواسته من،این کار را نکرد.

چون شما هستید!

و هیچ چیز به اندازه ی شما واقعی و اصیل نیست
#دوستتان_دارم

#چیستا_یثربی
https://www.instagram.com/p/ClPZIfxr9PT/?igshid=ZTA1ZTQyMGU=