چیستایثربی کانال رسمی
6.61K subscribers
6.04K photos
1.27K videos
56 files
2.12K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داشت_یادم_میامد#داستان
#قسمت_سوم#چیستایثربی
او را خیلی دور به یاد میاوردم،پسری رنگ پریده و لاغر،که از دوردستها مرا نگاه میکرد.گاهی فکر میکردم اشتباه میکنم!حتی شک کرده بودم که پدرم به او پول داده که همیشه مراقبم باشد!نگاههای طولانی،خیره،پر حسرت و پر از آرزوهای سرکوب شده ی یک پسر بچه در آن سن، که باید کناردست پدرش کودها را درباغچه ما پخش میکرد و من با لباس صورتی احمقانه ام بازی میکردم و ادای گریه در میاوردم.
"دختره اینجا نشسته ،تنها نشسته، گریه میکنه...بی آنکه دلیلی در آن زمان ،برای گریه داشته باشم!گفت:یادت اومد منو؟داشت کم کم یادم میآمد،سه سال بعدش انقلاب شد ، بعد جنگ و بعد نفرین جداییها مثل طاعونی مسری، به خانه ی ماهجوم اورد..و بعد ، بعد..؟ بعدی نداشت.همیشه همین بود.همیشه روز به روز زندگی کردیم تابه امروز که آنجا نشسته بودم.کاری که
همه ی مردم من میکردند!همیشه عادت میکردیم،به بدبختی.به جنگ.به چشم انداز مه آلود،به ذره ذره مردن!
گفت:این وقت شب،تو این بیمارستان پرت؟!
خونه شما از اینجاخیلی دوره،خدا بد نده!گفتم :بد و خوبش میگذره.گفت: نه!بعضی چیزانمیگذره.
زنمو دیدی؟مریضه،همسایه ها میگن جن رفته توتنش! اونم میافته به جونشون، هر شب همین بساطه،دعوا و کتک کاری !گفتم:خب مریضه،تو بیمارستان عمومی چکارمیکنه؟گفت:میخوای به همه بگم، زنم روانیه؟اینجا،دو تا آمپول میزنن،موقتا ساکتش میکنن.آشناست دکتر اینجا...
بیمارستان روانی براش پرونده درست میکنن،دیگه آبرو برامون نمیمونه!گفتم: اینطوری خوب نمیشه،گفت:بالاخره میمیریم،تموم میشه!نگاهش کردم،افسرده به نظر میرسید.گفتم:الان که باید وضعتون خوب باشه.
یادمه اول انقلاب از پدرم شنیدم که پدرتون تو کمیته،شغل مهمی گرفته! گفت:وضع خوب که فقط پول نیست.من سه تا کارخونه دارم الان،بایه پست مهم دولتی که...ولش!
حاضر بودم همه چیزمو بدم، زنم خوب شه.گفتم:همه حاضرن همین کارو کنن،ولی ممکنه پولم نداشته باشن.گفت:شما که همیشه وضعتون خوب بوده!گفتم:مطمئن نباشید!پرستار وارد شد،مرد،بی اختیار بلند شد.پرستار در گوشش،زمزمه ای کرد.
رنگ از روی مرد پرید،به طرف اتاق قرنطینه رفت،پدر،از اتاق دکتر بیرون آمد.گفت:من تسویه کنم بریم ،گفتم:پس داداش؟ گفت:بهوش آمده،داره میاد.دکتر به چند تامورد شک کرده،آزمایش نوشته.حالا بعد...
صدای جیغی از اتاق قرنطینه،بلند شد:
زن دادمیزد:من پیغمبرتونم ،خفه شید!
پدرم گفت:چه وحشتناک بوداین صدا!گفتم:مریضه دیگه!گفت:اینم که توهم زده!
پرستاری گفت:یه روز پیغمبره، یه روز شمر و یزید!میگه امام حسینو من کشتم!دارم بزنید !پدرم گفت:خدا به خانواده ش صبر بده#ادامه

https://www.instagram.com/p/BnAWSd9H0NqB-LbOyk2sRywuHT8I66-xajUgq80/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=bdbxvtk3i2jw
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داشت_یادم_میامد #قسمت_چهارم #چیستایثربی#داستان#قصه
پدرم داشت باحسابداری تسویه میکرد که دراتاق قرنطینه،سراسیمه باز شد ومرد یاهمان کریم،باحالتی آشفته وموی پریشان ازاتاق بیرون دوید وبه سمت اتاق دکتررفت.در راه برای یک لحظه نگاه او وپدرم به هم گره خورد،رنگ کریم دوباره پرید،اما پدرم سرخ شد!بیشتر حالت برافروختگی وخشم بود!کریم،سریع به داخل اتاق دکتررفت،حتی لحظه ای نایستاد!سلام نداد،سری هم خم نکرد!پدرم گفت:میشناسیش؟گفتم:خودشو معرفی کرد،گفت بچه باغبون ما بوده!یکم یادم میاد...گفت:اونوقت نباید یه سلام بده؟گفتم:خب به نظرخودش،نه لابد!گفت،الان سه تاکارخونه داره،شغل مهمی هم داره!نمیدونم چه کاره ست!ولی حتما خودشو الان،خیلی ازما،بالاتر میدونه،انتظار داره شما اول سلام بدید!پدرم گفت:پسره احمق،هنوز همونجوری بیفکر مونده!
مریض اونه اینجور دادمیزنه؟گفتم:چرا بهش گفتین احمق؟شما که فحش نمیدین!گفت:خب هیچی!گفتم:نه جدی،چرا؟گفت:بعضی چیزا بهتره که هیچوقت به زبون نیاد دخترم،چون وقتی به زبون میاد،هم قبحش میریزه،هم خاطراتشم باهاش میاد!و وقتی خاطراتش میاد،دردشم باهاش میاد!هنوز جمله ی پدرم تمام نشده بود که کریم،از اتاق دکتر بیرون آمد وگفت:پس پسرت غشیه!آره ارباب؟وارث عزیزدردونه ت؟وخندید...خنده ای بلند و هیستریک!پدرم نگاهش نکرد،فقط گفت:فشارش افتاده،به توچه ربطی داره؟برای چی رفتی ازدکتر سوال کردی؟گفت:من بادکتر،کارشخصی داشتم،آشنامه!آقازاده تو،اونجا دیدم!پدرگفت:نمیخوام باهات حرف بزنم،تو انقدربی ادبی که سلام دادن به بزرگتر رو بلد نیستی!کریم گفت:توچی؟شب عید،بیرون کردن کوچیکتر رو خوب بلدی؟چه جوری منو از اون خونه کوفتی انداختی بیرون؟اونم شب عید؟عیدی که برف میومد!حتی لباسایی هم که واسه عید،برام گرفته بودی،ازم پس گرفتی!پدرم گفت:دهن منوبازنکن،خودت میدونی چرا!
کریم گفت:بابامو نگه داشتی،گفتی تو بمون،ولی پسرت دیگه حق نداره پاشوتوخونه من بذاره!بابامم قهر کردباهات، ولت کرد!نه به بابام چیزی گفتی،نه به من!خب برای چی مرد حسابی؟چرا مارو بیرون کردی؟امیدوارم بدترین بلاها سرخودت و خونواده ت بیاد،امیدوارم پسرت به درک اسفل واصل شه!پدرم لبش را گزید،آرام گفت:گفتم دهن منو بازنکن پسر!
تو بهتر ازمن وهرکس دیگه ای میدونی چرا تویکی رو انداختم بیرون!کریم باخشم گفت: من بچه بودم!
پدرم گفت:شونزده ساله،بچه نیست!و تازه اگرهم بچه ست،کار خلاف میکنه،باید ادب شه!بچه بی تربیت باید ادب شه!صدای جیغ زن کریم،فضا راپرکرد:"مگه نمیگم یه برگه بیارید،بنویسید،آیه داره نازل میشه!خدا...زود!"
کریم لحظه ای چشمانش را بست وگفت:خدا به دادم برس... #ادامه_دارد

https://www.instagram.com/p/BncO_LGnM1h/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=4hvzwizgrxe3
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
#داشت_یادم_میامد #قسمت5#چیستایثربی#رستاک
برادرم، ازاتاق بیرون آمد.پدرم باعتاب به او گفت:به این‌مرد، چی گفتی؟برادرم گفت:چیزی نگفتم!دکتر باش حرف میزد.من‌نشنیدم‌ همه شو!درباره من نبود! درباره...کریم وسط حرفش پریدوگفت:خب حالا گیریم،دکتر به من همه چیز رو گفته باشه،من پول مطب این دکتر رو میدم،این دکتر رو بابیمارستانش میخرم!من تورو با پسرتو ،بچه هاتو ، زنت...پدرم ناگهان درگوش کریم نواخت!تاحالا پدرم راچنین عصبانی ندیده بودم!گفت:یه بار دیگه جرات کن و اینجوری جلوی من‌حرف بزن!کریم به طرف پدر،حمله کرد،جیغ زدم!زن از قرنطینه دادزد: بگوچکار کردی!تمام گناهات رو بنویس!بعد ازخدا،طلب بخشش کن، توبه کن مرد!من پیغمبرتم، شاید خدا ببخشدت!
دکتر سراسیمه از اتاق بیرون دوید وگفت:چی شده؟!باز خواهرته!مگه آمپولا اثر نکرد؟چرا باز جیغ میزنه؟رییس بیمارستان صداشو بشنوه،تمومه ها! ما این‌موارد رو باید ارجاع بدیم !
خواهر؟!این زن،خواهر کریم بود؟کریم دستپاچه شد،پدرم گفت:موقعی که خونه مابودی،خواهر نداشتی!کریم گفت:به شماچه؟به دکترگفت:دکتر ساکتش کن!من دارم دیوونه میشم!هرچهار نفرمان بی اختیار نشستیم.من،برادرم،پدرم وکریم.پرستارها به ما خیره نگاه میکردند.انگار دیگر هیچ کدام،جان حرف زدن نداشتیم.پس آن زن، همسرکریم نبود؟خواهرش بود و برای اینکه آبروی خواهرش نرود،حاضرشده بود او را زن خود معرفی کند،تا کسی نفهمد خواهرش،بیمار است؟این‌حس من بود.
انگار میخواست راز خواهر بیمارش را هیچکس نداند... زن، وحشیانه فریاد میزد،چیزی نگذشت که پرستاری سراسیمه وارد شدوبه دکترگفت:
آقای دکتر،چندتا مامورگشت اومدن،کارتون دارن!دکتر نفس زنان گفت:بگید مریض بدحال داره،نمیتونه!به داخل اتاقش دویدوگفت:بگید اصلا‌نمیشه بیان‌تومطب!مامورین گشت واردشدند،سه نفربودند.مسول پیشخوان گفت:برادرا،اینجا بیمارستانه!بااسلحه؟نمیشه که!
گفتند:دنبال کسی هستیم!به ماخبر دادن‌اومده اینجا! یه معتاد فراریه، به طرف بیمارستان اومده،دیدنش!مواد،همراهش داره و مسلحه!باید ببینیم اینجاست؟کریم رویش رابه طرف دیوار برگرداند،صدای خواهرش از اتاق، بلند شد:مومنان من آمدن؟بگید سجده کنن،توبه کنن!یکی از برادرای گشت گفت:این صدا آشناست!دیگری گفت:نکنه همون دختره ست که...!و هرسه تایشان به ما نگاه کردند.فقط نگاه کریم به سمت دیواربود،یکی از آنهاکریم را شناخت!گفت:مگه نگفتیم خواهرتو از وسط خیابون جمع کن!بازمیخوای کتک بخوره؟دفعه پیش که اومد،تمام تنش کبود بود!ایندفعه ببینیمش حبسش میکنیم!این مزخرفات چیه میگه؟جاش توزندانه!موهای کریم روی صورتش ریخته بود،مثل یک بچه ی ترسیده‌ شانزده ساله!#ادامه

https://www.instagram.com/p/BnlnsRsgCgt/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1ox802sniudzg
#داشت_یادم_میامد #قسمت_۶ #چیستایثربی#داستان
چندلحظه سکوت بود،شایدگشت منتظر بود،تاببیند کدام یک ازما زودترواکنشی نشان میدهیم، بالاخره این پدرم بود که واکنشی نشان داد وگفت:ببخشید آقا اینجا بیمارستانه!گفت:آقا نه،برادر!پدرگفت:ببخشید حاج آقابرادر،اینجا بیمارستانه،الان همه مریضامیترسن،وقتی ببینن شما باتفنگ واسلحه وارد شدید!مطمئن باشید اینجا، آدم معتادی نیست ،ولی اگرم اومده باشه،خب بیمارستان حراست داره، میشه این مساله رو تو دفتر مدیربیمارستان رفع ورجوع کرد!به نظرم اینکه شما سرخود،وارد اورژانس شدید... مامور گشت نگذاشت حرف پدرم تمام شود وگفت:شما چیکاره اید؟مریضتون کیه؟پدرم گفت:ببخشید؟چه ربطی داره؟!گفت:نه میخوام بدونم شما چیکاره ای؟شغلت چیه؟کریم در چشمهای مامورخیره شد وگفت: هر کی اومده بیمارستان ،لابد مریض داره!باید شغلشم به شماتوضیح بده؟! گشت گفت:شغل تو رو میدونم برادر،شغل این حاج آقارو نمیدونم!پدرم گفت:من هنوز حاجی نشدم!مامور گشت گفت:کارت شناسایی؟پدرم کارتی را ازجیبش درآورد وگفت:من نمیفهمم،آخه به من میاد یه معتادفراری باشم؟مامور گشت گفت: شما داری باما بحث میکنی!شاید داری چیزی رو پنهان میکنی!مریضت کیه؟پدرم گفت:پسرمو آوردم،الانم خوبه!گشت گفت: کجاست؟چشه؟گفت:الان سر پاست،همینجاست. یه کم ضعف داشت،مامور گشت گفت:چرا؟معتاده؟پدرم باخشم گفت:نه برادر، چه حرفیه؟!کریم از کوره در رفت وگفت:این سوالا چیه؟ من این آقارو میشناسم،خانواده محترمی ان. ایشون رئیس بانکه،پسرشم سالمه، فقط فشارش افتاده بود.آخه این چه طرز حرف زدن بامردمه؟ یه کم شرم کنین! مامور گفت:توباخواهرت شرم نمیکنی؟کریم گفت:اولا تو نه،شما!
کی میخواین ادب یادبگیرین!ابعدم اگه خواهر من مریضه،دلیل نمیشه به همه ما توهین کنی!پدرمن،همکار شمابوده!گفت:بوده، الان که نیست!کریم با خشم گفت:اگه شما وادارش نمیکردید که!...مامور ادامه داد:ببین بحثای خصوصی ماجداست،مافعلا برای ماموریت اینجاییم، اگه پدرتو ازمادلخوره ،یعنی از حاجی سرهنگ،دلخوره!ماجوابگو نیستیم.اونا دوتا حاجی ان وباهم حلش میکنن، دوتا پیرمرد عاقل! .
امادرمورد خواهرت،گفتم مواظبش باش،دیگه تو خیابون نبینیمش!میدونی که جای اینجور آدما تو دیوونه خونه ست!دیوونه خونه نشد، زندان،انتخاب کن!
.
پدرم گفت:این چه طرز حرف زدنه با فامیل بیمار؟خواهر ایشون هربیماری که داشته باشه،برادرش داره سعی میکنه که درمانش کنه!بعضی ازبیماریها آسون نیستن،ممکنه سالها طول بکشه تاخوب شن،وقتی که بیمار فرارمیکنه،برادرش که نمیتونه بهش زنجیر ببنده ازصبح تاشب!مامور گشت گفت:شما دارین از هم دفاع میکنید!چرا؟همو میشناسید؟!#ادامه

https://www.instagram.com/p/Bn1pJ_zFvIc/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1e0fqyqj0mqkq
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
به عقب نگاه نکنید
مثل زن لوط به سنگ بدل میشوید
چون گذشته دیگر برنمیگردد
فقط به جلو
فقط به افق
حتی اگر پشت مه ، پنهان باشد
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستا_وان
بازی تاتری
#کیت_بلانشت
بر صحنه

در کشورهای پیشرفته ، زنان‌کارآمد ،مدیریت تاتر کشور را بعهده دارند. جامعه ، حکومت ؛
و دولت‌ ، بیدلیل بر ضد آنها نیست !

کیت بلانشت ،مدیر تاتر کشورش ،‌استرالیاست.
@chista_1
#چیستا_وان
از این‌ طرفها که میگذری ،
دستمالی را که در آن گریه کردی ،
باقی بگذار !

میخواهم‌ در آن گل بکارم ...

When you pass around here;
Leave the napkin which you cried in;


I want to plant a flower in it...

شعری از
#چیستا_یثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
#چیستایثربی

@chista_yasrebi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#عروسک_قصه_من
شعر
#ایرج_جنتی_عطایی
موسیقی :
#بابک_بیات
خواننده :
#داریوش_اقبالی
#داریوش
یکی از بهترین ترانه های ایرانی
برگرفته از اینستاگرام رسمی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
هیچوقت دلم‌نمیخواد ،
تو رو از اول شروع کنم...

دنیا پر از آدمه ،
و قطعا کسی که از دنیای من ،
میره بیرون ،
قفل درو عوض میکنم ...

دیگه راهی به اتاق قلب من نداره

#چیستایثربی
@chista_yasrebi
مردم همیشه سه دسته بودند.
همیشه هم ، سه دسته خواهند بود.



دسته ی اول منتظر مینشینند ببینند چه میشود.

دسته ی دوم ، نه منتظر مینشینند ، نه کاری میکنند...
در خیالات یا گذشته ها زندگی میکنند


تاریخ را فقط ، جمع کوچکی به نام دسته ی سوم میسازند.

گروهی که عمل میکنند ، یاری رساندن بلدند ، آنها به راحتی تسلیم پیشآمدها نمیشوند.

آنها پیشامدهای جدید میسازند.

تازگیها مردم شناسان متوجه شدند
دسته ی چهارمی هم شکل گرفته و به شدت مسری است ،
کسانی که از رودخانه ی اشکهای مردم ،ماهی میگیرند و کباب میکنند و میخورند!و چاق و فربه که شدند ،همان ماهیها را به خود مردم میفروشند!
ماهیهای اشک خون آلود مردم بی پناه را !


#چیستایثربی
@chista_yasrebi
سعید لیلاز، فعال اصلاح‌طلب، چند هفته قبل طی صحبت‌هایی گفته بود:

«اختیاراتی که آقای خامنه‌ای به روحانی و سران سه قوه داده اگر به چوب داده بود تا الان یک کاری کرده بودند !»

مشرق نیوز

@chista_yasrebi
ظاهرا کشته شدن سلبریتیهای
#مسلمان اینستاگرام باعکسهای خاص و فالورهای چند میلیونی،دومین کشته خودرا بعداز مدل پاکستانی گرفت،تاره /تارا فارس،با۲.۵ م فالور دیشب در بغداد با گلوله کشته شد!
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
مردم همیشه سه دسته بودند.
همیشه هم ، سه دسته خواهند بود.



دسته ی اول منتظر مینشینند ببینند چه میشود.

دسته ی دوم ، نه منتظر مینشینند ، نه کاری میکنند...
در خیالات یا گذشته ها زندگی میکنند


تاریخ را فقط ، جمع کوچکی به نام دسته ی سوم میسازند.

گروهی که عمل میکنند ، یاری رساندن بلدند ، آنها به راحتی تسلیم پیشآمدها نمیشوند.

آنها پیشامدهای جدید میسازند.

تازگیها مردم شناسان متوجه شدند
دسته ی چهارمی هم شکل گرفته و به شدت مسری است ،
کسانی که از رودخانه ی اشکهای مردم ،ماهی میگیرند و کباب میکنند و میخورند!و چاق و فربه که شدند ،همان ماهیها را به خود مردم میفروشند!
ماهیهای اشک خون آلود مردم بی پناه را !


#چیستایثربی
@chista_yasrebi
تاتر را اشرافی کردند!!!!بزودی با حذف کامل تاتر از سمت خانواده ها مواجهیم
تجارت و سرمایه سالاری در‌تاتر بیداد میکند.



دارایی در خبرگزاری مهر نوشت :این روزها با وجود شرایط اقتصادی کشور، برخی گروه های تئاتری با تعیین بهای بلیت نامتعارف برای آثارشان، تئاتر را از سبد خانواده ها حذف می‌کنند.

این روزها تئاتر ایران شاهد شکل گیری جریانی است که چرخه تولید و اجرا را به سمت و سوی تجاری صرف سوق داده است؛ جریانی که نشأت گرفته از رشد بی مهابای تولید آثار تجاری با حضور بازیگران چهره و یا به اصطلاح «سلبریتی ها» است.

هنوز مدت زمان زیادی از حواشی مطرح شده درباره احتمال تعیین بهای بلیت ۲۵۰ هزار تومانی برای نمایش موزیکال «بینوایان» حسین پارسایی و تکذیب وی، نگذشته است که سایت فروش بلیت، بهای بلیت نمایش «می سی سی پی نشسته می میرد» به کارگردانی همایون غنی زاده را تا سقف ۲۰۰ هزار تومان تعیین کرده است.

طبق اعلام سایت ایران کنسرت، بهای بلیت های این اثر نمایشی که قرار است در تالار وحدت روی صحنه برود، به ترتیب از بالکن ۳ تالار تا طبقه همکف و ردیف های جلو ۷۰، ۹۰، ۱۲۰، ۱۸۰، ۱۹۰ و ۲۰۰ هزار تومان تعیین شده است. این در حالی است که نمایش «می سی سی پی نشسته می میرد» در مهر تا آذر سال ۹۵ با بهای بلیت ۲۵ تا ۷۰ هزار تومان در همین تالار وحدت روی صحنه رفته بود که در همان سال هم تعیین این بهای بلیت غیرمتعارف بود.

سال گذشته نیز نمایش موزیکال «الیور توئیست» به کارگردانی حسین پارسایی با بهای بلیت ۴۰ تا ۹۵ هزار تومان در تالار وحدت روی صحنه رفت و حتی بحث بازار سیاه بلیت نیز برای این نمایش شکل گرفت.

نکته قابل تأمل درباره نحوه تعیین بهای بلیت تئاتر این است که ساز و کار قانونی و مشخصی از سوی اداره کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی تئاتر وجود ندارد و برخی گروه های نمایشی بنا به محاسبات و توجیهات خود بهای بلیت را تعیین می کنند.

تالار وحدت به عنوان یکی از مهمترین مکان های فرهنگی و هنری ایران طی سال های اخیر با روندی که پیش رو قرار داده علاوه بر میزبانی برنامه های تبلیغاتی فروش خودرو و لوازم آرایشی، تبدیل به مکانی برای اجرای نمایش های تجاری با بهای بلیت بالا شده و مدیران این مجموعه که از زیرمجموعه معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است نیز از این روند راضی هستند.

اینکه در شرایط سخت اقتصادی موجود، کارگردان های برخی آثار نمایشی مدعی بالا بودن هزینه ها و دستمزد بازیگران می شوند بحثی است که تنها در قالب یک توجیه باقی می ماند زیرا با شفاف سازی میزان هزینه تولید این آثار و فروشی که نصیب شان می شود، می توان به سودی که نصیب کارگردان، سالن میزبان و همچنین سایت فروش می شود، پی برد.

در شرایط سخت اقتصادی که اقشار مختلف جامعه درگیر آن هستند و در حالی که فعالیت های فرهنگی و هنری می تواند روحیه جامعه را ترمیم کند، تصمیم گیری سلیقه ای برخی هنرمندان و سالن های تئاتری و از سوی دیگر منفعل بودن مدیریت و متولی تئاتر باعث شده تا تئاتر تبدیل به کالایی اشرافی آن هم در یکی از سخت ترین شرایط مالی جامعه طی سال های اخیر شود.

این رفتار در حالی اتفاق می افتد که برخی هنرمندان و گروه های موسیقی برای همراهی هر چه بیشتر با اقشار مختلف جامعه تصمیم به پایین آوردن بهای بلیت خود کرده اند و در عرصه سینما نیز برخی سینماداران و یا صاحبان فیلم ها تصمیم به پایین آوردن قیمت بلیت هایشان کرده اند تا مردم ناگزیر به حذف هنر از سبد خانوار خود نشوند.

خبرگزاری مهر

@chista_yasrebi
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
دوستت دارم های من
کوچکند ،

قل میخورند
زیر دست و پای مردم ،

گم میشوند...



مثل سکه های پول خرد
با آن هیچ قلبی را نمیتوان صاحب شد ...


اما تو آنقدر مهربانی

که بی هیچ کلام " دوستت دارم " ،
"دوستم داری " ...
#چیستایثربی

#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi