چیستایثربی کانال رسمی
6.39K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
میدونین الان که یکم از کامنتاتونو خوندم متوجه شدم مردم ایران خیلی دلسوزن اما نمیدونن چه جوری احساسشونو بیان کنن فک نمیکنن شاید بعضی سوالات و یادآوری بعضی اشتباهات واسه شما که الان خیلی سال ها ازش میگذره سخته ...بعضی موقع ها ما آدم ها به خودمون این اجازه رو میدیم که واسه بقیه دادگاه تشکیل بدیم و اتفاقا خودمونم قاضی میشیم و حکمم صادر میکنیم اما وقتی به خودمون میرسیم میبینیم خیلی وقتا خیلی جاها تصمیم ها و اشتباه های بزرگتری رو انجام دادیم اما به روی خودمونم نیاوردیم خیلی بده که فقط بقیه رو قضاوت کنیم و خودمون ...... ! یکی از ویژگی های خوب شما صادقانه نوشتن ! شاید خیلی ها فک کنن که به دلیل خصوصی بودن بعضی چیز ها شما دروغ نوشتین اما من حالا متوجه شدم که شما به هیچ وجه دروغ نمیگین بلکه به صورت ماهرانه با کلمات بازی میکنید خیلی از این ویژگی شما خوشم اومد اینو وقتی متوجه شدم که ریحانه ازتون درخواست کرده بود که بگین مرده تا مردم بدگویی نکنن اما شما جسورانه با کلمات بازی کردینو گفتین در بین ما نیست و برای آرامش روحش دعا کنین یعنی خارج از کشور و هر روز روحش آزرده خاطر و قرص میخوره! و بالاخره به نظرم برترین و برجسته ترین ویژگی شما که همه رو غافلگیر کرد ......جسورانه نوشتن قصه عشقتونه که اینروزا خیلی ها ازش فرار میکنن اما شما با نوشتن قصه واقعی زندگی خودتون به قول حاج علی نوشتن ماه پیشونی دودی در تنور ! با وجود سوختن در آتیش تنور و قضاوت های بی مورد دیگران ادامه دادین و کوتاه نیامدین انشاالله با توکل بر خدا بهترین تصمیم رو بگیرین و از تنور بیرون بیاین....من نوشتن بلد نیستم اما دوست داشتم اینو بهتون بگم ببخشید دیگه قطعا.دوستتون دارم زیاد....
از
#خوانندگان_پستچی
#پستچی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
سارا جان
نوشتن بخشی از زندگیت خیلی سخته.به خصوص اگه هنوز درگیرش باشی......اولش فکر نمیکردم به این سختی باشه.من داستانای زیادی نوشتم که از داستان زندگی خودم الهام گرفتم.مثل
#سلام_خانم_جنیفر_لوپز
#من_آناکارنینا_نیستم
#اسرار_انجمن_ارواح
#جمعه_ها_از_عشق_میمیرند
و.....
اما این یکی.......
#پستچی
نمیدونم چرا مردم برای خانواده من کامنت میذارن.چرا رعایت نمیکنن که این زندگی منه.نه اونا.حتی زندگی دخترم نیست و به اون ربطی پیدا نمیکنه!
چرا به اداره ی پست میرن
چرا اداره حاج علی به من اخطار داده که کسی یه عکس قدیمیشو پیدا کرده و اگه هویتش لو بره ، من مقصرم....

من فقط خواستم در قالی یک رمان عاشقانه و اجتماعی#اعترافی با زبان
#شاعرانه ی خودم با مردم و مخاطبام درد دل کنم.چرا مردم دارن کاری میکنن که علی دوباره بره و ناپدید شه؟
تجسس تو صفحه ی خانواده من برای چیه؟ هر کسی از این به بعد در صفحه ی خانواده م ببینم ، قطعا بلاک میشه....
و چرا مردم اصرار دارن عکس علی را ببینن.متوجه نیستن چه شغلی داره؟؟؟؟
بله..تو درست میگی.من هرگز دروغ نگفتم.حتی از نظر روحی خودمو همسر ایشون میدونم که تو قسمت بیست و نه مجبور شدم بگم ازدواج کردیم.....ازدواج فقط خواندن یک صیغه نیست.بله گفتن دو دل به همه که ما سالها پیش این بله را به هم گفتیم.اشتباه من ، ازدواجم بود و اشتباه اون فرارش از هیجانات یک دختر کمی متفاوت و نویسنده.....حالا کمی دیره...خیلی دیره..ولی دست کم ؛ هر دو به اشتباهاتمون پی بردیم......
مردم باید به ما فرصت بدن....نه اینکه با ورود به حریم خصوصی زندگی اقوامم مثل دختر من یا ریحانه ، بدتر جو روحی ما را متشنج کنند....من هر روز به صفحه ی خانوا ده ام سر میزنم و واقعا چهره های مشترک را بلاک خواهم کرد......کار درستی نیست کسب اطلاعات درباره من ، از طریق دوست شدن با خانواده ام.....که من هرگز رازهایم را به خانواده نگفته ام.در کتابهایم نوشته ام و مینویسم.....
در این قصه به جز دو تاریخ و اسم یک جشنواره دانش آموزی که مهم هم نبود ، هچ چیز را تغییر ندادم.اگر گفتم بله کنار علی هستم ؛ آنموقع قرار نبود پست صفری در کار باشد و من همه چیز را به این عریانی اعتراف کنم.اجازه نداشتم و اجازه گرفتم.من به مردم اعتماد کردم و امیدوارم این اعتماد دو طرفه باشد.علی در همشهری جوان راست گفته است :
چیستا ؛ خودش را دوست ندارد
شاید اگر خودم را دوست داشتم ، امروز حالم بهتر بود......
مرسی که برایم در تلگرام ، صادقانه پیام دادی....من هم سعی کردم صادقانه جوابت را بدهم..گرچه نمیشناسمت.اما میدانم تو هم یکی از هزارانی که مخاطب پستچی هستی و نگران حال من در این روزهای سخت .....قربانت.چیستا
#چیستایثربی
@chista_yasrebi




🙊🙊🙊🙊🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈
دوستان عزیزم
و
#خوانندگان_پستچی
از این سو و آن سو میشنوم که عده ای معتقدند من داستان عشق دو نفر دیگر را در بوسنی ! از آن خود کرده ام یا کتابم شبیه یک کتاب خارجی است که حتی اصل آن را به من نشان نمی دهند که ببینم آن هم پستچی دارد که دانشگاه را رها میکند و رزمنده میشود؟ یا پدری مثل پدر من و مادری به تنهایی مادر من دارد و دختر از سیزده سالگی خبرنگار است و با یک تصمیم نادرست و عجولانه و کینه جویانه ، ازدواجی میکند که زندگی خود را تا ابد ویران می کند؟ خیلی دلم میخواهد بدانم آیا تمام مردان ما در بوسنی رازهای زندگیشان را به همرزمانشان گفته اند و مثلا حاج علی که با بنیاد ابن سینا هم همکاری داشته ، هرگز برای دیگران درباره من درددل کرده است....که خودش بارها می گوید یک کلمه در این مورد نگفته است ! در این هفته چند نفر به اسم اقوام مادر علی و ریحانه به من زنگ رده اند و گفته اند داستان آنها را دزدیده ام و پول میخواهند! خانم و اقایی ادعا میکنند اصل این داستان را مو به مو دریک کتاب قدیمی!!!! انگلیسی خوانده اند.به من توهین میکنند.اصل کتاب را هرگز نشان نمیدهند و وقتی توسط وکیل از آنها شکایت میشود ، اکانتشان بسته و ناپدید میشوند..و حالا هم آقایی ادعا دارد من داستان عشق
#علیرضا نامی را با
#منیژه خانمی در بوسنی دزدیده ام.حالا از کجا داستانشان را یافته ام و آیا بقیه زندگی آنها هم شبیه ماست و #علیرضا ی آنها هم ، علی پستچی گیشا بوده که خیلی از همکلاسیهایم او را شناختند ، بماند !!!!!

دوستان ، پس از قلم زدن هشتاد واندی کتاب ، ترجمه و تالیف ؛ قطعا سوژه کم ندارم که سوژه خارجی ها یا کسانی را بدزدم.نوشتن
#پستچی برای من با درد ، همراه بود ...چون خاطراتی را زنده میکرد که سالها از آنها میگریختم....فردا حتما میشنوید که
#شیداوصوفی هم متعلق به کس دیگر است !
این رسم جامعه ماست و نمیدانم چرا پس از آن برگزیده شدن در رشته شبکه های اجتماعی ، همه ی این افراد یک شبه مدعی شده اند که علی را میشناسند و یا نمونه ی خارجی او را...
من خیلی خوشحال میشوم اگر زندگی من ، عینا نمونه خارجی داشته باشد.جنگ ایران و عراق.انقلاب.کمیته.سهمیه بندی.کوپن.امامزاده داود، فضای کار برای یک دختر جوان در ایران ، نمایش سرخ سوزان ؛ اسم نامتعارف چیستا، کمکهای ایران به بوسنی و وجود بنیاد ابن سینا،حضور رزمندگان ایرانی در لبنان ، ازدواج من با یک دانشجوی هنرهای زیبا.دخترم و این تنهایی سالیان.......اگر همه مشابه بیرونی دارند، لطفا از آنها سند و مدرک مکتوب بخواهید! من هم خوشحال میشوم که در این رنج ، به خصوص فوت پدر دو ماه پس از تولد دخترم ، تنها نبوده ام و اگر کسی سند مکتوبی به شما عرضه نکرد ، بدانید: قصه من انقدر جالب بوده است که دیگرانی را یاد قصه های دیگر انداخته است.....به قطار بی حرکت کسی سنگ نمی زند.....
لابد من ناگهان از زیر خاک این سالهای غربت بیرون آمده و دوباره راه افتاده ام...حال هر چقدر هم که دو باره روی من خاک بریزند.....
کسی که خیلی نزدیک است ، خاک را از روی من کنار میزند و من دوباره برمی خیزم..عاشق نمی میرد.....
با احترام به دوستان و طرفداران نوشته هایم در این سی سال تنهایی.....
#چیستایثربی

@chista_yasrebi