چیستایثربی کانال رسمی
6.38K subscribers
6.06K photos
1.3K videos
57 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
@Chista_Yasrebi

#خواب_گل_سرخ
#چیستایثربی
#قسمت_پنجم

پس مریم ازدواج کرده و بچه داشت! حس صورتش اصلا نشان نمیداد!
گفت:بفرمایید تو ! گفتم :نه دیگه دیر وقته؛ الان ممکنه دختر خاله م بیاد.مریم گفت :اتفاقا میخواستم درمورد ایشون با شما صحبت کنم؛ گفتم : درباره ی مینا؟!
گفت:بله...فقط خواهش میکنم بین خودمون بمونه.روی مبل نشستم. صدای تک سرفه های حامد ؛ از اتاقش می آمد. عسل داشت کتلتها را میخورد.مریم گفت: میدونم فامیلتونه ؛ و دوستش دارید ؛ برای همین هم بهتون میگم....میدونید مینا خانم ؛ امروز اومد از من پول قرض خواست.گفت ؛ باید برای خودش دارویی بخره؛ چون داروهاش ؛ خونه جا مونده؛ من بش دادم ؛دختر جوونه ؛ خوب نیست با جیب خالی بره بیرون. اما بعد؛ از پنجره دیدم سوار موتور یه آقایی شد که اون پایین ؛ منتظرش بود!
همسایه پایینم ؛گمانم دید. چون از پنجره آویزون شده بود! پسره کلاه کاسکت داشت؛صورتشو ندیدم ؛ اما به نظرم اونم کم سن بود.
گفتم بهتون بگم؛ فقط اطلاع داشته باشید.قصد فضولی نداشتم.

عسل گفت؛ مامان بش گفتی دعوا شد؟نگران شدم .گفتم : دعوای چی؟

مریم نگاه تندی به عسل انداخت و گفت: چیز مهمی نبود ! سر کوچه موتورشون گرفت به چادر یه خانمه؛ البته خانمه چیزیش نشد ؛ اما خیلی جیغ و داد کرد. آخر ؛ پسره نمیدونم چقدر پول بش داد تا زنه رفت ! پول زیادی تو جیب پسره بود!

گفتم: ممنونم! دخترای جوونن دیگه! باید باش حرف بزنم ؛ خواستم بلند شوم؛ گفت: یه چای با مابخورید. تا آمدم تعارف کنم ؛ به آشپزخانه رفت. عسل گفت :والیبال بلدی ؟ گفتم : نه! گفت:دایی حامدم بهم قول داده ؛ یادم بده.گفتم :چه خوب!
و حواسم نبود که حامد با ویلچرش وارد اتاق شده است؛ حامد گفت: سلام ! گفتم: سلام...ببخشید ؛ حواسم نبود !

گفت :ما این بچه رو یواشکی آوردیم اینجا؛چون پدرش دنبالشه ؛ فعلا مریم از دست شوهرش؛ فراریه؛ میخوام خواهش کنم ؛ جایی نگید بچه ای اینجاهست. گفتم : الان؟ الان دیگه ؛ همه ی محل میدونن که !ولی من هیچی نمیگم. حامد گفت : پدرش قدرتمنده. انقدر نفوذ داره که بچه رو بگیره ؛ مریمم طلاق نمیده ؛ گفتم؛ نمیشه رفت دادگاه؟ حامد گفت: اون مرد ؛ یه تنه یه دادگاهه خودش!
سکوت کردم ؛ او هم سکوت کرد.

گفتم :شما دوست نداری بامن حرف بزنی؟ گفت :نه ؛ مشکل اینه نمیدونم چی بگم! من یه عمر فقط درباره توپ حرف زدم و والیبال !

گفتم: فضولی نباشه ؛ اما مریم خانم چرا میخوان جدا شن؟

گفت:شوهرش ؛ هنرجوی خود مریمو صیغه کرده؛ یواشکی!

مریم میفهمه. شوهره گفته : صیغه که گناه نیست ! یه مدت سرگرمی مرده؛ بعدم زن صیغه ای میره! دعواشون میشه...



مریم همون شب ؛ کلی کتک خورد؛ بعد با بچه فرارکرد. دو بار پیداشون کرد؛
گفتم:امیدارم اینبار پیدا شون نکنه! حامد گفت: طلاقشو میگیرم ؛ گفتم: بله! انشالله.....
و به دیوار خیره شدم و خدا خدا میکردم ؛ مریم زودتر بیاید ؛

حس غریبه بودن داشتم ؛ یک چای که انقدر طول نداشت ! ...مرد گفت: جالبه ! من باشما حرف نمیزنم ؛ شاکی میشید ؛ اماشما حتی نگاهمم نمیکنید !


گفتم:خجالت میکشم خب!...لبخند زد و گفت: خجالت؟ خجالت از چی؟! اولین بار بود لبخندش را میدیدم.....


#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجم
#چیستایثربی
# داستان

#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی


اشتراک گذاری ؛ فقط با ذکر نام نویسنده ؛ ممکن است

کانال داستان های چیستایثربی
@chista_2







@Chista_Yasrebi کانال رسمی جیستایثربی




https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
هنوز از او یکزن خالی نشده، ناگزیرم از تعبیر خواب یک گل سرخ................ کاش تمام تو یک نامه ی کوچک میشد میان دستان پستچی تا پشت در خانه ام میرسید...



#مریم_الله_وردی
از میان کامنتهای پست اخر پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی

#پست
#خواب_گل_سرخ


@Chista_Yasrebi

. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
چیستایثربی:
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی

در اتاق ؛ با مریم و عسل نشسته بودیم و منتظر کوچکترین صدایی از طبقه ی پایین بودیم !


در آپارتمانشان بسته بود. آن دو مرد چه میگفتند؟ چرا صدایی نمیامد؟! و همین نگرانی ما را بیشتر میکرد.

درست ؛ یک ربع بعد ؛ زنگ در به صدا درآمد. مینا بود ؛ خدا را شکر ! در پایین را باز کردم ؛ و بعد در بالا را.
مینا خیلی ویران به نظر میآمد...عمدی جلوی مریم چیزی نپرسیدم ؛ گفت ؛ میرود دوش بگیرد و بخوابد ؛
حس میکردم همه ی عمرم ؛ همیشه حواسم به همه ی آدمها بوده ؛ جز خودم!
نه ناهار خورده بودم ؛ نه شام ! و الان برای استرس تنهایی آقا حامد ؛ حالم بد بود!

چند دقیقه بعد گوشی مریم زنگ خورد؛ حامد بود؛ مریم به اتاق دیگر رفت تا عسل نشنود ؛ زود برگشت ؛ ساکت بود. گفتم : چی شده؟

گفت: رفته! گفتم : چه طور راحت قبول کرد؟!

گفت:طبقه ی اول اینجا رو اجاره کرده! گفتم : یعنی میخواد اینجا بمونه؟


گفت:شما نمیشناسیش! هیچکی نمیشناستش به جز من ؛ که میدونم چه موجود خطرناکیه !
گفتم : پس مطمین باشین برای شما جاسوس میذاره که مدام چکتون کنه ! باید یه مدت ؛ همینجا بمونین ؛ دست کم تا دادگاه !

گفت: آخه شما خودتم ؛ هزار تا مشکل داری!

گفتم :چیزی نیست که! شاید یه روزم من به شما احتیاج پیدا کردم...

گفت: فقط یه چیز کوچیک! نمیدونم چطوری بگم....
گفتم : راحت باش ؛

گفت:من نباید از این خونه بیرون برم فعلا....اون حتما منو میپاد ؛ وسایل ما و پولام...

همه چیز تو خونه ؛ پیش حامده... انداختشون تو انباری ؛ تا شوهرم نبینه....

شما میتونی خرد خرد چیزایی رو که میخوام ؛ از حامد بگیری؟

گفتم : اگه پول بخواین؛ من فعلا دارم!

گفت: نه! لباسای عسل ؛ مدارک و داروهامو میخوام !

گفتم : امشب که نه؟!

گفت:من قرصامو کلا جاگذاشتم با کیفم... ببخش تو رو خدا !
حاضر بودم بمیرم و دوباره ؛ طبقه ی پایین نروم ! دلم نمیخواست حتی یک دقیقه با حامد تنها باشم ؛ حس غریبی بود؛ اما حال مریم را بدون قرص دیده بودم ؛ باید میرفتم ؛ و رفتم...

در را آهسته زدم ؛ میدانستم طول میکشد تا با ویلچرش برسد؛ در را باز کرد؛ سلام دادم و گفتم : اومدم دنبال کیف و داروهای مریم.

گفت: میدونم...
و در را پشت سرم بست و قفل کرد.
گفتم: چرا در رو قفل کردید؟!
لبخند تلخی زد ؛ دستش را به دیوار تکیه داد.انگار عرق سردی کرده بود.
گفت: یه کم باید حرف بزنیم !

گفتم: درباره ی چی؟
گفت: سکوت میکنی تا حرف من تموم شه ؛ حتی اگه مخالف بودی ؛ لطفا حرف نزن ! بعد از من ؛ نوبت حرف زدن تو !
مریم ؛ خواهر من نیست! گفتم: خب کی شماست؟
گفت: دختر عموی منه و کسی رو توی این دنیا نداره...من میخوام ازش محافظت کنم ؛ کاری که از بچه گیش میکردم ؛ فقط یه سال ایران نبودم ؛ شوهرش دادن ؛ من...عاشقشم!
حرفی نداشتم....به دیوار تکیه دادم که نیفتم!

#خواب_گل_سرخ
#قسمت_هفتم
#چیستایثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی



هرگونه اشتراک گذاری ؛ با ذکر نام
#نویسنده ؛ امکان پذیر است.

کانال رسمی چیستایثربی
@chista_yasrebi



https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ



#کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chista_2
#عاشق_شدن
پست فردا_صفحه رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
فیلمی درباره ی عشقی ناگهان و دردناک
مریل استریپ و رابرت دنیرو
بازیهای درخشان
کامل کلیپ در کانال می آید
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
#عاشق_شدن
فیلمی بابازی
رابرت دنیرو و مریل استریپ
اکنون
پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی

کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوستان واقعا از همه ممنونمهمه لطف دارید و خواهید داشت و قبلا هم لطف خود را به من ثابت کرده اید.حیف که در خودم تبعیدم و ناباورانه در دسترس نیستم!!!! که تک تک جواب دهم اما میدانید که همه را میخوانم و ممنون و قدردانم.... 💜💜💜💜با سپاس/عشق /و آرزوی نجات در ماهی که مثلا نباید به کسی ستم کرد.مثلاااااااااااااا..... مثل زندگی مان..... همه چیزمان مثلا است😂😂


در جواب به کامنتهای پر شور شما در پیج رسمی


#اینستاگرام_چیستا_یثربی

#چیستایثربی
کانال رسمی

@chista_yasrebi
از استوری
پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی


#چیستایثربی
کانال رسمی

@chista_yasrebi
دوستانی که بدن و بیان خوبی دارند ، از ۱۵ تا ۲۵ سال ، لطفا رزومه خود را به دایرکت پیج رسمی من ارسال فرمایند. عکس فراموش نشود.

انتخاب بازیگران فرم تاترم ، هفته ی آینده است.


به هیچ وجه رزومه های تلگرام خوانده نمیشود. فقط دایرکت پیج رسمی من

#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پیج_رسمی
ممنون


#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi