هنوز از او یکزن خالی نشده، ناگزیرم از تعبیر خواب یک گل سرخ................ کاش تمام تو یک نامه ی کوچک میشد میان دستان پستچی تا پشت در خانه ام میرسید...
#مریم_الله_وردی
از میان کامنتهای پست اخر پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پست
#خواب_گل_سرخ
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#مریم_الله_وردی
از میان کامنتهای پست اخر پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستا_یثربی
#پست
#خواب_گل_سرخ
@Chista_Yasrebi
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
از تاریخچه #سماع_پیش_از_اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای #خداوند، ریشه در #تاریخ_اساطیری دارد. در آیاتی از #تورات، به #سماع_داوود_نبی اشاره شدهاست که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص میکرد» همچنین در #انجیل نیز به رقص و سماع حضرت #مریم بر روی #پلکان_مذبح اشاره شدهاست.
اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از #سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را #علی_نتوخی در بغداد به پا کرد.
به درستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال میدانیم که سماع #سابقه_مذهبی_غیر_اسلامی داشته و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار میرفتهاست. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ ق #صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند، با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ ق توسط علی تنوخی ـ یکی از یاران سری سقطی ـ در بغداد بر پا شد. در باب وجه تسمیه سماع، احمد غزالی معتقد بود که سین و میم سماع اشاره دارد به سم، به معنای سّرِ سماع که مانند سم است و عین و میم به معنی مع، بدین معنا که سماع شخص را به #معنی_ذات_الهی میبرد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از #سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را #علی_نتوخی در بغداد به پا کرد.
به درستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال میدانیم که سماع #سابقه_مذهبی_غیر_اسلامی داشته و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار میرفتهاست. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ ق #صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند، با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ ق توسط علی تنوخی ـ یکی از یاران سری سقطی ـ در بغداد بر پا شد. در باب وجه تسمیه سماع، احمد غزالی معتقد بود که سین و میم سماع اشاره دارد به سم، به معنای سّرِ سماع که مانند سم است و عین و میم به معنی مع، بدین معنا که سماع شخص را به #معنی_ذات_الهی میبرد.
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
از نوشته های
#هنرجویان کلاس #نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
نوشته از :
#مریم_معصومیان:
زن وارد هتل شد ،سراسیمه و پریشان.
تمام تلاش خود رامیکرد که با ترسش توجه دیگران را به خود جلب نکند،گویی میخواست تمام اضطرابش را یک دفعه فرو ببلعد....
یک شروع خوب و پر طپش ؛ برای ورود به داستان ...
اگر میخواهید بنویسید ؛ اگر رویاپردازی قوی دارید و اگر میخواهید اثری از شما ؛ در یادها بماند و یا حرف نگفته ی دل خود را بزنید ؛ به ما بپیوندید. اثار برجسته ؛ به شکل کامل در کانال رسمی من خواهد آمد ؛ و تحت عنوان مجموعه ای ؛
#چاپ خواهد شد....با نام خود نویسندگان قصه ها....
#نوشتن_شفاست
#کلاس_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
مسول ثبت نام و اطلاعات بیشتر
خانم یگانه
آیدی خانم یگانه در #تلگرام
@yeganehadmin
#هنرجویان کلاس #نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
نوشته از :
#مریم_معصومیان:
زن وارد هتل شد ،سراسیمه و پریشان.
تمام تلاش خود رامیکرد که با ترسش توجه دیگران را به خود جلب نکند،گویی میخواست تمام اضطرابش را یک دفعه فرو ببلعد....
یک شروع خوب و پر طپش ؛ برای ورود به داستان ...
اگر میخواهید بنویسید ؛ اگر رویاپردازی قوی دارید و اگر میخواهید اثری از شما ؛ در یادها بماند و یا حرف نگفته ی دل خود را بزنید ؛ به ما بپیوندید. اثار برجسته ؛ به شکل کامل در کانال رسمی من خواهد آمد ؛ و تحت عنوان مجموعه ای ؛
#چاپ خواهد شد....با نام خود نویسندگان قصه ها....
#نوشتن_شفاست
#کلاس_مجازی_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
مسول ثبت نام و اطلاعات بیشتر
خانم یگانه
آیدی خانم یگانه در #تلگرام
@yeganehadmin
شب بود.سیاهی قیرگون شب به دستها و پاهایم می چسبید.
قطار رفت ،ناگاه احساس سبکی در فضا وجودم را فراگرفت.در آغاز حس خوبی بود،حس رهایی ولی لحظه ای بیش تاب نیاورد.
یادم آمد،فقط کتاب در دستم بود و من کیسه وسایل را در قطار جا گذاشته بودم...
دوباره یادم آمد،شب بود،باران بود ،من بودم و تو بودی.و من در راه بازگشت دیدم کنارم نیستی!
تو هم مرا جا گذاشته بودی...
#مریم_معصومیان
از هنرجویان
#کلاس_نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
قطار رفت ،ناگاه احساس سبکی در فضا وجودم را فراگرفت.در آغاز حس خوبی بود،حس رهایی ولی لحظه ای بیش تاب نیاورد.
یادم آمد،فقط کتاب در دستم بود و من کیسه وسایل را در قطار جا گذاشته بودم...
دوباره یادم آمد،شب بود،باران بود ،من بودم و تو بودی.و من در راه بازگشت دیدم کنارم نیستی!
تو هم مرا جا گذاشته بودی...
#مریم_معصومیان
از هنرجویان
#کلاس_نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
چه کیسه سیاهی امشب...
همه چی توش جا شد.
همه مون از این کیسه سیاه ها داریم که خیلی چیزا توش میذاریم وبعدا یادمون میره کجا جاش گذاشتیم ...
#مریم
#هنرجویان
#کلاس_نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#آموزش_صحنه_پردازی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
همه چی توش جا شد.
همه مون از این کیسه سیاه ها داریم که خیلی چیزا توش میذاریم وبعدا یادمون میره کجا جاش گذاشتیم ...
#مریم
#هنرجویان
#کلاس_نوشتن_خلاق_چیستایثربی
#آموزش_صحنه_پردازی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#مریم_امیر_جلالی عزیز
صد در صد باسخنانت موافقم
جانا سخن از زبان ما میگویی
هنر مرده است
مگر با ارتباطات
وا اسفا به جامعه ای که فرهنگش از ارزشهای راستین ، تهی میشود!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
صد در صد باسخنانت موافقم
جانا سخن از زبان ما میگویی
هنر مرده است
مگر با ارتباطات
وا اسفا به جامعه ای که فرهنگش از ارزشهای راستین ، تهی میشود!
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
بهترین اتفاق
کشف تو در دیار ناممکن بود،
دیاری که گفتند آخر جهان است،
اما چشمان تو ، همه چیز را از نو شروع کرد،
حتی مرا..
با #مریم_بیگدلی عزیز
#اهواز
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
کشف تو در دیار ناممکن بود،
دیاری که گفتند آخر جهان است،
اما چشمان تو ، همه چیز را از نو شروع کرد،
حتی مرا..
با #مریم_بیگدلی عزیز
#اهواز
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
تمام زندگی من ، در میان پلیمرها گذشت.
مولکولهای بزرگی که از به هم پیوستن واحدهای کوچک تکرار شونده (مونومر) ، ساخته شده اند.
و نمیدانستم...
من هیچ چیز درباره پلیمرها نمیدانستم ! جز همین تعریف یک خطی که در شیمی دبیرستان ، رشته ی علوم تجربی خوانده بودم.
تا دیشب ، که دخترم امتحان مواد داشت ، دیدم دارد درباره ی مواد میخواند و شکست مولکولی و مرگ مواد!
بلند درس میخواند:
سطح صیقلی، آسیب پذیرتر است و سطح منحنی یا گرد ، مقاومتر!
گریه ام گرفت!
پدرم همه ی عمرش مواد
(عتیقه جات)برای ما جمع کردکه البته خوشبختانه، به من، چیزی نرسید!
ساعاتی که میتوانست ، با خانواده اش،خوش باشد،سفر برود ، فیلم ببیند،داشت در عتیقه فروشیها،
#مواد جمع میکرد،
که نوعی جاودانگی رابرای ما به ارمغان بگذارد! و من هم همین کار را ، با دخترم کرده بودم.
#مواد جمع کرده بودم !
از همه نوع! پارچه ، سنگ ، پلاستیک....
چیزهایی که دخترم بیزار بود.
میگفتم :بعداز مرگم مال توست،
اما او ، فرار میکرد و حتی هدیه های مرا نمیگرفت !
داد زدم: نیایش ، مگه پلیمر، به این راحتی میمیره؟! مواد که نمیمیرن ، مامیمیریم !
اونا ازچیزی به چیز دیگه ، تبدیل میشن ولی جوهره شون هست!
خندید وگفت :عمر بعضیاشون ، سه ساله.بعضیهام پنج سال یا...
معلومه که موادم میمیرن!
گفتم:نگو!....
من پارچه هایی رو از نوزادیت برات جمع کردم! و خیلی جیزای دیگه که دوست داشتم ....
کلی لباس !
گفت : یعنی الان بیست ساله شونه؟ پس مردن ! فاتحه !
ای وای!...
همه ی عمر ، درد من ، این بود که به جای جمع کردن خاطرات ، پلیمرهایی جمع کنم که فناپذیرند و میمیرند!
و اکنون ما ، بین جمعی مرده ، زندگی میکنیم؟!
زندگی در میان اموات؟
این بود چیزی که میخواستم برای دخترم ، یادگار بگذارم ؟!
اینگونه فرصت محدود عمرم را،برایش هدردادم؟ اجناس من ، جواهر و عتیقه نبودند!
پس عمرشان کوتاه بود،
و حتما، در گنجه های صد بار قول شده ، مرده و پوسیده بودند!
آنقدر از آن خانه ترسیدم که میخواستم همان لحظه ، فرار کنم !
دخترم گفت: بگذار درسم رابخوانم !
اینا چیه میگی؟!
گفتم:من به مرگ مواد ، فکر نکرده بودم!
بگو، عمرشونو ، چطوری طولانیتر کنم؟
گفت: ممکنه از تو ، بیشتر عمر کنن ، ولی به هر حال ، میمیرن.
حفره ها،شکست،ترک خوردن و آغاز ویرانی...
نه!
من خاطراتی برای آن دنیا میخواستم ، نه تاریکی گور و موادی درحال فساد ، برای دخترم که جایش را تنگ کرده بودند!
یاد سفر اخیرم به
#اهواز افتادم....
از تمام لحظه ها، شبی که #مریم و #منصوره ی عزیز ، مرا به رستورانی در کنار کارون ، دعوت کردند ، خاطره ای درخشان ، ستاره وار ، در ذهنم ، سوسو میزد ،
و صبحی که با
#لاله ی عزیز ، در خیابان امام گذراندم .... و
#نجمه ی عزیز که علاوه بر محبت و گرما ، قلمهای پدر مرحوم ، بزرگوار و عزیزش را به من هدیه کرد !....
گنجی ارزشمند و پر از عشق ...
و خیلی ها که نمیتوانم همه را نام ببرم...
مثل دستبندهای پر از روح
#خانم_بتی_عزیز، که با عشق و روح خودش ، هنرمندانه ، ساخته شده بودند.
و با شکستن آینه ی کمد ما ، ناگهان ناپدید شدند !
اما عشق نهان در آنها ، و وقتی که برای من گذاشته بود ، هنوز در جان من ، شیرین است ، هر چند خود دستبندها ، دیگر نبودند !
با آینه رفتند...
آینه ای که از بس به آن جنس آویزان کرده بودم ، شکست ! ...
دیگر جنگ من ، برای فتح پلیمر ، تمام شد!
شاید آدمها ، فقط یکبار ، هم را ببینند ،
اما یک عمر خاطره و شادی ، جمع میکنند،که هیچ مرگ و فسادی درآن راه ندارد! هیچ نوع مرگی ! هیچ
جانوری ، هیچ گونه نابودی ! و این یعنی:
#جاودانگی !
از پیج اینستاگرام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@chista_yasrebi
مولکولهای بزرگی که از به هم پیوستن واحدهای کوچک تکرار شونده (مونومر) ، ساخته شده اند.
و نمیدانستم...
من هیچ چیز درباره پلیمرها نمیدانستم ! جز همین تعریف یک خطی که در شیمی دبیرستان ، رشته ی علوم تجربی خوانده بودم.
تا دیشب ، که دخترم امتحان مواد داشت ، دیدم دارد درباره ی مواد میخواند و شکست مولکولی و مرگ مواد!
بلند درس میخواند:
سطح صیقلی، آسیب پذیرتر است و سطح منحنی یا گرد ، مقاومتر!
گریه ام گرفت!
پدرم همه ی عمرش مواد
(عتیقه جات)برای ما جمع کردکه البته خوشبختانه، به من، چیزی نرسید!
ساعاتی که میتوانست ، با خانواده اش،خوش باشد،سفر برود ، فیلم ببیند،داشت در عتیقه فروشیها،
#مواد جمع میکرد،
که نوعی جاودانگی رابرای ما به ارمغان بگذارد! و من هم همین کار را ، با دخترم کرده بودم.
#مواد جمع کرده بودم !
از همه نوع! پارچه ، سنگ ، پلاستیک....
چیزهایی که دخترم بیزار بود.
میگفتم :بعداز مرگم مال توست،
اما او ، فرار میکرد و حتی هدیه های مرا نمیگرفت !
داد زدم: نیایش ، مگه پلیمر، به این راحتی میمیره؟! مواد که نمیمیرن ، مامیمیریم !
اونا ازچیزی به چیز دیگه ، تبدیل میشن ولی جوهره شون هست!
خندید وگفت :عمر بعضیاشون ، سه ساله.بعضیهام پنج سال یا...
معلومه که موادم میمیرن!
گفتم:نگو!....
من پارچه هایی رو از نوزادیت برات جمع کردم! و خیلی جیزای دیگه که دوست داشتم ....
کلی لباس !
گفت : یعنی الان بیست ساله شونه؟ پس مردن ! فاتحه !
ای وای!...
همه ی عمر ، درد من ، این بود که به جای جمع کردن خاطرات ، پلیمرهایی جمع کنم که فناپذیرند و میمیرند!
و اکنون ما ، بین جمعی مرده ، زندگی میکنیم؟!
زندگی در میان اموات؟
این بود چیزی که میخواستم برای دخترم ، یادگار بگذارم ؟!
اینگونه فرصت محدود عمرم را،برایش هدردادم؟ اجناس من ، جواهر و عتیقه نبودند!
پس عمرشان کوتاه بود،
و حتما، در گنجه های صد بار قول شده ، مرده و پوسیده بودند!
آنقدر از آن خانه ترسیدم که میخواستم همان لحظه ، فرار کنم !
دخترم گفت: بگذار درسم رابخوانم !
اینا چیه میگی؟!
گفتم:من به مرگ مواد ، فکر نکرده بودم!
بگو، عمرشونو ، چطوری طولانیتر کنم؟
گفت: ممکنه از تو ، بیشتر عمر کنن ، ولی به هر حال ، میمیرن.
حفره ها،شکست،ترک خوردن و آغاز ویرانی...
نه!
من خاطراتی برای آن دنیا میخواستم ، نه تاریکی گور و موادی درحال فساد ، برای دخترم که جایش را تنگ کرده بودند!
یاد سفر اخیرم به
#اهواز افتادم....
از تمام لحظه ها، شبی که #مریم و #منصوره ی عزیز ، مرا به رستورانی در کنار کارون ، دعوت کردند ، خاطره ای درخشان ، ستاره وار ، در ذهنم ، سوسو میزد ،
و صبحی که با
#لاله ی عزیز ، در خیابان امام گذراندم .... و
#نجمه ی عزیز که علاوه بر محبت و گرما ، قلمهای پدر مرحوم ، بزرگوار و عزیزش را به من هدیه کرد !....
گنجی ارزشمند و پر از عشق ...
و خیلی ها که نمیتوانم همه را نام ببرم...
مثل دستبندهای پر از روح
#خانم_بتی_عزیز، که با عشق و روح خودش ، هنرمندانه ، ساخته شده بودند.
و با شکستن آینه ی کمد ما ، ناگهان ناپدید شدند !
اما عشق نهان در آنها ، و وقتی که برای من گذاشته بود ، هنوز در جان من ، شیرین است ، هر چند خود دستبندها ، دیگر نبودند !
با آینه رفتند...
آینه ای که از بس به آن جنس آویزان کرده بودم ، شکست ! ...
دیگر جنگ من ، برای فتح پلیمر ، تمام شد!
شاید آدمها ، فقط یکبار ، هم را ببینند ،
اما یک عمر خاطره و شادی ، جمع میکنند،که هیچ مرگ و فسادی درآن راه ندارد! هیچ نوع مرگی ! هیچ
جانوری ، هیچ گونه نابودی ! و این یعنی:
#جاودانگی !
از پیج اینستاگرام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
این فالور من ، خانم شربتی استعداد خوبی در نوشتن دارد. زحمت پاکنویس قصه ها و متنهایم را از این پس به ایشان داده ام.
در کلاس قصه نویسی من هم ثبت نام کرده ، و در حال پاکنویس قصه ی ، #خواب_گل_سرخ من است.
برای اجرای اقتباسی نمایشش در تاتر شهر که قرار است خودش هم در آن نقش
#مریم را بازی کند. ممنون که دارد متن را تا آخر پاکنویس میکند تا برای اجرا آماده کند .
دست مریزاد به اراده اش ....
و باتشکر
#چیستا_دو
کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chistaa_2
در کلاس قصه نویسی من هم ثبت نام کرده ، و در حال پاکنویس قصه ی ، #خواب_گل_سرخ من است.
برای اجرای اقتباسی نمایشش در تاتر شهر که قرار است خودش هم در آن نقش
#مریم را بازی کند. ممنون که دارد متن را تا آخر پاکنویس میکند تا برای اجرا آماده کند .
دست مریزاد به اراده اش ....
و باتشکر
#چیستا_دو
کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chistaa_2
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
این فالور من ، خانم شربتی استعداد خوبی در نوشتن دارد. زحمت پاکنویس قصه ها و متنهایم را از این پس به ایشان داده ام.
در کلاس قصه نویسی من هم ثبت نام کرده ، و در حال پاکنویس قصه ی ، #خواب_گل_سرخ من است.
برای اجرای اقتباسی نمایش
#خواب_گل_سرخ ، در تاتر شهر که قرار است خودش هم در آن نقش
#مریم را بازی کند.
ممنون که دارد متن را تا آخر پاکنویس میکند تا برای اجرا آماده کند .
دست مریزاد به اراده اش ....
و باتشکر
#چیستا_دو
کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chistaa_2
در کلاس قصه نویسی من هم ثبت نام کرده ، و در حال پاکنویس قصه ی ، #خواب_گل_سرخ من است.
برای اجرای اقتباسی نمایش
#خواب_گل_سرخ ، در تاتر شهر که قرار است خودش هم در آن نقش
#مریم را بازی کند.
ممنون که دارد متن را تا آخر پاکنویس میکند تا برای اجرا آماده کند .
دست مریزاد به اراده اش ....
و باتشکر
#چیستا_دو
کانال_قصه_های_چیستایثربی
@chistaa_2
داستان 98 ویژه نوروز 98؛ همراه نوروز شما
«بهار هرجا شبیه مردم آنجاست، چنانکه بهار اینجا شبیه خود مردم ماست، مردمي که میدانند بهار از کدام سو وارد میشود.»
#محمد_صالحعلا #عباس_مخبر #مسعود_فروتن #محمدرضا_بایرامی #منصور_ضابطیان #قباد_آذرآیین
#محمدآصف_سلطانزاده #چیستا_یثربی #شهریار_عباسی #امیررضا_بیگدلی #سلمان_امین
#ریرا_عباسی، #حمید_سلیمی #علی_حاتم #فرید_قدمی #هادی_تقیزاده #آرین_فرنگی #منا_اختیاری #سارا_نجمآبادی
#مریم_حسیننژاد #شکوفه_آروین #یاسین_نمکچیان #محمدجواد_اسعدی #مینا_خراسانی
@hmdastan
«بهار هرجا شبیه مردم آنجاست، چنانکه بهار اینجا شبیه خود مردم ماست، مردمي که میدانند بهار از کدام سو وارد میشود.»
#محمد_صالحعلا #عباس_مخبر #مسعود_فروتن #محمدرضا_بایرامی #منصور_ضابطیان #قباد_آذرآیین
#محمدآصف_سلطانزاده #چیستا_یثربی #شهریار_عباسی #امیررضا_بیگدلی #سلمان_امین
#ریرا_عباسی، #حمید_سلیمی #علی_حاتم #فرید_قدمی #هادی_تقیزاده #آرین_فرنگی #منا_اختیاری #سارا_نجمآبادی
#مریم_حسیننژاد #شکوفه_آروین #یاسین_نمکچیان #محمدجواد_اسعدی #مینا_خراسانی
@hmdastan
خداوند، ستارالعیوب است.
.
.
این یکی از اسامی خداست
.
.
خداوند اجازه ی ذکر کردن گناه را نمیدهد.
.
خداوند تبارک و تعالی ، پرده های زیادی را روی گناهان انسان میاندازد ، و به راحتی اجازه نمیدهد که گناهان انسان فاش شود .خداوند امر کرده است که ماهم ، گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.
خداوند لطیف و رئوف است. برای همین یکی از اسامی خالق#ستار_العیوب
است...
.
#ابن_سینا در این مورد میگوید:
.
.هیچ بنده ی خداوند نباید؛ درباره ی آنچه کرده ؛ یا نکرده ؛ به جز خدا به کسی جواب پس دهد...خداوند خودش به حساب او رسیدگی میکند....
.
و او بهترین #وکیل و #قاضی است.
.
.
.
کمی یاد بگیریم....
یا باید استاد فلسفه ام را بفرستم آقایان ؟
تا به شما کمی فلسفه ی اسلامی بیاموزد..
من که هر روز دارم یاد میگیرم...
.
.
.
.
#حکم صادر نکنیم
.
تا مطمئن نیستیم؛ #قضاوت نکنیم
.
بر اساس ظاهر مردم ، و شنیده های کذب ، حق تهمت زدن و قضاوت نداریم.
.
کار ما اساسا. قضاوتِ مدام مردم نیست، کهمن همیشه خودم را از همه گناهکارتر دانسته ام....
کار ما شاید ، به صلاح رساندن روزگار مردم است،
مردمی که از تنگدستی و ناکامی ، به جان آمده اند ؛
اگر بلدیم.....
.
.
اگر میتوانیم قدمی کوچک برداریم!
"حضرت عیسی" ع ، موقع سنگ زدن به "مریم مجدلیه" ، که مردم او را #بدکار مینامیدند ، فرمود :
کسی اولین سنگ را بزند ، که خودش تاکنون گناهی نکرده باشد....
#امام_علی ع هم ، شبیه این جمله را دارد.
مردم از جمله #حضرت_عیسی خجالت کشیدند و به #مریم_مجدلیه سنگ نزدند!
.
و آن زن تا آخر عمر ؛ از کاتبان وحی و پیروان باوفای حضرت #عیسی شد
و امروز از او ، به عنوان "قدیسه" یاد میشود.
پس در قضاوت ، نباید خشن بود ، نباید تعجیل کرد و باید خود عادل و بیگناه بود تا قضاوت درستی کرد.....
آیا ما واقعا بیگناه و عادل هستیم ؟!!!!!!!
.
تهمت نزنیم!
.
#لطیف باشیم و مثل خالقمان#رئوف.
#مادرانه
#دخترانه
من و دلبرکم
#نیایش_میمندی_نژاد
تک دختر من
و دختر بزرگ خانواده #میمندی_نژاد که روی قلب من بالید و بزرگ شد...
.
.
فقط روی قلب رنج کشیده ی من....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نیایش
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
.
.
عالیجناب #حافظ
ما ، در دینمان ،چیزی به نام #اعتراف نداریم .
این جمله ی استاد فلسفه ی من است.
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
#screenwriter
#novelist
.
.
این یکی از اسامی خداست
.
.
خداوند اجازه ی ذکر کردن گناه را نمیدهد.
.
خداوند تبارک و تعالی ، پرده های زیادی را روی گناهان انسان میاندازد ، و به راحتی اجازه نمیدهد که گناهان انسان فاش شود .خداوند امر کرده است که ماهم ، گناهان خود را نزد کسی جز خدا به زبان نیاوریم.
خداوند لطیف و رئوف است. برای همین یکی از اسامی خالق#ستار_العیوب
است...
.
#ابن_سینا در این مورد میگوید:
.
.هیچ بنده ی خداوند نباید؛ درباره ی آنچه کرده ؛ یا نکرده ؛ به جز خدا به کسی جواب پس دهد...خداوند خودش به حساب او رسیدگی میکند....
.
و او بهترین #وکیل و #قاضی است.
.
.
.
کمی یاد بگیریم....
یا باید استاد فلسفه ام را بفرستم آقایان ؟
تا به شما کمی فلسفه ی اسلامی بیاموزد..
من که هر روز دارم یاد میگیرم...
.
.
.
.
#حکم صادر نکنیم
.
تا مطمئن نیستیم؛ #قضاوت نکنیم
.
بر اساس ظاهر مردم ، و شنیده های کذب ، حق تهمت زدن و قضاوت نداریم.
.
کار ما اساسا. قضاوتِ مدام مردم نیست، کهمن همیشه خودم را از همه گناهکارتر دانسته ام....
کار ما شاید ، به صلاح رساندن روزگار مردم است،
مردمی که از تنگدستی و ناکامی ، به جان آمده اند ؛
اگر بلدیم.....
.
.
اگر میتوانیم قدمی کوچک برداریم!
"حضرت عیسی" ع ، موقع سنگ زدن به "مریم مجدلیه" ، که مردم او را #بدکار مینامیدند ، فرمود :
کسی اولین سنگ را بزند ، که خودش تاکنون گناهی نکرده باشد....
#امام_علی ع هم ، شبیه این جمله را دارد.
مردم از جمله #حضرت_عیسی خجالت کشیدند و به #مریم_مجدلیه سنگ نزدند!
.
و آن زن تا آخر عمر ؛ از کاتبان وحی و پیروان باوفای حضرت #عیسی شد
و امروز از او ، به عنوان "قدیسه" یاد میشود.
پس در قضاوت ، نباید خشن بود ، نباید تعجیل کرد و باید خود عادل و بیگناه بود تا قضاوت درستی کرد.....
آیا ما واقعا بیگناه و عادل هستیم ؟!!!!!!!
.
تهمت نزنیم!
.
#لطیف باشیم و مثل خالقمان#رئوف.
#مادرانه
#دخترانه
من و دلبرکم
#نیایش_میمندی_نژاد
تک دختر من
و دختر بزرگ خانواده #میمندی_نژاد که روی قلب من بالید و بزرگ شد...
.
.
فقط روی قلب رنج کشیده ی من....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#نیایش
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس
دربند آن مباش که نشنید یا شنید
.
.
عالیجناب #حافظ
ما ، در دینمان ،چیزی به نام #اعتراف نداریم .
این جمله ی استاد فلسفه ی من است.
.
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#chista
#writer
#playwright
#screenwriter
#novelist
#شب_بخیر_کوچولو
#شاعر_ترانه_تیتراژ : #مصطفی_رحماندوست
#سردبیر_برنامه :/ پنج سال
#چیستایثربی
خیلی جوان بودم که نوشتن برای کودکان را شروع کردم. خودم ؛ هنوز کودک بودم..اما یکی از خاطرات خوب زندگی ام ؛
#جوانترین_سردبیر_رادیو
آن هم
#یک_دختر_خانم
بود....
#چیستایثربی
به عنوان
#اولین_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو
به پیشنهاد
#شاعر_خوب و رییس گروه کودک رادیو در آن دوران ؛ آقای
#ساعد_باقری
به دلیل شعرها و دکلمه هایم ؛
چند بار برای شعر خوانی به رادیو دعوت شدم و همان ایام ؛ به پیشنهاد جناب ساعد باقری ؛ در اوج ناباوری به یک دختر هجده ساله؛
#سردبیری
#شب_بخیر_کوچولو
پیشنهاد شد!
تیمم را تشکیل دادم و شروع به کار کردم.آن تیم ؛ امروز ؛ هر کدام وزنه ای در ادبیات کشور شده اند....یکروز با اجازه ی خودشان؛ چند تایشان را نام میبرم....
آن موقع؛ همه ؛ هم سن بودیم....
خوشحالم که
#اولین_بانوی_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو بودم
#خوشحالم برای بچه ها؛
#قصه مینوشتم و کار میکردم و اکنون هم گروه قصه خوانی برای کودکان#کار و #خیابان دارم....
و خوشحالم که اولین همکاری من با
#صداوسیما با
#شب_بخیر_کوچولو
بود.....
همراه صدای آسمانی
#مریم_نشیبا ی عزیز
#بدعتی که در قصه گویی متفاوت ؛ قبل از خواب ؛ برای بچه ها ؛ گذاشتیم ؛
#اولین_قصه_های_متفاوت_کودکان
بعد از
#انقلاب
و آن همه خاطرات خوب از تیمم ؛ در
#شب_بخیر_کوچولو
و
افتخار میکنم , سالها بعد که برای دخترم ؛ قصه میگفتم ؛ او
#شب_بخیر_کوچولو ؛ گوش نمیداد ؛
#مرا_گوش_میداد.....
#اولین_دوشیزه_سردبیر_رادیو
#شب_بخیر_کوچولو
#چیستایثربی
یادی کنیم...
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شاعر_ترانه_تیتراژ : #مصطفی_رحماندوست
#سردبیر_برنامه :/ پنج سال
#چیستایثربی
خیلی جوان بودم که نوشتن برای کودکان را شروع کردم. خودم ؛ هنوز کودک بودم..اما یکی از خاطرات خوب زندگی ام ؛
#جوانترین_سردبیر_رادیو
آن هم
#یک_دختر_خانم
بود....
#چیستایثربی
به عنوان
#اولین_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو
به پیشنهاد
#شاعر_خوب و رییس گروه کودک رادیو در آن دوران ؛ آقای
#ساعد_باقری
به دلیل شعرها و دکلمه هایم ؛
چند بار برای شعر خوانی به رادیو دعوت شدم و همان ایام ؛ به پیشنهاد جناب ساعد باقری ؛ در اوج ناباوری به یک دختر هجده ساله؛
#سردبیری
#شب_بخیر_کوچولو
پیشنهاد شد!
تیمم را تشکیل دادم و شروع به کار کردم.آن تیم ؛ امروز ؛ هر کدام وزنه ای در ادبیات کشور شده اند....یکروز با اجازه ی خودشان؛ چند تایشان را نام میبرم....
آن موقع؛ همه ؛ هم سن بودیم....
خوشحالم که
#اولین_بانوی_سردبیر
#شب_بخیر_کوچولو بودم
#خوشحالم برای بچه ها؛
#قصه مینوشتم و کار میکردم و اکنون هم گروه قصه خوانی برای کودکان#کار و #خیابان دارم....
و خوشحالم که اولین همکاری من با
#صداوسیما با
#شب_بخیر_کوچولو
بود.....
همراه صدای آسمانی
#مریم_نشیبا ی عزیز
#بدعتی که در قصه گویی متفاوت ؛ قبل از خواب ؛ برای بچه ها ؛ گذاشتیم ؛
#اولین_قصه_های_متفاوت_کودکان
بعد از
#انقلاب
و آن همه خاطرات خوب از تیمم ؛ در
#شب_بخیر_کوچولو
و
افتخار میکنم , سالها بعد که برای دخترم ؛ قصه میگفتم ؛ او
#شب_بخیر_کوچولو ؛ گوش نمیداد ؛
#مرا_گوش_میداد.....
#اولین_دوشیزه_سردبیر_رادیو
#شب_بخیر_کوچولو
#چیستایثربی
یادی کنیم...
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
در پست بعدی ؛ میخوانید
فقط دعا کنید جواب آزمایشهای عزیزانم خطرناک و ناراحت کننده نباشد...
راستش من قبل از کوچ؛ باید خیلی چیزها را بگویم..
تا این اتفاقات برای فرد دیگری رخ ندهد !
من احمق و ساده دل بودم
و فکر میکردم
اگر من خوب باشم
و نیتم پاک باشد ؛
همه خوبند !....
نه نیستند
از آن نماز خوان ترین
تا آن کافرترین....
بد و خوب همه جاهست
من احمق بودم!
اعتراف میکنم
و سعی میکنم جبران کنم ؛
و آدمِ بهتر و پخته تری شوم !
من دلم کودک است
بزرگ نمیشوم !😅🥰
اما میخواهم این بار یککودک#آگاه باشم
نه با #می_تو هستم
نه با #یو_تو
نه هیچ مسلک و
#ایسم
جریان کلاهبرداری عده ای پیر_پاتال و پیردختر را هم ؛ قاطی کوتوله ها میدانم و به چهره ی ترسان و مضحکشان ؛ نزدیک مرگ میخندم....
به هر حال زیر خاک خواهیم رفت.
حالا هر چقدر دیگران را آزار دهیم
و سرشان
کلاه بگذاریم.
نسل بعد خواهد فهمید...
دختران ما
پسران ما
انها چنین بد نخواهند شد...
گرچه من در رمان #من_سه_هفته_زنش_بودم
همه چیز را میگویم
ثبت نام#کتاب؛ همچنان ادامه دارد
رمان من در تلگرام
آیدی ادمین در تلگرام
@ccch999
من زیر نظر آفریدگارم هستم
او شبان و مراقب من است
و قطعا روح پدر طفلی ؛
که بیخبر؛
کشته شد.
حالا زمان واگویی است در رمان و :
#تاتر_اینستایی
#نمایش
#پشت_خط_سرخ
براساس همین ماجرا ، در حال آماده شدن است.
در حال انتخاب بازیگرانم.
دیگر ابایی از گفتن هیچ چیز ندارم!
چون نسل زنان قوی تری از خودم را ؛ آرزو میکنم...
زنانی مثل #سپیده_قلیان #مریم_میرزاخانی# و....
هزاران نامِ دیگر
آزاد یا در بند ....
اگر در #قصه ها وقفه ای افتاده ؛ بخاطر مریضی اطرافیانم و مشکلات مالی و روحی ناشی از آن است.
مریضان من بیمه نیستند
یعنی بیمه قبول نمیکند.
ما با دست خالی بابیماری میجنگیم
میدانید که نویسنده؛ در هر حکومتی ؛ اولین نفری است که حذف میشود.
حتی ناشرش از او دفاع نمیکند.
این روزها علیرغم اندوهی درونی ؛.بخاطر درد اطرافیانم ؛ از همیشه بیشتر ؛ انرژی دارم.
برای گفتن ؛ به صحنه کشیدن و خلق کردن....
وچاپ مجدد #علی واقعی یاهمان حاجعلی یاشاید مهندس علی.....
این بار با انتشارات خودم
ارادتمند فالورهای عزیزم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/ChBHY3MKfPb/?igshid=MDJmNzVkMjY=
فقط دعا کنید جواب آزمایشهای عزیزانم خطرناک و ناراحت کننده نباشد...
راستش من قبل از کوچ؛ باید خیلی چیزها را بگویم..
تا این اتفاقات برای فرد دیگری رخ ندهد !
من احمق و ساده دل بودم
و فکر میکردم
اگر من خوب باشم
و نیتم پاک باشد ؛
همه خوبند !....
نه نیستند
از آن نماز خوان ترین
تا آن کافرترین....
بد و خوب همه جاهست
من احمق بودم!
اعتراف میکنم
و سعی میکنم جبران کنم ؛
و آدمِ بهتر و پخته تری شوم !
من دلم کودک است
بزرگ نمیشوم !😅🥰
اما میخواهم این بار یککودک#آگاه باشم
نه با #می_تو هستم
نه با #یو_تو
نه هیچ مسلک و
#ایسم
جریان کلاهبرداری عده ای پیر_پاتال و پیردختر را هم ؛ قاطی کوتوله ها میدانم و به چهره ی ترسان و مضحکشان ؛ نزدیک مرگ میخندم....
به هر حال زیر خاک خواهیم رفت.
حالا هر چقدر دیگران را آزار دهیم
و سرشان
کلاه بگذاریم.
نسل بعد خواهد فهمید...
دختران ما
پسران ما
انها چنین بد نخواهند شد...
گرچه من در رمان #من_سه_هفته_زنش_بودم
همه چیز را میگویم
ثبت نام#کتاب؛ همچنان ادامه دارد
رمان من در تلگرام
آیدی ادمین در تلگرام
@ccch999
من زیر نظر آفریدگارم هستم
او شبان و مراقب من است
و قطعا روح پدر طفلی ؛
که بیخبر؛
کشته شد.
حالا زمان واگویی است در رمان و :
#تاتر_اینستایی
#نمایش
#پشت_خط_سرخ
براساس همین ماجرا ، در حال آماده شدن است.
در حال انتخاب بازیگرانم.
دیگر ابایی از گفتن هیچ چیز ندارم!
چون نسل زنان قوی تری از خودم را ؛ آرزو میکنم...
زنانی مثل #سپیده_قلیان #مریم_میرزاخانی# و....
هزاران نامِ دیگر
آزاد یا در بند ....
اگر در #قصه ها وقفه ای افتاده ؛ بخاطر مریضی اطرافیانم و مشکلات مالی و روحی ناشی از آن است.
مریضان من بیمه نیستند
یعنی بیمه قبول نمیکند.
ما با دست خالی بابیماری میجنگیم
میدانید که نویسنده؛ در هر حکومتی ؛ اولین نفری است که حذف میشود.
حتی ناشرش از او دفاع نمیکند.
این روزها علیرغم اندوهی درونی ؛.بخاطر درد اطرافیانم ؛ از همیشه بیشتر ؛ انرژی دارم.
برای گفتن ؛ به صحنه کشیدن و خلق کردن....
وچاپ مجدد #علی واقعی یاهمان حاجعلی یاشاید مهندس علی.....
این بار با انتشارات خودم
ارادتمند فالورهای عزیزم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
https://www.instagram.com/p/ChBHY3MKfPb/?igshid=MDJmNzVkMjY=