#مسابقه
#قسمت_هفدهم
#او_یکزن
چرا شهرام نیکان نلی را شبنم صدا میکند؟
یک_اشتباه لفظی.
دو_ شباهت اخلاقی این دو به هم.
سه_ شبنم؛ راز زندگی شهرام نیکان است.
چهار_نیکان؛ عمدی میخواهد با این کار؛ واکنش نلی و سطح هشیاری او را بسنجد.
لطفا گزینه ی درست را زیر پست قسمت هفدهم در پیج اینستاگرام رسمی چیستایثربی بنویسید.
برندگان قبل از پست قصه ی بعد؛ اعلام میشوند.
#خواندن
#برنده_بودن
است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_2
#قسمت_هفدهم
#او_یکزن
چرا شهرام نیکان نلی را شبنم صدا میکند؟
یک_اشتباه لفظی.
دو_ شباهت اخلاقی این دو به هم.
سه_ شبنم؛ راز زندگی شهرام نیکان است.
چهار_نیکان؛ عمدی میخواهد با این کار؛ واکنش نلی و سطح هشیاری او را بسنجد.
لطفا گزینه ی درست را زیر پست قسمت هفدهم در پیج اینستاگرام رسمی چیستایثربی بنویسید.
برندگان قبل از پست قصه ی بعد؛ اعلام میشوند.
#خواندن
#برنده_بودن
است.
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_2
دوستان عزیز
صفحه ی دوم
#اینستاگرام من ؛ به آموزش درست
#نوشتن ؛ و درست
#خواندن بدل شد ؛و همچنین تحلیل اخبار مهم روز؛ به خصوص در زمینه های فرهنگی...از بعد جامعه شناسی و روانشناسی.....و افشاگری دروغهای اجتماعی و فرهنگی.....با ما باشید
چیستایثربی
@chista_yasrebi
آدرس پیج دوم اینستاگرام من
@chista_yasrebi.2
صفحه ی دوم
#اینستاگرام من ؛ به آموزش درست
#نوشتن ؛ و درست
#خواندن بدل شد ؛و همچنین تحلیل اخبار مهم روز؛ به خصوص در زمینه های فرهنگی...از بعد جامعه شناسی و روانشناسی.....و افشاگری دروغهای اجتماعی و فرهنگی.....با ما باشید
چیستایثربی
@chista_yasrebi
آدرس پیج دوم اینستاگرام من
@chista_yasrebi.2
دوستان عزیزم
#طرفداران داستان
#او_یکزن
امشب باید شب پایانی ؛ یا
#شب_سرنوشت و درواقع قسمت
#صدو_هفتم او یکزن باشد ؛ گرچه قسمت صدو شش ؛ هنوز روی کانال نیامده است.اما در اینستاگرام من موجود است و با قسمت 107 با هم روی کانال می آید.....
فقط ذکر یک نکته :
قسمت پایانی در تلگرام یک قسمت و چند خط شد.تقریبا -#سه_پست_اینستاگرام
میشود.یعنی برای الکن نشدن قسمت پایانی ؛ مجبورم ؛ بین قسمتها وقفه ای چند دقیقه ای بیندازم و قسمت بعدی را روی صفحه بیاورم ؛ پس لطفا ؛ برای جلوگیری از گیج شدن به شماره ی قسمتها ؛ در بالای هر صفحه دقت کنیم....
من امشب دیر به خانه رسیدم ؛ حتی در تاتری ؛ که عکسهایش ؛ اکنون در کانال موجود است ؛ تب شدید داشتم...
بزودی درباره ی آن تاتر و یک تاتر دیگر خواهم نوشت....
107 شب باهم بودیم....در این آخرین شب ؛ همیاری شما را خواهانم.
بدیهی است که جواب همه ی پرسشهایتان را در این 107 قسمت اینستاگرامی ؛در قسمت آخر یا #امشب پیدا نکنید.طبیعی است که یک رمان درست ؛ فقط در کتاب ؛ جامعیت و انسجام کلی خود را داراست...پس امشب نسخه ی مجازی
#او_یکزن تمام میشود و دیدار ما درباره ی این رمان ؛ در کتاب و با خواندن کتابش ؛ که امیدوارم قریب الوقوع باشد ؛ تازه خواهد شد....
اولین تابستانی بود که من از ترس #نداشتن_نت برای ادامه ی داستان ؛ هیچ سفر شخصی با دخترم نرفتم....
منتی بر کسی نیست....آنها که آزار دادند ؛ آنها که رنجاندند ؛ آنها که در کانالهایشان داستان را عوض کردند ؛ و فکر کردند خیلی زرنگند .....بدانند همه چیز میگذرد و پاسخشان نخست ؛ در همین جهان داده خواهد داشت... در محضری بسیار بزرگتر از فضای تنگ مجازی... منتظر آن روزم....
من رمان #او_یکزن را فقط و فقط ؛ به شوق و عشق دوستداران آثار و فالورهایم در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم و صفحه ی من ؛ به یاری و مشارکت شما ؛ این راه را سلحشورانه و سرسختانه ادامه داده و خواهد داد. به یاری حق.....
بهترین پستها را برای شما در نظر دارم....
یادم نمیرود برای گسترش فرهنگ #خواندن به دنیای مجازی آمدم و مفتخرم ؛ داستانهایم در این فضای محدود و گاه پر حب و بغض ؛ اگر بهترین نیستند ؛ در عوض ؛ فالورهای نازنینم؛ صبورترین ؛ مودب ترین ؛ فرهنگی ترین و صمیمی ترین افراد کتابخوان در جامعه ی اینستاگرام ایران هستند. خداوند متعال را از این جهت شکر میکنم...
#چیستایثربی
#او_یکزن
#امشب
#پایان
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#طرفداران داستان
#او_یکزن
امشب باید شب پایانی ؛ یا
#شب_سرنوشت و درواقع قسمت
#صدو_هفتم او یکزن باشد ؛ گرچه قسمت صدو شش ؛ هنوز روی کانال نیامده است.اما در اینستاگرام من موجود است و با قسمت 107 با هم روی کانال می آید.....
فقط ذکر یک نکته :
قسمت پایانی در تلگرام یک قسمت و چند خط شد.تقریبا -#سه_پست_اینستاگرام
میشود.یعنی برای الکن نشدن قسمت پایانی ؛ مجبورم ؛ بین قسمتها وقفه ای چند دقیقه ای بیندازم و قسمت بعدی را روی صفحه بیاورم ؛ پس لطفا ؛ برای جلوگیری از گیج شدن به شماره ی قسمتها ؛ در بالای هر صفحه دقت کنیم....
من امشب دیر به خانه رسیدم ؛ حتی در تاتری ؛ که عکسهایش ؛ اکنون در کانال موجود است ؛ تب شدید داشتم...
بزودی درباره ی آن تاتر و یک تاتر دیگر خواهم نوشت....
107 شب باهم بودیم....در این آخرین شب ؛ همیاری شما را خواهانم.
بدیهی است که جواب همه ی پرسشهایتان را در این 107 قسمت اینستاگرامی ؛در قسمت آخر یا #امشب پیدا نکنید.طبیعی است که یک رمان درست ؛ فقط در کتاب ؛ جامعیت و انسجام کلی خود را داراست...پس امشب نسخه ی مجازی
#او_یکزن تمام میشود و دیدار ما درباره ی این رمان ؛ در کتاب و با خواندن کتابش ؛ که امیدوارم قریب الوقوع باشد ؛ تازه خواهد شد....
اولین تابستانی بود که من از ترس #نداشتن_نت برای ادامه ی داستان ؛ هیچ سفر شخصی با دخترم نرفتم....
منتی بر کسی نیست....آنها که آزار دادند ؛ آنها که رنجاندند ؛ آنها که در کانالهایشان داستان را عوض کردند ؛ و فکر کردند خیلی زرنگند .....بدانند همه چیز میگذرد و پاسخشان نخست ؛ در همین جهان داده خواهد داشت... در محضری بسیار بزرگتر از فضای تنگ مجازی... منتظر آن روزم....
من رمان #او_یکزن را فقط و فقط ؛ به شوق و عشق دوستداران آثار و فالورهایم در فضای مجازی به اشتراک گذاشتم و صفحه ی من ؛ به یاری و مشارکت شما ؛ این راه را سلحشورانه و سرسختانه ادامه داده و خواهد داد. به یاری حق.....
بهترین پستها را برای شما در نظر دارم....
یادم نمیرود برای گسترش فرهنگ #خواندن به دنیای مجازی آمدم و مفتخرم ؛ داستانهایم در این فضای محدود و گاه پر حب و بغض ؛ اگر بهترین نیستند ؛ در عوض ؛ فالورهای نازنینم؛ صبورترین ؛ مودب ترین ؛ فرهنگی ترین و صمیمی ترین افراد کتابخوان در جامعه ی اینستاگرام ایران هستند. خداوند متعال را از این جهت شکر میکنم...
#چیستایثربی
#او_یکزن
#امشب
#پایان
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
پاسخ کامنت وار من! در پیج آقای جعفری فارسانی درباره ی پستی که درباره ام، لطف کرده اند!
ولی دوست من ، یکنکته را دقتنکردید !من فقط در فضای #مجازی نکاتی را که گفتید رعایت میکنم....
کتابهایی که به فضای مجازی نمیسپارم و یکراست به ناشر میدهم ، مثل رمان #استاد که دارم مینویسمش ، یا آنهمه نمایشنامه و داستانکوتاه که در اینسالها چاپ شده اند ؛ قبل از ورود من به فضای مجازی .... ، هرگز به اقیانوس هم عادت نکردند! و هنوز هارند ! 😑
هدفم در فضای مجازی علاقه مند کردن #مخاطب به
#خواندن است و البته #پاورقی_نویسی ؛و #فرم
#پاورقی ، حتی در زمان
#تولستوی ؛داستایفسکی و دکتر #مستعان هم قواعد خود را داشت و باید انتظارات طبقه متوسط و یا نا آشنا با خواندن را هم ، رعایت میکرد.....
این وظیفه ای خطیر است که هیچ نویسنده حرفه ای در جامعه ی منفعت طلب ما ، به راحتی به آن تن در نمیدهد!😶 و البته تهمت و افترا و تمسخر و هجمه در پی خود دارد ...
و طرد از سوی مجامع مثلا حرفه ای و جوایز کتاب سال که میخواهم صد سال سیاه نبینمشان !...
آن به ظاهر نویسنده های قرقره کننده ی دست چندم ادبیات غرب و محصولات تقلبی شان را...
آن ژستهای دروغ فریبنده در زندگی و نوشتن .....
آن سیگار پشت سیگارها و بازی بالغات..بدونهدف...!!!!
آن خودشیفته های دروغین را که خود را جدا از مردم و روشنفکر مینامند...من زیاد نمینویسم اتفاقا دوست گرامی !!!
دو سال در میان ، یکرمان بیرون دادن زیاد نیست!...
اصلا نیست ! کمکاریست ...
زیاد نمینویسم!!!!!!!!!!!!! ، کم زندگی میکنم !!!!
داستایفسکی در بیستو شش روز، رمان قمار باز را تمام کرد..من دو سال طول میدهم !
من گاهی زندگی میکنم اگر بخواهم و بقیه اش نوشتن است...
و این مسیری است که برای من برگزیده شده .... البته پاورقی تویسی هم در دنیای بی کتاب امروز ضروریست...
دنیایی که کتاب جزء ضروریاتش نیست . زکات هنر نویسندگی اش است...
اگر مردم را دوست داری ، باید کتابت نزد عموم مردم محبوب باشد ، نه فقط عدهای سیگار بدست شبه .... هر چیز بجز روشنفکر..!!!!!.در کافی شاپها و جایزه دهندگان رانتخوار یا بخش خصوصی با جایزه های ریز ودرشتی از نوع روابط خصوصی! 😑😑😏.
من برای مردمی مینویسم که رنجهایشان از آن من است و قلم در دست من نویسنده !
که کلمه نمیفروشم ! و تجارتنمیکنم با کتبم
و ناشر_نویسنده نیستم و از این دنیاهیچ نمیخواهم ....ممنون ! از پستی که به من اختصاص دادید ...
امیدوارم بوضوح خودم را بیان کرده باشم و دوست ندارم ، مدام درحال توضیح خودم برای کاری باشم که به خاطر آن ، توسط نیروی بالاتری صدا شده ام ...
خداوندم . . ___ ممنونم .
#چیستایثربی
و خداوند کلمه را آفرید و به انسان آموخت.
@chista_yasrebi
ولی دوست من ، یکنکته را دقتنکردید !من فقط در فضای #مجازی نکاتی را که گفتید رعایت میکنم....
کتابهایی که به فضای مجازی نمیسپارم و یکراست به ناشر میدهم ، مثل رمان #استاد که دارم مینویسمش ، یا آنهمه نمایشنامه و داستانکوتاه که در اینسالها چاپ شده اند ؛ قبل از ورود من به فضای مجازی .... ، هرگز به اقیانوس هم عادت نکردند! و هنوز هارند ! 😑
هدفم در فضای مجازی علاقه مند کردن #مخاطب به
#خواندن است و البته #پاورقی_نویسی ؛و #فرم
#پاورقی ، حتی در زمان
#تولستوی ؛داستایفسکی و دکتر #مستعان هم قواعد خود را داشت و باید انتظارات طبقه متوسط و یا نا آشنا با خواندن را هم ، رعایت میکرد.....
این وظیفه ای خطیر است که هیچ نویسنده حرفه ای در جامعه ی منفعت طلب ما ، به راحتی به آن تن در نمیدهد!😶 و البته تهمت و افترا و تمسخر و هجمه در پی خود دارد ...
و طرد از سوی مجامع مثلا حرفه ای و جوایز کتاب سال که میخواهم صد سال سیاه نبینمشان !...
آن به ظاهر نویسنده های قرقره کننده ی دست چندم ادبیات غرب و محصولات تقلبی شان را...
آن ژستهای دروغ فریبنده در زندگی و نوشتن .....
آن سیگار پشت سیگارها و بازی بالغات..بدونهدف...!!!!
آن خودشیفته های دروغین را که خود را جدا از مردم و روشنفکر مینامند...من زیاد نمینویسم اتفاقا دوست گرامی !!!
دو سال در میان ، یکرمان بیرون دادن زیاد نیست!...
اصلا نیست ! کمکاریست ...
زیاد نمینویسم!!!!!!!!!!!!! ، کم زندگی میکنم !!!!
داستایفسکی در بیستو شش روز، رمان قمار باز را تمام کرد..من دو سال طول میدهم !
من گاهی زندگی میکنم اگر بخواهم و بقیه اش نوشتن است...
و این مسیری است که برای من برگزیده شده .... البته پاورقی تویسی هم در دنیای بی کتاب امروز ضروریست...
دنیایی که کتاب جزء ضروریاتش نیست . زکات هنر نویسندگی اش است...
اگر مردم را دوست داری ، باید کتابت نزد عموم مردم محبوب باشد ، نه فقط عدهای سیگار بدست شبه .... هر چیز بجز روشنفکر..!!!!!.در کافی شاپها و جایزه دهندگان رانتخوار یا بخش خصوصی با جایزه های ریز ودرشتی از نوع روابط خصوصی! 😑😑😏.
من برای مردمی مینویسم که رنجهایشان از آن من است و قلم در دست من نویسنده !
که کلمه نمیفروشم ! و تجارتنمیکنم با کتبم
و ناشر_نویسنده نیستم و از این دنیاهیچ نمیخواهم ....ممنون ! از پستی که به من اختصاص دادید ...
امیدوارم بوضوح خودم را بیان کرده باشم و دوست ندارم ، مدام درحال توضیح خودم برای کاری باشم که به خاطر آن ، توسط نیروی بالاتری صدا شده ام ...
خداوندم . . ___ ممنونم .
#چیستایثربی
و خداوند کلمه را آفرید و به انسان آموخت.
@chista_yasrebi