.
#او_یکزن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی
حالا در روشنایی اتاق میدیدمش ؛ شاید اواسط دهه چهل زندگی اش بود ؛ ولی صورتش ؛ جوانتر به نظر میرسید...شال نازکش افتاد ؛ موهای فرفری بلند ؛ تا نزدیک کمرش...جوگندمی ؛ اما بیشترش ؛ خرمایی روشن ؛ تقریبا رنگ عسل ؛ رنگ موهای شهرام ...لبخند زد ؛ حس کردم تصویر چهل سالگی ام ؛ در آینه به من ؛ لبخند میزند ؛ شبیه من لبخند میزد...گفت: بچه مو ندیدی؟
گفتم : بچه ؟! گفت: یه دختر کوچیک بود! گفتم : نه...من بچه ای ندیدم !
شما کی هستین؟! گفت: من؟ مادرم ! یه روزی حامله شدم ؛ از یه هیولا!...
همون هیولاهایی که تو جنگل ؛ به آدم حمله میکنن ! حمله کرد...مطمین بودم بچه ی اونه ! باور نکردن ! آزمایش دادم ؛ باور کردن ؛ گفتن : بچه ی هیولا رو به دنیا بیار !
شیرش بده ؛ دوستش داشته باش ! من نمیخواستم؛ دستامو بستن ! حبسم کردن تو اتاق ته باغ ؛ که یه وقت نکشم بچه ی هیولا رو...یکی اومد ؛ نجاتم داد ؛ نمیدونم کی بود! ولی دیر شده بود...حالا باید؛ هردو میمردیم ؛ من و بچه هیولا.... خودمو از بالای اون تپه انداختم پایین !....
میشنوی؟! هیس!... صدای گریه ی بچه میاد! تو هم حتما میشنوی! میگن گریه میکرد؛ میگن صدای گریه هاش هنوز شبا ؛ تو تپه ها میپیچه ؛اون بچه؛ گرسنه ست؛ سردشه؛ خواب نداره...
روستاییا میترسن..از یه بچه ی گشنه ؛ که گریه میکنه و جیغ میکشه؛ تو تپه ها...
میترسن شبا از خونه شون بیرون بیان!
بچه م گشنه شه ؛ مادرشو میخواد ؛ بغل میخواد ؛ شیر میخواد! من که موندم...پس اون چی شد ؟ قرار بود با هم بریم...من و بچه هیولام....... با هم....تو میدونی بچه چی شد؟!
در خانه باز شد؛ زن خواست فرار کند؛ دیر شده بود.
شهرام گفت : مادر ! باز که اومدی اینجا؟ مگه دکتر نگفت باید استراحت کنی؟ زن روی زمین نشست و گفت: آخه برف اومد ؛ صدای گریه ی بچه شنیدم... گفتم ؛ حتما تو تپه ها سردشه...مادرشو میخواد ؛ تو قول دادی...تو بم قول دادی پیداش کنی؛ الان چند ساله! پس چرا نکردی؟ داد زد ؛ بلند شد و روی سینه ی شهرام کوبید ؛ چرا نکردی؟! چرا خواهرتو پیداش نکردی؟ تو دروغگویی ! تو قول دادی...شهرام سر مادرش را بوسید ؛ از بالای سر او به من نگاه کرد؛ به زن گفت: برات میارمش ؛ جاش امنه ؛ آرام باش ! زن گفت؛ صدای گریه ش میاد...
میگن یخ زده...حتما نمیتونه نفس بکشه ؛ باید بغلش کنم تا گرم شه؛ برو بیارش! الان !
فریاد زد: من بچه مو میخوام!
من گفتم: اگه صبحونه تونو بخورین؛ شهرام میره دنبال بچه ؛ شهرام گفت: آره مادر؛ تو یه چیزی بخور ! من زود برمیگردم !
زن نشست. سرش خم شد ؛ انگار مرده بود! آهسته زیر لب گفت: میگن دختر قشنگیه! شهرام در گوشم گفت : بعدا برات میگم ؛ مراقبش باش ! گفتم : کجا میری؟ گفت: یه نفرو بیارم ؛ تنها کسی که میتونه آرومش کنه ؛ گفتم : من به چیستا زنگ میزنم بیاد اینجا ؛ تنها میترسم ؛ گفت: باشه؛ ولی اون میدونه؛ گفتم: چیو میدونه؟ گفت: همه چیز رو...دو سال تو بیمارستان ؛ هر روز مادرمو میدید!
#او_یک_زن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#چیستایثربی
یثربی_چیستا-به لاتین-در
#اینستاگرام
دوستان ؛ این داستان
#خیرات است و
#صدقه.....
بفرمایید دهانتان را شیرین فرمایید....
لطفا اگر خواستید ؛ اسم نویسنده را حذف کنید؛ اسم خودتان یا هر کس ؛ حتی شیخ ملانصرالدین را روی آن بزنید و
#حتما در کانالها و پیجهایتان ؛ از آن با هر اسمی که دلتان خواست ؛ استفاده کنید و فقط یک صلوات برای جمیع #اموات بخوانید....قبول باشد..حاجت روا....
#چیستایثربی
#بنیاد_خیریه_تولید_داستان_نذری!!!!/#طنزچیستایی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
برای کسانی که میخواهند ؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشد
و علاوه بر همه اینها .....
دوستداران واقعی رمانهای
#او_یک_زن
#پستچی
#شیداوصوفی
#معلم_پیانو
و......داستانهای دیگرم درپیچ اینستاگرام ؛ و آنها که سالهاست ؛ از کودکی نمایشها ؛ اشعار و داستانهایم را دنبال میکنند....
#دوستداران
سلام خانم جنیفر لوپز
من آناکارنینا نیستم
اسرار انجمن ارواح
آخرین پری کوچک دریایی
یک شب دیگر هم بمان سیلویا
زنی که تابستان گذشته رسید
چشمهایش میخندد
زنان مهتابی ؛ مرد آفتابی
دوستت دارم با صدای آهسته
هتل عروس
محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه!
گاردن پارتی در برف
اول تو بگو!
سرخ سوزان
شازده سلیم
از خواب تا مهتاب.....و.......
میدانید که
#دوستتان_دارم
#چیستا
#او_یکزن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی
حالا در روشنایی اتاق میدیدمش ؛ شاید اواسط دهه چهل زندگی اش بود ؛ ولی صورتش ؛ جوانتر به نظر میرسید...شال نازکش افتاد ؛ موهای فرفری بلند ؛ تا نزدیک کمرش...جوگندمی ؛ اما بیشترش ؛ خرمایی روشن ؛ تقریبا رنگ عسل ؛ رنگ موهای شهرام ...لبخند زد ؛ حس کردم تصویر چهل سالگی ام ؛ در آینه به من ؛ لبخند میزند ؛ شبیه من لبخند میزد...گفت: بچه مو ندیدی؟
گفتم : بچه ؟! گفت: یه دختر کوچیک بود! گفتم : نه...من بچه ای ندیدم !
شما کی هستین؟! گفت: من؟ مادرم ! یه روزی حامله شدم ؛ از یه هیولا!...
همون هیولاهایی که تو جنگل ؛ به آدم حمله میکنن ! حمله کرد...مطمین بودم بچه ی اونه ! باور نکردن ! آزمایش دادم ؛ باور کردن ؛ گفتن : بچه ی هیولا رو به دنیا بیار !
شیرش بده ؛ دوستش داشته باش ! من نمیخواستم؛ دستامو بستن ! حبسم کردن تو اتاق ته باغ ؛ که یه وقت نکشم بچه ی هیولا رو...یکی اومد ؛ نجاتم داد ؛ نمیدونم کی بود! ولی دیر شده بود...حالا باید؛ هردو میمردیم ؛ من و بچه هیولا.... خودمو از بالای اون تپه انداختم پایین !....
میشنوی؟! هیس!... صدای گریه ی بچه میاد! تو هم حتما میشنوی! میگن گریه میکرد؛ میگن صدای گریه هاش هنوز شبا ؛ تو تپه ها میپیچه ؛اون بچه؛ گرسنه ست؛ سردشه؛ خواب نداره...
روستاییا میترسن..از یه بچه ی گشنه ؛ که گریه میکنه و جیغ میکشه؛ تو تپه ها...
میترسن شبا از خونه شون بیرون بیان!
بچه م گشنه شه ؛ مادرشو میخواد ؛ بغل میخواد ؛ شیر میخواد! من که موندم...پس اون چی شد ؟ قرار بود با هم بریم...من و بچه هیولام....... با هم....تو میدونی بچه چی شد؟!
در خانه باز شد؛ زن خواست فرار کند؛ دیر شده بود.
شهرام گفت : مادر ! باز که اومدی اینجا؟ مگه دکتر نگفت باید استراحت کنی؟ زن روی زمین نشست و گفت: آخه برف اومد ؛ صدای گریه ی بچه شنیدم... گفتم ؛ حتما تو تپه ها سردشه...مادرشو میخواد ؛ تو قول دادی...تو بم قول دادی پیداش کنی؛ الان چند ساله! پس چرا نکردی؟ داد زد ؛ بلند شد و روی سینه ی شهرام کوبید ؛ چرا نکردی؟! چرا خواهرتو پیداش نکردی؟ تو دروغگویی ! تو قول دادی...شهرام سر مادرش را بوسید ؛ از بالای سر او به من نگاه کرد؛ به زن گفت: برات میارمش ؛ جاش امنه ؛ آرام باش ! زن گفت؛ صدای گریه ش میاد...
میگن یخ زده...حتما نمیتونه نفس بکشه ؛ باید بغلش کنم تا گرم شه؛ برو بیارش! الان !
فریاد زد: من بچه مو میخوام!
من گفتم: اگه صبحونه تونو بخورین؛ شهرام میره دنبال بچه ؛ شهرام گفت: آره مادر؛ تو یه چیزی بخور ! من زود برمیگردم !
زن نشست. سرش خم شد ؛ انگار مرده بود! آهسته زیر لب گفت: میگن دختر قشنگیه! شهرام در گوشم گفت : بعدا برات میگم ؛ مراقبش باش ! گفتم : کجا میری؟ گفت: یه نفرو بیارم ؛ تنها کسی که میتونه آرومش کنه ؛ گفتم : من به چیستا زنگ میزنم بیاد اینجا ؛ تنها میترسم ؛ گفت: باشه؛ ولی اون میدونه؛ گفتم: چیو میدونه؟ گفت: همه چیز رو...دو سال تو بیمارستان ؛ هر روز مادرمو میدید!
#او_یک_زن
#قسمت_شصتم
#چیستایثربی
#داستان
#داستان_بلند
#پاورقی_اینستاگرامی
برگرفته از پیج رسمی
#چیستایثربی
یثربی_چیستا-به لاتین-در
#اینستاگرام
دوستان ؛ این داستان
#خیرات است و
#صدقه.....
بفرمایید دهانتان را شیرین فرمایید....
لطفا اگر خواستید ؛ اسم نویسنده را حذف کنید؛ اسم خودتان یا هر کس ؛ حتی شیخ ملانصرالدین را روی آن بزنید و
#حتما در کانالها و پیجهایتان ؛ از آن با هر اسمی که دلتان خواست ؛ استفاده کنید و فقط یک صلوات برای جمیع #اموات بخوانید....قبول باشد..حاجت روا....
#چیستایثربی
#بنیاد_خیریه_تولید_داستان_نذری!!!!/#طنزچیستایی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#کانال_داستان_او_یکزن
@chista_2
برای کسانی که میخواهند ؛ همه ی قسمتها را پشت هم داشته باشد
و علاوه بر همه اینها .....
دوستداران واقعی رمانهای
#او_یک_زن
#پستچی
#شیداوصوفی
#معلم_پیانو
و......داستانهای دیگرم درپیچ اینستاگرام ؛ و آنها که سالهاست ؛ از کودکی نمایشها ؛ اشعار و داستانهایم را دنبال میکنند....
#دوستداران
سلام خانم جنیفر لوپز
من آناکارنینا نیستم
اسرار انجمن ارواح
آخرین پری کوچک دریایی
یک شب دیگر هم بمان سیلویا
زنی که تابستان گذشته رسید
چشمهایش میخندد
زنان مهتابی ؛ مرد آفتابی
دوستت دارم با صدای آهسته
هتل عروس
محاله که فکر کنید این طوری هم ممکنه بشه!
گاردن پارتی در برف
اول تو بگو!
سرخ سوزان
شازده سلیم
از خواب تا مهتاب.....و.......
میدانید که
#دوستتان_دارم
#چیستا
#مسابقه
این قسمت 44
#خواب_گل_سرخ
را باصدای خود بخوانید و برای مابفرستید.در کانال پخش خواهد شد و مردم به بهترینها؛ رای خواهند داد .
هیچ
#شرط_سنی و
#جنسیتی وجود ندارد.
همه میتوانند این قسمت را بخوانند و صدای ضبط شده ی خود را به ایدی فوق بفرستند....
آیدی فقط برای این مورد
@cccii789
من تا نتیجه ؛ این قسمت را نمیخوانم که کسی تحت تاثیر نوع خواندن من قرار نگیرد.
#مهلت فقط تا آخر ساعت یک بعد از نیمه شب.امروز
# ؛ 17 تیر 96.یک صبح. یعنی آخر امشب
لطفا حتما همراه #ویس بنویسید :
مربوط به مسابقه ی :
#خوانش
#خواب_گل_سرخ.
وگرنه ادمین ؛ ویس شما را لود نمیکند.
ویسهای بدون اسم و فامیل
#لود نخواهند شد
#حتما
#نام خود را بنویسید
ممنونم
لطفا گروهها و کانالهای
#بازنشر قصه ؛ این خبر رابه اشتراک بگذارند.
#سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
این قسمت 44
#خواب_گل_سرخ
را باصدای خود بخوانید و برای مابفرستید.در کانال پخش خواهد شد و مردم به بهترینها؛ رای خواهند داد .
هیچ
#شرط_سنی و
#جنسیتی وجود ندارد.
همه میتوانند این قسمت را بخوانند و صدای ضبط شده ی خود را به ایدی فوق بفرستند....
آیدی فقط برای این مورد
@cccii789
من تا نتیجه ؛ این قسمت را نمیخوانم که کسی تحت تاثیر نوع خواندن من قرار نگیرد.
#مهلت فقط تا آخر ساعت یک بعد از نیمه شب.امروز
# ؛ 17 تیر 96.یک صبح. یعنی آخر امشب
لطفا حتما همراه #ویس بنویسید :
مربوط به مسابقه ی :
#خوانش
#خواب_گل_سرخ.
وگرنه ادمین ؛ ویس شما را لود نمیکند.
ویسهای بدون اسم و فامیل
#لود نخواهند شد
#حتما
#نام خود را بنویسید
ممنونم
لطفا گروهها و کانالهای
#بازنشر قصه ؛ این خبر رابه اشتراک بگذارند.
#سپاس
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi_official
گمانم بالاخره ، اتفافات خوبی🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 در راه است
از دیدن باری#مارلون_براندو و #آنتونی_کویین در فیلم
#زنده_باد_زاپاتا سیر نمیشوم.
آدم برای اینکه علاقه شو به کسی ثابت کنه، لازم نیست راهای دور بره....فقط بهش فکر کنه...اونی که باید میاد ، میاد.... #زنده_باد_زاپاتا
#کارگردان
#الیا_کازان
فیلمنامه: نویسنده ی قدر آمریکایی
#جان_اشتاین_بک
بازی
#مارلون_براندو
#انتونی_کویین
#جین_پیترز و....
محصول1952
#زاپاتا ؛ اسطوره ی جاودان #نسلی_صادق که دروغ و ریا و ظلم را برنمیتابد ،
قهرمانی که یک تنه در برابر ستم میایستد و از دید مردمانش ؛ هرگز نمیمیرد!
جنگ دل و گلوله...
و مهم تر از همه
#عشق به تک تک همنوعانش...
و حس همدردی و تعهد....
هر کدام از ما ، یک
#زاپاتا هستیم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#فیلم
#سکانس
#سینما
#فیلمنامه_نویس
#مدرس
#کارگردان
@chista_yasrebi.2 پیج دوم اینستاگرام.من
فقط همین دو پیج اینستاگرام را دارم.
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی
چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کامل_این_سکانس_در_کانال_من
لطفا حتماببینید!!!
#حتما____حتما.....
.
هم خیلی چیزها را میفهمید. هم از
#هنر_ناب ؛ حالتان بهتر خواهدشد...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
از دیدن باری#مارلون_براندو و #آنتونی_کویین در فیلم
#زنده_باد_زاپاتا سیر نمیشوم.
آدم برای اینکه علاقه شو به کسی ثابت کنه، لازم نیست راهای دور بره....فقط بهش فکر کنه...اونی که باید میاد ، میاد.... #زنده_باد_زاپاتا
#کارگردان
#الیا_کازان
فیلمنامه: نویسنده ی قدر آمریکایی
#جان_اشتاین_بک
بازی
#مارلون_براندو
#انتونی_کویین
#جین_پیترز و....
محصول1952
#زاپاتا ؛ اسطوره ی جاودان #نسلی_صادق که دروغ و ریا و ظلم را برنمیتابد ،
قهرمانی که یک تنه در برابر ستم میایستد و از دید مردمانش ؛ هرگز نمیمیرد!
جنگ دل و گلوله...
و مهم تر از همه
#عشق به تک تک همنوعانش...
و حس همدردی و تعهد....
هر کدام از ما ، یک
#زاپاتا هستیم
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#فیلم
#سکانس
#سینما
#فیلمنامه_نویس
#مدرس
#کارگردان
@chista_yasrebi.2 پیج دوم اینستاگرام.من
فقط همین دو پیج اینستاگرام را دارم.
@chista_yasrebi
#کانال_رسمی
چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کامل_این_سکانس_در_کانال_من
لطفا حتماببینید!!!
#حتما____حتما.....
.
هم خیلی چیزها را میفهمید. هم از
#هنر_ناب ؛ حالتان بهتر خواهدشد...
#چیستایثربی
@chista_yasrebi