چیستایثربی کانال رسمی
6.41K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
Forwarded from چیستا_دو (Chista Yasrebi)
#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت76
#چیستا_یثربی
#قصه
#داستان
#داستان_دنباله_دار
#پاورقی
#رمان
#کتاب
#چیستایثربی

#قسمت_هفتاد_و_ششم

فرمانده می گوید:
آفرین! وقت درس پس دادنه، راه ما، راه بزرگای دینمونه... جهاد!

بهمن، نگاه خیره‌ای به پدرش می اندازد.

_من از اهداف تو بیزارم!
جنگ سلطه گرانه دوست ندارم!
طرفدارِ خاله بنازم...
اون لااقل داره از هویت و فرهنگ خودش، دفاع می کنه.
از مردمش!

هر وقت اومدن تو کشورت، پاشونو گذاشتن رو خِرخِرت و گفتن این کارو بکن و اون کارو نکن! می تونی اسلحه بکشی!

حالا‌ از همینجا برمی گردیم!
تونیومدی اینجا کاری انجام بدی...
اومدی کارارو بهم بزنی!

بذار مادرم آرامش داشته باشه...
پنج سال، تورو ندیده، یه کم آرام بوده، به کارش و پزشکیش رسیده.
آشفته ش نکن!
از اینجا برو...

سارا می گوید:
بهمن، با پدرت اینجوری حرف نزن!
من دوسِش دارم، زمانی، این مرد رو دوست داشتم!

بهمن می گوید:
یه زمان دور که نمیشناختیش...!

فرمانده به سارا نگاه می کند...

سارا حرفش را ادامه نمی دهد، نگاهش را بالا نمی برد!
نمی خواهد با چشمان مرد مواجه شود.

بهمن می گوید:
من حالا باید چیکار کنم؟
این پدرمه، باید براش احترام قائل باشم، پنج سال، بالای سرم بوده و حق پدری به گردنم داره...

اما من باید همه ی خلافاشو ندید‌‌ بگیرم؟باید همه جا، لال شم که چه کارایی کرده؟

خب من این پنج سال، به قول خودش، مثل سایه، دنبال این مرشدِ قهرمان بودم.
معامله هایی کرده که خلافه...
از دید من‌ کثیفه!

به اسم دیگران، پول هایی جابجا کرده، فقط برای حفظ قدرت نظامی!
برای داشتن یه عالمه سرباز مسلح...
برای خرید اسلحه!
برای پیدا کردن حامی، تو کشورهای منطقه، حتی آفریقا!...‌

خب من چرا باید، درباره ی همه ی اینا سکوت کنم؟

اون‌ دنبال کشور گشاییه! این دینه؟!

_من دنبال تمدن بزرگ اسلامی، در سراسر جهانم‌!
برای همین، از جوونیم سرباز شدم و زندگیمو گذاشتم.

_اگه مردم‌ جهان نخوان‌چی؟!
اونا دین خودشونو دارن،
زندگی خودشونو دارن!
کی گفته، تو مسئول صدور تمدن اسلامی به کل جهانی؟

_دینم، پیامبرم و خب،‌ همه ی اعتقادِ زندگیم!
جهان، فقط زیر سایه اسلام‌ و شیعه، به رستگاری میرسه!

_من حوصله ی بحث بی‌نتیجه رو ندارم پدر، فرمانده!
هر کی هستی!
تا وقتی، فقط خودتو محق می دونی، بحث، بی خوده...

من میرم دشت ذهاب، حداقل اونجا شاید کاری از دستم بربیاد.

سارا می گوید:
منم بات میام پسرم، می خواستم برم، اما اینجام، کلی زخمی داشتیم...
باید آوا و طاهارو، زودتر ببریم پیش بناز. برای پیوند!

فرمانده می گوید:
بناز، فقط می خواد طاهارو از من، دور کنه!
چیزیش نیست این زن!
پیوند مغز استخوان؟!
هیچوقت باور نمی کنم، بناز که مثل گلوله سربی، از کوه پایین میپره، داره میمیره؟!

اون، طاهارو می خواد...
همیشه می دونستم یه روز، این‌ اتفاق میافته!
می دونستم خواهرت، دست از سر اون بچه برنمی داره!

شما بهمن رو دارید، با طاها چیکار دارید؟!

بهمن می گوید:
آقا... بهشون بگو!
بگو چرا‌ آوا، شکل زن اول توئه!
وقتشه بدونن!


#آوا_متولد۱۳۷۹
#قسمت76
#قسمت_هفتاد_و_ششم
#رمان
#پاورقی
#داستان_دنباله_دار
#داستان_ایرانی
نویسنده
#چیستا_یثربی



https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ

کانال رسمی چیستایثربی
بالای صفحه ادرس کانال چند قصه من سنجاق شده است
#چیستایثربی