چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
بخشی از جذابیت داستانهای نویسندگان زن ؛ در این است که دنیای زنان ؛ ناشناخته تر از دنیای مردان است....

مردم میخواهند این دنیا رابشناسند...
در گذشته ؛ معمولا روشنفکران و غالبا اهل قلم ؛ رمان میخواندند. اکنون آنها دیگر رمان نمیخوانند !....
(در کافی شاپها مینشینند ......)

حالا آدمهای عادی رمان میخوانند و میخواهند با رمان ؛ جهان خود را بهتر بشناسند...

#حسن_میر_عابدینی

صد سال
#داستان_نویسی ایران

#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi

https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
دیگر سیاوشی نمانده



#اصغر_الهی ؛
#نویسنده_معاصر در داستان
#دیگر_سیاوشی_نمانده ؛ از دنیای وحشت زای بیرون به درون پناه میبرد ؛ هر کس با دیگری در ذهن خود ؛ حرف میزند.
سرداری که در تیمارستان بستری شده ؛ عقده گشایی میکند ؛ زمینش را از چنگش در آورده اند ؛ دخترش در شهر بدکاره شده ؛ زنش سر زا رفته است ؛ او در مقابل این مصایب ؛ به رویای سرکردگی اجنه دل خوش داشته است ؛ اما وقتی از تیمارستان مرخص میشود ؛ هیچ ندارد ؛ نه زمینی ؛ نه امیدی ؛ تنها و بی تکیه گاه ؛ حتی نیروی جنون و توان پناه بردن به رویا را هم از دست داده است.گاهی در جامعه ای بیرحم ؛ جنون نعمتی است که آن را هم ؛ از دست میدهد.


#اصغر_الهی
#داستان_نویس

نگاه
#حسن_میر_عابدینی

#چیستایثربی

@chista_yasrebi

کتاب بخوانیم ؛ دنیای تنگمان ؛ فراخ میشود
ادبیات و وضعیت
#دلهره_آمیز

مواجه ی ناگهانی با وضعیت دلهره آمیز ؛ همیشه یکی از ترسهای بشر بوده است ؛ ادبیات در اینجا به یاری ما میشتابد که با قصه ؛ استعاره و تمثیل ؛ بتوانیم این ترسها و اضطرابها را تحمل کنیم.
برای بیان منظورم ؛ به پاراگرافی از داستان
#وضعیت از محمد شریفی اشاره میکنم :


وقتی آموزگار پیر ؛ کلاس را ترک میکند ؛ فراش به او میگوید :

جمعه ها که مدرسه ؛ تعطیله آقا ....

آموزگار پیر ؛ هاج و واج گفت :

مگه امروز ؛ دوشنبه نیست؟

مستخدمه گفت :

امروز ؛ جمعه است !

آموزگار پیر گفت :
پس چرا علی براتیانی آمده بود؟

مستخدمه هاج و واج ؛ در چهره ی آموزگار پیر نگریست و گفت :
علی براتیانی ؛ دو هفته پیش عمرش رو داد به شما !


مخاطب ؛ در پایان داستان چنان غافلگیر میشود که میفهمد هیچ چیز قطعی و قاعده نیست و هر امکانی وجود دارد
.....؛ و باید با ترسهای بشری مواجه شد...

#چیستایثربی
#ادبیات
#حسن_میر_عابدینی
#محمد_شریفی

@chista_yasrebi