چیستایثربی کانال رسمی
https://www.instagram.com/p/CG2UgNupQkYC1LTDrMvVBXaXUCNgYALAdeogQ40/?igshid=1qv3n9wru2269
قسمت اخر #پستچی_دو. اکنون در این پیج منتشر شد
بااحترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
بااحترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
@chista_yasrebi_official
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
دوستانعزیز
از پست آینده ، فرمت اینصفحه تغییرات اساسی خواهد کرد.
من عادت ندارم بیش از پنج یا شش سال ، کاری یکنواخت را تکرار کنم .
در آستانهی سفرم
سفری غریب....
بهعمق اشیاء و کلام ...
و برایتان ، سوغاتهای معنوی زیادی خواهم آورد.
هر دو یا سه روز ؛ یک سوغات.😉☺
برای صحبت با من و #مشاوره ی زوجها ؛ مسایل ؛ یادگیری ؛ سوالها و اضطراب #کودکان؛ #استعداد_یابی شغلی ، عاطفی و تحصیلی همان شماره های گذشته ام ؛ جوابگو خواهند بود.
آیدی ادمین تلگرام برای مشاوره
@ccch999
ادمین واتساپ
09122026792
من هنوز عاشقِ همان پیک الهی هستم که به من یا داد : هدف و معنای زندگی؛ مهمتر از خودِ زندگیست.
احترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتر
#پشت_صحنه
#تمرین_تاتر
#نوشتن
#پستچی
#دکترای_روانشناسی
#هنر_درمانی
#خلاقیت
#اضطراب_کودکان
#زوج_درمانی
#حال_خوب
#خانواده
#مهارتهای_زندگی
#مهارتهای_رفتاری برای ارتباطات عاطفی
و
#سایکو_درام یا
#تاتر_درمانی
به #سلوک ما خوش آمدید!
جای #قصه های بلند ؛ کماکان در کانالشان؛ برقرار است.
#عشق
#تشنگی
#رعایت_انسان
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#phd.in #psychology
https://www.instagram.com/tv/CRmjJ52Fgiv/?utm_medium=share_sheet
از پست آینده ، فرمت اینصفحه تغییرات اساسی خواهد کرد.
من عادت ندارم بیش از پنج یا شش سال ، کاری یکنواخت را تکرار کنم .
در آستانهی سفرم
سفری غریب....
بهعمق اشیاء و کلام ...
و برایتان ، سوغاتهای معنوی زیادی خواهم آورد.
هر دو یا سه روز ؛ یک سوغات.😉☺
برای صحبت با من و #مشاوره ی زوجها ؛ مسایل ؛ یادگیری ؛ سوالها و اضطراب #کودکان؛ #استعداد_یابی شغلی ، عاطفی و تحصیلی همان شماره های گذشته ام ؛ جوابگو خواهند بود.
آیدی ادمین تلگرام برای مشاوره
@ccch999
ادمین واتساپ
09122026792
من هنوز عاشقِ همان پیک الهی هستم که به من یا داد : هدف و معنای زندگی؛ مهمتر از خودِ زندگیست.
احترام
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#تاتر
#پشت_صحنه
#تمرین_تاتر
#نوشتن
#پستچی
#دکترای_روانشناسی
#هنر_درمانی
#خلاقیت
#اضطراب_کودکان
#زوج_درمانی
#حال_خوب
#خانواده
#مهارتهای_زندگی
#مهارتهای_رفتاری برای ارتباطات عاطفی
و
#سایکو_درام یا
#تاتر_درمانی
به #سلوک ما خوش آمدید!
جای #قصه های بلند ؛ کماکان در کانالشان؛ برقرار است.
#عشق
#تشنگی
#رعایت_انسان
#chista_yasrebi
#chistayasrebi
#phd.in #psychology
https://www.instagram.com/tv/CRmjJ52Fgiv/?utm_medium=share_sheet
دیوانه ها..... یا به خاطر شهرتش و اسکار ؛ توخیابون میرقصند! یااز لجشان ؛ لباس سرداری سپاه روتنش میکنند وفحشش میدن..... خب هیچ ادمی سیاه و سفید مطلق نیست.... اماجالب اینه مثل دوران#پستچی من؛ همکاراش؛ بیشتر از بقیه دارن براش میزنن....چقدر دلم میخواست درباره ش حرف بزنم؛ولی خصوصیه.... و الان وقتش نیست.ببینید این مردم درست بشو نیستند.یاد فحشهای زشتی میافتم که من و بعد دخترم موقع انتشار رمان پستچی شنیدیم و هنوز به خاطرش به من ؛ خیلی موقعیتهای قبلیمو نمیدن...ندن..! .بالاتر از سیاهی رنگی نیست .دلم میگم بزنم به سیم اخر.هر چی میدونم بنویسم. یک دوستم درخارج ؛ چاپش میکنه. رفتار مردم ایران منو یاد گشتاپو و کسلر میندازه ؛ وقتی جنگ تموم شد ؛ سرگرد راینهارت رو از میان خودشون؛ اعدام کردن ! این مردم اول، تربیت درست لازم دارن که برای خیلیاشون دیر شده!؛و بعدهنر!مردم به اگاهی نیاز دارند.انگار دلشون نمیخواد آگاه باشن !از فرهادی حرفی نمیزنم. این مردم باجهت باد ؛ تغییر مسیر میدهند.از تعداد زیاد ؛ دورم خوشم نمیاد.همین گروه کوچکواتساپ برام کافیه! ماباید همه مون در جهت اگاهی سازی عمل کنیم من خیلی مصمم تر از گذشته ام.چیستا
#پستچی#قسمت_اول
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را بازکنم ونامه را بگیرم،او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود!قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شایدهجده نوزده سالش بود.نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام،برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکاردر دستم می لرزید که خنده اش میگرفت.هیچ وقت جز سلام و خداحافظ،حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت:چقدر نامه دارید!خوش به حالتان !و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید..خوش به حالتان!
عاشقانه تر از این جمله هم بود؟!
تااینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم،مرد همسایه فضول محل،از آنجا رد شد.مارا که دید، زیر لب گفت:دختره ی بی حیا...ببین باچه ریختی اومده دم در،شلوارشو!
متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من،طرف را روی زمین خوابانده وباهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش،خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت.کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی،گونه اش را گرفته بود وفریاد می زد.از ترس،در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو راداشتم !روز بعد پستچی پیری آمد.به اوگفتم،آن آقای قبلی چه شد؟گفت: بیرونش کردند!
بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا!
دیگر چیزی نشنیدم.اوبه خاطر من،دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها،صدای زنگ در میشنوم ،به دخترم میگویم:من باز میکنم!
سالهاست که با آمدن اینترنت،پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت:یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم!
گفتم:چقدر نامه دارید.خوش به حالتان!
دخترم فکر کرد دیوانه ام!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کتاب
#پستچی
#نشر_قطره
#فیدیبو
کتاب صوتی
نوین کتاب گویا
https://www.instagram.com/p/CTXsdnMM5QN/?utm_medium=share_sheet
چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را بازکنم ونامه را بگیرم،او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود!قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شایدهجده نوزده سالش بود.نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام،برای نامه های سفارشی می رفت.تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود.
تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکاردر دستم می لرزید که خنده اش میگرفت.هیچ وقت جز سلام و خداحافظ،حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت:چقدر نامه دارید!خوش به حالتان !و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید..خوش به حالتان!
عاشقانه تر از این جمله هم بود؟!
تااینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم،مرد همسایه فضول محل،از آنجا رد شد.مارا که دید، زیر لب گفت:دختره ی بی حیا...ببین باچه ریختی اومده دم در،شلوارشو!
متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من،طرف را روی زمین خوابانده وباهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش،خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت.کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی،گونه اش را گرفته بود وفریاد می زد.از ترس،در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو راداشتم !روز بعد پستچی پیری آمد.به اوگفتم،آن آقای قبلی چه شد؟گفت: بیرونش کردند!
بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا!
دیگر چیزی نشنیدم.اوبه خاطر من،دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها،صدای زنگ در میشنوم ،به دخترم میگویم:من باز میکنم!
سالهاست که با آمدن اینترنت،پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت:یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم!
گفتم:چقدر نامه دارید.خوش به حالتان!
دخترم فکر کرد دیوانه ام!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کتاب
#پستچی
#نشر_قطره
#فیدیبو
کتاب صوتی
نوین کتاب گویا
https://www.instagram.com/p/CTXsdnMM5QN/?utm_medium=share_sheet
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «۲۰ سال پیش فیدل کاسترو، رهبر فقید کوبا، به تهران آمد. سیدحسن خمینی جوان هم با او ملاقات کرد و کاسترو از یادگار امام شخصا دعوت کرد به کوبا سفر کند. هر چند حال و هوای اوایل انقلاب تغییر کرده و نیروهای چپ از فضای عمومی کنار رفته بودند اما کاسترو همچنان شخصیتی جذاب بود و خاص ایران هم نبود. از نمادهای قرن بیستم تنها معدودی پا به قرن ۲۱ گذاشته بودند و کاسترو یکی از آنان بود.
جایی خواندم یا شنیدم که چندی بعد سیدحسن خمینی به کوبا میرود. آمریکای لاتین سرزمین شادی و نوشخواری و رقص و موسیقی است و فیدل میدانست که نوادۀ رهبر فقید ایران در لباس روحانیت شیعه را نسبتی با این امور نیست و به گونهای دیگر باید باید برای او خاطره بسازد. از این رو در همان شبی که دیدار کردند از مهمان خود خواست فردا صبح هم حتما به دفتر او بروند چون غافلگیر خواهند شد.
سید حسن و همراهان نمیدانستند داستان از چه قرار است اما بامداد روز بعد هم رفتند و دیدند فیدل کاسترو مهمان دارد و به قول مهران مدیری در همین دورهمی آن هم چه مهمانی: گابریل گارسیا مارکز، بزرگترین نویسندۀ نیمۀ دوم قرن بیستم.
کاسترو که دریافته بود سیدحسن خمینی به ادبیات و کلمات بسیار علاقهمند است، آن دو را با هم آشنا میکند.
صحبتها گل انداخته بود و در آن میانه یکی از ایرانیان حاضر برای آن که عمق علاقه به مارکز را یادآور شود با شعف گفت: خود من در این سفر کتابی از شما همراه آوردهام! مارکز اما به جای آن که مشعوف و مسرور شود، ناگهان روی ترش کرد و از دستیار و مدیر برنامۀ خود پرسید: مگر ما برای ترجمه به زبان فارسی هم قرارداد داریم؟
فضای گفتوگو تغییر کرد و کتاب را آوردند و پیدا بود که کپیرایت ندارد. هر قدر توضیح دادند که ایران به قانون بینالمللی «حق انحصاری نشر اثر» یا کپیرایت نپیوسته (که به موجب آن ناشران امتیاز ترجمه را باید خریداری کنند)، برای او پذیرفتنی نبود و ترجمه بدون اجازۀ ناشر اصلی را خلاف مقررات و اخلاق و عرف جهانی توصیف کرد و هر قدر گفته میشود منحصر به آثار شما نیست و کل ترجمهها در ایران چنین است، قبح داستان کم نمیشد که بیشتر میشد!
غرض این است که یادآوری شود تا چه حد رعایتنکردن این موضوع نزد تولیدکنندگان آثار فرهنگی ناپسند و در عرصۀ جهانی شگفتآور و قابل پیگیری است.
#پستچی را بدون نام نوبسنده و ناشر
به اشتراگ نمیگذاریم
هیجتاتری را نباید بدون حق تالیف نوبسنده کار کنیم
برای دکلمه پستچی ؛ باید از نویسنده اجازه قبلی بگیریم
و....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
یک استوری #جایزه_دار دراینستا گذاسته ام
به استوریهایم سربزنید
جایی خواندم یا شنیدم که چندی بعد سیدحسن خمینی به کوبا میرود. آمریکای لاتین سرزمین شادی و نوشخواری و رقص و موسیقی است و فیدل میدانست که نوادۀ رهبر فقید ایران در لباس روحانیت شیعه را نسبتی با این امور نیست و به گونهای دیگر باید باید برای او خاطره بسازد. از این رو در همان شبی که دیدار کردند از مهمان خود خواست فردا صبح هم حتما به دفتر او بروند چون غافلگیر خواهند شد.
سید حسن و همراهان نمیدانستند داستان از چه قرار است اما بامداد روز بعد هم رفتند و دیدند فیدل کاسترو مهمان دارد و به قول مهران مدیری در همین دورهمی آن هم چه مهمانی: گابریل گارسیا مارکز، بزرگترین نویسندۀ نیمۀ دوم قرن بیستم.
کاسترو که دریافته بود سیدحسن خمینی به ادبیات و کلمات بسیار علاقهمند است، آن دو را با هم آشنا میکند.
صحبتها گل انداخته بود و در آن میانه یکی از ایرانیان حاضر برای آن که عمق علاقه به مارکز را یادآور شود با شعف گفت: خود من در این سفر کتابی از شما همراه آوردهام! مارکز اما به جای آن که مشعوف و مسرور شود، ناگهان روی ترش کرد و از دستیار و مدیر برنامۀ خود پرسید: مگر ما برای ترجمه به زبان فارسی هم قرارداد داریم؟
فضای گفتوگو تغییر کرد و کتاب را آوردند و پیدا بود که کپیرایت ندارد. هر قدر توضیح دادند که ایران به قانون بینالمللی «حق انحصاری نشر اثر» یا کپیرایت نپیوسته (که به موجب آن ناشران امتیاز ترجمه را باید خریداری کنند)، برای او پذیرفتنی نبود و ترجمه بدون اجازۀ ناشر اصلی را خلاف مقررات و اخلاق و عرف جهانی توصیف کرد و هر قدر گفته میشود منحصر به آثار شما نیست و کل ترجمهها در ایران چنین است، قبح داستان کم نمیشد که بیشتر میشد!
غرض این است که یادآوری شود تا چه حد رعایتنکردن این موضوع نزد تولیدکنندگان آثار فرهنگی ناپسند و در عرصۀ جهانی شگفتآور و قابل پیگیری است.
#پستچی را بدون نام نوبسنده و ناشر
به اشتراگ نمیگذاریم
هیجتاتری را نباید بدون حق تالیف نوبسنده کار کنیم
برای دکلمه پستچی ؛ باید از نویسنده اجازه قبلی بگیریم
و....
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
یک استوری #جایزه_دار دراینستا گذاسته ام
به استوریهایم سربزنید
اگر ناگهان در دنیای معمولی ات ؛ زلزله ای رخ دهد و تبدیل به موجودی شوی که نمیخواهی یا نمیخواستی ؛ آنوقت باید خودت را با شرایط جدید ؛ سازگار کنی.
باید قوانین دنیای جدید را بیاموزی.
دنیای غولها و جادوگران.
بقا ؛ قانون حیات است.
من اگر تبدیل به موجودی شوم که باید برای بقاء و زندگی بجنگم ؛ قطعا میجنگم.
حتی اگر کارهایی کنم که قبلا اصلا تصورش را نمیکردم !
گاهی زمانه آدم را بیرحم میکند.
اما در اعماق دلم ؛ هنوز به روشنی، مومنم.
میجنگم و میجنگم،
تا آن روشنای زیر ابر ؛ روزی تجلی کند،
و باور دارم که روزی چنین میشود.
در دنیای سراسر بیرحمی ؛ فقط نباید لبخند زد.
گاهی باید قوانین بیرحمی را هم یاد گرفت.
برای بقاء ؛ تمام آموزه ها به درد میخورد.
برای همین سریال #جادوگر را با علاقه میبینم.
#thewitcher
ضمنا، بیماری ناشناخته ای پیدا کرده ام!
هنوز میدانم نام بیماری چیست.
پستچی ها میترسند به در خانه ی ما بیایند!
اینها شبیه پستچیهای نسل من نیستند!
همه برای خودشان ، تیپ و شمایل یک بازیگر حرفه ای را دارند.
اصلا گیج شده ام.
نمیدانم چرا هر روز یک فرد جدید می آید!
پستچی خودمان چه شد؟!
چرا همه، بسته را میدهند و فرار میکنند؟
حالا مثل قدیم نیست که باید با خودکار امضاء کنیم ؛ باید با انگشت ؛ روی موبایلشان امضاء کنیم!
انگار میخواهند به زور موبایل را ، از زیر دستم بکشند و بگریزند.
همه ی اینها از وقتی شروع شد که اداره پست ؛ چند عدد#کتاب پستچی، از من خرید که به پستچیهایش هدیه دهد.
تا اسمم را میگویم، برق میگیردشان!
یکی از آنها که از ماشینش پیاده هم نشد!
او یکی ماشین داشت ؛ نه موتور .
مجبور شدم بروم کنار شیشه ی ماشین ؛ روی گوشی اش امضاء کنم.
چنان پا را روی گاز گذاشت وگریخت، انگار مار دیده است!
نکند همه ی اینها فکر میکنند من بیکار خانه نشسته ام ؛ عاشق پستچی ها شوم؟
باید ببینم این بیماری چیست!
من چرا دلم میخواهد با آنها حرف بزنم؟
آیا بیمارم؟
یا نسل پستچی ها،خیلی عجول شده اند!
تا میایم نامشان را بپرسم ؛ میگریزند!
آخر من بدون نام ؛ چگونه سلام دهم؟
چگونه با آدمها حرف بزنم ؟
چگونه در جامعه ای که دیگر نمیشناسم ، منتظرجوانهای عزیزی بمانم که پیام آورِ ما هستند ؟
من بدون نگاه و نام افراد،حس میکنم وجود ندارم.
تازگیها هر بار که#پستچی میاید؛ فکر میکنم نامرئی ام!
تا میگویم :" ببخشید ؛ نام شماچیست ؟"
انگار عاشقانه ترین جمله ای است که در عمرشان شنیده اند!
لبخندی میزنند ؛ و با موتور یا ماشینشان میگریزند!
"ببخشید ، نام شما چیست؟"
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی کلیپ
انتخاب خودم
#موسیقی
#میشل_استروگف
https://www.instagram.com/p/CU7ekpCjBVn/?utm_medium=share_sheet
باید قوانین دنیای جدید را بیاموزی.
دنیای غولها و جادوگران.
بقا ؛ قانون حیات است.
من اگر تبدیل به موجودی شوم که باید برای بقاء و زندگی بجنگم ؛ قطعا میجنگم.
حتی اگر کارهایی کنم که قبلا اصلا تصورش را نمیکردم !
گاهی زمانه آدم را بیرحم میکند.
اما در اعماق دلم ؛ هنوز به روشنی، مومنم.
میجنگم و میجنگم،
تا آن روشنای زیر ابر ؛ روزی تجلی کند،
و باور دارم که روزی چنین میشود.
در دنیای سراسر بیرحمی ؛ فقط نباید لبخند زد.
گاهی باید قوانین بیرحمی را هم یاد گرفت.
برای بقاء ؛ تمام آموزه ها به درد میخورد.
برای همین سریال #جادوگر را با علاقه میبینم.
#thewitcher
ضمنا، بیماری ناشناخته ای پیدا کرده ام!
هنوز میدانم نام بیماری چیست.
پستچی ها میترسند به در خانه ی ما بیایند!
اینها شبیه پستچیهای نسل من نیستند!
همه برای خودشان ، تیپ و شمایل یک بازیگر حرفه ای را دارند.
اصلا گیج شده ام.
نمیدانم چرا هر روز یک فرد جدید می آید!
پستچی خودمان چه شد؟!
چرا همه، بسته را میدهند و فرار میکنند؟
حالا مثل قدیم نیست که باید با خودکار امضاء کنیم ؛ باید با انگشت ؛ روی موبایلشان امضاء کنیم!
انگار میخواهند به زور موبایل را ، از زیر دستم بکشند و بگریزند.
همه ی اینها از وقتی شروع شد که اداره پست ؛ چند عدد#کتاب پستچی، از من خرید که به پستچیهایش هدیه دهد.
تا اسمم را میگویم، برق میگیردشان!
یکی از آنها که از ماشینش پیاده هم نشد!
او یکی ماشین داشت ؛ نه موتور .
مجبور شدم بروم کنار شیشه ی ماشین ؛ روی گوشی اش امضاء کنم.
چنان پا را روی گاز گذاشت وگریخت، انگار مار دیده است!
نکند همه ی اینها فکر میکنند من بیکار خانه نشسته ام ؛ عاشق پستچی ها شوم؟
باید ببینم این بیماری چیست!
من چرا دلم میخواهد با آنها حرف بزنم؟
آیا بیمارم؟
یا نسل پستچی ها،خیلی عجول شده اند!
تا میایم نامشان را بپرسم ؛ میگریزند!
آخر من بدون نام ؛ چگونه سلام دهم؟
چگونه با آدمها حرف بزنم ؟
چگونه در جامعه ای که دیگر نمیشناسم ، منتظرجوانهای عزیزی بمانم که پیام آورِ ما هستند ؟
من بدون نگاه و نام افراد،حس میکنم وجود ندارم.
تازگیها هر بار که#پستچی میاید؛ فکر میکنم نامرئی ام!
تا میگویم :" ببخشید ؛ نام شماچیست ؟"
انگار عاشقانه ترین جمله ای است که در عمرشان شنیده اند!
لبخندی میزنند ؛ و با موتور یا ماشینشان میگریزند!
"ببخشید ، نام شما چیست؟"
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
موسیقی کلیپ
انتخاب خودم
#موسیقی
#میشل_استروگف
https://www.instagram.com/p/CU7ekpCjBVn/?utm_medium=share_sheet
دوستان عزیزم
از لطف تکتک شما به خودم سپاسگزارم. ❤
تولد من اتفاق خاصی نبود و نیست
جز لمس تجاربی که فقط در این دنیا میشود تجربه کرد.
رنج ؛ شادی
عشق ؛ ناکامی
دانستن ؛ آگاهی
و مرگ چیزی نیست به جز ادامه ی همه ی اینها در فضایی دیگر
..
من شش سال پیش؛ در چنین زمانی ؛ مشغول نگارش #رمان #پستچی بودم؛
اکنون رها هستم و بخدا شاد.
دیگر تمام جوانان میهن من ، پستچی خبرهای خوب و بد و #پیک_الهی هستند...نه فقط یکنفر.....
اگر بعد از افتادن ؛ زود برخاستی ،
قهرمانی ...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#بیستو هفتم_مهر ۱۴۰۰
https://www.instagram.com/p/CVNzJXusFim/?utm_medium=share_sheet
از لطف تکتک شما به خودم سپاسگزارم. ❤
تولد من اتفاق خاصی نبود و نیست
جز لمس تجاربی که فقط در این دنیا میشود تجربه کرد.
رنج ؛ شادی
عشق ؛ ناکامی
دانستن ؛ آگاهی
و مرگ چیزی نیست به جز ادامه ی همه ی اینها در فضایی دیگر
..
من شش سال پیش؛ در چنین زمانی ؛ مشغول نگارش #رمان #پستچی بودم؛
اکنون رها هستم و بخدا شاد.
دیگر تمام جوانان میهن من ، پستچی خبرهای خوب و بد و #پیک_الهی هستند...نه فقط یکنفر.....
اگر بعد از افتادن ؛ زود برخاستی ،
قهرمانی ...
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#بیستو هفتم_مهر ۱۴۰۰
https://www.instagram.com/p/CVNzJXusFim/?utm_medium=share_sheet
درسته که دانلود و پی دی اف دزدی در کانالها خیلی زیاده امادراین شرایط افتخار منه #پستچی ما داره میرسه به چاپبیستم .این افتخار را با شماشریکم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
کار خونه فقط باعشق معنی میده
وگرنه خَل میشم
هر جا رو تمیز میکنم
یه جا دیگه کثیفه
آشپزخونه ؛ تنور دیوه...
ته نداره
راه فرار هم نداره !
فقط عشق ، باعث میشه آدم هی بروبه ؛ بپزه؛ بشوره....
عشق
حتی به فرزندت....
دیگه چی بگم؟
روم نمیشه بقیه شو بگم .....
شما فهمیدید چی میگم ....
اینم از خصوصی ترین لحظات من
نوددرصد #پستچی ؛ #نمایشنامه ها
و بقیه ... اینجا ، نوشته شد
و نودرصد قصه های کتاب #داستان #سلام_خانم_جنیفر_لوپز را اینجا الهام گرفتم!
😅😂😁😀
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#آشپزخانه
#کار_خانه
#کدبانو
#خانهداری
#خانه_داری بی ارج و مزد
#کار_تمام_وقت
#زنانه
#زن
#مادرانه
#زنان
#زنان_مستقل_توانمند
#موسیقی
#آشتی
#نوش_آفرین
#موزیک_ویدئو 😄
#ویدئو
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/tv/CXa6b26DyvH/?utm_medium=share_sheet
وگرنه خَل میشم
هر جا رو تمیز میکنم
یه جا دیگه کثیفه
آشپزخونه ؛ تنور دیوه...
ته نداره
راه فرار هم نداره !
فقط عشق ، باعث میشه آدم هی بروبه ؛ بپزه؛ بشوره....
عشق
حتی به فرزندت....
دیگه چی بگم؟
روم نمیشه بقیه شو بگم .....
شما فهمیدید چی میگم ....
اینم از خصوصی ترین لحظات من
نوددرصد #پستچی ؛ #نمایشنامه ها
و بقیه ... اینجا ، نوشته شد
و نودرصد قصه های کتاب #داستان #سلام_خانم_جنیفر_لوپز را اینجا الهام گرفتم!
😅😂😁😀
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#آشپزخانه
#کار_خانه
#کدبانو
#خانهداری
#خانه_داری بی ارج و مزد
#کار_تمام_وقت
#زنانه
#زن
#مادرانه
#زنان
#زنان_مستقل_توانمند
#موسیقی
#آشتی
#نوش_آفرین
#موزیک_ویدئو 😄
#ویدئو
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/tv/CXa6b26DyvH/?utm_medium=share_sheet
خبرهای خوب در راهند
#پستچی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
خبرهای خوب واقعی
https://www.instagram.com/tv/CYvKuf2Kg1G/?utm_medium=share_sheet
#پستچی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
خبرهای خوب واقعی
https://www.instagram.com/tv/CYvKuf2Kg1G/?utm_medium=share_sheet