#مونولوگ_خوب از
#آرتور_میلر
چرا با دیدن مترو غمگین میشم؟
هر روز ؛ همون آدمها که سوار میشن ؛
و هر روز ؛ همون آدمها که پیاده میشن؛
و همه ی اون چیزاییه که اتفاق میافته ؛ برای اینکه اونا رو پیرتر کنه خدایا...... گاهی عجیب ترس برم میداره ؛ مثل همه مون تو این دنیا.....انگار همه مون ؛ تو اتاق بزرگی ؛ یه نفس به این سو و آن سو میریم.....از دیواری به دیوار دیگه....و باز همون حرکت.....
و بدون پایانی ؛ بدون هیچ پایانی....
#مونولوگ_خوب
#آرتور_میلر
نمایشنامه_نویس_امریکایی
#نویسنده :
#فروشنده
و #ساحره_سوزان
این مونولوگ ازنمایشنامه ی
#خاطره_دو_دوشنبه انتخاب شده است...
ترجمه:محمودرهبر.اعظم خاتم
گاهی برخی مونولوگها #جاودانی است.
مثل "بودن یا نبودن
#"هملت"
#شکسپیر ؛
که برای هر دوره ای کاربرد دارد.....
#چیستایثربی
#ادبیات
#نمایشنامه
#میلر
#مونولوگ
#جمله
#آرتور_میلر
چرا با دیدن مترو غمگین میشم؟
هر روز ؛ همون آدمها که سوار میشن ؛
و هر روز ؛ همون آدمها که پیاده میشن؛
و همه ی اون چیزاییه که اتفاق میافته ؛ برای اینکه اونا رو پیرتر کنه خدایا...... گاهی عجیب ترس برم میداره ؛ مثل همه مون تو این دنیا.....انگار همه مون ؛ تو اتاق بزرگی ؛ یه نفس به این سو و آن سو میریم.....از دیواری به دیوار دیگه....و باز همون حرکت.....
و بدون پایانی ؛ بدون هیچ پایانی....
#مونولوگ_خوب
#آرتور_میلر
نمایشنامه_نویس_امریکایی
#نویسنده :
#فروشنده
و #ساحره_سوزان
این مونولوگ ازنمایشنامه ی
#خاطره_دو_دوشنبه انتخاب شده است...
ترجمه:محمودرهبر.اعظم خاتم
گاهی برخی مونولوگها #جاودانی است.
مثل "بودن یا نبودن
#"هملت"
#شکسپیر ؛
که برای هر دوره ای کاربرد دارد.....
#چیستایثربی
#ادبیات
#نمایشنامه
#میلر
#مونولوگ
#جمله
#بابا به خدا
#خاطره چیه ؟
من سالها ؛ در مطبوعات و برنامه های صدا سیما ؛ منتقد سینما بوده و هستم... حتی گاهی در رسانه ها و مطبوعات خارجی ؛ مثل
#اسیتژ و
#سیفژ ؛ نقد و مباحث نظری تاتر مینویسم...
یک گپ و گفت کوتاه ؛ راجع به فیلمی در پیجم داشتیم ؛ و فالوران عزیزم ؛ مثل همیشه نظر دادند...
در خیلی رسانه ها خواندم :
یثربی به بهانه ی این فیلم یا آن فیلم ؛ از رازهای مخفی زندگی اش ؛ پرده برداری کرد!
اصلا به پیر....من انقدر راز ندارم !....مگر من
#جیمز_باندم؟
حالمون خوبه تو پیج ؛ با فالورهای عزیزم....همین...
این فیلم هم ؛ مثل یکی از دهها فیلمی که نقدش کردم....تازه نقد نبود. بیشتر گپ و گفت شخصی با خودم و دخترم درباره ی فیلم بود...
#ما_حالمان_در_پیج_اینستاگرامم_خوب_است.
فالورهای من بینظیر و فرهنگی اند....و یا دوستدار و اهل فرهنگ...
بگذارید دمی باهم باشیم !
ممنونم...
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#خاطره چیه ؟
من سالها ؛ در مطبوعات و برنامه های صدا سیما ؛ منتقد سینما بوده و هستم... حتی گاهی در رسانه ها و مطبوعات خارجی ؛ مثل
#اسیتژ و
#سیفژ ؛ نقد و مباحث نظری تاتر مینویسم...
یک گپ و گفت کوتاه ؛ راجع به فیلمی در پیجم داشتیم ؛ و فالوران عزیزم ؛ مثل همیشه نظر دادند...
در خیلی رسانه ها خواندم :
یثربی به بهانه ی این فیلم یا آن فیلم ؛ از رازهای مخفی زندگی اش ؛ پرده برداری کرد!
اصلا به پیر....من انقدر راز ندارم !....مگر من
#جیمز_باندم؟
حالمون خوبه تو پیج ؛ با فالورهای عزیزم....همین...
این فیلم هم ؛ مثل یکی از دهها فیلمی که نقدش کردم....تازه نقد نبود. بیشتر گپ و گفت شخصی با خودم و دخترم درباره ی فیلم بود...
#ما_حالمان_در_پیج_اینستاگرامم_خوب_است.
فالورهای من بینظیر و فرهنگی اند....و یا دوستدار و اهل فرهنگ...
بگذارید دمی باهم باشیم !
ممنونم...
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#خاطره_بازی
بانو#سیمین_دانشور و #امام_موسی_صدر "
سیمین : تو حق نداری انقدر خوشگل باشی !
" واقعا عاشق صراحتم در بیان همه کس و همه چیز !...#چیستا
بخصوص بانوان فرهیخته مثل سیمین دانشور ... .
مجله #گوهران در سال ۸۵ مصاحبهای پیرامون نیمایوشیج با
#سیمین_دانشور کرده بود که او در این مصاحبه خاطراتی را از #موسی_صدر ؛ نیما و جلال بیان کرده بود. بخشی از حرفهای سیمین دانشور بدین شرح است:
«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها.... من در رو باز کردم. گفتم : ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود… دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم...
■■□□■■■■■■■■□□□□□□□□□□□■■■
. .این بیان راحت بانوی نویسنده ی #سووشون با ان زبان فاخر راخیلی دوست دارم... اساسا #صراحت را خیلی دوست دارم
حرف زدن خودم هم که دیدید... #اپیزود_کافیشاپ در ورژن_اول نمایش #شب که یادتونه....من صدای خنده هاتون یادمه !
همه گفتن : " قسمت جورج مایکلو؛ نگو ! "
گفتم : وا...اولا نمایشه!....ثانیا مگه دروغ میگم؟! ثالثا من و سانسور ؟؟!!!!
#ارادت
#چیستایثربی⭕️
#خاطرات_بزرگان_ادبیات_ایران
#خاطرات
#زنان_ایرانی
#chista_yasrebi
#Iranian_women
#Iranian_writers
#Iranan_poets
@chista_yasrebi
بانو#سیمین_دانشور و #امام_موسی_صدر "
سیمین : تو حق نداری انقدر خوشگل باشی !
" واقعا عاشق صراحتم در بیان همه کس و همه چیز !...#چیستا
بخصوص بانوان فرهیخته مثل سیمین دانشور ... .
مجله #گوهران در سال ۸۵ مصاحبهای پیرامون نیمایوشیج با
#سیمین_دانشور کرده بود که او در این مصاحبه خاطراتی را از #موسی_صدر ؛ نیما و جلال بیان کرده بود. بخشی از حرفهای سیمین دانشور بدین شرح است:
«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. حالا لیبی (قذافی) یا گمش کرده یا کشتدش، نمیدونم. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشمهای خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتریها.... من در رو باز کردم. گفتم : ببینم! شما امامی، پیغمبری! تو حق نداری اینقدر خوشگل باشی!
خندید. گفت: جلال هست؟ گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود… دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم...
■■□□■■■■■■■■□□□□□□□□□□□■■■
. .این بیان راحت بانوی نویسنده ی #سووشون با ان زبان فاخر راخیلی دوست دارم... اساسا #صراحت را خیلی دوست دارم
حرف زدن خودم هم که دیدید... #اپیزود_کافیشاپ در ورژن_اول نمایش #شب که یادتونه....من صدای خنده هاتون یادمه !
همه گفتن : " قسمت جورج مایکلو؛ نگو ! "
گفتم : وا...اولا نمایشه!....ثانیا مگه دروغ میگم؟! ثالثا من و سانسور ؟؟!!!!
#ارادت
#چیستایثربی⭕️
#خاطرات_بزرگان_ادبیات_ایران
#خاطرات
#زنان_ایرانی
#chista_yasrebi
#Iranian_women
#Iranian_writers
#Iranan_poets
@chista_yasrebi
#لاو_استوری
#اندی_ویلیامز
صاحب 44 آلبوم موسیقی
برنده ی جوایز بیشمار در موسیقی
#خواننده موسیقی
#فیلم
#خاطره_بر_انگیز
#قصه_عشق
#مرگ2012
خواننده_آمریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#love_story
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
#اندی_ویلیامز
صاحب 44 آلبوم موسیقی
برنده ی جوایز بیشمار در موسیقی
#خواننده موسیقی
#فیلم
#خاطره_بر_انگیز
#قصه_عشق
#مرگ2012
خواننده_آمریکایی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
#love_story
@chista_yasrebii
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
_از گروه که جاموندی
با من بیا..،
یه جای خوب میخوام نشونت بدم!
تردید کردم ...
جاهایی که او دوست داشت ، من دوست نداشتم .
اما باخودم لج کردم :
_باشه...میام
_چقدر طول میکشه لباس بپوشی؟
_الان مانتومو تنم میکنم .
_زود... فقط اول وضو بگیر!
_بله ؟
_گفتم وضو بگیر بیا...
_چرا ؟
_انقدر نپرس چرا دخترم !
من سنِ دختر او نبودم !
از کتاب
#استاد
خاطره نگاری واقعی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خاطرات
#خاطره_نگاری
با من بیا..،
یه جای خوب میخوام نشونت بدم!
تردید کردم ...
جاهایی که او دوست داشت ، من دوست نداشتم .
اما باخودم لج کردم :
_باشه...میام
_چقدر طول میکشه لباس بپوشی؟
_الان مانتومو تنم میکنم .
_زود... فقط اول وضو بگیر!
_بله ؟
_گفتم وضو بگیر بیا...
_چرا ؟
_انقدر نپرس چرا دخترم !
من سنِ دختر او نبودم !
از کتاب
#استاد
خاطره نگاری واقعی
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
#خاطرات
#خاطره_نگاری
تا حال ندیده بودم یک مرد روی زمین، سجده کنان ، اینگونه گریه کند...
پدرم به من یاد نداده بود وقتی مردی چون او ، گریه میکند چه کنم؟!
اونه بیمار من بود ، نه رفیقم ، نه مَحرم ...
نمیتوانستم تا ابد مثل مجسمه ، کنارش بنشینم....
اشکهایش ، خاک را خیس کرده بود...
تا حالا ندیده بودم هیچ انسانی اینگونه گریه کند!
من انسان بودم...
فرشته نبودم،
باید کاری میکردم.
باید آرامَش میکردم.
باید چیزی میگفتم ،
اما کلمه فایده نداشت...
در گریه های او گم میشد
باید دستش را میگرفتم ...
باید آرامَش میکردم !
#استاد
#کتاب
#خاطره_نگاری
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi
پدرم به من یاد نداده بود وقتی مردی چون او ، گریه میکند چه کنم؟!
اونه بیمار من بود ، نه رفیقم ، نه مَحرم ...
نمیتوانستم تا ابد مثل مجسمه ، کنارش بنشینم....
اشکهایش ، خاک را خیس کرده بود...
تا حالا ندیده بودم هیچ انسانی اینگونه گریه کند!
من انسان بودم...
فرشته نبودم،
باید کاری میکردم.
باید آرامَش میکردم.
باید چیزی میگفتم ،
اما کلمه فایده نداشت...
در گریه های او گم میشد
باید دستش را میگرفتم ...
باید آرامَش میکردم !
#استاد
#کتاب
#خاطره_نگاری
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
@chista_yasrebi