درباره ی شب آخر
#شب
چیزی نگفتم ؛ نه عکسی ؛ نه یادداشتی....
چون شبی بود از عجیب ترین شبها....
پر از شگفتیها ؛ باور نکردنیها....
فاجعه ی
#پلاسکو ؛ مانع شد که تا چند شب بتوانم تمرکز کنم....
بالاخره به داستان شب آخر نمایش #شب میرسیم و عکسهای روی صحنه و
بخصوص
#پشت_صحنه
سانس دوم را بدون گریم رفتم ؛ دیدار دوستان باعث شد وقت را از دست بدهم ؛ بدون جرعه ای آب ؛ بدون گریم....
ناگهان گفتند : تماشاگران سانس دوم در سالن هستند!
و من بی تجدید گریم ؛ خیس از عرق اجرای اول ؛ با گلوی تشنه و زخمی دویدم.....
چهار ساعت بازی ؛ بی وقفه ؛ در میان بهت فاجعه ای که تازه شنیده بودم....
و ......
و البته
#عشق.....
#عشق_شما
#نفس_شما
#نگاه_شما
و خیلی حرفها و عکسها که بماند برای بعد...
بیشک اگر ......
تو نبودی....
اما بودی....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شب
چیزی نگفتم ؛ نه عکسی ؛ نه یادداشتی....
چون شبی بود از عجیب ترین شبها....
پر از شگفتیها ؛ باور نکردنیها....
فاجعه ی
#پلاسکو ؛ مانع شد که تا چند شب بتوانم تمرکز کنم....
بالاخره به داستان شب آخر نمایش #شب میرسیم و عکسهای روی صحنه و
بخصوص
#پشت_صحنه
سانس دوم را بدون گریم رفتم ؛ دیدار دوستان باعث شد وقت را از دست بدهم ؛ بدون جرعه ای آب ؛ بدون گریم....
ناگهان گفتند : تماشاگران سانس دوم در سالن هستند!
و من بی تجدید گریم ؛ خیس از عرق اجرای اول ؛ با گلوی تشنه و زخمی دویدم.....
چهار ساعت بازی ؛ بی وقفه ؛ در میان بهت فاجعه ای که تازه شنیده بودم....
و ......
و البته
#عشق.....
#عشق_شما
#نفس_شما
#نگاه_شما
و خیلی حرفها و عکسها که بماند برای بعد...
بیشک اگر ......
تو نبودی....
اما بودی....
#چیستایثربی
@chista_yasrebi