Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
#تابستان_پستچی
پستچی در تابستان و بهار امسال
#صدر_نشین یا جزو سه کتاب پرفروش اول بود.
خبر: #اهل_قلم
پرفروشهای کتابِ کتابفروشیِ چشمهی کورش در نیمهی اول تابستان 1395
داستان ما:
۱-بیباد، بیپارو_فریبا وفی_نشرچشمه
۲-پستچی_چیستا یثربی_نشر قطره
۳-پاییز فصل آخر سال است_نسیم مرعشی_نشرچشمه
۴-منِ او_رضا امیرخانی_نشر افق
۵-آداب دنیا_یعقوب یادعلی_نشرچشمه
۶-سووشون_سیمین دانشور_انتشارات خوارزمی
داستان دیگران:
۱-من پیش از تو_جوجو مویز/مریم فتاحی_نشر آموت
۲-عقاید یک دلقک_هانریش بل/محمد اسماعیلزاده_نشرچشمه
۳-ملت عشق_الیف شافاک/ارسلان فصیحی_نشر ققنوس
۴-برفک_دان دلیلو/پیمان خاکسار_نشرچشمه
۵-دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد_آنا گاوالدا/الهام دارچینیان_نشر قطره
شعر:
۱-پذیرفتن_گروس عبدالملکیان_نشرچشمه
۲-کتاب_فاضل نظری_انتشارات سورهی مهر
۳-دنیای این روزای من_روزبه بمانی_انتشارات نگاه
۴-کلمات تنم را کبود کردهاند_ نسرینا رضایی_نشرچشمه
۵-اثر انگشت_علیرضا آذر_نشر نیماژ
فلسفه و علوم اجتماعی:
۱-تراژدی تنهایی_کریستوفر دوبلگ/ بهرنگ رجبی _نشرچشمه
۲-غرب چگونه غرب شد_صادق زیبا کلام_ نشر روزنه
۳-هنر همچون درمان_آلن دو باتن، جان آرمسترانگ/مهرناز مصباح_نشرچشمه
۴-چرا من مسیحی نیستم_برتراند راسل/امیر سلطانزاده_نشر علم
5-زنان، دشتان و جنون ماهانه_ شهلا زرلکی_نشرچشمه
روانشناسی:
۱-هنر شفاف اندیشیدن_رولف دوبلی/عادل فردوسیپور_نشرچشمه
۲-بیشعوری_خاویر کرمنت/محمود فرجامی_نشر تیسا
۳-نیمه تارک وجود_دبی فورد/فرناز فرود_نشر حمیدا
۴-بازیها_اریک برن/اسماعیل فصیح_نشر ذهنآویز
۵-رهبری(درسهایی از زندگی و سالها کار در منچستر یونایتد)_الکس فرگوسن/شایان سادات_نشر میلکان
هنر:
۱-هفت فیلنامه_اصغر فرهادی_نشرچشمه
۲-مراسم قطع دست در اسپوکن_مارتین مکدونا/ بهرنگ رجبی_نشر بیدگل
۳-آن چه هنر است_آرتور کلمن دانتو/فریده فرنودفر/نشرچشمه
۴-ترکیببندی در عکاسی_هارالد مانته/پرویز سیار_انتشارات سروش
دیگر:
۱-دری وری_ابراهیم رها_نشرچشمه
۲-داستان شگفتانگیز کوانتوم_شهاب شعریمقدم _انتشارات علمیفرهنگی
۳-دختر شینا_بهناز ضرابیزاده _انتشارات سورهی مهر
۳-قلندر و قلعه_سیدیحیی یثربی _نشر قو
@chista_yasrebi
پستچی در تابستان و بهار امسال
#صدر_نشین یا جزو سه کتاب پرفروش اول بود.
خبر: #اهل_قلم
پرفروشهای کتابِ کتابفروشیِ چشمهی کورش در نیمهی اول تابستان 1395
داستان ما:
۱-بیباد، بیپارو_فریبا وفی_نشرچشمه
۲-پستچی_چیستا یثربی_نشر قطره
۳-پاییز فصل آخر سال است_نسیم مرعشی_نشرچشمه
۴-منِ او_رضا امیرخانی_نشر افق
۵-آداب دنیا_یعقوب یادعلی_نشرچشمه
۶-سووشون_سیمین دانشور_انتشارات خوارزمی
داستان دیگران:
۱-من پیش از تو_جوجو مویز/مریم فتاحی_نشر آموت
۲-عقاید یک دلقک_هانریش بل/محمد اسماعیلزاده_نشرچشمه
۳-ملت عشق_الیف شافاک/ارسلان فصیحی_نشر ققنوس
۴-برفک_دان دلیلو/پیمان خاکسار_نشرچشمه
۵-دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد_آنا گاوالدا/الهام دارچینیان_نشر قطره
شعر:
۱-پذیرفتن_گروس عبدالملکیان_نشرچشمه
۲-کتاب_فاضل نظری_انتشارات سورهی مهر
۳-دنیای این روزای من_روزبه بمانی_انتشارات نگاه
۴-کلمات تنم را کبود کردهاند_ نسرینا رضایی_نشرچشمه
۵-اثر انگشت_علیرضا آذر_نشر نیماژ
فلسفه و علوم اجتماعی:
۱-تراژدی تنهایی_کریستوفر دوبلگ/ بهرنگ رجبی _نشرچشمه
۲-غرب چگونه غرب شد_صادق زیبا کلام_ نشر روزنه
۳-هنر همچون درمان_آلن دو باتن، جان آرمسترانگ/مهرناز مصباح_نشرچشمه
۴-چرا من مسیحی نیستم_برتراند راسل/امیر سلطانزاده_نشر علم
5-زنان، دشتان و جنون ماهانه_ شهلا زرلکی_نشرچشمه
روانشناسی:
۱-هنر شفاف اندیشیدن_رولف دوبلی/عادل فردوسیپور_نشرچشمه
۲-بیشعوری_خاویر کرمنت/محمود فرجامی_نشر تیسا
۳-نیمه تارک وجود_دبی فورد/فرناز فرود_نشر حمیدا
۴-بازیها_اریک برن/اسماعیل فصیح_نشر ذهنآویز
۵-رهبری(درسهایی از زندگی و سالها کار در منچستر یونایتد)_الکس فرگوسن/شایان سادات_نشر میلکان
هنر:
۱-هفت فیلنامه_اصغر فرهادی_نشرچشمه
۲-مراسم قطع دست در اسپوکن_مارتین مکدونا/ بهرنگ رجبی_نشر بیدگل
۳-آن چه هنر است_آرتور کلمن دانتو/فریده فرنودفر/نشرچشمه
۴-ترکیببندی در عکاسی_هارالد مانته/پرویز سیار_انتشارات سروش
دیگر:
۱-دری وری_ابراهیم رها_نشرچشمه
۲-داستان شگفتانگیز کوانتوم_شهاب شعریمقدم _انتشارات علمیفرهنگی
۳-دختر شینا_بهناز ضرابیزاده _انتشارات سورهی مهر
۳-قلندر و قلعه_سیدیحیی یثربی _نشر قو
@chista_yasrebi
پرده ها راکشیدم
درها را بستم
گذشته را در صندوقچه گذاشتم
اگر بیدها به آن شبیخون زدند ، مهم نیست
دارم میروم ،
جاده ، قدمهای من است
جاده ی دیگری نیست
تو هم اگر خواستی بیا....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
قطعه بینظیر #تابستان از #چهار_فصل
اثر
#ویوالدی
#نوازنده
#دیوید_گرت
#دیوید_گرت_نابغه
نوازنده آلمانی_آمریکایی
سریع ترین#ویولونیست جهان
#davidgarrett
#gifted
#summer
#vivaldi
#music
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/tv/CYh8xl1KbJL/?utm_medium=share_sheet
درها را بستم
گذشته را در صندوقچه گذاشتم
اگر بیدها به آن شبیخون زدند ، مهم نیست
دارم میروم ،
جاده ، قدمهای من است
جاده ی دیگری نیست
تو هم اگر خواستی بیا....
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
قطعه بینظیر #تابستان از #چهار_فصل
اثر
#ویوالدی
#نوازنده
#دیوید_گرت
#دیوید_گرت_نابغه
نوازنده آلمانی_آمریکایی
سریع ترین#ویولونیست جهان
#davidgarrett
#gifted
#summer
#vivaldi
#music
https://www.instagram.com/chistayasrebiofficialpage/tv/CYh8xl1KbJL/?utm_medium=share_sheet
#داستان
داستان آن مرد
#چیستایثربی
.
عجله داشتم که زودتر به بیمارستان برسم،
وقت آزمایش داشتم.زمان راازیاد برده بودم.
ناگهان متوجه شدم که فقط یک ساعت وقت دارم،سریع لباس پوشیده ودر خیابان میدویدم.بیمارستان نزدیک بود،داشتم میرسیدم که آن مرد رادیدم!
کنار خیابان با کتی آراسته؛ مویی مرتب و جوگندمی با کراوات ساتن مشکی،روی چهارپایه ای،نشسته بود و ویولن مینواخت.
تابستان ویوالدی درآبان ماه تهران...
محو موسیقی گامهایم کندتر شد.
مقابل مرد ایستادم،
لباسش بسیار تمیز وآراسته بود.مدل کت و جلیقه ؛ شاید کمی قدیمی بود،
ولی مدلهای قدیمی دوباره مُد میشوند...و حالا مد بود.
موهایش را انگار همین حالا شسته و شانه زده بود، یک طره مویش روی پیشانی اش میرقصید.
نمیدانستم باید به اوپول بدهم، یا نه!
غرق موسیقی بودم ومقابل آن مرد؛ ظرف یاروزنامه ای نبود!
هیچکس پولی نداده بود!
مردم دیگر هم؛ مثل من؛جادو شده؛ به تابستان ویوالدی در پاییز تهران گوش سپرده بودند؛
ولابد آنهاهم ازخود میپرسیدند:
آیااوفقیر است؟
ازراه نوازندگی امرارمعاش میکند؟
آیاپول میخواهد؟
نوازنده ی دوره گرد است؟
چقدر باید به او داد؟
چارپایه ی مرد؛ پلاستیک نبود!چوب مارپیچ سنگینی بود ؛ شیک و عتیقه....
حتما به زمانی تعلق داشت که مرد؛ روی صحنه؛ ویولن مینواخت ، درتئاتری ،کنسرتی،جایی...
آخر مگر میشود آدم ویوالدی رابه این خوبی بنوازد و بعد کنار خیابان بنشیند و ازمردم پول بخواهد؟
بله،همه چیز میشود!
لعنت به کارت شتاب!
لعنت به دیجیتال!
آخر مگر جز کارت؛ درکیف من، پولی بود؟
از دستگاه ؛ باعجله؛ مقداری پول گرفتم،
نمیدانستم چقدر باید بدهم؟
پنجاه هزارتومان رابا شرم؛ مقابل مرد روی زمین گذاشتم، بالاخره یک نفر بایدشروع میکرد.همیشه یک نفر باید قدم اول رابردارد.اگربه من ناسزا هم میگفت؛ مهم نبود.
اما مرد؛ سرش رابه نشانه ی احترام فرو آورد ومن طوری خم شدم وپول را بر زمین گذاشتم که انگار به او ادای احترام وتعظیم میکردم...
در پایان یک اجرای موفق.
بعد ازمن مردم دیگر جرات کردند وجلو آمدند،
حالا مقابل مرد پراز اسکناسهای مردم بود.
شاید اگرمن آن چک پول پنجاه هزارتومانی را آنجانمیگذاشتم؛ هنوز مردم نمیدانستند که باید به او پول بدهند!
هنر رایگان نیست!
واگر یک هنرمند ازاین راه امرارمعاش کند؛خجالت آور نیست.
هنر؛ هزینه اش جان است.
و یکنفر باید شروع کند و برای هنر،هزینه دهد ؛ تاهمگان دریابند.
آن روز؛ همه ی ما، در جادوی قطعه ی تابستان در پاییز ؛
غرق شده بودیم.
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه
#vivaldi
#summer
#ویولن
#ویوالدی
قطعه#تابستان
#قصه
#موزیک
https://www.instagram.com/reel/DB1XrIOCM9n/?igsh=emxoZm40c3Bma3Br
داستان آن مرد
#چیستایثربی
.
عجله داشتم که زودتر به بیمارستان برسم،
وقت آزمایش داشتم.زمان راازیاد برده بودم.
ناگهان متوجه شدم که فقط یک ساعت وقت دارم،سریع لباس پوشیده ودر خیابان میدویدم.بیمارستان نزدیک بود،داشتم میرسیدم که آن مرد رادیدم!
کنار خیابان با کتی آراسته؛ مویی مرتب و جوگندمی با کراوات ساتن مشکی،روی چهارپایه ای،نشسته بود و ویولن مینواخت.
تابستان ویوالدی درآبان ماه تهران...
محو موسیقی گامهایم کندتر شد.
مقابل مرد ایستادم،
لباسش بسیار تمیز وآراسته بود.مدل کت و جلیقه ؛ شاید کمی قدیمی بود،
ولی مدلهای قدیمی دوباره مُد میشوند...و حالا مد بود.
موهایش را انگار همین حالا شسته و شانه زده بود، یک طره مویش روی پیشانی اش میرقصید.
نمیدانستم باید به اوپول بدهم، یا نه!
غرق موسیقی بودم ومقابل آن مرد؛ ظرف یاروزنامه ای نبود!
هیچکس پولی نداده بود!
مردم دیگر هم؛ مثل من؛جادو شده؛ به تابستان ویوالدی در پاییز تهران گوش سپرده بودند؛
ولابد آنهاهم ازخود میپرسیدند:
آیااوفقیر است؟
ازراه نوازندگی امرارمعاش میکند؟
آیاپول میخواهد؟
نوازنده ی دوره گرد است؟
چقدر باید به او داد؟
چارپایه ی مرد؛ پلاستیک نبود!چوب مارپیچ سنگینی بود ؛ شیک و عتیقه....
حتما به زمانی تعلق داشت که مرد؛ روی صحنه؛ ویولن مینواخت ، درتئاتری ،کنسرتی،جایی...
آخر مگر میشود آدم ویوالدی رابه این خوبی بنوازد و بعد کنار خیابان بنشیند و ازمردم پول بخواهد؟
بله،همه چیز میشود!
لعنت به کارت شتاب!
لعنت به دیجیتال!
آخر مگر جز کارت؛ درکیف من، پولی بود؟
از دستگاه ؛ باعجله؛ مقداری پول گرفتم،
نمیدانستم چقدر باید بدهم؟
پنجاه هزارتومان رابا شرم؛ مقابل مرد روی زمین گذاشتم، بالاخره یک نفر بایدشروع میکرد.همیشه یک نفر باید قدم اول رابردارد.اگربه من ناسزا هم میگفت؛ مهم نبود.
اما مرد؛ سرش رابه نشانه ی احترام فرو آورد ومن طوری خم شدم وپول را بر زمین گذاشتم که انگار به او ادای احترام وتعظیم میکردم...
در پایان یک اجرای موفق.
بعد ازمن مردم دیگر جرات کردند وجلو آمدند،
حالا مقابل مرد پراز اسکناسهای مردم بود.
شاید اگرمن آن چک پول پنجاه هزارتومانی را آنجانمیگذاشتم؛ هنوز مردم نمیدانستند که باید به او پول بدهند!
هنر رایگان نیست!
واگر یک هنرمند ازاین راه امرارمعاش کند؛خجالت آور نیست.
هنر؛ هزینه اش جان است.
و یکنفر باید شروع کند و برای هنر،هزینه دهد ؛ تاهمگان دریابند.
آن روز؛ همه ی ما، در جادوی قطعه ی تابستان در پاییز ؛
غرق شده بودیم.
#چیستا_یثربی
#داستان_کوتاه
#vivaldi
#summer
#ویولن
#ویوالدی
قطعه#تابستان
#قصه
#موزیک
https://www.instagram.com/reel/DB1XrIOCM9n/?igsh=emxoZm40c3Bma3Br