روز پایان نامه ی
#دکترای من در
#کانادا ؛ استاد جعفر والی و لعیا زنگنه ی عزیز هم ؛ جزو مهمانان من بودند ....موضوع پایان نامه در
#ایران ؛
آن سالها عجیب بود.کسی زیاد به گوشش نخورده بود !
#تاتر_درمانی برای جامعه سازی بهتر
وقتی نوبت سوالهای استادی از کشور انگلستان رسید ؛ خیلی مرا اذیت کرد....خودم را آماده کرده بودم... او هرگز با من خوب نبود و نمیدانم چرا.....چند سال بعد از جریان برجهای دوقلو بود و احتمالا او ؛ من و اسلام را با
#بن_لادن یکی میدانست!!!
...
سوال او از یادم نمیرود....
حلا مگر شمادر کشورتان ؛
#تاتر دارید که تاتر درمانی داشته باشید ؟
خیلی رنجیدم. اما سعی کردم بر خودم مسلط شوم.تا بتوانم به انگلیسی پاسخ دهم....نگاهم به استاد والی افتاد و قدرت گرفتم ...یاد این حرفش افتادم که میگفت ؛ همه ی این سالها ؛ برای اجاره ی یک سالن پنجاه نفره در کانادا و اجرای نمایش ؛ چه مصایبی را تحمل کرده است ! و چه سختیهایی کشیده است !....طوری که هزار بار خواسته است به ایران بازگردد ؛ و برمی گردد....
به استاد انگلیسی که نام کوچکش ؛ آقای "پیتر" را فقط به یاد دارم ، گفتم : استاد ؛ تاتر در همه ی کشورهای دنیا ؛ هنر جوانی است.معلوم است که در کشور ما ؛ هنوز به اندازه ی شعر و قصه جای خود را پیدا نکرده است و جذابیتهای سینمای ما راهم ؛ برای شما ندارد.... و مطمینم هیچ تاتری از کشور من ؛ حتی همینجا در کانادا ندیده اید !
اما برای کشوری که
#مولانا یا به قول شما ؛ رومی اش را میدزدند و ملیتش را به کشور ترکیه نسبت میدهند ! و خلیج فارسش را در روز روشن ؛ میدزدند و خلیج عربی نام میگذارند!! و گوته ی آلمانی میگوید : من هر چه دارم از
#حافظ دارم و به خاطر حافظ ؛ فارسی یاد میگیرد و هنوز سیمرغ عطار در هر دانشگاه تاتری جهان ؛ یک نفره و گروهی اجرا میشود و جزو دروس کلاسیک تاتر بسیاری از کشورهاست.... و یکی از بهترین متون دراماتیک جهان قلمداد میشود!...وقتی
#بوعلی_سینا ی ما قانون و شفا را مینویسد که هنوز جز کتابهای درسی علمی و پزشکی شماست.....و وقتی مردم من ؛ هر بار که از بیگانگان زمین خوردند ؛ یاد گرفتند ؛ قوی تر و سلحشورانه تر از قبل ؛ بلند شوند ؛ و حتی ملت غالب را به شکل خود درآورند ؛ طوری که حتی جنگجویی ؛ چون چنگیز خان مغول را به شعر گفتن ؛ ترغیب کنند!!...قطعا در تاتر هم پیشرفت میکنند....ملت من ممکن است کاری را دیر شروع کند ؛ ولی یک ویژگی دارد....زود
#خسته_نمیشود....
از
#آخوند زاده تا
#بیضایی و
#رادی
و
#ساعدی
و معاصران_تاتر_امروز ؛
خستگی ناپذیری ما ؛ برای رسیدن به شکل یک تاتر
#ملی و در عین حال
#جهان_شمول
ثابت شده است....
افت و خیزهایی ؛ همیشه به فراخور زمان بوده....ولی مهم ؛ خسته نشدن است و بس....
.
ما ایرانیان به راحتی خسته نمیشویم !!!!
پیتر و استادان دیگر؛ چند لحظه ؛ سکوت کردند...اولین بار بود لهجه ی بد انگلیسی من ؛ خوب شده بود و همه ی حرفهای مرا فهمیده بودند....من همیشه ؛ در شرایط فشار ؛ سرسخت تر میشوم و مصمم تر عمل میکنم !
سخنان من در این مورد ؛ در دو روزنامه ی وقت کانادا و آلمان به چاپ رسید...
پایان نامه ام را به همه ی دست اندر کاران تاتر ایران از جمله میرزاده عشقی و استاد جعفر والی در سالن تقدیم کردم....یادم است لعیا زنگنه عزیز ؛ ایستاده برای من دست میزد...و دانشجویان آنقدر تشویقم کردند که بالاخره با نمره ی عالی ؛ کارم را تمام کردم و دکترا را گرفتم....آن هم با استرس شدیدی که در روز دفاع ؛ از نبودن دخترم در کنارم داشتم....آخرین سفر به دلیل فشار تز دکترا ؛ او را نبرده بودم...در صورتی که در سفرهای قبلی ؛ عکسهای زیادی ؛ کنار آبشار نیاگارا ؛ با استاد والی عزیز دارد.
بعد از مراسم ؛ استاد؛ به من تبریک گفت و گفت تو به ایران برمیگردی! من هم همینطور.ما مال اینجا نیستیم...نبودیم! برگشتیم...حالا خدا میداند مال کجا هستیم ؟!...در این جهان بزرگ خدا و عمر کوتاه !
وقتی نشر معتبر
#قطره ؛ بخشی از پایان نامه ی مفصل مرا تحت عنوان
#تاتر_زندگی
پیشدرآمدی بر
#تاتر_درمانی چاپ کرد....خیلی زود با استقبال دانشجویان و اساتید ایرانی مواجه شد و به چاپ بعدی رسید.امیدوارم روزی نسخه ی کامل آن نیز منتشر شود.هر چند یک نسخه ی چهارصد صفحه ای ؛ مجال میخواهد خواندنش ، معاصر سازی اش ؛ چاپش و حتی تلاشی مجدد برای ویرایشش.اما شاید ارزشش را داشته باشد.
بله استاد والی عریز ؛ استاد مسلم صحنه تاتر...." ما آدم آنجا نبودیم "!..
من به شنیدن صدای اذان از گلدسته های مسجد محلم طوری عادت دارم که غروبهای کانادا ؛ دلم میخواست بمیرم..."جمعه ها از عشق میمیرند "یادتان می آید نام.قصه ی من که
#همشهری_داستان اینجا هم چاپ کرد ؟
ما مال آنجا نبودیم.برگشتیم....دخترم میپرسد : پس مال کجا هستی؟ سکوت میکنم....فقط خدا میداند...فقط⬇️
#دکترای من در
#کانادا ؛ استاد جعفر والی و لعیا زنگنه ی عزیز هم ؛ جزو مهمانان من بودند ....موضوع پایان نامه در
#ایران ؛
آن سالها عجیب بود.کسی زیاد به گوشش نخورده بود !
#تاتر_درمانی برای جامعه سازی بهتر
وقتی نوبت سوالهای استادی از کشور انگلستان رسید ؛ خیلی مرا اذیت کرد....خودم را آماده کرده بودم... او هرگز با من خوب نبود و نمیدانم چرا.....چند سال بعد از جریان برجهای دوقلو بود و احتمالا او ؛ من و اسلام را با
#بن_لادن یکی میدانست!!!
...
سوال او از یادم نمیرود....
حلا مگر شمادر کشورتان ؛
#تاتر دارید که تاتر درمانی داشته باشید ؟
خیلی رنجیدم. اما سعی کردم بر خودم مسلط شوم.تا بتوانم به انگلیسی پاسخ دهم....نگاهم به استاد والی افتاد و قدرت گرفتم ...یاد این حرفش افتادم که میگفت ؛ همه ی این سالها ؛ برای اجاره ی یک سالن پنجاه نفره در کانادا و اجرای نمایش ؛ چه مصایبی را تحمل کرده است ! و چه سختیهایی کشیده است !....طوری که هزار بار خواسته است به ایران بازگردد ؛ و برمی گردد....
به استاد انگلیسی که نام کوچکش ؛ آقای "پیتر" را فقط به یاد دارم ، گفتم : استاد ؛ تاتر در همه ی کشورهای دنیا ؛ هنر جوانی است.معلوم است که در کشور ما ؛ هنوز به اندازه ی شعر و قصه جای خود را پیدا نکرده است و جذابیتهای سینمای ما راهم ؛ برای شما ندارد.... و مطمینم هیچ تاتری از کشور من ؛ حتی همینجا در کانادا ندیده اید !
اما برای کشوری که
#مولانا یا به قول شما ؛ رومی اش را میدزدند و ملیتش را به کشور ترکیه نسبت میدهند ! و خلیج فارسش را در روز روشن ؛ میدزدند و خلیج عربی نام میگذارند!! و گوته ی آلمانی میگوید : من هر چه دارم از
#حافظ دارم و به خاطر حافظ ؛ فارسی یاد میگیرد و هنوز سیمرغ عطار در هر دانشگاه تاتری جهان ؛ یک نفره و گروهی اجرا میشود و جزو دروس کلاسیک تاتر بسیاری از کشورهاست.... و یکی از بهترین متون دراماتیک جهان قلمداد میشود!...وقتی
#بوعلی_سینا ی ما قانون و شفا را مینویسد که هنوز جز کتابهای درسی علمی و پزشکی شماست.....و وقتی مردم من ؛ هر بار که از بیگانگان زمین خوردند ؛ یاد گرفتند ؛ قوی تر و سلحشورانه تر از قبل ؛ بلند شوند ؛ و حتی ملت غالب را به شکل خود درآورند ؛ طوری که حتی جنگجویی ؛ چون چنگیز خان مغول را به شعر گفتن ؛ ترغیب کنند!!...قطعا در تاتر هم پیشرفت میکنند....ملت من ممکن است کاری را دیر شروع کند ؛ ولی یک ویژگی دارد....زود
#خسته_نمیشود....
از
#آخوند زاده تا
#بیضایی و
#رادی
و
#ساعدی
و معاصران_تاتر_امروز ؛
خستگی ناپذیری ما ؛ برای رسیدن به شکل یک تاتر
#ملی و در عین حال
#جهان_شمول
ثابت شده است....
افت و خیزهایی ؛ همیشه به فراخور زمان بوده....ولی مهم ؛ خسته نشدن است و بس....
.
ما ایرانیان به راحتی خسته نمیشویم !!!!
پیتر و استادان دیگر؛ چند لحظه ؛ سکوت کردند...اولین بار بود لهجه ی بد انگلیسی من ؛ خوب شده بود و همه ی حرفهای مرا فهمیده بودند....من همیشه ؛ در شرایط فشار ؛ سرسخت تر میشوم و مصمم تر عمل میکنم !
سخنان من در این مورد ؛ در دو روزنامه ی وقت کانادا و آلمان به چاپ رسید...
پایان نامه ام را به همه ی دست اندر کاران تاتر ایران از جمله میرزاده عشقی و استاد جعفر والی در سالن تقدیم کردم....یادم است لعیا زنگنه عزیز ؛ ایستاده برای من دست میزد...و دانشجویان آنقدر تشویقم کردند که بالاخره با نمره ی عالی ؛ کارم را تمام کردم و دکترا را گرفتم....آن هم با استرس شدیدی که در روز دفاع ؛ از نبودن دخترم در کنارم داشتم....آخرین سفر به دلیل فشار تز دکترا ؛ او را نبرده بودم...در صورتی که در سفرهای قبلی ؛ عکسهای زیادی ؛ کنار آبشار نیاگارا ؛ با استاد والی عزیز دارد.
بعد از مراسم ؛ استاد؛ به من تبریک گفت و گفت تو به ایران برمیگردی! من هم همینطور.ما مال اینجا نیستیم...نبودیم! برگشتیم...حالا خدا میداند مال کجا هستیم ؟!...در این جهان بزرگ خدا و عمر کوتاه !
وقتی نشر معتبر
#قطره ؛ بخشی از پایان نامه ی مفصل مرا تحت عنوان
#تاتر_زندگی
پیشدرآمدی بر
#تاتر_درمانی چاپ کرد....خیلی زود با استقبال دانشجویان و اساتید ایرانی مواجه شد و به چاپ بعدی رسید.امیدوارم روزی نسخه ی کامل آن نیز منتشر شود.هر چند یک نسخه ی چهارصد صفحه ای ؛ مجال میخواهد خواندنش ، معاصر سازی اش ؛ چاپش و حتی تلاشی مجدد برای ویرایشش.اما شاید ارزشش را داشته باشد.
بله استاد والی عریز ؛ استاد مسلم صحنه تاتر...." ما آدم آنجا نبودیم "!..
من به شنیدن صدای اذان از گلدسته های مسجد محلم طوری عادت دارم که غروبهای کانادا ؛ دلم میخواست بمیرم..."جمعه ها از عشق میمیرند "یادتان می آید نام.قصه ی من که
#همشهری_داستان اینجا هم چاپ کرد ؟
ما مال آنجا نبودیم.برگشتیم....دخترم میپرسد : پس مال کجا هستی؟ سکوت میکنم....فقط خدا میداند...فقط⬇️
یعنی دیگه اوجشه! ....
...پست خبر فروش #پستچی به انگلیسی در سایت آمازون را در#اینستاگرامم ببینید!
....تازه دیروز صفحه ی من قفل بود ! و فقط فالورهای گرامی ام تشریف داشتند....
....64.1 هزار نفر پست را دیده اند ! و فقط 3400 نفر زحمت کشیدند ؛ لایک کرده اند! مثل پستهای قصه ....که صد هزار نفر میخوانند ؛ پنج هزار نفر به زور لایک میکنند....
چرا؟؟؟!!!!
#روانشناسی_مخاطب به من میگوید :
اینجا یک جای کار ؛ اشکال دارد....که من میدانم چیست!...یادم رفته بود خارج زندگی نمیکنم !
اینجا جهان سوم است و.....
و به قول فروغ در
" ذهن خود طناب دار تو را می بافند "
کانال جدید ؛ فعلا #تعطیل است...
پستهایش را پاک میکنم....
درسهای زیادی هنوز لازم داریم ؛ تا متمدن شدن دلها...! خدا...من برای چه کسی مینویسم؟!
.
من به عنوان یک روانشناس تربیتی ؛ خیلی چیزها را دست کم گرفته بودم ! ...
دیگر نمیگیرم....
چه خوش باور بودم.....قصه؟؟!!! مانا؟ محسن؟....هشت ماه ؛
#او_یکزن....توهین شنیدن از کانالها و.....آخرش...به قول
#بیضایی
این بود پایان سگ کشی؟!
بروم معنی انسان بودن را یاد بگیرم ؛ بعد به اینستاگرام دلخواهم برگردم...اینستاگرامی که من دوست داشتم و برایش جان کندم .... جان و وقت ؛ گذاشتم...وقتی که مال دخترم و
خانواده ام بود و حتی خودم....بی آنکه با پستهایم ؛ معامله کنم !...
روز خوبی داشته باشید!
#عزیزاااااااااااان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
...پست خبر فروش #پستچی به انگلیسی در سایت آمازون را در#اینستاگرامم ببینید!
....تازه دیروز صفحه ی من قفل بود ! و فقط فالورهای گرامی ام تشریف داشتند....
....64.1 هزار نفر پست را دیده اند ! و فقط 3400 نفر زحمت کشیدند ؛ لایک کرده اند! مثل پستهای قصه ....که صد هزار نفر میخوانند ؛ پنج هزار نفر به زور لایک میکنند....
چرا؟؟؟!!!!
#روانشناسی_مخاطب به من میگوید :
اینجا یک جای کار ؛ اشکال دارد....که من میدانم چیست!...یادم رفته بود خارج زندگی نمیکنم !
اینجا جهان سوم است و.....
و به قول فروغ در
" ذهن خود طناب دار تو را می بافند "
کانال جدید ؛ فعلا #تعطیل است...
پستهایش را پاک میکنم....
درسهای زیادی هنوز لازم داریم ؛ تا متمدن شدن دلها...! خدا...من برای چه کسی مینویسم؟!
.
من به عنوان یک روانشناس تربیتی ؛ خیلی چیزها را دست کم گرفته بودم ! ...
دیگر نمیگیرم....
چه خوش باور بودم.....قصه؟؟!!! مانا؟ محسن؟....هشت ماه ؛
#او_یکزن....توهین شنیدن از کانالها و.....آخرش...به قول
#بیضایی
این بود پایان سگ کشی؟!
بروم معنی انسان بودن را یاد بگیرم ؛ بعد به اینستاگرام دلخواهم برگردم...اینستاگرامی که من دوست داشتم و برایش جان کندم .... جان و وقت ؛ گذاشتم...وقتی که مال دخترم و
خانواده ام بود و حتی خودم....بی آنکه با پستهایم ؛ معامله کنم !...
روز خوبی داشته باشید!
#عزیزاااااااااااان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
بعضی وقتا آدم اصلا نمیتونه چیزی رو که در قلبشه بیان کنه!
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی
وقتی #شارمین_میمندی_نژاد رو کنار #تاتر_شهر شناختم، خیلی ناامید بودم، خانواده م ویران بود.
شارمین، به من گفت: "هر روز از خدا تشکر کن! یه تشکر ویژه"
و بدون، آسمون خدا ، هیچوقت کثیف نمیشه!
ماازدواج کردیم،
ولی نشد با هم زندگی کنیم.
.
. روشها و اهدافمان ، با هم فرق داشت، اما یک چیز در وجود آن مرد ، شاعرانه و #معنوی بود:
#دیوانگی_و_عاقلی
.
.
.او با تمام هویتش ، عاشق دینش بود...
عاشق محمد رسول الله، حضرت علی ع، حسین ؛ عباس...
صحیفه سجادیه را ؛ او برای من خرید.
هنوز آن کتاب مقدس و زیبا رو ، با دست خط شارمین،در صفحه اولش ، دارم.
.بله
او عاشق دلاوری و حقانیت امام حسین ع بود
.من بارها در این باره با او ،حرف زده بودم...
عاشق متن #روز_واقعه #بیضایی بود.
رشته تحصیلی اش بود.
.
عاشق#آزادگی بود، اما از کسانی که حسین وار نمیزیستند و خود رابه حضرت منتسب میکردند ؛ دوری میجست.
آنها را موقعیت طلب و ریا کار میدانست!
شیوه ی مرسوم مداحی و سوگواری اهل دلِ دلیران #کربلا را دوست نداشت.
.
حس میکرد برخی از این شیوه های عزاداری مدرن ، افراطی و نمایشی ، از شان این بزرگان کم میکند.
شام غریبان،عکس من و او و دخترم هست که در خیابان، شمع روشن میکنیم.
.اما دعای او بعد از روشن کردن شمع ،خیلی طولانی بود.نمیدانستم به خالق حسینش چه میگوید و نمیپرسیدم.
. حس میکرد اگر کسی بخاطر امام حسین ، خودش را کتک میزند یا کودکش را به رسم طفلان مسلم،روی زمین میکشاند؛ صحنه ی زیبایی نیست!
چونحتما فلسفه و عظمتِ مبارزه امام حسین را نفهمیده!
همیشه میگفت :
برای آدم بزرگ، باید بزرگوارانه#عزاداری کرد.
ولی #شارمین به هر حال ؛ یک #تاتر ی بود و همه چیز را با زبان طنز و نمایش بیان میکرد.
آدم عجیبی بود،نوع بزرگ شدنش، باهم نسلانش، تفاوت داشت.
مرا دوست داشت،
در طول یکهفته، با من ازدواج کرد،ولی هرگز به من دست نزد،هرگز!
برای همین از جواب تست مثبت بارداری من،#دو سالپس از ازدواج ، هر دو شوکه شدیم!
دکتر گفت:
"حاملگی در این شرایط هم ممکن است پیش بیاید.طبیعیست!"
من هنوز پرونده پزشکی بارداری ام رادارم.ما همه چیزمان متفاوت بود.حتی بچه دارشدنمان!
از تکه تکه رفتار و گفتار افراد،قلبشان را#قضاوت نکنیم.
از او دفاع نمیکنم.نیاز به دفاع من ندارد.
از تعصب و قضاوت متنفرم!
چون میدانم اهل بیت را دوست داشت،
و مرا دوست داشت
و رهایم کرد!
قضاوتش نمیکنم،
او کودکی آسانی نداشت.جای او رنج نکشیدید!پس نمیدانید چه میگویم!
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
یک#مادر
#جمعیت_امام_علی
#شهرزاد قصه میگفت تا از مرگ جان به در ببرد؛ و من آنها را میخواندم به امید این که بمیرم.
#بیضایی؛ شب هزار و یکم
#نمایشنامه
#شب_هزار_و_یکم
#بیضایی؛ شب هزار و یکم
#نمایشنامه
#شب_هزار_و_یکم
#نمایشنامه
#بهرام_بیضایی
#مجلس_ضربت_زدن
#دیالوگ
#مونولوگ
#جمله_خوب
#جملات_کتاب
#ضربت_زدن
بینظیر است این جملات
و #بیضایی ؛ به کلمات رستاخیزی ابدی میبخشد.
#بینظیر
است
این
#متن در #تاتر ایران
#تاتریها
#رمان_نویسان
#ادیبان
#اساتید
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C5LiZZsLcxA/?igsh=cGkwM29iaXM3MGly
#بهرام_بیضایی
#مجلس_ضربت_زدن
#دیالوگ
#مونولوگ
#جمله_خوب
#جملات_کتاب
#ضربت_زدن
بینظیر است این جملات
و #بیضایی ؛ به کلمات رستاخیزی ابدی میبخشد.
#بینظیر
است
این
#متن در #تاتر ایران
#تاتریها
#رمان_نویسان
#ادیبان
#اساتید
.
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#چیستا
.
.
https://www.instagram.com/p/C5LiZZsLcxA/?igsh=cGkwM29iaXM3MGly