من تکرار اوراد باستانیم،
زیر لبت...
مرور کن مرا!
همچنان که قصه ای از یاد رفته را
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Je suis la succession
Des prières traditonnelles
Murmure_moi
Comme un récit oublié
شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی فرانسه #مهسا_آقاجری
از #کانال:
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
#مترجم:
#مهسا_آقا_جری
#شعر_سپید
.
#chista_yasrebi
#poet
#poem
#poems
#poetry
#word
#words
#french_poem
#France
@chista_yasrebi
زیر لبت...
مرور کن مرا!
همچنان که قصه ای از یاد رفته را
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
Je suis la succession
Des prières traditonnelles
Murmure_moi
Comme un récit oublié
شعر #چیستا_یثربی
ترجمه ی فرانسه #مهسا_آقاجری
از #کانال:
@chista_yasrebi
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#شعر_عاشقانه
#مترجم:
#مهسا_آقا_جری
#شعر_سپید
.
#chista_yasrebi
#poet
#poem
#poems
#poetry
#word
#words
#french_poem
#France
@chista_yasrebi
من باور ندارم که کافکا؛ به این دلیل از دوستش خواست، نامه هایش را نابود کند؛ که از منتشرشدنشان بیم داشت! ....همچو فکری بعید است به ذهن او رسیده باشد...ناشران ، علاقه ای به رمانهای او نداشتند، چرا باید نامه هایش را به چیزی میگرفتند؟ آنچه او را واداشت خواستار نابودی نامه ها شود؛
#شرم بود.....
شرمی ساده؛ نه شرم یک نویسنده...که شرم یک فرد عادی! شرم به جای نهادن چیزهای
#خصوصی_اش؛ پیش چشم دیگران....خانواده؛ بیگانگان؛
#شرم_تبدیل_شدن_به_یک_مفعول!
شرمی که میتوانست؛ پس از او؛ نیز؛ زندگی کند....
#میلان_کوندرا
#وصایای_تحریف_شده
#مترجم:
#کاوه_باسمنجی
#فرانتس_کافکا
#نویسنده
#دیالوگ
#کتاب
#ادبیات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#شرم بود.....
شرمی ساده؛ نه شرم یک نویسنده...که شرم یک فرد عادی! شرم به جای نهادن چیزهای
#خصوصی_اش؛ پیش چشم دیگران....خانواده؛ بیگانگان؛
#شرم_تبدیل_شدن_به_یک_مفعول!
شرمی که میتوانست؛ پس از او؛ نیز؛ زندگی کند....
#میلان_کوندرا
#وصایای_تحریف_شده
#مترجم:
#کاوه_باسمنجی
#فرانتس_کافکا
#نویسنده
#دیالوگ
#کتاب
#ادبیات
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
خدا به عید دیدنیم آمده است...
خانه خالی است؛
چیزی ندارم به خدا تعارف کنم...
#چیستا_یثربی #چیستایثربی
Dieu est venu chez moi pour souhaiter la bonne année...
Mais
Je n'ai rien chez moi;
A Dieu
Je n'ai rien à offrir...
#چیستایثربی
#شعر_معاصر
#شعر_ترجمه
#مترجم
#مهسا_آقاجری
#فرانسه
#France
#french
#poem
#poetry
#chista_yasrebi
@chista_yasrebi
خانه خالی است؛
چیزی ندارم به خدا تعارف کنم...
#چیستا_یثربی #چیستایثربی
Dieu est venu chez moi pour souhaiter la bonne année...
Mais
Je n'ai rien chez moi;
A Dieu
Je n'ai rien à offrir...
#چیستایثربی
#شعر_معاصر
#شعر_ترجمه
#مترجم
#مهسا_آقاجری
#فرانسه
#France
#french
#poem
#poetry
#chista_yasrebi
@chista_yasrebi
من خواب را دزدیدم
#چیستایثربی
خوانش
#استاد_زبان و
#مترجم
#آقای_کاظم_ساکت
#چیستایثربی
کاش هر کس ؛ می دانست بهای دل شکستن چیست ....
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
خوانش
#استاد_زبان و
#مترجم
#آقای_کاظم_ساکت
#چیستایثربی
کاش هر کس ؛ می دانست بهای دل شکستن چیست ....
@chista_yasrebi
عروسک مو قرمز که به من دادی ؛
میخندد ؛ همیشه میخندد؛
به من ؛
به فاجعه ؛
به صبح ؛
به یوگا ؛
به گریپ فروت ؛
به روزنامه ؛
به عکسهای دیوار ؛
به شب ؛
به کرم زیر چشم ؛
کودکی که به من دادی ؛ هرگز نخندید ؛
هرگز نگریید ؛ او میخندد ؛ همیشه میخندد ؛
عروسک مو قرمز که به من دادی... #طاهره_صفار_زاده .
1315_1387
#شاعر؛ پژوهشگر؛ مدرس و
#مترجم_قرآن_کریم
شعر او حدیث نفس زمان خود است...بسیاری از اشعار او وحشت و فاجعه ی زمانه را ؛ به زیبایی و گاهی با شوک برانگیزی ؛ به تصویر میکشند....
#چیستایثربی
یکی از اشعار مورد علاقه ام
#ادبیات_معاصر_ایران
میخندد ؛ همیشه میخندد؛
به من ؛
به فاجعه ؛
به صبح ؛
به یوگا ؛
به گریپ فروت ؛
به روزنامه ؛
به عکسهای دیوار ؛
به شب ؛
به کرم زیر چشم ؛
کودکی که به من دادی ؛ هرگز نخندید ؛
هرگز نگریید ؛ او میخندد ؛ همیشه میخندد ؛
عروسک مو قرمز که به من دادی... #طاهره_صفار_زاده .
1315_1387
#شاعر؛ پژوهشگر؛ مدرس و
#مترجم_قرآن_کریم
شعر او حدیث نفس زمان خود است...بسیاری از اشعار او وحشت و فاجعه ی زمانه را ؛ به زیبایی و گاهی با شوک برانگیزی ؛ به تصویر میکشند....
#چیستایثربی
یکی از اشعار مورد علاقه ام
#ادبیات_معاصر_ایران
خانم دکتر .... امشب سخت درگیر مسایل روزمره ی اعصاب خردکن ، حاشیه ها و مشکلات مرداب مانند شده بودم. نبش قبر گذشته .... و پست شما درباره عشقی منو کشید بیرون. ممنونم ازتون. کاش دوستانی که بحثهای حاشیه ای مطرح می کنن و وقت شما و ما رو می گیرن تشریف ببرن تو صفحات مدلها ،بازیگرها، دختر ترامپ و ..... و اجازه بدن ما بیشتر از مطالبی که شما زحمت می کشیدین و با اینهمه مشغله تون برای ما آماده می کنین ، استفاده کنیم. به خدا وقت همه ارزش داره. وقتی آدم بعد یه روز پر مشغله میاد تو فضای مجازی و اونم تو صفحه ی نویسنده ی مورد علاقه اش دیگه حوصله ی خوندن و روبه رو شدن با این مسایل مبتذلی که بعضی ها مطرح می کنن رو نداره
#لعیا_متین_پارسا
#مترجم
#اینستاگرام
#فالور_اینستاگرام
#و عضو کانال
#لعیا_متین_پارسا
#مترجم
#اینستاگرام
#فالور_اینستاگرام
#و عضو کانال
Chista Yasrebi:
گذشته های دور :
یک عکس #تاریخی نوزده سالگی.. جشنواره ی فیلم کودک و نوجوان
#اصفهان
یکی از پلهای معروف که یادم نیست کدام یک.... من به عنوان خبرنگار و مترجم همزمان جشنواره ی فیلم ؛ در #نوزده_سالگی
دقیقا سن فعلی دخترم ؛
از راست به چپ : من در کنار همکاران و دوستان بزرگوار :
#افشین_علاء_شاعر
#حسن_احمدی_نویسنده
#فریدون_عموزاده_خلیلی_نویسنده ؛ از سردبیران سابق سروش نوجوان و
مدیر فعلی
#چلچراغ
حس میکنم
#شیطنت از چشمانم میبارید ؛ یادم است دیر وقت شب بود.همه خیلی خسته بودند؛ من کلی مصاحبه ی انگلیسی همزمان انجام داده بودم ؛ و کلی نقد برای بولتن جشنواره ؛ نوشته بودم.اما باز انرژی داشتم و دلم نمیخواست به هتل برگردم !.... اما دخترم ؛ معمول مکانهای ارزشمند تاریخی مثل موزه ؛ یا هتل را ترجیح میدهد؛ من
#شاغل بودم و به دلیل اینکه آن زمان در سن من ؛ کمتر دختری نقد سینما مینوشت و انگلیسی صحبت میکرد ؛
#بنیاد_فارابی ؛ حواسش به من بود ؛
احترام داشتم !
یاد نوزده سالگی بخیر!... چه عینک بزرگی!...مد بود؟ یا من ضد مد عمل میکردم ؟ پدرم میگفت : عمدی این را میزنی....نقابت شده !
این عکس کیفیتش خوب نیست.اولا شب بود.دوما از روی نسخه ی نگاتیو ؛ با گوشی ؛ عکس انداخته ام....
#چیستا_یثربی
#جوانی
#نقد_سینما
#مترجم_همزمان
#جشنواره_فیلم_کودک_و_نوجوان_اصفهان
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
گذشته های دور :
یک عکس #تاریخی نوزده سالگی.. جشنواره ی فیلم کودک و نوجوان
#اصفهان
یکی از پلهای معروف که یادم نیست کدام یک.... من به عنوان خبرنگار و مترجم همزمان جشنواره ی فیلم ؛ در #نوزده_سالگی
دقیقا سن فعلی دخترم ؛
از راست به چپ : من در کنار همکاران و دوستان بزرگوار :
#افشین_علاء_شاعر
#حسن_احمدی_نویسنده
#فریدون_عموزاده_خلیلی_نویسنده ؛ از سردبیران سابق سروش نوجوان و
مدیر فعلی
#چلچراغ
حس میکنم
#شیطنت از چشمانم میبارید ؛ یادم است دیر وقت شب بود.همه خیلی خسته بودند؛ من کلی مصاحبه ی انگلیسی همزمان انجام داده بودم ؛ و کلی نقد برای بولتن جشنواره ؛ نوشته بودم.اما باز انرژی داشتم و دلم نمیخواست به هتل برگردم !.... اما دخترم ؛ معمول مکانهای ارزشمند تاریخی مثل موزه ؛ یا هتل را ترجیح میدهد؛ من
#شاغل بودم و به دلیل اینکه آن زمان در سن من ؛ کمتر دختری نقد سینما مینوشت و انگلیسی صحبت میکرد ؛
#بنیاد_فارابی ؛ حواسش به من بود ؛
احترام داشتم !
یاد نوزده سالگی بخیر!... چه عینک بزرگی!...مد بود؟ یا من ضد مد عمل میکردم ؟ پدرم میگفت : عمدی این را میزنی....نقابت شده !
این عکس کیفیتش خوب نیست.اولا شب بود.دوما از روی نسخه ی نگاتیو ؛ با گوشی ؛ عکس انداخته ام....
#چیستا_یثربی
#جوانی
#نقد_سینما
#مترجم_همزمان
#جشنواره_فیلم_کودک_و_نوجوان_اصفهان
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#مرگ_یک_نویسنده_تنها
#مرگ_صادق_هدایت
#هدایت را درحالی که روی پتویی که در کف آشپزخانه پهن کرده بود، دراز کشیده بود و خاکستر آثار چاپ نشدهاش هم در کنارش قرار داشته، پیدا میکنند و بعد...
چیستایثربی_کانال_رسمی
دو شب اقامت در ساختمان 37 و سپس هیچ.... (یادی از هدایت)
هدایت صبح روز ششم آوریل 1951 به ساختمان شماره 37 مکرر خیابان شامپونیه وارد میشود. درست درهمین موقع است که همه دوستان مقیم پاریش از هدایت بیخبر میمانند.
گاز ساختمان قطع است و هدایت ضمن تهیه یک قابلمه نو از خانم سرایدار میخواهد که ترتیب وصل گاز آپارتمانش داده شود. قابلمه نو هرگونه شک و تردید نسبت به این خواست را از میان میبرد. آپارتمان همانی است که در سال 1912 ساخته شده و آنقدر برسرحیاط و نورگیرش بحث و جدل درگرفته است. هر قدر تهویه آپارتمان برای زندگی نامناسب بود، برای اشباع کردن آن از گاز شهری امتیاز محسوب میشد. این آپارتمان یک اتاق، یک آشپزخانه کوچک که رو به حیاط مشترک باز میشد و یک توالت داشت.
هدایت چه وقت فوت شد؟ آن چه درمدت بسیار کوتاه اقامت هدایت در ساختمان شماره 37 مکرر گذشته است به واقع بر کسی معلوم نیست. روز نهم آوریل سال 1951 پس از ساعت 4 بعداز ظهر او را در آپارتمان کوچک مرده مییابند. طبق اظهار سرایدار، بوی گاز روز هشتم آوریل در تمام ساختمان پیچیده بود. بنابر تحقیقاتی که به عمل آمد، درستترین زمان مرگ وی، شب یا نیمه شب هشتم آوریل1951 میباشد. هدایت در خیابان شامپیونه بدرود حیات گفت و در ساختمان شماره 37 مکرر. در و پنجرهها را بست، همه منافذ و درزها را با پنبه پر کرد، آخرین دستنوشتههایش را سوزاند، شیر گاز را گشود و بر روی پتویی که در کف آپارتمان پهن کرده بود دراز کشید و با چهرهای آرام به خواب ابدی رفت و جز یادداشتی کوچک هیچ پیام و نوشتهای ا زخود برجای نگذاشت.
هدایت را درحالی که روی پتویی که در کف آشپزخانه پهن کرده بود، دراز کشیده بود و خاکستر آثار چاپ نشدهاش هم درکنارش قرار داشته، پیدا میکنند و بعد پیکرش را به اتاق مجاور برده و روی تختخواب قرار میدهند.
خبر مرگ هدایت در روزنامه لوموند مورخ 11 آوریل 1951 منتشر شد. ابتدا قرار بود پیکر هدایت جهت تدفین به تهران انتقال داده شود ولی نهایتا تصمیم میگیرند که هدایت را در پاریس به خاک بسپرند. او که زمانی بیزاریش را از شسته شدن در مسجد پاریس اعلام کرده بود گذارش به همان مسجد افتاد وفقط به جای قبرستان «مونپارناس» که روزگاری درآن مردهها را به زندهها ترجیح داده و به خوشبختی آنها رشک برده بود در گورستان «پرلاشز» دفن گردید.
#روحش_آرام_از_این_همه_درد
#نویسنده
#مترجم
#نمایشنامه_نویس
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#مرگ_صادق_هدایت
#هدایت را درحالی که روی پتویی که در کف آشپزخانه پهن کرده بود، دراز کشیده بود و خاکستر آثار چاپ نشدهاش هم در کنارش قرار داشته، پیدا میکنند و بعد...
چیستایثربی_کانال_رسمی
دو شب اقامت در ساختمان 37 و سپس هیچ.... (یادی از هدایت)
هدایت صبح روز ششم آوریل 1951 به ساختمان شماره 37 مکرر خیابان شامپونیه وارد میشود. درست درهمین موقع است که همه دوستان مقیم پاریش از هدایت بیخبر میمانند.
گاز ساختمان قطع است و هدایت ضمن تهیه یک قابلمه نو از خانم سرایدار میخواهد که ترتیب وصل گاز آپارتمانش داده شود. قابلمه نو هرگونه شک و تردید نسبت به این خواست را از میان میبرد. آپارتمان همانی است که در سال 1912 ساخته شده و آنقدر برسرحیاط و نورگیرش بحث و جدل درگرفته است. هر قدر تهویه آپارتمان برای زندگی نامناسب بود، برای اشباع کردن آن از گاز شهری امتیاز محسوب میشد. این آپارتمان یک اتاق، یک آشپزخانه کوچک که رو به حیاط مشترک باز میشد و یک توالت داشت.
هدایت چه وقت فوت شد؟ آن چه درمدت بسیار کوتاه اقامت هدایت در ساختمان شماره 37 مکرر گذشته است به واقع بر کسی معلوم نیست. روز نهم آوریل سال 1951 پس از ساعت 4 بعداز ظهر او را در آپارتمان کوچک مرده مییابند. طبق اظهار سرایدار، بوی گاز روز هشتم آوریل در تمام ساختمان پیچیده بود. بنابر تحقیقاتی که به عمل آمد، درستترین زمان مرگ وی، شب یا نیمه شب هشتم آوریل1951 میباشد. هدایت در خیابان شامپیونه بدرود حیات گفت و در ساختمان شماره 37 مکرر. در و پنجرهها را بست، همه منافذ و درزها را با پنبه پر کرد، آخرین دستنوشتههایش را سوزاند، شیر گاز را گشود و بر روی پتویی که در کف آپارتمان پهن کرده بود دراز کشید و با چهرهای آرام به خواب ابدی رفت و جز یادداشتی کوچک هیچ پیام و نوشتهای ا زخود برجای نگذاشت.
هدایت را درحالی که روی پتویی که در کف آشپزخانه پهن کرده بود، دراز کشیده بود و خاکستر آثار چاپ نشدهاش هم درکنارش قرار داشته، پیدا میکنند و بعد پیکرش را به اتاق مجاور برده و روی تختخواب قرار میدهند.
خبر مرگ هدایت در روزنامه لوموند مورخ 11 آوریل 1951 منتشر شد. ابتدا قرار بود پیکر هدایت جهت تدفین به تهران انتقال داده شود ولی نهایتا تصمیم میگیرند که هدایت را در پاریس به خاک بسپرند. او که زمانی بیزاریش را از شسته شدن در مسجد پاریس اعلام کرده بود گذارش به همان مسجد افتاد وفقط به جای قبرستان «مونپارناس» که روزگاری درآن مردهها را به زندهها ترجیح داده و به خوشبختی آنها رشک برده بود در گورستان «پرلاشز» دفن گردید.
#روحش_آرام_از_این_همه_درد
#نویسنده
#مترجم
#نمایشنامه_نویس
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature
#جلال_آل_احمد ،
#نویسنده،
#مترجم، و فعال اجتماعی ، همسر بانو #سیمین_دانشور ، در فصل هفتم کتاب غربزدگی مینویسد:
«... از واجبات غرب زدگی یا مستلزمات آن،
#آزادی_دادن_به_زنان است. ظاهراً احساس کردهبودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم ،که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند، تا قافلهٔ نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسایل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک ،حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ ! همین بسشان است؟!
#قضاوت که از زن برنمیآید ، #شهادت هم که نمیتواند بدهد ،رای و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست #مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست.
#طلاق هم که بسته به رأی مرد است. «الرّجال قوّامون علی النساء» را هم که چه خوب تفسیر میکنیم!
پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهٔ #تظاهر_در_اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر؛ یعنی خودنمایی ! یعنی زن را که #حافظ_سنت_و_خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. . آخر #کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً !
یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا #ارزش_خدمات_اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان (یعنی مزدشان) یکسان نشود و تا زن ، #همدوش_مرد مسئولیت ادارهٔ گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا #مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار #آزادی_صوری_زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ #مصرف_کنندگان پودر و ماتیک -محصول صنایع غرب- نداریم؛» .
#جلال_آل_احمد
#کتاب
#غرب_زدگی
از پیج رسمی
#اینستاگرام_چیستایثربی
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#chista_yasrebi
#Iranian_literature