#دالیدا
#خواننده
#ایتالیایی_فرانسوی
#نام_ترانه
#مالاده
#مالاده_بیمار
#من_بیمار_عشق_توام
#مرگ:در دهه چهل زندگی
#خودکشی
به دلیل مرگ معشوقش در سانحه رانندگی
دالیدا در شرق و حتی میان عرب زبانها بسیار معروف است.صدایی بم ، پر از غم و استثنایی داشته است.
#چیستایثربی
#Dalida
@chista_yasrebi
#خواننده
#ایتالیایی_فرانسوی
#نام_ترانه
#مالاده
#مالاده_بیمار
#من_بیمار_عشق_توام
#مرگ:در دهه چهل زندگی
#خودکشی
به دلیل مرگ معشوقش در سانحه رانندگی
دالیدا در شرق و حتی میان عرب زبانها بسیار معروف است.صدایی بم ، پر از غم و استثنایی داشته است.
#چیستایثربی
#Dalida
@chista_yasrebi
داستان یک #هیستری اجتماعی
داستان #خودکشی دسته جمعی #دختران مدرسه شبانه روزی
داستان#عشق
و #رازهای قدیمی
#برنده ی بهترین نمایشنامه در جشن دوسالانه ادبیات نمایشی ایران
به داوری
استادان زنده یاد:
#اکبر_رادی
#حمید_سمندریان و..... برنده ی یکی از بهترین نمایشنامه های ایران تاکنون
#چیستا_یثربی
#نشر_قطره
#نمایشنامه
#آخرین_پری_کوچک_دریایی
#نمایشگاه_کتاب
#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب
.
به همراه
#زنی که تابستان گذشته رسید
من آناکارنینا نیستم و
#رمان
#پستچی
#قطره
گاهی رازگویی تنها راه نجات یک بیگناه است ؛ اما به فاجعه می انجامد.....
.
بر اساس داستان واقعی خودکشی دسته جمعی دختران ایلام و سردشت...بیست سال پیش....و
#رمان
#معلم_پیانو
#نشر_کوله_پشتی
و
هفت اثر تجدید چاپ مجدد و جدید در
#طاقچه
#سالن_رسانه_های_دیجیتال
از جمله
#اول_تو_بگو
#عاشقانه_به_روایت_طلا_صادقی
.
.
@chista_yasrebi
..
.
.
..
داستان #خودکشی دسته جمعی #دختران مدرسه شبانه روزی
داستان#عشق
و #رازهای قدیمی
#برنده ی بهترین نمایشنامه در جشن دوسالانه ادبیات نمایشی ایران
به داوری
استادان زنده یاد:
#اکبر_رادی
#حمید_سمندریان و..... برنده ی یکی از بهترین نمایشنامه های ایران تاکنون
#چیستا_یثربی
#نشر_قطره
#نمایشنامه
#آخرین_پری_کوچک_دریایی
#نمایشگاه_کتاب
#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب
.
به همراه
#زنی که تابستان گذشته رسید
من آناکارنینا نیستم و
#رمان
#پستچی
#قطره
گاهی رازگویی تنها راه نجات یک بیگناه است ؛ اما به فاجعه می انجامد.....
.
بر اساس داستان واقعی خودکشی دسته جمعی دختران ایلام و سردشت...بیست سال پیش....و
#رمان
#معلم_پیانو
#نشر_کوله_پشتی
و
هفت اثر تجدید چاپ مجدد و جدید در
#طاقچه
#سالن_رسانه_های_دیجیتال
از جمله
#اول_تو_بگو
#عاشقانه_به_روایت_طلا_صادقی
.
.
@chista_yasrebi
..
.
.
..
Chista Yasrebi:
آخرین نامه
#شعر_معروف_تد_هیوز
درباره ی خودکشی همسرش
#سیلویا_پلات
#همسرت_مرد
این شعر که #تد_هیوز بارها آن را بازنویسی کرده تا به نسخه مطلوبش برسد
#آخرین_نامه نام دارد و توصیف کننده رنج و عذاب این شاعر در روزهای منتهی به خودکشی پلات در تاریخ 11 فوریه سال 1963 در خانهاش در لندن است.
شعر چنین آغاز میشود؛ «چه شد آن شب؟ شب آخر تو.» و با رسیدن خبر مرگ همسر هیوز به پایان میرسد.
این شاعر مشهور بریتانیایی هیچگاه به چنین صراحت درمورد
#خودکشی_همسرش صحبت نکرده بود. مجله «نیو استیتسمن» که روز پنجشنبه این شعر را چاپ کرد این شعر پنهانشده را مهمترین قطعه گمشده از مجموعه
#نامههای_تولد هیوز خواند. این مجموعه تنها جایی است که خوانندگان میتوانند اشارات مستقیم این شاعر به
#تراژدی مرگ همسرش را بخوانند.
رابطه نفرینشده هیوز و پلات ؛ که هر دو #شاعران_بزرگی بودند همیشه توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرده است. پلات نویسندهای آمریکایی بود که در سال 1956 با هیوز ازدواج کرد و سپس دچار افسردگی و دوگانگی بین آرزوهای ادبی و زندگی خانگی شد. او در سن 30 سالگی با باز کردن
#شیر_گاز خودکشی کرد.
هیوز بعدا دو بار ازدواج کرد و از سال 1984 تا زمان مرگش شاعری مشهور باقی ماند. او تا سال 1998، چند ماه قبل از فوتش که کتاب «نامههای تولد» منتشر شد درمورد مرگ همسرش صحبتی نکرد.
#آخرین_نامه شرح رنج و ناراحتی او پس از شنیدن خبر مرگ پلات از طریق تماس تلفنی است.
ملکالشعرا سابق بریتانیا در یکی از نسخههای این شعر نوشته است؛
سپس صدایی چون سلاحی آخته / یا سرنگی به دقت پر شده / کلام دو حرفیاش را در گوشم فرو کرد /
-همسرت_مرد....
هیوز در زمان مرگ پلات جدا از او زندگی میکرد.
چند نسخه از این شعر در آرشیو کتابخانه بریتانیا نگهداری میشود. این کتابخانه اشعار را از کرول هیوز، همسر سوم هیوز خریده است. گفته میشود این شعر اوایل دهه 1970 سروده شده است.
کرول ان دافی، #ملکالشعرا_بریتانیا این اثر را #سیاهترین_شعر_هیوز خواند.
#آسوشیتدپرس
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
آخرین نامه
#شعر_معروف_تد_هیوز
درباره ی خودکشی همسرش
#سیلویا_پلات
#همسرت_مرد
این شعر که #تد_هیوز بارها آن را بازنویسی کرده تا به نسخه مطلوبش برسد
#آخرین_نامه نام دارد و توصیف کننده رنج و عذاب این شاعر در روزهای منتهی به خودکشی پلات در تاریخ 11 فوریه سال 1963 در خانهاش در لندن است.
شعر چنین آغاز میشود؛ «چه شد آن شب؟ شب آخر تو.» و با رسیدن خبر مرگ همسر هیوز به پایان میرسد.
این شاعر مشهور بریتانیایی هیچگاه به چنین صراحت درمورد
#خودکشی_همسرش صحبت نکرده بود. مجله «نیو استیتسمن» که روز پنجشنبه این شعر را چاپ کرد این شعر پنهانشده را مهمترین قطعه گمشده از مجموعه
#نامههای_تولد هیوز خواند. این مجموعه تنها جایی است که خوانندگان میتوانند اشارات مستقیم این شاعر به
#تراژدی مرگ همسرش را بخوانند.
رابطه نفرینشده هیوز و پلات ؛ که هر دو #شاعران_بزرگی بودند همیشه توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرده است. پلات نویسندهای آمریکایی بود که در سال 1956 با هیوز ازدواج کرد و سپس دچار افسردگی و دوگانگی بین آرزوهای ادبی و زندگی خانگی شد. او در سن 30 سالگی با باز کردن
#شیر_گاز خودکشی کرد.
هیوز بعدا دو بار ازدواج کرد و از سال 1984 تا زمان مرگش شاعری مشهور باقی ماند. او تا سال 1998، چند ماه قبل از فوتش که کتاب «نامههای تولد» منتشر شد درمورد مرگ همسرش صحبتی نکرد.
#آخرین_نامه شرح رنج و ناراحتی او پس از شنیدن خبر مرگ پلات از طریق تماس تلفنی است.
ملکالشعرا سابق بریتانیا در یکی از نسخههای این شعر نوشته است؛
سپس صدایی چون سلاحی آخته / یا سرنگی به دقت پر شده / کلام دو حرفیاش را در گوشم فرو کرد /
-همسرت_مرد....
هیوز در زمان مرگ پلات جدا از او زندگی میکرد.
چند نسخه از این شعر در آرشیو کتابخانه بریتانیا نگهداری میشود. این کتابخانه اشعار را از کرول هیوز، همسر سوم هیوز خریده است. گفته میشود این شعر اوایل دهه 1970 سروده شده است.
کرول ان دافی، #ملکالشعرا_بریتانیا این اثر را #سیاهترین_شعر_هیوز خواند.
#آسوشیتدپرس
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
بروز آشفتگی در هیچ خانه ایی ناگهانی نیست ؛ بین شکاف چوبها ، تای ملافه ها ، درز دریچه ها و چین پرده ها غبار نرمی می نشیند به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراگندگی را از کمینگاه آزاد کند .
#غزاله_علیزاده
#نویسنده_معاصر
#خودکشی
در 47 سالگی.1375
با دار زدن خود از درختی در اطراف رامسر.حوالی جواهر ده
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#غزاله_علیزاده
#نویسنده_معاصر
#خودکشی
در 47 سالگی.1375
با دار زدن خود از درختی در اطراف رامسر.حوالی جواهر ده
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
"همیشه فکر می کردم بدترین چیز زندگی آن است که در تنهایی تمام شود، اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی ست که به تو احساس تنهایی می دهند."
#رابین_ویلیامز
بازیگر هالیوود
بازیگر فیلم "انجمن شاعران مرده "
که دو سال پیش ؛ در نهایت ناباوری ، در کنار خانواده ی پر جمعیتش از دنیا رفت.
آنها گفتند :
#خودکشی است ؛ اما تشخیص پزشکان افسردگی حاد بود و مسایلی که هرگز فاش نشد ! بازی خوب او را در
#ویل_هانتینگ_خوب از یاد نمیبرم....
و همه ی آثارش
روحش شاد.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#رابین_ویلیامز
بازیگر هالیوود
بازیگر فیلم "انجمن شاعران مرده "
که دو سال پیش ؛ در نهایت ناباوری ، در کنار خانواده ی پر جمعیتش از دنیا رفت.
آنها گفتند :
#خودکشی است ؛ اما تشخیص پزشکان افسردگی حاد بود و مسایلی که هرگز فاش نشد ! بازی خوب او را در
#ویل_هانتینگ_خوب از یاد نمیبرم....
و همه ی آثارش
روحش شاد.
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
ما طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ گذشته ای نداریم. هر روز متولد میشویم ، هر شب میمیریم ،تغییر طبیعی است ، اما تا این حد ، سر به بیماری میزند.
از آخرین نوشته های
#غزاله_علیزاده
#نویسنده
#مبتلا به سرطان
#خودکشی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
از آخرین نوشته های
#غزاله_علیزاده
#نویسنده
#مبتلا به سرطان
#خودکشی
#چیستایثربی
کانال رسمی
@chista_yasrebi
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟