دروسعت قلب چهارده سالگی اش مانده
#نگاهی_به_رمان_پستچی_چیستایثربی
از پیچ
#ثریا_حسن_زاده
گاهی باید از یک جایی شروع کرد
همیشه برای من آغاز سخت بوده است ، به اتمام رساندن را خوب بلد شده ام ... اما بایداز جایی شروع میشد این آغاز دشوار ، این حرفها که مدام پشت سر هم به صف می ایستند و آنقدر زیادند و همه شان شیرین که نمی خواهم هیچ یک از قلم این گفتن بیفتد ... پس اینگونه جوهر را به رقص قلم در می آورم ،
به نام آفریدگارِ بانوی عشق و الهه صبر سرزمینم ؛ چیستا ... چه بسیار آدمهایی که زاییده شدند برای شکستن و چه بسیار آنها که زاده شدند برای ساختن و آفریدن
دخترکِ معصوم چهارده ساله
قاصدی آسمانی ،
و نامه هایی که برای دیدار نوشته میشدند
دیدار قاصدی که نخوانده نامه ها را به مقصد بازمیگرداند و بی خبر از نگاههای حرف های عاشقانه نامه ، فقط میگفت : چقدر نامه دارید ، خوش بحالتان ...!
جاودانه ترین جمله ناتمامِ تمام شده دنیا ، "چقدر نامه دارید ، خوش بحالتان" .
رنج از آنجایی متولد شد که در دیگران رحم به عشق مُرد ،
از آنجایی که ریحانه فقط به ارثی فکر میکرد که حقش بود و به تنها چیزی که جلوی چشمانش بود و نخواست ببیند و فکر کند حقِ عاشقی و به ارث رسیدن دو نفر به نام هم بود ...
قاصدِ آسمانی و
دخترک هجده ساله که به گمانم قدرت عشق قلب اورا در همان وسعت قلب چهارده سالگی هایش نگه داشته است ... رنج از آن جایی جوانه زد
که بوته های نو رَس مهر و انسانیت بین آدمها و جهان را تبرِ طمع و جاه قطع کرد ...
از آنجایی که صرب ها و بوسنیایی ها بر زمین خدا جنگ به پا کردند و تاوانشان را نامه های نوشته شده ای دادند که هیچ گاه به قاصد آسمانی نرسیدند ... رنج ؛
از آن جایی سربرآورد که شبِ قبلش
آسمان به اندازه تمام هجده سالگی های چیستای عاشق بارید
و تنها سقف بین راهِ ناتمام در آن بارانِ غم آسا که قاصد و دخترک قدم گذاشته بودند ، چترشان بود ... از آنجایی باران اندوه را گریست که دخترک در جواب دیررسیدن به امامزاده و محفل درددلها گفت : قیامت برسیم ، برو !
و دنیا هنوز هم نامه ها را از رسیدن به قاصد پنهان می کند
و قیامت ...
تمام شاید ها رنگِ "شدن" و حقیقت میگیرند
و نامه ها یکی پس از دیگری خوانده میشوند
و عشق
به آرامش و آسایش قلمش را به دست می گیرد
و از نگاهی مینویسد که نخستین بار او را در دنیای فانی
بین قاصد آسمانی و دخترکی چهارده ساله آفرید ... به نام عشق
و به نام آخرتی که چیستا و علی به نام هم خواهند خورد !
|ثریا حسن زاده|
چقدر سخت بود برای شما نوشتن ، اما بالاخره بعد از خوندن پستچی نتونستم جلوی نوشتن رو بگیرم ، ممنون که می نویسید ...
#ثریا_حسن_زاده
#یادداشتی_بر_پستچی
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#نگاهی_به_رمان_پستچی_چیستایثربی
از پیچ
#ثریا_حسن_زاده
گاهی باید از یک جایی شروع کرد
همیشه برای من آغاز سخت بوده است ، به اتمام رساندن را خوب بلد شده ام ... اما بایداز جایی شروع میشد این آغاز دشوار ، این حرفها که مدام پشت سر هم به صف می ایستند و آنقدر زیادند و همه شان شیرین که نمی خواهم هیچ یک از قلم این گفتن بیفتد ... پس اینگونه جوهر را به رقص قلم در می آورم ،
به نام آفریدگارِ بانوی عشق و الهه صبر سرزمینم ؛ چیستا ... چه بسیار آدمهایی که زاییده شدند برای شکستن و چه بسیار آنها که زاده شدند برای ساختن و آفریدن
دخترکِ معصوم چهارده ساله
قاصدی آسمانی ،
و نامه هایی که برای دیدار نوشته میشدند
دیدار قاصدی که نخوانده نامه ها را به مقصد بازمیگرداند و بی خبر از نگاههای حرف های عاشقانه نامه ، فقط میگفت : چقدر نامه دارید ، خوش بحالتان ...!
جاودانه ترین جمله ناتمامِ تمام شده دنیا ، "چقدر نامه دارید ، خوش بحالتان" .
رنج از آنجایی متولد شد که در دیگران رحم به عشق مُرد ،
از آنجایی که ریحانه فقط به ارثی فکر میکرد که حقش بود و به تنها چیزی که جلوی چشمانش بود و نخواست ببیند و فکر کند حقِ عاشقی و به ارث رسیدن دو نفر به نام هم بود ...
قاصدِ آسمانی و
دخترک هجده ساله که به گمانم قدرت عشق قلب اورا در همان وسعت قلب چهارده سالگی هایش نگه داشته است ... رنج از آن جایی جوانه زد
که بوته های نو رَس مهر و انسانیت بین آدمها و جهان را تبرِ طمع و جاه قطع کرد ...
از آنجایی که صرب ها و بوسنیایی ها بر زمین خدا جنگ به پا کردند و تاوانشان را نامه های نوشته شده ای دادند که هیچ گاه به قاصد آسمانی نرسیدند ... رنج ؛
از آن جایی سربرآورد که شبِ قبلش
آسمان به اندازه تمام هجده سالگی های چیستای عاشق بارید
و تنها سقف بین راهِ ناتمام در آن بارانِ غم آسا که قاصد و دخترک قدم گذاشته بودند ، چترشان بود ... از آنجایی باران اندوه را گریست که دخترک در جواب دیررسیدن به امامزاده و محفل درددلها گفت : قیامت برسیم ، برو !
و دنیا هنوز هم نامه ها را از رسیدن به قاصد پنهان می کند
و قیامت ...
تمام شاید ها رنگِ "شدن" و حقیقت میگیرند
و نامه ها یکی پس از دیگری خوانده میشوند
و عشق
به آرامش و آسایش قلمش را به دست می گیرد
و از نگاهی مینویسد که نخستین بار او را در دنیای فانی
بین قاصد آسمانی و دخترکی چهارده ساله آفرید ... به نام عشق
و به نام آخرتی که چیستا و علی به نام هم خواهند خورد !
|ثریا حسن زاده|
چقدر سخت بود برای شما نوشتن ، اما بالاخره بعد از خوندن پستچی نتونستم جلوی نوشتن رو بگیرم ، ممنون که می نویسید ...
#ثریا_حسن_زاده
#یادداشتی_بر_پستچی
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام، فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب ِشیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چرا؟
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من، نمى پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامُشی شرط وفاداری بُود، غوغا چرا؟
شهریارا» بی حبیب خود نمى کردی سفر»
این سفر راه قیامت مى روی، تنها چرا؟
#شهریار برای عشقش #ثریا، (پری)
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر مى خواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان تو ام، فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب ِشیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چرا؟
آسمان چون شمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من، نمى پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامُشی شرط وفاداری بُود، غوغا چرا؟
شهریارا» بی حبیب خود نمى کردی سفر»
این سفر راه قیامت مى روی، تنها چرا؟
#شهریار برای عشقش #ثریا، (پری)
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
بانو
#ثریا_قاسمی
نشان درجه یک هنری ام که مساوی با درجه دکتراست، هیچ بانکی وام بدون ضامن به من نمی دهد؛ ولی در ازایش ماهی 150 هزار تومان به عنوان پیشکسوت می گیرم!
ثریا قاسمی
#درد_خیلیها
#هنرمندان_مستقل
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#ثریا_قاسمی
نشان درجه یک هنری ام که مساوی با درجه دکتراست، هیچ بانکی وام بدون ضامن به من نمی دهد؛ ولی در ازایش ماهی 150 هزار تومان به عنوان پیشکسوت می گیرم!
ثریا قاسمی
#درد_خیلیها
#هنرمندان_مستقل
کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi