#هنر / #حمله دومرد ناشناس به چیستا یثربی
حاشیه
#حمله_دو_مرد_ناشناس_به_چیستایثربی
روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۲۶۴۷ تاریخ چاپ: ۱۳۹۱/۰۳/۰۲ بازدید: 174 بار کد خبر: DEN-449090
شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
 شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
او درباره این حادثه گفت: «صبح شنبه با دخترم در خانه بودیم و او مشغول درس خواندن بود. ناگهان صدای ضربههای شدید به در خانه آمد و چون این ضربهها مشکوک بود، در را باز نکردیم و کسی هم از پشت چشمی در قابل رویت نبود.» یثربی ادامه داد:
«به فاصله چند دقیقه بعد آب لجنی از زیر در وارد خانه شد و تمام موکتها را آلوده کرد. فوری ، برق و آب خانه هم ، قطع شد و وقتی از همسایههای دیگر پرس و جو کردیم دیدم همه آنها آب و برق دارند. متاسفانه ساختمان سه طبقه قدیمی ما مدیر ندارد و به همین دلیل نمیتوانستم این مساله را به کسی بگویم.»وی همچنین افزود: «چند لحظه بعد از قطع آب و برق، صدای توهین و ناسزا گفتن مردی که به در شیشهای خانه میکوبید، آمد.... من و دخترم از جا پریدیم اما او با شکستن شیشهها قصد ورود به خانه را داشت. ما هر دو جلوی در را گرفته بودیم و در همین لحظه بود که دخترم در را رها کرد و با هوشیاری به پلیس 110 زنگ زد.» یثربی با اشاره به اقدام سریع پلیس 110، عنوان کرد: «پلیس از کلانتری یوسف آباد خیلی زود خودش را به خانه ما رساند. با آمدن 110 نفر اول متواری شد اما نفر دوم را شناسایی کردیم. البته با کمک شاهدان عینی توانستیم ردپایی از نفر اولین حمله کننده پیدا کنیم. اما بعدا ناپدید شد و تغییر هویت داد !...
در این حمله ، تمام شیشه های درب ورودی خانه ی چیستایثربی شکست ، خودش با یک تکه شیشه کنار دیوار تهدید شد و وقتی دخترش آمد از او دفاع کند ؛ دست دخترش برای جلوگیری از ورود مهاجم به خانه به شدت با شیشه پاره شد و کار به بخیه و بیمارستان کشید.جیغهای چیستا و دخترش ، هیچ همسایه ای را به کمک او نفرستاد و تنها پلیس صد و ده ؛ پس از متواری شدن مهاجمان، گزارش جلسه را تهیه کرد و به یثربی گفت که یکی از مهاجمان را دیده و چون با شیشه ، مسلح بوده ؛ به نظرش خطرناک بوده است.این اتفاق چند سال پیش..شاید سه سال پیش رخ داد.......
#چیستایثربی
#حمله
فقط خواستم بگویم هیج چیز در این جهان عجیب و پر کثرت ما ،
#عجیب
نیست!!!! دست کم برای من
#باید_آماده_بود!
من از آن شب دیگر نمیخوابم !....این خبر در بسیاری از رسانه های چند سال پیش ، در فضای مجازی و مطبوعات ، منتشر شد و غوغای زیاد ولی بی حاصل ، به پا کرد...ضاربان هرگز شناسایی و مجازات نشدند !....
خودم هم امشب؛ خبر را از نت گرفتم تا برایتان منتشر کنم....در صورتی که دلم میخواست فراموشش کنم....ولی گاهی نمیشود! به خصوص گاهی کامنتهای عجیبی که میخوانم ! انگار عده ای از ما ، در کره ی مریخ زندگی میکنند !!!!!
...در پاسخ به #عده ای که همیشه میپرسند : مگربعضی چیزها ممکن است؟
بله.ممکن است!....در بهترین و اصیل ترین منطقه ی تهران ؛ جلوی چشم همسایه ها ، در روز روشن هم ممکن است!...یادم است آن زمان روی چه پرونده ای کار میکردم تا فیلمنامه اش کنم.... و بعد.....
با احترام :
#یک_زن
#یک_مادر
#یک_نویسنده
#یک_روزنامه_نگار
#یک_انسان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
حاشیه
#حمله_دو_مرد_ناشناس_به_چیستایثربی
روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۲۶۴۷ تاریخ چاپ: ۱۳۹۱/۰۳/۰۲ بازدید: 174 بار کد خبر: DEN-449090
شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
 شنبه 30 اردیبهشت ماه دو مرد به چیستا یثربی و دخترش در خانه خودشان حمله کردند. به گزارش خبرآنلاین، چیستا یثربی نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر شنبه 30 اریبهشت ماه توسط دو مرد که یکی از آنها را شناسایی کرده است، مورد حمله قرار گرفت.
او درباره این حادثه گفت: «صبح شنبه با دخترم در خانه بودیم و او مشغول درس خواندن بود. ناگهان صدای ضربههای شدید به در خانه آمد و چون این ضربهها مشکوک بود، در را باز نکردیم و کسی هم از پشت چشمی در قابل رویت نبود.» یثربی ادامه داد:
«به فاصله چند دقیقه بعد آب لجنی از زیر در وارد خانه شد و تمام موکتها را آلوده کرد. فوری ، برق و آب خانه هم ، قطع شد و وقتی از همسایههای دیگر پرس و جو کردیم دیدم همه آنها آب و برق دارند. متاسفانه ساختمان سه طبقه قدیمی ما مدیر ندارد و به همین دلیل نمیتوانستم این مساله را به کسی بگویم.»وی همچنین افزود: «چند لحظه بعد از قطع آب و برق، صدای توهین و ناسزا گفتن مردی که به در شیشهای خانه میکوبید، آمد.... من و دخترم از جا پریدیم اما او با شکستن شیشهها قصد ورود به خانه را داشت. ما هر دو جلوی در را گرفته بودیم و در همین لحظه بود که دخترم در را رها کرد و با هوشیاری به پلیس 110 زنگ زد.» یثربی با اشاره به اقدام سریع پلیس 110، عنوان کرد: «پلیس از کلانتری یوسف آباد خیلی زود خودش را به خانه ما رساند. با آمدن 110 نفر اول متواری شد اما نفر دوم را شناسایی کردیم. البته با کمک شاهدان عینی توانستیم ردپایی از نفر اولین حمله کننده پیدا کنیم. اما بعدا ناپدید شد و تغییر هویت داد !...
در این حمله ، تمام شیشه های درب ورودی خانه ی چیستایثربی شکست ، خودش با یک تکه شیشه کنار دیوار تهدید شد و وقتی دخترش آمد از او دفاع کند ؛ دست دخترش برای جلوگیری از ورود مهاجم به خانه به شدت با شیشه پاره شد و کار به بخیه و بیمارستان کشید.جیغهای چیستا و دخترش ، هیچ همسایه ای را به کمک او نفرستاد و تنها پلیس صد و ده ؛ پس از متواری شدن مهاجمان، گزارش جلسه را تهیه کرد و به یثربی گفت که یکی از مهاجمان را دیده و چون با شیشه ، مسلح بوده ؛ به نظرش خطرناک بوده است.این اتفاق چند سال پیش..شاید سه سال پیش رخ داد.......
#چیستایثربی
#حمله
فقط خواستم بگویم هیج چیز در این جهان عجیب و پر کثرت ما ،
#عجیب
نیست!!!! دست کم برای من
#باید_آماده_بود!
من از آن شب دیگر نمیخوابم !....این خبر در بسیاری از رسانه های چند سال پیش ، در فضای مجازی و مطبوعات ، منتشر شد و غوغای زیاد ولی بی حاصل ، به پا کرد...ضاربان هرگز شناسایی و مجازات نشدند !....
خودم هم امشب؛ خبر را از نت گرفتم تا برایتان منتشر کنم....در صورتی که دلم میخواست فراموشش کنم....ولی گاهی نمیشود! به خصوص گاهی کامنتهای عجیبی که میخوانم ! انگار عده ای از ما ، در کره ی مریخ زندگی میکنند !!!!!
...در پاسخ به #عده ای که همیشه میپرسند : مگربعضی چیزها ممکن است؟
بله.ممکن است!....در بهترین و اصیل ترین منطقه ی تهران ؛ جلوی چشم همسایه ها ، در روز روشن هم ممکن است!...یادم است آن زمان روی چه پرونده ای کار میکردم تا فیلمنامه اش کنم.... و بعد.....
با احترام :
#یک_زن
#یک_مادر
#یک_نویسنده
#یک_روزنامه_نگار
#یک_انسان
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
من وقتی دلم میگیرد به این ترانه ی پاشایی عزیز گوش میدهم.تو این
هفته گمانم صدو هفتادمین باره......
#باید_کاری_کنی_آروم_بگیرم
#جاودان_صدا
#مرتضی_پاشایی
@chista_yasrebi
هفته گمانم صدو هفتادمین باره......
#باید_کاری_کنی_آروم_بگیرم
#جاودان_صدا
#مرتضی_پاشایی
@chista_yasrebi
شیداوصوفی در
دوهفته به
#چاپ_سوم رسید
درد من از نخواندن این رمان توسط مردم نیست!
درد من این است که حقایقی از زندگی فیودالی در این رمان هست که
#باید خوانده شود.
#نشرقطره
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
دوهفته به
#چاپ_سوم رسید
درد من از نخواندن این رمان توسط مردم نیست!
درد من این است که حقایقی از زندگی فیودالی در این رمان هست که
#باید خوانده شود.
#نشرقطره
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
میدانستی دنیا زیباست ؛ اما ما آن همه زیبایی را حتی در خواب هم نمیبینیم!
میدانید اوضاع باید تغییر کند ؟
#باید تغییر کند !
باید به انسان حق زندگی داده شود...
حقی که خدا داده ، بنده ی خدا نمیتواند از ما، بگیرد.
این روزها درد میکِشم ؛ اما حرف نمیزنم...
با کرونا و چند بیماری دیگر که دارم ...
میدانید وقت حرف زدن تمام شده است؟!
دست کم برای من ...
وقتِ کمی استراحت است...
وقت آرزوی #تغییرات مثبت
با تمام وجود
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
#خولیو_ایگلسیاس
نام #فیلم
#سست_عفاف
#بازیگران اصلی
#جسیکابیل
#کالین_فرث
#کریستین_اسکات_توماس
#سینما
#فیلم
#سکانس
https://www.instagram.com/tv/CR_T0aqCmZh/?utm_medium=share_sheet
میدانید اوضاع باید تغییر کند ؟
#باید تغییر کند !
باید به انسان حق زندگی داده شود...
حقی که خدا داده ، بنده ی خدا نمیتواند از ما، بگیرد.
این روزها درد میکِشم ؛ اما حرف نمیزنم...
با کرونا و چند بیماری دیگر که دارم ...
میدانید وقت حرف زدن تمام شده است؟!
دست کم برای من ...
وقتِ کمی استراحت است...
وقت آرزوی #تغییرات مثبت
با تمام وجود
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#موسیقی
#خولیو_ایگلسیاس
نام #فیلم
#سست_عفاف
#بازیگران اصلی
#جسیکابیل
#کالین_فرث
#کریستین_اسکات_توماس
#سینما
#فیلم
#سکانس
https://www.instagram.com/tv/CR_T0aqCmZh/?utm_medium=share_sheet
سلام
زندگی ادامه دارد...
و این در ذات خود، نه خوب است نه بد.
تا از هر لحظه ی آن ؛ چه استفاده ای کنیم..
زندگی علیرغم دردها ؛ رنجها ؛ سوگواریها و امیدها و ناامیدی ما ادامه دارد
و قطار زندگی ؛ در هیچ ایستگاهی برای کسی صبر نمیکند.
اگر جاماندی ؛ تقصیر خودت است.
باید ساعت حرکت قطارت را میدانستی.
باید می جنبیدی!
#باید_آماده_میبودی
من تمام تلاشم را کردم که جا نمانم.
از چیزهای کوچک و بی مقدار.....
اما در عوض ،
از چیزهای بزرگی جا ماندم.
اشکال ندارد
این بار بیشتر دقت میکنم
زودتر آماده میشوم
تندتر میدوم
تاجایی که بیفتم و دیگر پاهایم توان حرکت نداشته باشند...
که اگر تالحظه ی آخر ؛ یاری ام کرده باشند؛ پاهای شکوهمندی بوده اند... و حتما قدمهای خوبی هم برداشته اند.
هر کس دنیای خود را دارد
غم خود را
جنگ خود را
و شادی خود را
هر روز دارم چیزهای جدیدی یاد میگیرم..
از شما
از دوستان فضای واقعی و مجازی
و بخصوص از شاگردانم....
#جوانان این وطن
آیندگان این خاک
زمانی که ما دیگر نیستیم ؛ آنها هستند و شهادت خواهند داد که ما سعی خود را کردیم....
سعی کردیم عدالت جاری شود. خونی بیهوده نریزد. اشکی مظلومانه جاری نشود.
و عشق باشد
و جهان زیباتر شود....
شاید شیوه های ما قدیمی بود.
ولی با همان شیوه هایی که بلد بودیم؛
سعی مان را کردیم و این مهم است.
#دل_نشکنیم
گمانم این باید؛ پیام تمام داستانهای من باشد.
دل آدمهای خوب؛ گلبرگ گل است...
نشکنیم
له نکنیم
ویران نکنیم
چون در آن صورت ؛ نفرت ؛ نفرت می آفریند و تا چندین نسل را بر باد داده ایم.
من به زندگی احترام میگذارم.
این موهبتی است که فقط یکبار ؛
به کسی داده میشود.
و باید آن را سلحشورانه زیست و به اتمام رساند. حتی اگر فقط چند سال با شجاعت و آگاهی زیستی؛ کافیست.عمر زیاد ؛ ولی بدون آگاهی به دردی نمیخورد!
میخواستم دیگر ننویسم
دیدم جز نوشتن کاری بلد نیستم.
رمان #نوشتن_در_تاریکی ادامه دارد
و دو قصه ی قبلی آن ....
من فقط پشت سر هم گرفتار آزمونهای سخت شدم.
طوری که چشمم خونریزی کرد.
حتما دلیلی داشت
نسبت به اطرافیانم آگاهترم کرد.
شناختم از دنیا و آدمها بیشتر شد.
اما حالا آخرین جمله ی فیلم " بچه_عوض_شده" با بازی زیبای
"آنجلیناجولی" و کارگردانی "کلینت ایستوود " را به یاد میاورم
/حالا برای جنگیدنم در این زندگی دلیل دارم
و آن یک کلمه است/
#امید
من شک ندارم که امید بر ناامیدی پیروز میشود.
و مثل یک اسب سپید زیبا؛ صدای یورتمه هایش را از دور میشنوم
و این صدا ؛
مرا هشیار نگه میدارد که ساعتهای حرکت قطارها را دقیقتر بدانم.
و بدانم من دقیقا سوار کدام قطار ؛ باید شوم....و این بار جا نمانم.
بیشک آن کس که امیدوار است؛
به زمان ؛ وقت ؛ قطار و مقصدش ؛ دقت بیشتری دارد.
و او حتی اگر نرسد ؛ راه ؛ خودش سفر بینظیری است. راه؛ خودش زندگیست.
باید جرات قدم گذاشتن در راه را داشت.
همین!
یک دنیا تشکر از همه ی شما
به خاطر صبوری تان...
با احترام و عشق
نویسنده ی فقط #مردم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
زندگی ادامه دارد...
و این در ذات خود، نه خوب است نه بد.
تا از هر لحظه ی آن ؛ چه استفاده ای کنیم..
زندگی علیرغم دردها ؛ رنجها ؛ سوگواریها و امیدها و ناامیدی ما ادامه دارد
و قطار زندگی ؛ در هیچ ایستگاهی برای کسی صبر نمیکند.
اگر جاماندی ؛ تقصیر خودت است.
باید ساعت حرکت قطارت را میدانستی.
باید می جنبیدی!
#باید_آماده_میبودی
من تمام تلاشم را کردم که جا نمانم.
از چیزهای کوچک و بی مقدار.....
اما در عوض ،
از چیزهای بزرگی جا ماندم.
اشکال ندارد
این بار بیشتر دقت میکنم
زودتر آماده میشوم
تندتر میدوم
تاجایی که بیفتم و دیگر پاهایم توان حرکت نداشته باشند...
که اگر تالحظه ی آخر ؛ یاری ام کرده باشند؛ پاهای شکوهمندی بوده اند... و حتما قدمهای خوبی هم برداشته اند.
هر کس دنیای خود را دارد
غم خود را
جنگ خود را
و شادی خود را
هر روز دارم چیزهای جدیدی یاد میگیرم..
از شما
از دوستان فضای واقعی و مجازی
و بخصوص از شاگردانم....
#جوانان این وطن
آیندگان این خاک
زمانی که ما دیگر نیستیم ؛ آنها هستند و شهادت خواهند داد که ما سعی خود را کردیم....
سعی کردیم عدالت جاری شود. خونی بیهوده نریزد. اشکی مظلومانه جاری نشود.
و عشق باشد
و جهان زیباتر شود....
شاید شیوه های ما قدیمی بود.
ولی با همان شیوه هایی که بلد بودیم؛
سعی مان را کردیم و این مهم است.
#دل_نشکنیم
گمانم این باید؛ پیام تمام داستانهای من باشد.
دل آدمهای خوب؛ گلبرگ گل است...
نشکنیم
له نکنیم
ویران نکنیم
چون در آن صورت ؛ نفرت ؛ نفرت می آفریند و تا چندین نسل را بر باد داده ایم.
من به زندگی احترام میگذارم.
این موهبتی است که فقط یکبار ؛
به کسی داده میشود.
و باید آن را سلحشورانه زیست و به اتمام رساند. حتی اگر فقط چند سال با شجاعت و آگاهی زیستی؛ کافیست.عمر زیاد ؛ ولی بدون آگاهی به دردی نمیخورد!
میخواستم دیگر ننویسم
دیدم جز نوشتن کاری بلد نیستم.
رمان #نوشتن_در_تاریکی ادامه دارد
و دو قصه ی قبلی آن ....
من فقط پشت سر هم گرفتار آزمونهای سخت شدم.
طوری که چشمم خونریزی کرد.
حتما دلیلی داشت
نسبت به اطرافیانم آگاهترم کرد.
شناختم از دنیا و آدمها بیشتر شد.
اما حالا آخرین جمله ی فیلم " بچه_عوض_شده" با بازی زیبای
"آنجلیناجولی" و کارگردانی "کلینت ایستوود " را به یاد میاورم
/حالا برای جنگیدنم در این زندگی دلیل دارم
و آن یک کلمه است/
#امید
من شک ندارم که امید بر ناامیدی پیروز میشود.
و مثل یک اسب سپید زیبا؛ صدای یورتمه هایش را از دور میشنوم
و این صدا ؛
مرا هشیار نگه میدارد که ساعتهای حرکت قطارها را دقیقتر بدانم.
و بدانم من دقیقا سوار کدام قطار ؛ باید شوم....و این بار جا نمانم.
بیشک آن کس که امیدوار است؛
به زمان ؛ وقت ؛ قطار و مقصدش ؛ دقت بیشتری دارد.
و او حتی اگر نرسد ؛ راه ؛ خودش سفر بینظیری است. راه؛ خودش زندگیست.
باید جرات قدم گذاشتن در راه را داشت.
همین!
یک دنیا تشکر از همه ی شما
به خاطر صبوری تان...
با احترام و عشق
نویسنده ی فقط #مردم
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی