چیستایثربی کانال رسمی
6.4K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.14K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
برای
#چیستایثربی و نمایش
#شب او


چند وقتیست که روز را در صحنه به شب رسانده اید...در صحنه زحمت کشیدید...غذا خوردید...خندیدید...گریه کردید.... به دوستان صفحه و کانال سر زدید...خلاصه برایتان بگویم، زندگی کردید....🏡🏡🏡
چند روز دیگر قرار است در معرض دید صدها چشم منتظر نقش آفرینی کنید...نقش زنان دیروز و امروز...نقش زندگی در شب....
به راستی قرار است بازی کنید؟ یا قرار است زندگی کنید،ده شب در ساعتی از شب زندگی را هر شب تکرار کنید؟... قرار است هر شب گریه کنید؟ پس تکلیف چشمهایتان چه میشود...آخر میدانید هر شب چشمهای منتظر عوض میشوند ولی چشمهای شما نه...ما یک شب با زندگی در شب خواهیم گریست اما...اما شما ده شب....
تکلیف صدایتان چه می شود؟ ده شب فریاد...باید صدا تا ته سالن برود...ریه ها چطور؟ یاریتان میکنند؟.... مگر میتوانند یاری نکنند...هزاران نفر برای سلامتی شما دعا میکنند....
بانو چه بگویم خستگی از تنت برود...چه کنم؟ عاجزم .....
فقط بگویم همگی دوست داریم بیاییم...اما اگر نشد بدانید که ما هم چند وقتیست با شما در صحنه ایم...🌺🌺🌺❤️❤️❤️

#خانم_رحمانی
#کانال
در ابتدا بگویم بی شک بهترین نمایش عمرم را دیدم...با اینکه تا بحال به تئاتر نرفته بودم...اما این نمایش تمام نرفتن ها را برایم جبران کرد و بهترین خاطره از تماشای یک تئاتر را در ذهن و قلبم جاودان کردم...از این پس با افتخار میگویم من فقط یک بار به تئاتر رفتم آن هم نمایش شب خانم یثربی....
و اما نمایش...چه بگویم که بتوانم حق را ادا کنم...زبان و قلمم قاصر است... تمام لحظاتش مملو از صداقت و پاکی بود...آنقدر پاک که دل ها را لرزاند...قلبها را به حرکت درآورد... و چشمها را خیس اشک کرد...زنده ی زنده بود...تازه ی تازه...بی هیچ کم و کاستی...
فکر نمیکنم تا بحال کسی حق پروین و حتی لورکا را این گونه ادا کرده باشد...حاضرم قسم بخورم که پروین اعتصامی عزیز نظاره گر این نمایش بود...هر چه گویم کم گفتم...اما مطمئن هستم در آخر مانند تمامی تماشاگران دیشب و امشب شوکه خواهید شد...
در آخراز تمام کسانی که حتی سهم کوچکی در این نمایش داشته اند تشکر میکنم و از آنان که بزرگترین سهم ها را داشتند مانند نوازنده محترم و خانم یثربی که جای خود دارد بی نهایت متشکر وممنونم...🌺🌺🌺🌺

#خانم_رحمانی
#دوستان_کانال

@chista_yasrebi
به گمانم نامردیست که از نمایش خانم چیستا یثربی بنویسم و از خودش نه...هر چند این دو از هم جدا نیستند...اما دلم میخواهد بگویم...چه زیبا روی صحنه زندگی کردی...چه زیبا مادری کردی...چه قدر زیبا زن بودی...چقدر مردم دار...چقدر نجیب...کت دامن قرمزت هم نه تنها جیغ نبود بلکه در کمال زیبایی و وقار بر تنت نشسته بود...چقدر شبیه پروین شده بودی...چقدر... بانو تو پروین زمانی...چه صدایت کنیم ؟...


#خانم_رحمانی
#دوستان

@chista_yasrebi
این روزها به قدری به نمایش گذاشتن خصوصیات زندگی عمومی شده است که هرکس بخواهد به دور از این به ظاهر روشنفکری ها باشد به نوعی عقب افتاده قلم داد میشود...
حال کسی میخواهد به ظن دیگران عقب افتاده باشد و این خصوصی ها را خصوصی نگه دارد...دیگران با چشمانی باز و گوش هایی تیز به دنبال کوچکترین نشانه برای مچ گیری و انگ زدن هستند...و گاهی در بدترین نوع ممکن تهمت میزنند...
چه شده است که مشغله عده ای سرک کشیدن در زندگی دیگران است؟...از برملا شدن رازهای خود نمی ترسند؟... کمی فکر کنیم اگر پرده از زندگی همگان کنار رود... چه آبروها که خواهد ریخت...چه دشمنی ها که به پا خواهد شد... چه حقیقت ها که آشکار خواهد شد...دنبال چه هستند؟...
به چالش کشیدن زندگی یک انسان چه سودی خواهد داشت؟...جز اینکه خود روزی نه تنها به چالش بلکه در مخمصه ای بی رهایی گرفتار شوید چیزی عایدتان نمی‌شود....

#خانم_رحمانی



کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebiبعد از گریم
با علی غیاثی
انگار باگریم شخصیتم هم ؛ عوض میشه.....یه #خانم میشم!!!!!!!!!!!!
چه شبی درست کردید در این شبها..
شبهایی به یاد ماندنی...شبهایی مملو از عشق...شبهایی مملو از دوستی...چه دوستانی... دوستانی از سالهایی دور...دوستانی که از دورترین شهرها برای یک ساعت، سختی را ساعتها به جان خریده اند...واقعا چه عزیزانی...عزیزانی که حاضرند حتی روی پله و کوسن و شاید هم سر پا به تماشا بایستند... هم خندیدند و هم گریستند.....چه مهربانانی...مهربانانی که در کمترین توقع در کنار شما عکسی یادگاری میخواهند نه بیشتر،مبادا که اذیت شوید یا حق دیگری ضایع شود...واقعا چه انسانهایی...انسانهایی از جنس صداقت...از جنس بلور...شفاف و زیبا... عجب عاشقانی...خوش به حالتان چقدر عاشق دارید❤️❤️❤️
چقدر این جمله وسعت گرفته است از نامه شروع شد و به کجا رسید...

#خانم_رحمانی
#دوستان_کانال
تماشاگر شب ....با تحمل رنج سفر


#کانال
#چیستایثربی
درباب
#قسمت_بیستم


این ها رمان نیستند...دل نوشته اند...
این ها داستان نیستند...درد دل اند...درد دلت دل ما را لرزاند...
به راستی که دیدیم... جاده را... کبودی چشمان مینا را ....
استیصال مانا...غرورش..نگرانیش...
مردانگی محسن..خون روی دستانش...ویرانیش..تنهاییش...
همه و همه را دیدیم....و دیگر تنها نیستید...ما هم در این دردنامه با شما شریکیم...تا آخرش هستیم...محکم مثل کوه...



#خانم_رحمانی

در باب قسمت
#بیستم
#خواب_گل_سرخ
که هم اکنون در پیج رسمی اینستاگرام من منتشر شد


اینستاگرام رسمی
#چیستایثربی به آدرس


Yasrebi_chista
خانم رحمانی:
بانو مثل اینکه دوباره قرار است.شور و غوغایی در روزهای پایانی سال نود و پنج به پا کنید...یا به قول خودتان خودزنی کنید...ما هم در این خود زنی شریک... بیایید همه بشویم بچه شرهای کلاس...ولی بیست بگیریم...بازی کنیم ولی سر شکستن نداشته باشیم...بیایید همه چشم و گوش شویم و به نظاره شب بنشینیم...انقدر که جای خالی در سالن حس نشود...بیایید همه دور یک نفر جمع شویم و یادگاری ترین عکس شب را بگیریم.مثل شب قبل...نمایش شب قبل...میخواهیم عوارض چیستا یثربی بگیریم...خودزنی...
مطمئن باشید خودمان را به آب و آتش می‌زنیم و می آییم...زمین و زمان را به هم می‌زنیم و می آییم...سایت تیوال که هیچ،گیشه را هم بهم میزنیم...میخواهیم کمی شر شویم...یک کم که اشکالی ندارد...تا باشه از این شر بازی ها...نه سر شکستن دارد نه صفر گرفتن...فقط همدلی دارد و همراهی...انقدر که همه صندلیها به چشمانت پر بیایید...ما با دل و قلبمان پرش میکنیم....
دیشب بهم گفتین«بلاخره اینستاگرامی اصیل شدیا خانم رحمانی!» بانو اصیل شدم چون ریشه ام را در صفحه ای محکم کردم که ریشه در عشق و انسانیت داشت...ممنون به خاطر حضور پر مهرتان در میان صفحات بی رحم دنیای مجازی...مرسی از حضور حقیقیتان...بانو می‌آییم تا دوباره دیدار تازه کنیم...می آییم...🌹🌹🌹🌹

#خانم_رحمانی
@chista_yasrebi
#داستانک

■ از کلاس.
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی

#داستانک از سارا صفایی زاده

#داستان_چند_خطی



برایم آخر دنیا بود...خبر را خودش داد؛ علی رامیگویم...

میخواست از زبان خودش بشنوم...گفته بود، همیشه کنارم میماند و قطعا سختی هم جزءاش بود...

وقتی شنیدم فقط سه کلمه ، درذهنم نقش بست:
علی، شاگردانم وفلسفه
عاشق هرسه بودم ؛ با نبودشان، چیزی از من باقی نمی ماند ، اما فلج شدنم؛ مساوی با مرگ هر سه بود...

حالایکسال میگذرد و من هرسه رادارم ، علی که مثل همیشه ، کنارم مانده و مدام با خنده میگوید:


که من همانم ، تنها کمی قدم آب رفته است...
بایک رفیق جدید ، به نام ویلچر ، آشنا شده ام که با هم مدرسه میرویم و فلسفه درس میدهیم...

حالا آرامم...

وامید ، در وجودم ، جریان دارد...

#ساراصفایی_زاده
#هنرجوی_نویسندگی
#کلاسهای_چیستا_یثربی


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺



پیام ضمنی داستان :❗️

روح انسان وسیع تر از ان است که هیج محدودیت جسمی، بتواند مقابل رشد و حیاتش را بگیرد ؛ و اساسا
#معلولیت وجود ندارند ؛ همه انسانیم ؛ با محدودیتهایی ....پس همه ی ما ، جاهایی در زندگی ؛ معلولیت ؛ یا نیاز خاص داریم ؛ بهتر است بگوییم همه ی ما ؛ جاهایی ، انسانهایی هستیم با نیازهای ویژه.....

این داستان در تلاش است که در عین
#ایجاز ، نگاه سنتی به معلولیت و ناتوانی از هر نوع را ؛به چالش بکشد و آن را فقط
#متفاوت_بودن ببیند....


و چگونگی کنار آمدن سازگارانه و مثبت با شرایط جدید .....با دیدی خوشبینانه ؛ وقتی #ویلچر ؛ دوست همیشگی آدم میشود.


این قصه ، طبق یک قصه ی ماراتون قصه نویسی پر هیجان دیشب در طول دو ساعت انجام شد ، .اما هنرجویان قصه های خود را ؛ خیلی زودتر تحویل میدادند.



هنر جویان من دیروز ؛ داستان کوتاه کوتاه نوشتن را تمرین کردند.
#short_short_story


که به فارسی
#داستانک ترجمه شده و یکی از سخت ترین انواع نوشتن است.
چون نویسنده ؛ باید در اوج ایجاز ؛ و فقط در چند خط ؛ حرفش را بزند ؛ مخاطب را درگیر کند و همه چیز داشته باشد
هنرجویان من #تلاشگر و خستگی ناپذیرند.

علی رغم کندی نت برای ویسها ؛ و هر چیز
درود بر جویندگان خویشتن راستین و حقیقت ...


تمام اعضای کلاس در چند لحظه ؛ #بی_خبر_قبلی ، و بی آمادگی ؛ تنها با کمک جزواتشان در کانال (در طول هفته ) و مطالعات فردی خودشان ،

#داستانک نوشتند و باعث #افتخار است.

مسول ثبت نام
#خانم_یگانه

ایدی اشان در تلگرام
@yeganehadmin

#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebi_official
سلام خانم یگانه ؛ ببخشید دیروقت پیام
می دم....


می خواستم از قول من از
#خانم_یثربی تشکر کنید ، امشب من،بی نهایت دچار هیجان شدم که تونستم یه داستانک کوتاه بنویسم، اول که خانم یثربی یهو سر کلاس تکلیف دادن ، #شوکه شدم و اصلا تصور نمی کردم حتی بتونم یه خط بنویسم،امشب خیلی خوشخال و هیجان زدم، هرچند که می دونم نوشته ام کلی ایراد داره و کلی راه دارم تا بخوام نویسنده بشم ، اما فوق العاده قدردان ایشون هستم ؛ و هرگز گمان نمی کردم #کلاسمون_اینقدر_جذاب_باشه برام ، و من بتونم جملاتی رو پشت سر هم بنویسم که هدفی رو بیان کنم،نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه ، ولی امشب از معدود شب های عمرم خواهد بود که با #احساس_رضایت می خوابم ، چون یه قدم جهت رسیدن به آرزوم برداشتم،خلاصه به شدت درون قلبم ، هیجان حس می کنم ، دلم می خواست خیلی خیلی از خانم یثربی #تشکر کنم.

#سارا_خداوردی
از هنر جویان تلاشگر
کلاس
#نوشتن_خلاق_چیستایثربی
27 تیر 96
#تیر_نود_و_شش


عزیزم حضورت و پویایی و جستجوگری ات ؛ خودش #تشکر است...مرسی که هستی و میخواهی بنویسی و رشد کنی. مرسی.....





#تلاشگری


#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebi_official

ایدی مسول ثبت نام
خانم یگانه
@yeganehadmin
نامت خداگونه،عشقت اساطیری
ای قصه گوی روشن ناب نگفتن ها

چیستا غزل سازم،همراه هر رازم،
شب خفت در چشمت،همگام رفتن ها

خورشید احساسی،تابیده بر دریا،
نوری حقیقت بخش،در عمق جان ما

مستور شیدایی،با ما غزل خواندی،
ناقوس هر عشقی،در گوش جان ما

همچون پرستوها،بر عشقمان پر زن،
برجانمان لانه،ابرهای باران زا

دل با تو شادان است،از زندگی لبریز،
با ما بخوان از عشق،این قلب توفان زا

دنیا تب آلوده،از غم شده بی تاب،
دست زمین سوزان،چشمان گریان ما

با قصه خوابم کن،با عشق بیدارم،
با عطر گندمزار،افسون باران را

بانو روایت کن،دشت شقایق ها،
صبرت مبارک باد،هر دو جهان ما

با یک نیایش شد،دنیای غم کوتاه
نوری ز شادی ها،شب های پایان را

#با_احترام_#نوشین_صبوری_دارابی#

#فرخنده _باد _زاد_روز_ مهر_بانوی_ ادب_ و هنر _ایران_زمین# #خانم_#دکتر_#چیستا_یثربی#

#متولد_ ماه_ مهر،تولدت_ مبارک_ نازنین#
#بیست_و_هفتم_مهرماه

از پیج اینستاگرام بانو
#نوشین_صبوری_دارابی عزیز
بایک دنیا سپاس و شرمندگی


#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی

@chista_yasrebii
تمام زندگی من ، در میان پلیمرها گذشت.

مولکولهای بزرگی که از به هم پیوستن واحدهای کوچک تکرار شونده (مونومر) ، ساخته شده اند.

و نمیدانستم...



من هیچ چیز درباره پلیمرها نمیدانستم ! جز همین تعریف یک خطی که در شیمی دبیرستان ، رشته ی علوم تجربی خوانده بودم.


تا دیشب ، که دخترم امتحان مواد داشت ، دیدم دارد درباره ی مواد میخواند و شکست مولکولی و مرگ مواد!


بلند درس میخواند:


سطح صیقلی، آسیب پذیرتر است و سطح منحنی یا گرد ، مقاومتر!

گریه ام گرفت!


پدرم همه ی عمرش مواد

(عتیقه جات)برای ما جمع کردکه البته خوشبختانه، به من، چیزی نرسید!


ساعاتی که میتوانست ، با خانواده اش،خوش باشد،سفر برود ، فیلم ببیند،داشت در عتیقه فروشیها،
#مواد جمع میکرد،

که نوعی جاودانگی رابرای ما به ارمغان بگذارد! و من هم همین کار را ، با دخترم کرده بودم.

#مواد جمع کرده بودم !

از همه نوع! پارچه ، سنگ ، پلاستیک....


چیزهایی که دخترم بیزار بود.
میگفتم :بعداز مرگم مال توست،



اما او ، فرار میکرد و حتی هدیه های مرا نمیگرفت !


داد زدم: نیایش ، مگه پلیمر، به این راحتی میمیره؟! مواد که نمیمیرن ، مامیمیریم !

اونا ازچیزی به چیز دیگه ، تبدیل میشن ولی جوهره شون هست!

خندید وگفت :عمر بعضیاشون ، سه ساله.بعضیهام پنج سال یا...

معلومه که موادم میمیرن!

گفتم:نگو!....



من پارچه هایی رو از نوزادیت برات جمع کردم! و خیلی جیزای دیگه که دوست داشتم ....

کلی لباس !

گفت : یعنی الان بیست ساله شونه؟ پس مردن ! فاتحه !



ای وای!...



همه ی عمر ، درد من ، این بود که به جای جمع کردن خاطرات ، پلیمرهایی جمع کنم که فناپذیرند و میمیرند!


و اکنون ما ، بین جمعی مرده ، زندگی میکنیم؟!


زندگی در میان اموات؟


این بود چیزی که میخواستم برای دخترم ، یادگار بگذارم ؟!

اینگونه فرصت محدود عمرم را،برایش هدردادم؟ اجناس من ، جواهر و عتیقه نبودند!

پس عمرشان کوتاه بود،

و حتما، در گنجه های صد بار قول شده ، مرده و پوسیده بودند!

آنقدر از آن خانه ترسیدم که میخواستم همان لحظه ، فرار کنم !


دخترم گفت: بگذار درسم رابخوانم !
اینا چیه میگی؟!

گفتم:من به مرگ مواد ، فکر نکرده بودم!

بگو، عمرشونو ، چطوری طولانیتر کنم؟

گفت: ممکنه از تو ، بیشتر عمر کنن ، ولی به هر حال ، میمیرن.

حفره ها،شکست،ترک خوردن و آغاز ویرانی...


نه!

من خاطراتی برای آن دنیا میخواستم ، نه تاریکی گور و موادی درحال فساد ، برای دخترم که جایش را تنگ کرده بودند!

یاد سفر اخیرم به
#اهواز افتادم....



از تمام لحظه ها، شبی که #مریم و #منصوره ی عزیز ، مرا به رستورانی در کنار کارون ، دعوت کردند ، خاطره ای درخشان ، ستاره وار ، در ذهنم ، سوسو میزد ،

و صبحی که با
#لاله ی عزیز ، در خیابان امام گذراندم .... و

#نجمه ی عزیز که علاوه بر محبت و گرما ، قلمهای پدر مرحوم ، بزرگوار و عزیزش را به من هدیه کرد !....



گنجی ارزشمند و پر از عشق ...

و خیلی ها که نمیتوانم همه را نام ببرم...


مثل دستبندهای پر از روح
#خانم_بتی_عزیز، که با عشق و روح خودش ، هنرمندانه ، ساخته شده بودند.


و با شکستن آینه ی کمد ما ، ناگهان ناپدید شدند !

اما عشق نهان در آنها ، و وقتی که برای من گذاشته بود ، هنوز در جان من ، شیرین است ، هر چند خود دستبندها ، دیگر نبودند !



با آینه رفتند...

آینه ای که از بس به آن جنس آویزان کرده بودم ، شکست ! ...



دیگر جنگ من ، برای فتح پلیمر ، تمام شد!

شاید آدمها ، فقط یکبار ، هم را ببینند ،
اما یک عمر خاطره و شادی ، جمع میکنند،که هیچ مرگ و فسادی درآن راه ندارد! هیچ نوع مرگی ! هیچ
جانوری ، هیچ گونه نابودی ! و این یعنی:

#جاودانگی !



از پیج اینستاگرام
#چیستا_یثربی

#چیستایثربی

#کانال_رسمی

@chista_yasrebi
و این هم بیانات کارگردان با سابقه تاتر و سینمای ایران
#خانم

#مرضیه_برومند
حدود یکسال پیش


درباره #اجبار در هر چیزی

حتی حجاب و بی حجابی


کانال
#چیستایثربی


@chista_yasrebi
پست‌موقت
#دزد_سر_کوچه....
#دزدی
در خیابان

دو‌‌‌ وسایل برقی که لازم داشتم و همون موقع خریده بودم ، رفتن ....
. #چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا

از خانم فالورم عذر میخوام که‌آمد بام حرف بزنه،
و نتونستم وایسم !
شرمنده#خانم جوان عزیزم ...
.
داشتم دنبال مَرده میرفتم
اما سوار موتور شد!

من‌هیچکس نیستم!
یک‌#سرپرست خانوار
که دو بیمار دارم ،
و خودمم هزار مشکل!

اواین#تاتر_فجریه که رسما از داوری و شرکت و همه بخشها حذفم کردن.....بیدلیل !
چی بگم!!!!
همین!
. ....
.

https://www.instagram.com/p/BuCC62xARPu/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=nfvg1xveqrqv
#ویرجینیا_ولف
با بازی
#نیکول_کیدمن
در #فیلم
#ساعتها

:
من ناسپاس نیستم! زندگیم ازم دزدیده شده....

باید توی شهری زندگی کنم که دوست ندارم! چرا این اتفاق افتاد؟
چرا؟
....

.ویرجینیا در [نامه به همسرش لئونارد]:

لئونارد عزیز! به صورت زندگی نگاه کن. همیشه، به صورت زندگی نگاه کن.

و بخاطر آن چیزی که هست بشناسش،
و در نهایت، دوستش داشته‌باش!

و وقتی شناختیش، رهایش کن.

لئونارد! همیشه سال‌ها میان ماست.
همیشه، سال‌ها، همیشه عشق، همیشه ساعت‌ها!

#رمان
#خانم_دالووی

#کارگردان
#استیون_دالدری
نیکول کیدمن ؛ برای این فیلم ؛ بازی بینظیر نقش ویرجینیا و گریم خاصش ؛ برنده ی #اسکار شد.
حتما میبینید که برای این نقش ؛ بینی اش را بزرگ کرده اند‌‌ و کمی انحراف داده اند.

عاشق این جمله ام :
«ویرجینیا وولف :

یک نفر در گوشه‌ای از جهان ؛ در خلوت خود ؛ چیزی مینویسد
یک نفر در گوشه‌ای دیگر از جهان آن‌ را میخواند و جهانش تغییر میکند!

پس، همیشه ؛ مراقب آن‌چه می‌نویسیم، باشیم....

#ویرجینیاولف

#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
https://www.instagram.com/p/CbDkRMSDiVP/?utm_medium=share_sheet