نیم ساعت پیش ؛ یکی از شخصیتهای واقعی #او_یکزن ؛ به من زنگ زد و خواهش کرد قسمت #خاص امشب را ننویسم :
به چند دلیل :
■تو آسیب پذیری !
■تو یک زن مستقلی که از جایی حمایت نمیشوی...!
■همینها که امروز قصه را میخوانند فردا در پیجها و مکانهای دیگر ؛ به تو رحم نمیکنند ؛ فحش میدهند ؛ عقده ورزی میکنند.....نمونه اش را کم ندیدی ؛ و درددل با من نکردی ! مثل کسانی که در برابر دخترت ؛ کلمات کریه درباره ات به کار میبرند و حرمت مادری؛ و معلمی تو را نمیدانند ؛ و یا مثلا خلاقیت تو را به جنون ؛ پارانویید! و یا بیماری مرزی ! نسبت میدهند...که معنی آنها راهم نمیدانند!
■#اصلا لازم نیست ؛ بگویی!
■بعد از آن ؛ چه کسی از تو حمایت میکند؟ در برابر هجوم ؛حمله ها و توهینها که تاکنون ؛ روی صفحه ی کانالت نگذاشته ای.....و پنهان کرده ای برای روز مبادا
برای روز #چشم_در_برابر_چشم
/نام نمایش
#ساعدی عزیز/
پاسخ من این بود :
من نویسنده ام.....#سیلویا_پلات شاعر ؛ سرش را در فر گاز فرو برد و مرد. #ویرجینیا_ولف نویسنده ؛ در اوج شهرت ؛ جیبهایش را پر از سنگ کرد ؛ و خودش را در دریا ؛ غرق کرد.
#غزاله_علیزاده ی عزیز ؛ نویسنده ی خوبمان ؛ چند سال پیش درحین درمان سرطان ؛ خودش را از درختی ؛ حلق آویز کرد که همسر و بچه هایش ؛ آن درخت را دیدند و جسم بیجان او را بر درخت.... که چون برگی در باد تکان میخورد....
من هرگز اهل شوآف ؛ مظلوم نمایی؛ اکانت سازی ابلهانه /که[ کلا ناواردم] ؛ پاسخگویی به ناواردان فحاش ؛ و جلب توجه نبوده و نیستم؛ هدفم #دور_هم_خوانیست.... فقط نویسنده ام و گاهی کارگردان ؛ یا روانشناس....خدا را شکر هیچ دسته ای؛ حتی تلویزیون خودمان تا خارج ؛ با من کاری ندارند !.... #من _مستقلم و هیچ جا ؛ جز مردم ؛ حامی من نبوده و نیستند.
آنچه را که اتفاق افتاده است ؛ با رعایت ادب ؛ مینویسم که اگر حتی یکنفر هم بخواند و تحت تاثیر قرار بگیرد و از آن درس زندگی بیاموزد ؛ کافیست! حتی
#یکنفر
اما از سه نفر تشکر ویژه دارم :
اول
#دخترم:
که آزارها را در دنیای واقعی و مجازی نسبت به مادرش ؛ مبیند ؛ میشنود و آنقدر شجاع است که سلحشورانه به من میگوید:
محلشان نگذار! پاسخ نده ! نبین! .....میخواهند ننویسی....تازگی ندارد که!... وقتی شاعر مملکت ؛ راحت پول
#داوری ات را میخورد و کسی هم خبر ندارد.....و تازه ؛ تو در کانالت مطلبش را حمایت کرده ای....این هم از به ظاهر دوست !
از کودکی ات ؛ وضع تو ؛ همین بوده
! حتی خواستند دیوانه نشانت دهند ! تا این حد حسد و خصومت ؟ دیوانه؟!.... در کدام بیمارستان ؟ و تشخیص کدام دکتر؟؟؟...نام ببرید دروغگویان کم سواد ! وگرنه مجرمید!...و دست کم ؛ در برابر خدا تک تکتان باید پاسخ پس دهید ! که میدهید !.......
"پس مادر ؛ خواهش میکنم ؛ فقط بنویس ! تنها هدفشان ، ناامید کردنت است.تو قوی هستی.... ادامه بده !!! ؛ بیشتر بنویس ! و حرفهایشان را نخوان ! باد هواست! ".....
و نمیگذارد ناسزاها را بخوانم!.........
او پذیرفته است که مادری متفاوت دارد...که به سنگ و فر گاز ؛ نیازی ندارد.!...حتی به همسر ! او در حال آشپزی و اتو کردن هم ؛ قصه در ذهنش مینویسد !
#دوم : استاد عزیز و بی بدیل ؛ دکتر
#قیصر_امین_پور ؛ که ادبیات فاخر و شریف را به من آموخت ؛ ادبیاتی که حال آدمها را بهتر کند و هوای بیشتری به زندگیشان بیاورد....ادبیاتی که ما را شاد کند.... روحش ؛ مثل کلماتش نور....
کم نیست حدود بیست سال ؛ افتخار شاگردی چنین بزرگی را داشتن! من سعادتمند بودم....
و #سوم: استاد
#اکبر_رادی نازنین ؛ که اگر میخواست به کسی هم پاسخ بی ادبیهایش را بدهد ؛ از چنان ادبیاتی متین ؛ ولی برنده ؛ کوبان و پر طپش استفاده میکرد ؛ که طرف با کلمات آراسته و فاخر نویسنده ؛ سنگسار میشد! ....مثل نمایش #شب_روی_سنگفرش_خیس
که همیشه در شگفتم ؛ چگونه از بیشتر کسانی که به این مرد بزرگ ظلم کردند و خانه نشینش کردند ؛ با ادبیات فاخرش ؛ انتقام گرفت... یا
#خانمچه_و_مهتابی....
#انتقامی سهمگین ؛ فاخر و ادبی...ادبیاتی رستگار گونه....
که فقط از بزرگی چون #رادی بر می آمد...
این را او به من آموخت که مهم ترین #سلاح تو
#قلم است ؛ هرگز همکلامشان نشو!
مگر مثل انها در نوشتن ناتوانی؟!...گریبانشان را بگیر و با ادبیاتت در پیچ تاریخ ؛ نگهشان دار...تا همگان ؛ آنها را ببینند و بشنوند...:
/جمله از استاد اکبر رادی/
و با
#قلم ؛ همه را بنویس ...و
#قضاوت نهایی را به مردم ؛ زمان و تاریخ بسپار!
بیشک تاریخ ؛ #قاضی عادلیست...
پس امشب ؛ به گاز و سنگ و شاخه ی درخت ؛ بی نیازم ....
قلم را دارم و شما را...که همراهید و همدم....همین کافیست.....
خیر پیش!
وکلام و ادب ؛ یارتان...در تمام زندگی...
چه باشم و چه نباشم....
#چیستایثربی
#او_یکزن
@chista_yasrebi
به چند دلیل :
■تو آسیب پذیری !
■تو یک زن مستقلی که از جایی حمایت نمیشوی...!
■همینها که امروز قصه را میخوانند فردا در پیجها و مکانهای دیگر ؛ به تو رحم نمیکنند ؛ فحش میدهند ؛ عقده ورزی میکنند.....نمونه اش را کم ندیدی ؛ و درددل با من نکردی ! مثل کسانی که در برابر دخترت ؛ کلمات کریه درباره ات به کار میبرند و حرمت مادری؛ و معلمی تو را نمیدانند ؛ و یا مثلا خلاقیت تو را به جنون ؛ پارانویید! و یا بیماری مرزی ! نسبت میدهند...که معنی آنها راهم نمیدانند!
■#اصلا لازم نیست ؛ بگویی!
■بعد از آن ؛ چه کسی از تو حمایت میکند؟ در برابر هجوم ؛حمله ها و توهینها که تاکنون ؛ روی صفحه ی کانالت نگذاشته ای.....و پنهان کرده ای برای روز مبادا
برای روز #چشم_در_برابر_چشم
/نام نمایش
#ساعدی عزیز/
پاسخ من این بود :
من نویسنده ام.....#سیلویا_پلات شاعر ؛ سرش را در فر گاز فرو برد و مرد. #ویرجینیا_ولف نویسنده ؛ در اوج شهرت ؛ جیبهایش را پر از سنگ کرد ؛ و خودش را در دریا ؛ غرق کرد.
#غزاله_علیزاده ی عزیز ؛ نویسنده ی خوبمان ؛ چند سال پیش درحین درمان سرطان ؛ خودش را از درختی ؛ حلق آویز کرد که همسر و بچه هایش ؛ آن درخت را دیدند و جسم بیجان او را بر درخت.... که چون برگی در باد تکان میخورد....
من هرگز اهل شوآف ؛ مظلوم نمایی؛ اکانت سازی ابلهانه /که[ کلا ناواردم] ؛ پاسخگویی به ناواردان فحاش ؛ و جلب توجه نبوده و نیستم؛ هدفم #دور_هم_خوانیست.... فقط نویسنده ام و گاهی کارگردان ؛ یا روانشناس....خدا را شکر هیچ دسته ای؛ حتی تلویزیون خودمان تا خارج ؛ با من کاری ندارند !.... #من _مستقلم و هیچ جا ؛ جز مردم ؛ حامی من نبوده و نیستند.
آنچه را که اتفاق افتاده است ؛ با رعایت ادب ؛ مینویسم که اگر حتی یکنفر هم بخواند و تحت تاثیر قرار بگیرد و از آن درس زندگی بیاموزد ؛ کافیست! حتی
#یکنفر
اما از سه نفر تشکر ویژه دارم :
اول
#دخترم:
که آزارها را در دنیای واقعی و مجازی نسبت به مادرش ؛ مبیند ؛ میشنود و آنقدر شجاع است که سلحشورانه به من میگوید:
محلشان نگذار! پاسخ نده ! نبین! .....میخواهند ننویسی....تازگی ندارد که!... وقتی شاعر مملکت ؛ راحت پول
#داوری ات را میخورد و کسی هم خبر ندارد.....و تازه ؛ تو در کانالت مطلبش را حمایت کرده ای....این هم از به ظاهر دوست !
از کودکی ات ؛ وضع تو ؛ همین بوده
! حتی خواستند دیوانه نشانت دهند ! تا این حد حسد و خصومت ؟ دیوانه؟!.... در کدام بیمارستان ؟ و تشخیص کدام دکتر؟؟؟...نام ببرید دروغگویان کم سواد ! وگرنه مجرمید!...و دست کم ؛ در برابر خدا تک تکتان باید پاسخ پس دهید ! که میدهید !.......
"پس مادر ؛ خواهش میکنم ؛ فقط بنویس ! تنها هدفشان ، ناامید کردنت است.تو قوی هستی.... ادامه بده !!! ؛ بیشتر بنویس ! و حرفهایشان را نخوان ! باد هواست! ".....
و نمیگذارد ناسزاها را بخوانم!.........
او پذیرفته است که مادری متفاوت دارد...که به سنگ و فر گاز ؛ نیازی ندارد.!...حتی به همسر ! او در حال آشپزی و اتو کردن هم ؛ قصه در ذهنش مینویسد !
#دوم : استاد عزیز و بی بدیل ؛ دکتر
#قیصر_امین_پور ؛ که ادبیات فاخر و شریف را به من آموخت ؛ ادبیاتی که حال آدمها را بهتر کند و هوای بیشتری به زندگیشان بیاورد....ادبیاتی که ما را شاد کند.... روحش ؛ مثل کلماتش نور....
کم نیست حدود بیست سال ؛ افتخار شاگردی چنین بزرگی را داشتن! من سعادتمند بودم....
و #سوم: استاد
#اکبر_رادی نازنین ؛ که اگر میخواست به کسی هم پاسخ بی ادبیهایش را بدهد ؛ از چنان ادبیاتی متین ؛ ولی برنده ؛ کوبان و پر طپش استفاده میکرد ؛ که طرف با کلمات آراسته و فاخر نویسنده ؛ سنگسار میشد! ....مثل نمایش #شب_روی_سنگفرش_خیس
که همیشه در شگفتم ؛ چگونه از بیشتر کسانی که به این مرد بزرگ ظلم کردند و خانه نشینش کردند ؛ با ادبیات فاخرش ؛ انتقام گرفت... یا
#خانمچه_و_مهتابی....
#انتقامی سهمگین ؛ فاخر و ادبی...ادبیاتی رستگار گونه....
که فقط از بزرگی چون #رادی بر می آمد...
این را او به من آموخت که مهم ترین #سلاح تو
#قلم است ؛ هرگز همکلامشان نشو!
مگر مثل انها در نوشتن ناتوانی؟!...گریبانشان را بگیر و با ادبیاتت در پیچ تاریخ ؛ نگهشان دار...تا همگان ؛ آنها را ببینند و بشنوند...:
/جمله از استاد اکبر رادی/
و با
#قلم ؛ همه را بنویس ...و
#قضاوت نهایی را به مردم ؛ زمان و تاریخ بسپار!
بیشک تاریخ ؛ #قاضی عادلیست...
پس امشب ؛ به گاز و سنگ و شاخه ی درخت ؛ بی نیازم ....
قلم را دارم و شما را...که همراهید و همدم....همین کافیست.....
خیر پیش!
وکلام و ادب ؛ یارتان...در تمام زندگی...
چه باشم و چه نباشم....
#چیستایثربی
#او_یکزن
@chista_yasrebi
Chista Yasrebi:
آخرین نامه
#شعر_معروف_تد_هیوز
درباره ی خودکشی همسرش
#سیلویا_پلات
#همسرت_مرد
این شعر که #تد_هیوز بارها آن را بازنویسی کرده تا به نسخه مطلوبش برسد
#آخرین_نامه نام دارد و توصیف کننده رنج و عذاب این شاعر در روزهای منتهی به خودکشی پلات در تاریخ 11 فوریه سال 1963 در خانهاش در لندن است.
شعر چنین آغاز میشود؛ «چه شد آن شب؟ شب آخر تو.» و با رسیدن خبر مرگ همسر هیوز به پایان میرسد.
این شاعر مشهور بریتانیایی هیچگاه به چنین صراحت درمورد
#خودکشی_همسرش صحبت نکرده بود. مجله «نیو استیتسمن» که روز پنجشنبه این شعر را چاپ کرد این شعر پنهانشده را مهمترین قطعه گمشده از مجموعه
#نامههای_تولد هیوز خواند. این مجموعه تنها جایی است که خوانندگان میتوانند اشارات مستقیم این شاعر به
#تراژدی مرگ همسرش را بخوانند.
رابطه نفرینشده هیوز و پلات ؛ که هر دو #شاعران_بزرگی بودند همیشه توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرده است. پلات نویسندهای آمریکایی بود که در سال 1956 با هیوز ازدواج کرد و سپس دچار افسردگی و دوگانگی بین آرزوهای ادبی و زندگی خانگی شد. او در سن 30 سالگی با باز کردن
#شیر_گاز خودکشی کرد.
هیوز بعدا دو بار ازدواج کرد و از سال 1984 تا زمان مرگش شاعری مشهور باقی ماند. او تا سال 1998، چند ماه قبل از فوتش که کتاب «نامههای تولد» منتشر شد درمورد مرگ همسرش صحبتی نکرد.
#آخرین_نامه شرح رنج و ناراحتی او پس از شنیدن خبر مرگ پلات از طریق تماس تلفنی است.
ملکالشعرا سابق بریتانیا در یکی از نسخههای این شعر نوشته است؛
سپس صدایی چون سلاحی آخته / یا سرنگی به دقت پر شده / کلام دو حرفیاش را در گوشم فرو کرد /
-همسرت_مرد....
هیوز در زمان مرگ پلات جدا از او زندگی میکرد.
چند نسخه از این شعر در آرشیو کتابخانه بریتانیا نگهداری میشود. این کتابخانه اشعار را از کرول هیوز، همسر سوم هیوز خریده است. گفته میشود این شعر اوایل دهه 1970 سروده شده است.
کرول ان دافی، #ملکالشعرا_بریتانیا این اثر را #سیاهترین_شعر_هیوز خواند.
#آسوشیتدپرس
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
آخرین نامه
#شعر_معروف_تد_هیوز
درباره ی خودکشی همسرش
#سیلویا_پلات
#همسرت_مرد
این شعر که #تد_هیوز بارها آن را بازنویسی کرده تا به نسخه مطلوبش برسد
#آخرین_نامه نام دارد و توصیف کننده رنج و عذاب این شاعر در روزهای منتهی به خودکشی پلات در تاریخ 11 فوریه سال 1963 در خانهاش در لندن است.
شعر چنین آغاز میشود؛ «چه شد آن شب؟ شب آخر تو.» و با رسیدن خبر مرگ همسر هیوز به پایان میرسد.
این شاعر مشهور بریتانیایی هیچگاه به چنین صراحت درمورد
#خودکشی_همسرش صحبت نکرده بود. مجله «نیو استیتسمن» که روز پنجشنبه این شعر را چاپ کرد این شعر پنهانشده را مهمترین قطعه گمشده از مجموعه
#نامههای_تولد هیوز خواند. این مجموعه تنها جایی است که خوانندگان میتوانند اشارات مستقیم این شاعر به
#تراژدی مرگ همسرش را بخوانند.
رابطه نفرینشده هیوز و پلات ؛ که هر دو #شاعران_بزرگی بودند همیشه توجه دنیای ادبیات را به خود جلب کرده است. پلات نویسندهای آمریکایی بود که در سال 1956 با هیوز ازدواج کرد و سپس دچار افسردگی و دوگانگی بین آرزوهای ادبی و زندگی خانگی شد. او در سن 30 سالگی با باز کردن
#شیر_گاز خودکشی کرد.
هیوز بعدا دو بار ازدواج کرد و از سال 1984 تا زمان مرگش شاعری مشهور باقی ماند. او تا سال 1998، چند ماه قبل از فوتش که کتاب «نامههای تولد» منتشر شد درمورد مرگ همسرش صحبتی نکرد.
#آخرین_نامه شرح رنج و ناراحتی او پس از شنیدن خبر مرگ پلات از طریق تماس تلفنی است.
ملکالشعرا سابق بریتانیا در یکی از نسخههای این شعر نوشته است؛
سپس صدایی چون سلاحی آخته / یا سرنگی به دقت پر شده / کلام دو حرفیاش را در گوشم فرو کرد /
-همسرت_مرد....
هیوز در زمان مرگ پلات جدا از او زندگی میکرد.
چند نسخه از این شعر در آرشیو کتابخانه بریتانیا نگهداری میشود. این کتابخانه اشعار را از کرول هیوز، همسر سوم هیوز خریده است. گفته میشود این شعر اوایل دهه 1970 سروده شده است.
کرول ان دافی، #ملکالشعرا_بریتانیا این اثر را #سیاهترین_شعر_هیوز خواند.
#آسوشیتدپرس
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
Chista Yasrebi:
چه شد آن شب؟
شب آخر تو ؟
سپس صدایی ؛
چون سلاحی آخته...
یا سرنگی به دقت پر شده ؛
کلام دو حرفی اش را
در گوشم فرو کرد :
#همسرت_مرد !...........................
#تد_هیوز
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
چه شد آن شب؟
شب آخر تو ؟
سپس صدایی ؛
چون سلاحی آخته...
یا سرنگی به دقت پر شده ؛
کلام دو حرفی اش را
در گوشم فرو کرد :
#همسرت_مرد !...........................
#تد_هیوز
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi من با خدا حرف میزنم؛ولی آسمان خالیست
#سیلویا_پلات
نمایشنامه ی من بر اساس زندگی سیلویاست ؛ تابه حال چندین بار در
#قطره تجدید چاپ شده و جایزه هم گرفته است.
یک شب دیگر هم بمان سیلویا
#سیلویا_پلات
نمایشنامه ی من بر اساس زندگی سیلویاست ؛ تابه حال چندین بار در
#قطره تجدید چاپ شده و جایزه هم گرفته است.
یک شب دیگر هم بمان سیلویا
گفته دوست صمیمی
#سیلویا_پلات، این نویسنده و شاعر آمریکایی هرگز تمایلی نداشت مادرش بداند کتاب «
#حباب_شیشه ؛ #زندگینامهی دخترش است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «الیزابت زیگموند»، دوست نزدیک سیلویا پلات است که اعلام کرده سیلویا دوست نداشته مادامیکه مادرش در قید حیات است، رمان زندگینامهای «حباب شیشه» را با نام خود به چاپ برساند.
به همین دلیل زیگموند به دلیل چاپ این اثر به نام پلات پس از مرگ این نویسنده، «تد هیوز» (همسر پلات) و خواهر او «اولین هیوز» را متهم کرده است.
«حباب شیشه» اولینبار در ژانویه 1963 با نام مستعار «ویکتوریا لوکاس» به چاپ رسید، زیرا پلات دوست نداشت مادرش بداند که این رمان داستان زندگی خود او (سیلویا پلات) را شرح میدهد. رمان «حباب شیشه» سه سال پس از خودکشی سیلویا پلات با نام اصلی نویسنده به چاپ رسید.
«اورلیا پلات»، مادر این شاعر سرشناس در سال 1994 درگذشت.
پلات در صفحه نخست اولین نسخهی «حباب شیشه» نوشته بود: «تقدیم به الیزابت و دیوید»، اما بعدها این خط حذف شد. زیگموند اکنون «تد هیوز» و خواهرش «اولین» را برای حذف این بخش مقصر میداند؛ زیرا آنها دوست نداشتند کسی بداند که پلات با روزنامهنگاران در ارتباط است.
این در حالی است که دوست نزدیک پلات مدعی است، او حتی نمیخواست پس از مرگش رمان شبه زندگینامهایاش با نام خود منتشر شود. این مطلب را کتاب زندگینامهی سپلویا پلات به قلم «کارل رولیسون» تایید میکند.
به گزارش گاردین، اختلاف میان این شاعر و خواهر همسرش «اولین هیوز»، هم بسیار عمیق به نظر میرسید. «اولین» در جایی درباره پلات گفته است: او زنی #رنجور بود که برای هر روز زندگی #میجنگید، درست همانطور که در «حباب شیشه» به نظر میرسد. وقتی پس از مرگ او این کتاب را خواندم، فقط گریه کردم.
خواهر تد هیوز سپس درباره انتشار «حباب شیشهای» با نام سیلویا پلات گفت: به نظر میرسید همه میدانستند که این کتاب را او نوشته است. تمام دوستانش خبر داشتند. دلیلی برای چاپ کردن آن با نامی غیر از اسم خودش وجود نداشت. دیگر هیچکس نمیتوانست کتمان کند چند دهه پیش این اثر توسط پلات به نگارش درآمده است.
او در آخر درباره حذف نام الیزابت زیگموند و همسرش از بخش آغازین «حباب شیشهای» گفت: زیگموند فکر میکرد که این نقشهی شوم تد هیوز بوده است. نمیدانم اصلا جریان چه بوده، این فقط اشتباهی از سوی «فیبر» بوده؛ چنین چیزهایی در کار نشر رخ میدهد.
#چیستایثربی
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
#سیلویا_پلات، این نویسنده و شاعر آمریکایی هرگز تمایلی نداشت مادرش بداند کتاب «
#حباب_شیشه ؛ #زندگینامهی دخترش است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «الیزابت زیگموند»، دوست نزدیک سیلویا پلات است که اعلام کرده سیلویا دوست نداشته مادامیکه مادرش در قید حیات است، رمان زندگینامهای «حباب شیشه» را با نام خود به چاپ برساند.
به همین دلیل زیگموند به دلیل چاپ این اثر به نام پلات پس از مرگ این نویسنده، «تد هیوز» (همسر پلات) و خواهر او «اولین هیوز» را متهم کرده است.
«حباب شیشه» اولینبار در ژانویه 1963 با نام مستعار «ویکتوریا لوکاس» به چاپ رسید، زیرا پلات دوست نداشت مادرش بداند که این رمان داستان زندگی خود او (سیلویا پلات) را شرح میدهد. رمان «حباب شیشه» سه سال پس از خودکشی سیلویا پلات با نام اصلی نویسنده به چاپ رسید.
«اورلیا پلات»، مادر این شاعر سرشناس در سال 1994 درگذشت.
پلات در صفحه نخست اولین نسخهی «حباب شیشه» نوشته بود: «تقدیم به الیزابت و دیوید»، اما بعدها این خط حذف شد. زیگموند اکنون «تد هیوز» و خواهرش «اولین» را برای حذف این بخش مقصر میداند؛ زیرا آنها دوست نداشتند کسی بداند که پلات با روزنامهنگاران در ارتباط است.
این در حالی است که دوست نزدیک پلات مدعی است، او حتی نمیخواست پس از مرگش رمان شبه زندگینامهایاش با نام خود منتشر شود. این مطلب را کتاب زندگینامهی سپلویا پلات به قلم «کارل رولیسون» تایید میکند.
به گزارش گاردین، اختلاف میان این شاعر و خواهر همسرش «اولین هیوز»، هم بسیار عمیق به نظر میرسید. «اولین» در جایی درباره پلات گفته است: او زنی #رنجور بود که برای هر روز زندگی #میجنگید، درست همانطور که در «حباب شیشه» به نظر میرسد. وقتی پس از مرگ او این کتاب را خواندم، فقط گریه کردم.
خواهر تد هیوز سپس درباره انتشار «حباب شیشهای» با نام سیلویا پلات گفت: به نظر میرسید همه میدانستند که این کتاب را او نوشته است. تمام دوستانش خبر داشتند. دلیلی برای چاپ کردن آن با نامی غیر از اسم خودش وجود نداشت. دیگر هیچکس نمیتوانست کتمان کند چند دهه پیش این اثر توسط پلات به نگارش درآمده است.
او در آخر درباره حذف نام الیزابت زیگموند و همسرش از بخش آغازین «حباب شیشهای» گفت: زیگموند فکر میکرد که این نقشهی شوم تد هیوز بوده است. نمیدانم اصلا جریان چه بوده، این فقط اشتباهی از سوی «فیبر» بوده؛ چنین چیزهایی در کار نشر رخ میدهد.
#چیستایثربی
. https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBpRODaZIHG-jQ
@chista_yasrebi ماه اگر میخندید ؛ شبیه تو میشد
#سیلویا_پلات ؛شاعر امریکایی.
هم اکنون بخشهایی از زندگی و فیلم او با بازی #گویینت_پالترو
در صفحه ی رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
ادرس صفحه
Yasrebi_chista
#سیلویا_پلات ؛شاعر امریکایی.
هم اکنون بخشهایی از زندگی و فیلم او با بازی #گویینت_پالترو
در صفحه ی رسمی اینستاگرام
#چیستایثربی
ادرس صفحه
Yasrebi_chista
@chista_yasrebi چشمهایم را میبندم و همه ی جهان میمیرد_چشمهایم را میگشایم ؛ همه ی جهان دوباره زاده میشود_خیال میکنم تو را در ذهنم ساخته ام
#سیلویا_پلات
ترجمه:
#چیستایثربی
شعر طولانی است
سیلویا با تد
#سیلویا_پلات
ترجمه:
#چیستایثربی
شعر طولانی است
سیلویا با تد
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی
«تابستاني شرجي و ناخوشايند بود، تابستاني كه روزنبرگها را با برق اعدام ميكردند و من نميدانستم در نيويورك چه ميكردم.»
اينها نخستين جملات اولين رمان آمريكايي پس از جنگ جهاني دوم است كه به قلم «سيلويا پلات» به نگارش درآمد. شروع رمان «حباب شيشه» را ميتوان كنايهاي نزديك به خودكشي پلات دانست. در واقع، اين رمان تنها يك ماه پس از مرگ تراژيك نويسندهاش در زمستان 1963 به چاپ رسيد.
#شروع_رمان_خوب
#کارگاه_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
#حباب_شیشه_ای
#سیلویا_پلات
روزنبرگها = نازیستها.سردمداران ارتش هیتلر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
اينها نخستين جملات اولين رمان آمريكايي پس از جنگ جهاني دوم است كه به قلم «سيلويا پلات» به نگارش درآمد. شروع رمان «حباب شيشه» را ميتوان كنايهاي نزديك به خودكشي پلات دانست. در واقع، اين رمان تنها يك ماه پس از مرگ تراژيك نويسندهاش در زمستان 1963 به چاپ رسيد.
#شروع_رمان_خوب
#کارگاه_نوشتن_خلاق
#چیستایثربی
#حباب_شیشه_ای
#سیلویا_پلات
روزنبرگها = نازیستها.سردمداران ارتش هیتلر
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
🌹آخرین شعر سیلویا پلات🌹
شاعر آمریکایی
در شبی که با گاز آشپزخانه ،خودکشی کرد
وقتی همسرش کنار زن دیگری بود
و او با دو فرزند خردسال بیمارش ، تنها بود ،
و حتی پول خرید آسپرین ، برای آنها نداشت .
بسیاری از منتقدان معتقدند؛ یکی از بهترین اشعار اوست .
#آخرین_شعرش
اين زن کامل شده است.
بر تن بی جانش
لبخند توفيق نقش بسته است
از طومار شب جامه ی بلندش
توهّم تقديری يونانی جاری است.
پاهای برهنه ی او گويی می گويند:
تا اينجا آمده ايم ديگر بس است.
هر کودک مرده دور خود پيچيده است
ماری سپيد،
بر لب تنگی کوچکی از شير
که اکنون خالی است.
زن آن دو را به درون خود کشيده
همانگونه که گلبرگ ها در سياهی شب بسته می شوند
هنگامی که باغ تيره می شود
و عطر از گلوی ژرف و زيبای گلِ شب جاری می شود
ماه هيچ چيزی برای غمگين شدن ندارد
از سرپوش استخوانی خود خيره نگاه می کند
به اين چيزها عادت کرده است.
و سياهی هايش پر سر و صدا دامن کشان می گذرند.
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
شاعر آمریکایی
در شبی که با گاز آشپزخانه ،خودکشی کرد
وقتی همسرش کنار زن دیگری بود
و او با دو فرزند خردسال بیمارش ، تنها بود ،
و حتی پول خرید آسپرین ، برای آنها نداشت .
بسیاری از منتقدان معتقدند؛ یکی از بهترین اشعار اوست .
#آخرین_شعرش
اين زن کامل شده است.
بر تن بی جانش
لبخند توفيق نقش بسته است
از طومار شب جامه ی بلندش
توهّم تقديری يونانی جاری است.
پاهای برهنه ی او گويی می گويند:
تا اينجا آمده ايم ديگر بس است.
هر کودک مرده دور خود پيچيده است
ماری سپيد،
بر لب تنگی کوچکی از شير
که اکنون خالی است.
زن آن دو را به درون خود کشيده
همانگونه که گلبرگ ها در سياهی شب بسته می شوند
هنگامی که باغ تيره می شود
و عطر از گلوی ژرف و زيبای گلِ شب جاری می شود
ماه هيچ چيزی برای غمگين شدن ندارد
از سرپوش استخوانی خود خيره نگاه می کند
به اين چيزها عادت کرده است.
و سياهی هايش پر سر و صدا دامن کشان می گذرند.
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
💙💙💙💙💙
#سیلویا_پلات، شاعر و نویسنده مشهور آمریکایی در نامه هایی به پزشکش ادعا کرده شوهرش تد هیوز او را کتک می زده است.
به گزارش روزنامه بریتانیایی گاردین، در رشته نامه هایی نوشته شده بین هجدهم فوریه سال ۱۹۶۰ و چهارم فوریه سال ۱۹۶۳، سیلویا پلات آنچه در زندگی مشترک پر رمز و راز او با شاعر و نویسنده پرآوازه انگلیسی تد هیوز بر او گذشت را روی کاغذ آورده است.
این نامه ها هفت سال پس از مرگ سیلویا پلات توسط هریت روزن اشتاین، پژوهشگر مسائل فمینیستی گرد آوری شدند و امروز به قیمت هشتصد و هفتاد و پنج هزار دلار به فروش گذاشته شده اند.
پلات این نامه ها را به دکتر روث بارن هاوس که درمان او را در آمریکا پس از اقدامش به خودکشی بر عهده داشت نوشته است.
کارول هیوز، بیوه تد هیوز در بیانیه ای اظهارات سیلویا پلات را اتهاماتی غیر قابل تصور خوانده و می گوید « نامه های بیمار به روانپزشک خصوصی هستند و اتهامات آن از سوی کسی مطرح شده که است که به خاطر زندگی مشترک از هم پاشیده اش زخم خورده است»
سیلویا پلات از یازده سالگی، خاطراتش را در دفترچه ای ثبت می کرد.پس از مرگش، تد هیوز ادعا کرد دفترچه های خاطرات او گم شده اند. او گفت آخرین دفترچه را هم نابود کرده تا فرزندانشان فریدا و نیکولاس را از لطمه روحی محفوظ نگاه دارد.
زندگی مشترک ویرانگر سیلویا پلات و تد هیوز بر کسی پنهان نیست اما جزئیات #خشونت_جسمی_و_روحی که پلات سالها با آن دست به گریبان بود پیش از پیدا شدن این نامه ها روشن نبود.
۹ نامه ای که پلات پس از برملا شدن #رابطه_عاشقانه_همسرش_با_دوست_
خانوادگیشان ، آسیا وویل نوشته است، از حقایق تلخ زندگی مشترک این دو و زخم هایی که بر روح و جسم سیلویا پلات به یادگار گذاشت پرده بر می دارد.
در یکی از این نامه ها، پلات از ماجرای کتک خوردن از شوهرش که منجر به سقط فرزندشان در سال ۱۹۶۱ شد می گوید. او پس از این اتفاق از تد هیوز جدا شد. پلات در بسیاری از اشعارش به مرگ فرزندش اشاره می کند.
سیلویا پلات و تد هیوز، یکی از مشهورترین زوج های ادبی قرن بیستم هستند. زمانی که در دانشگاه کمبریج با هم آشنا شدند، هیوز شاعری شناخته شده بود.
این دو، چهار ماه پس از آشنایی با هم ازدواج کردند. حاصل شور و اشتیاق این عشق، انتشار آثاری خلاقانه و درخشان از سوی هر دو بود.
هیوز، مجموعه شعر «شاهین زیر باران» را منتشر کرد و پلات «حباب شیشه» تنها رمانش را که در آن از زندگی خود الهام گرفته است.
سیلویا پلات در ماه اوت سال ۱۹۵۳ اقدام به خودکشی کرد و سرانجام در زمستان سال ۱۹۶۳ با گاز به زندگی خود پایان داد. او هنگام مرگ، سی ساله بود.
نمایشنامه من
"یک شب دیگر هم بمان سیلویا "
را #نشر_قطره بارها تجدید چاپ کرده و نگاهی به خلاقیت ،عشق و مرگ این شاعر دارد. آن رابخوانید.گویی زندگی خود من است ....اما به اسم.مستعار سیلویا
قطره
ساعات اداری
۸۸۹۷۳۳۵۱_۳
و کتابفروشیهای معروف
و فروش انلاین
اطلاعات را از #قطره بگیرید
ممنون
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
#سیلویا_پلات، شاعر و نویسنده مشهور آمریکایی در نامه هایی به پزشکش ادعا کرده شوهرش تد هیوز او را کتک می زده است.
به گزارش روزنامه بریتانیایی گاردین، در رشته نامه هایی نوشته شده بین هجدهم فوریه سال ۱۹۶۰ و چهارم فوریه سال ۱۹۶۳، سیلویا پلات آنچه در زندگی مشترک پر رمز و راز او با شاعر و نویسنده پرآوازه انگلیسی تد هیوز بر او گذشت را روی کاغذ آورده است.
این نامه ها هفت سال پس از مرگ سیلویا پلات توسط هریت روزن اشتاین، پژوهشگر مسائل فمینیستی گرد آوری شدند و امروز به قیمت هشتصد و هفتاد و پنج هزار دلار به فروش گذاشته شده اند.
پلات این نامه ها را به دکتر روث بارن هاوس که درمان او را در آمریکا پس از اقدامش به خودکشی بر عهده داشت نوشته است.
کارول هیوز، بیوه تد هیوز در بیانیه ای اظهارات سیلویا پلات را اتهاماتی غیر قابل تصور خوانده و می گوید « نامه های بیمار به روانپزشک خصوصی هستند و اتهامات آن از سوی کسی مطرح شده که است که به خاطر زندگی مشترک از هم پاشیده اش زخم خورده است»
سیلویا پلات از یازده سالگی، خاطراتش را در دفترچه ای ثبت می کرد.پس از مرگش، تد هیوز ادعا کرد دفترچه های خاطرات او گم شده اند. او گفت آخرین دفترچه را هم نابود کرده تا فرزندانشان فریدا و نیکولاس را از لطمه روحی محفوظ نگاه دارد.
زندگی مشترک ویرانگر سیلویا پلات و تد هیوز بر کسی پنهان نیست اما جزئیات #خشونت_جسمی_و_روحی که پلات سالها با آن دست به گریبان بود پیش از پیدا شدن این نامه ها روشن نبود.
۹ نامه ای که پلات پس از برملا شدن #رابطه_عاشقانه_همسرش_با_دوست_
خانوادگیشان ، آسیا وویل نوشته است، از حقایق تلخ زندگی مشترک این دو و زخم هایی که بر روح و جسم سیلویا پلات به یادگار گذاشت پرده بر می دارد.
در یکی از این نامه ها، پلات از ماجرای کتک خوردن از شوهرش که منجر به سقط فرزندشان در سال ۱۹۶۱ شد می گوید. او پس از این اتفاق از تد هیوز جدا شد. پلات در بسیاری از اشعارش به مرگ فرزندش اشاره می کند.
سیلویا پلات و تد هیوز، یکی از مشهورترین زوج های ادبی قرن بیستم هستند. زمانی که در دانشگاه کمبریج با هم آشنا شدند، هیوز شاعری شناخته شده بود.
این دو، چهار ماه پس از آشنایی با هم ازدواج کردند. حاصل شور و اشتیاق این عشق، انتشار آثاری خلاقانه و درخشان از سوی هر دو بود.
هیوز، مجموعه شعر «شاهین زیر باران» را منتشر کرد و پلات «حباب شیشه» تنها رمانش را که در آن از زندگی خود الهام گرفته است.
سیلویا پلات در ماه اوت سال ۱۹۵۳ اقدام به خودکشی کرد و سرانجام در زمستان سال ۱۹۶۳ با گاز به زندگی خود پایان داد. او هنگام مرگ، سی ساله بود.
نمایشنامه من
"یک شب دیگر هم بمان سیلویا "
را #نشر_قطره بارها تجدید چاپ کرده و نگاهی به خلاقیت ،عشق و مرگ این شاعر دارد. آن رابخوانید.گویی زندگی خود من است ....اما به اسم.مستعار سیلویا
قطره
ساعات اداری
۸۸۹۷۳۳۵۱_۳
و کتابفروشیهای معروف
و فروش انلاین
اطلاعات را از #قطره بگیرید
ممنون
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_original
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
باید به جای تو ،عاشق مرغ توفان می شدم
بهرحال هنگام بهار،
آنها دوباره بازمی گردند
و از نو آواز می خوانند...
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
باید به جای تو ،عاشق مرغ توفان می شدم
بهرحال هنگام بهار،
آنها دوباره بازمی گردند
و از نو آواز می خوانند...
#سیلویا_پلات
#چیستایثربی
#کانال_رسمی_چیستایثربی
ﻧﮑﻨﺪ ﺧﺎﻃﺮﺧﻮاه ﻣﻦ اﺳﺖ اﯾﻦ ﻣﺮگ؟
در ﮐﻮدﮐﯽ
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﯽ ﺧﺰه ﭘﻮش ﺑﻮدم
ﻧﮑﻨﺪ ﮔﻨﺎه ﺳﺖ اﯾﻦ؟
اﯾﻦ ﻋﺸﻖ دﯾﺮﯾﻨۀ ﻣﺮده
ﺑﻪ ﻣﺮگ
#سیلویا_پلات و همسری که به او خیانت کرد
#تد_هیوز
در ﮐﻮدﮐﯽ
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺎﻣﯽ ﺧﺰه ﭘﻮش ﺑﻮدم
ﻧﮑﻨﺪ ﮔﻨﺎه ﺳﺖ اﯾﻦ؟
اﯾﻦ ﻋﺸﻖ دﯾﺮﯾﻨۀ ﻣﺮده
ﺑﻪ ﻣﺮگ
#سیلویا_پلات و همسری که به او خیانت کرد
#تد_هیوز
علت واقعی خودکشی و تحلیل
روحیه ی خاص
#سیلویا_پلات
همراه بابرخی اشعار نابش و شرح سبک شاعری اش
در کانال خصوصی
#دوستان_چیستا
بزودی
تماس باادمین برای ثبت نام
@chy97
#چیستایثربی
روحیه ی خاص
#سیلویا_پلات
همراه بابرخی اشعار نابش و شرح سبک شاعری اش
در کانال خصوصی
#دوستان_چیستا
بزودی
تماس باادمین برای ثبت نام
@chy97
#چیستایثربی