چیستایثربی کانال رسمی
6.46K subscribers
6.05K photos
1.29K videos
56 files
2.13K links
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.



@chistaa_2
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چیستایثربی
#طراحی: شیما
#ساخت_استیکر :
بهار مریی

ممنون از تمام بزرگواران پیج و کانال


@chistaa_yasrebii

#چیستایثربی_کانال_رسمی
خداوند

امشب مهمان من است ،
در نزنید !

#چیستایثربی
@chistaa_yasrebii
از صفحه دیگران
و شعری از من که دوستش دارم
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی


@chistaa_yasrebii
کودکانمان را تا هفت سالگی،نسبت به جهان بیرون با نگاه خوش بینانه، آشنا کنیم، حتی اگر واقعیت اینطورنباشد!بخصوص سه سال اول،شادی و خوشبین، میتواند مانع افسردگی در بزرگسالی شود!
#چیستا

@chistaa_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
خداوند

امشب مهمان من است ،
در نزنید !

#چیستایثربی
@chistaa_yasrebii
@chistaa_yasrebii

از صفحه ی دیگران

خود غلط بود آنچه ماپنداشتیم/حافظ

#چیستایثربی_کانال_رسمی
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب...
#فروغ



با سیمین کاظم چاییده عزیز که از انزلی آمده بود

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
با دوست عزیزم نینا و دختر گلش نیتا از لندن

دلم دریاست
تو مرغ دریا شو!
برای خندیدن من بمان!

#چیستایثربی

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_دوم
#چیستایثربی

"من مریمم ، بقیه ی قصه رو من تعریف می کنم ، به هزاردلیل...



مهم تر از همه اینکه ، مانا نیست ، و نویسنده هم غیبش زده !

میگن گوشش درد می کنه ، اما گوش به حرف زدن ، چه ربطی داره ؟!

شاید خیلی درد داره. شایدم نمی خواد چیزی بگه یا بشنوه !

بقیه ی قصه رو من تعریف می کنم ، تا جاییشو که بخوام !

مانا رو بردن بیمارستان.
تشخیص ، زود معلوم شد ، خونریزی مغزی !
با سینه پرت شده زمین !

فرمون موتور ، رفته تو ریه ش ، اوضاعش بده ، شانس زندگی چهار درصد !

یه چیزایی رو نمی گم ! .....مجبورم نگم !
بردنش اتاق عمل ...

زمان از اون به بعد ؛ وایساده....

محسن ؛ بود و نبود !
تو این دنیا بود ، چون باید به مانا کمک می کرد.

ظاهرش سنگ بود ، ولی تو وجودش ، طوفان بود !

من اونجا بودم ، می دیدم که داره ذره ذره ، مثل یک شمع می سوزه و آب می شه ! مثل یک کوه یخی ، توی خودش ذوب میشه...

انگار هیچ چیز دیگه ای رو توی دنیا ، نمی دید ، به جز در قهوه ای اون اتاق !

اتاقی که مانا داشت توش عمل می شد.

می خواستم برم جلو بهش بگم :
خدا برای همین لحظه هاست !
توکل کن !

دیدم خنده داره !
حال خودم بدتره !

کی می دونه که اون ، الان داره به چی فکر می کنه ؟

به اینکه اون ، موتور رو از دور دیده بود ؟
به اینکه در ماشین رو باز کرد که به مانا بگه ؟
یا اینکه اگه مانا یک لحظه ، فقط یک لحظه ، دیرتر ، پاشو تو خیابون گذاشته بود ، این اتفاق نمی افتاد ؟

اگه اون یک لحظه ، زودتر داد کشیده بود ،
اگه اون یک لحظه ، زودتر موتور رو دیده بود !

همه ی زندگی ما پر از این یک لحظه هاست.

ولی نمیدونم چرا نگرانم ؟!
حس خوبی ندارم به کل این ماجرا ! ....نمیتونم بگم چرا !


پس میرم تو خونه ، درو می بندم ، کسی حق نداره خونه ی ما بیاد ! فعلا...." .


□□□□□□□

" من زن همسایه ام....

خیلی تو زندگی دیگران دخالت کردم ، خیلی گوش وایسادم ،


پس می دونم چه اتفاقی افتاده !

شاید یه مقدارشو بتونم به شما بگم ...

مریم که در رو بسته ، بیرون نمیاد !
محسن هم صبح تا شب بیمارستانه ، بالای سر مریضیه که رفته کما...

گفتن اگه تا چند روز دیگه ، ازکما ، بیرون نیاد ، مرگ مغزیه.

آره من همیشه پشت در خونه ی اینا ، یا تو راه پله وایساده بودم و گوش می کردم ، شاید لازم بوده !

برای اینکه بقیه ی قصه رو تعریف کنم.

چون نویسنده گذاشته رفته ، میگن گوشش عفونت کرده !

اما گوش ، چه ربطی به نوشتن داره ؟

شاید نمی خواد یه چیزایی بگه ،
شاید امشب دلش شکسته !
مهم نیست. من جاش می گم.

مریم وصیتنامه ی حامد رو خونده !
مگه می شه مریم وصیتنامه ی حامد رو یواشکی نخونه ؟
منم بودم می خوندم !

حیف که من ، توی اون خونه نبودم !
بارها دلم خواست برم کشوها رو باز کنم و وصیتنامه رو پیدا کنم و بخونم !

همون وصیتنامه ای که حامد در مورد زندگیش تصمیم گرفته !
مریم خونده...

برای همین ، در رو بسته ،
و نمیذاره کسی بیاد تو !

مریم می دونه که حامد چی نوشته !
حامد حس می کرد چه اتفاقی قراره بیفته.

اون نمی دونست ، قراره موتور بزنه به مانا !
ولی می دونست خدا ، یه جوری سر راه هم قرارشون داده !
یه جور عجیبی ، سرنوشتشون به هم می رسه !...."



#خواب_گل_سرخ
#قسمت_پنجاه_و_دوم
#چیستا_یثربی

#داستان
#پاورقی_اینستاگرامی

هرگونه اشتراک یا برداشت از این داستان ؛ منوط به ذکر #نام_نویسنده است.

#کانال_قصه_چیستایثربی
@chista_2

#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii

https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
یادآوری برای امشب در پیج و قسمت 53
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
Audio
خب باشه

در کانال نمیگذارم