#خدا_از_سلطان_محمود_بزرگتراست!
روزی سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم میزد. چشمش به زن مرد نجاری افتاد. سخت عاشق زن شد و بیقرار از وزیرش راه چاره خواست. وزیر که خیلی زیرک بود گفت: اگر شاه این راز را فاش کند، یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد میشود. چه خوب است به نجار ایراد بگیریم و به او بگوییم در مدت یک شبانهروز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی. اگر از یک بار یک سیر هم کم باشد تو را بدون چون و چرا میکشیم. سلطان محمود به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد. وزیر به خانه نجار رفت و امر سلطان را به او حالی کرد و گفت: تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشد و تحویل دهد. نجار بیچاره که از همه جا بیخبر بود و نمیدانست سلطان محمود میخواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند. با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و کمک فکری برای چاره این کار خواست. زن نجار خیلی دانا و هشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت: چرا خودت را باختهای، ترس مکن، خدا از سلطان محمود بزرگتر است. ولی مرد از ترس آرام نمیگرفت. تا اینکه صبح شد و نجار فقط به اندازه یک مشت جو از چوب تراشیده بود. با زنش وداع کرد و گفت: الان غلامان شاه میآیند و مرا میبرند و به چوبه دار میکشند. زن باز هم گفت: نترس، خدا از سلطان محمود، بزرگتر است. در این گفتوگو بودند که دیدند در خانه زده شد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود از ترس روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت: من قادر نیستم تو برو جواب آنها را بده. زن رفت در را باز کرد دید نوکران سلطان هستند. بیچاره خیال کرد برای بردن بار جو یا شوهرش آمدهاند. پرسید: با کی کار دارید؟ گفتند: میخواهیم شوهرت را ببریم برای سلطان محمود که مرده است تابوت درست کند. زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت که سلطان محمود مرده. نگفتم نترس، خدا از سطان محمود بزرگتر است!
#ضرب_المثل_قدیمی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
روزی سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم میزد. چشمش به زن مرد نجاری افتاد. سخت عاشق زن شد و بیقرار از وزیرش راه چاره خواست. وزیر که خیلی زیرک بود گفت: اگر شاه این راز را فاش کند، یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد میشود. چه خوب است به نجار ایراد بگیریم و به او بگوییم در مدت یک شبانهروز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی. اگر از یک بار یک سیر هم کم باشد تو را بدون چون و چرا میکشیم. سلطان محمود به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد. وزیر به خانه نجار رفت و امر سلطان را به او حالی کرد و گفت: تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشد و تحویل دهد. نجار بیچاره که از همه جا بیخبر بود و نمیدانست سلطان محمود میخواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند. با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و کمک فکری برای چاره این کار خواست. زن نجار خیلی دانا و هشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت: چرا خودت را باختهای، ترس مکن، خدا از سلطان محمود بزرگتر است. ولی مرد از ترس آرام نمیگرفت. تا اینکه صبح شد و نجار فقط به اندازه یک مشت جو از چوب تراشیده بود. با زنش وداع کرد و گفت: الان غلامان شاه میآیند و مرا میبرند و به چوبه دار میکشند. زن باز هم گفت: نترس، خدا از سلطان محمود، بزرگتر است. در این گفتوگو بودند که دیدند در خانه زده شد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود از ترس روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت: من قادر نیستم تو برو جواب آنها را بده. زن رفت در را باز کرد دید نوکران سلطان هستند. بیچاره خیال کرد برای بردن بار جو یا شوهرش آمدهاند. پرسید: با کی کار دارید؟ گفتند: میخواهیم شوهرت را ببریم برای سلطان محمود که مرده است تابوت درست کند. زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت که سلطان محمود مرده. نگفتم نترس، خدا از سطان محمود بزرگتر است!
#ضرب_المثل_قدیمی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
#ضرب_المثلهای_ایرانی
خودم جا ؛ خرم جا
زن صاحبخانه ؛ خواه بزا خواه نزا ....
افراد خونسرد و #بی_اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد.
به این دسته از مردم ، چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته ، در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی، اشاره میکنند ؛ و می گویند:
"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا ؛ خواه نزا !"
یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا"
مجازاً یعنی سود و زیان دیگران #به_من_چه؟ ارتباطی دارد؟
باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر. همان معنای ضرب المثل معروف :
دیگی که برای من نجوشه ، میخوام توش سر سگ بجوشه !
#ضرب_المثل
#اشنایی_با_ادبیات_کوچه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
خودم جا ؛ خرم جا
زن صاحبخانه ؛ خواه بزا خواه نزا ....
افراد خونسرد و #بی_اعتنا خاصه آنهایی که همه چیز را از دریچۀ مصالح و منافع شخصی ببینند در جهان زیاد هستند.این گونه آحاد و افراد بشری به زیان و ضرر دیگران کاری ندارند. همان قدر که بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آید اگر دنیا را آب ببرد آنها را خواب می برد.
به این دسته از مردم ، چنانچه در زمینۀ عدم توجه به مصالح اجتماعی ایراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته ، در نهایت خونسردی و بی اعتنایی به این عبارت مثلی، اشاره میکنند ؛ و می گویند:
"خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا ؛ خواه نزا !"
یا به طور خلاصه می گویند: "خودم جا، خرم جا"
مجازاً یعنی سود و زیان دیگران #به_من_چه؟ ارتباطی دارد؟
باید در فکر تأمین و تدارک منافع و مصالح خویش بود لاغیر. همان معنای ضرب المثل معروف :
دیگی که برای من نجوشه ، میخوام توش سر سگ بجوشه !
#ضرب_المثل
#اشنایی_با_ادبیات_کوچه
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chista_yasrebi_official
اگه یه دختر موقعی که سر قرار میاد خوشگل باشه، چه کسی به دیر کردنش اهمیت میده؟!
#ناطور_دشت
#سالینجر
از جمله های دو پهلوی خاص سالینجر!
#ضرب_المثل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii
#ناطور_دشت
#سالینجر
از جمله های دو پهلوی خاص سالینجر!
#ضرب_المثل_ادبی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
@chistaa_yasrebii