یه تواب وقتی از زندان در میاد،چکار میکنه!
نه شغلی داره،نه پولی،
نمیخوادمادر خونده شم ببینه!
با خواهریک شهید ازدواج میکنه!با زنی که موقعیت خوبی داره و داستان،شروع میشه
#چای_سیاه
رمانی از
#چیستایثربی
نه شغلی داره،نه پولی،
نمیخوادمادر خونده شم ببینه!
با خواهریک شهید ازدواج میکنه!با زنی که موقعیت خوبی داره و داستان،شروع میشه
#چای_سیاه
رمانی از
#چیستایثربی
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
یه تواب وقتی از زندان در میاد،چکار میکنه!
نه شغلی داره،نه پولی،
نمیخوادمادر خونده شم ببینه!
با خواهریک شهید ازدواج میکنه!با زنی که موقعیت خوبی داره و داستان،شروع میشه
#چای_سیاه
رمانی از
#چیستایثربی
نه شغلی داره،نه پولی،
نمیخوادمادر خونده شم ببینه!
با خواهریک شهید ازدواج میکنه!با زنی که موقعیت خوبی داره و داستان،شروع میشه
#چای_سیاه
رمانی از
#چیستایثربی
💚💙💚💚💚💚💚💚💚💚💚
زندگی راه خودش را میرود
از #پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستا_یثربی
باتشکر از دوست عزیزم ، فرح ، که این ویدیو را برایم فرستاد!
جوانتر که بودم ، موسیقی اش را گوش میکردم ؛ یاد خوشحالی و امیدواری آن روزها افتادم !
همیشه ایام عزاداری محرم ،دلم میگیره...
من نمیدونم قیمه ی حسینی چیه !... جز یه دوست عزیزم که معمولا ، هر سال برای ما هم یه نذری میاره ، و شاید خوشش نیاد اسمشو اینجابگم ؛ بقیه فکر میکنن من دراکولام لابد !...
من #نذری میخوام بخورم!
اصلا به خونه ی مانزدیک نمیشن !...
به همسایه بالایی و پایینی، نذری میدن ، بعد میدون میرن... انگار جن دنبالشون کرده !
لابد میترسن من یه دفعه از پشت ، #خفتشون_کنم! 😩😁😳😳😳😳😳
خب ما سید حسینی هستیم...
از جدم امسال چیزهایی هم میخوام.
اولش ، شفای مادرم ، دخترم ، و خودم...
دوم ، از ما که گذشت، یه مرد درستی مثل جوونی علی ، تو زندگی دخترم پیدا شه ...وقت تلف کن نباشه!
جوونمرد باشه ، پای حرفش وایسه ! کاری نکنه آدم ، دل ببنده ، بعد بره !
سوم ، خودمم از این خونه برم، اگه نرم، میمیرم...خاطرات کودکی تا حالا، گلومو فشار میده اینجا!
چهارم...#نگفتنیه !
من هنوز نمردم بابا !...منم آدمم ! دل دارم، عمرم، نباید الکی الکی تموم شه! خیلی بیخود گذشت...
پنجم : شما سلامت باشین ، منو دعا کنید...این روزها خیلی بداخلاقم !...
پریروز یکی از فالورای محترممو ، تو بانک دیدم ؛ خودشو معرفی کرد ، خجالت کشیدم...
موهام مثل جنگلیا... ابروهامو ، از بعد از سفر ....
#رشت ، به دلیلی نذر کردم، برندارم...و برنمیدارم !..
طفلکی فالورای گل رشتی من ! چه خاطره ای شد ....انگار برق به تنم وصل کردن !
خیلی بهم اهانت شده...
توسط اون دو تا جوجه !! نمیگذرم بخدا ! نه این دنیا ؛ نه اون دنیا....من همه چیزو میگذرم به جز بی حرمتی !
با شلوار توی خونه ؛ میام تو خیابون !
دخترم فقط سرشو به تاسف تکون میده و نگرانه !
میگم عاشق شدم ، چیکار کنم؟
میگه: کی؟
میگم: عالیجناب عزراییل !
بازم سرشو به تاسف تکون میده!
اما همکارام تاسف نمیخورن...یکی از اساتید گفت: متن جدیدی که نوشتی شاهکاره !...
#چای_سیاه
یه صدایی در درونم میگه :
این قصه میندازتت زندان!
میگم جهنم !...
اونجا دست کم ، به آدم ، یه غذای مجانی میدن...شاید غذای حسینی هم بدن!.. .
یه بار، یه کارگردان سریال که داشتم براش یه سریال مینوشتم ، اومد دم خونه مون ، قسمت جدید سریالشو بگیره ،
گفت :
وای....خونه تون چقدر شبیه قبره!....
بیچاره بچه ت! تاریکی از اینجا میباره ! پسر خودش ، چهار سال از دختر من بزرگتر بود...
گفت : بچه های من نمیدونی ! هر دوتاشون ، چه اتاقهای دلبازی دارن...تازه به اسم هر کدومشون یه خونه زدم...
دلم شکست !
به اون مدام کار سفارش میدادن و میدن.به من نه...حتما از ما بهترونه !
گفتم : ما یه عمر ، به تو قبر خوابیدن ، عادت داریم آقا !
نمیدونم ترسید، به خودش گرفت ، چی شد ؟در رفت !
دیگه سریالاشو به من سفارش نداد ، بقیه ی پولمم نداد!
الانم هست، داره سریال میسازه ، پول خوب در میاره و به ریش این خونه و من میخنده !
یادمه محرم بود ،
یکی داشت تو خیابون میخوند :
آخه آقامه ؛ دوسش دارم.... .
آقا جان ؛ منم به شیوه ی یه سادات بیخواب تنهای نویسنده ، دوستت دارم...
غذاتو بخورم!
شرلی بسی/خواننده ی کلیپ
پیج اینستاگرام #دوم من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
زندگی راه خودش را میرود
از #پیج_دوم_اینستاگرام
#چیستا_یثربی
باتشکر از دوست عزیزم ، فرح ، که این ویدیو را برایم فرستاد!
جوانتر که بودم ، موسیقی اش را گوش میکردم ؛ یاد خوشحالی و امیدواری آن روزها افتادم !
همیشه ایام عزاداری محرم ،دلم میگیره...
من نمیدونم قیمه ی حسینی چیه !... جز یه دوست عزیزم که معمولا ، هر سال برای ما هم یه نذری میاره ، و شاید خوشش نیاد اسمشو اینجابگم ؛ بقیه فکر میکنن من دراکولام لابد !...
من #نذری میخوام بخورم!
اصلا به خونه ی مانزدیک نمیشن !...
به همسایه بالایی و پایینی، نذری میدن ، بعد میدون میرن... انگار جن دنبالشون کرده !
لابد میترسن من یه دفعه از پشت ، #خفتشون_کنم! 😩😁😳😳😳😳😳
خب ما سید حسینی هستیم...
از جدم امسال چیزهایی هم میخوام.
اولش ، شفای مادرم ، دخترم ، و خودم...
دوم ، از ما که گذشت، یه مرد درستی مثل جوونی علی ، تو زندگی دخترم پیدا شه ...وقت تلف کن نباشه!
جوونمرد باشه ، پای حرفش وایسه ! کاری نکنه آدم ، دل ببنده ، بعد بره !
سوم ، خودمم از این خونه برم، اگه نرم، میمیرم...خاطرات کودکی تا حالا، گلومو فشار میده اینجا!
چهارم...#نگفتنیه !
من هنوز نمردم بابا !...منم آدمم ! دل دارم، عمرم، نباید الکی الکی تموم شه! خیلی بیخود گذشت...
پنجم : شما سلامت باشین ، منو دعا کنید...این روزها خیلی بداخلاقم !...
پریروز یکی از فالورای محترممو ، تو بانک دیدم ؛ خودشو معرفی کرد ، خجالت کشیدم...
موهام مثل جنگلیا... ابروهامو ، از بعد از سفر ....
#رشت ، به دلیلی نذر کردم، برندارم...و برنمیدارم !..
طفلکی فالورای گل رشتی من ! چه خاطره ای شد ....انگار برق به تنم وصل کردن !
خیلی بهم اهانت شده...
توسط اون دو تا جوجه !! نمیگذرم بخدا ! نه این دنیا ؛ نه اون دنیا....من همه چیزو میگذرم به جز بی حرمتی !
با شلوار توی خونه ؛ میام تو خیابون !
دخترم فقط سرشو به تاسف تکون میده و نگرانه !
میگم عاشق شدم ، چیکار کنم؟
میگه: کی؟
میگم: عالیجناب عزراییل !
بازم سرشو به تاسف تکون میده!
اما همکارام تاسف نمیخورن...یکی از اساتید گفت: متن جدیدی که نوشتی شاهکاره !...
#چای_سیاه
یه صدایی در درونم میگه :
این قصه میندازتت زندان!
میگم جهنم !...
اونجا دست کم ، به آدم ، یه غذای مجانی میدن...شاید غذای حسینی هم بدن!.. .
یه بار، یه کارگردان سریال که داشتم براش یه سریال مینوشتم ، اومد دم خونه مون ، قسمت جدید سریالشو بگیره ،
گفت :
وای....خونه تون چقدر شبیه قبره!....
بیچاره بچه ت! تاریکی از اینجا میباره ! پسر خودش ، چهار سال از دختر من بزرگتر بود...
گفت : بچه های من نمیدونی ! هر دوتاشون ، چه اتاقهای دلبازی دارن...تازه به اسم هر کدومشون یه خونه زدم...
دلم شکست !
به اون مدام کار سفارش میدادن و میدن.به من نه...حتما از ما بهترونه !
گفتم : ما یه عمر ، به تو قبر خوابیدن ، عادت داریم آقا !
نمیدونم ترسید، به خودش گرفت ، چی شد ؟در رفت !
دیگه سریالاشو به من سفارش نداد ، بقیه ی پولمم نداد!
الانم هست، داره سریال میسازه ، پول خوب در میاره و به ریش این خونه و من میخنده !
یادمه محرم بود ،
یکی داشت تو خیابون میخوند :
آخه آقامه ؛ دوسش دارم.... .
آقا جان ؛ منم به شیوه ی یه سادات بیخواب تنهای نویسنده ، دوستت دارم...
غذاتو بخورم!
شرلی بسی/خواننده ی کلیپ
پیج اینستاگرام #دوم من
#چیستایثربی
#چیستایثربی_کانال_رسمی
https://t.me/joinchat/AAAAADvSdBq1EA_7IHG-jQ
Telegram
چیستایثربی کانال رسمی
این تنها #کانال_رسمی من #چیستایثربی ، نویسنده و کارگردان است. هرکانال دیگری به اسم من؛ جعلیست! مگر اعلام از سمت خودم باشد/افرادی که فقط خواهان
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2
#قصه های منند، کانال چیستا_دو را دنبال کنند.
@chistaa_2