داستان
#سیندرلا را همه میشناسیم.اما شاید ندانید که این داستان ؛ دو پایان دارد!
در ترجمه ی
#فرانسه ؛ سیندرلا دو ناخواهری خود را میبخشد ؛ و برای آنها ؛ شوهرانی ثروتمند پیدا میکند....
در ترجمه ی
#آلمانی ؛ قصه ؛ پایانی
#خونین دارد....
فاخته ها سرانجام ؛ چشمان خواهران سیندرلا را با منقار کور میکنند !...
پایان بردن یک قصه ؛ که زندگی شخصی من #نیست ؛ به همین سختی ست....
#گفتن یا
#نگفتن
#حقیقت !......
#چیستایثربی
#داستان
#تردید_داستان_نویس
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
#سیندرلا را همه میشناسیم.اما شاید ندانید که این داستان ؛ دو پایان دارد!
در ترجمه ی
#فرانسه ؛ سیندرلا دو ناخواهری خود را میبخشد ؛ و برای آنها ؛ شوهرانی ثروتمند پیدا میکند....
در ترجمه ی
#آلمانی ؛ قصه ؛ پایانی
#خونین دارد....
فاخته ها سرانجام ؛ چشمان خواهران سیندرلا را با منقار کور میکنند !...
پایان بردن یک قصه ؛ که زندگی شخصی من #نیست ؛ به همین سختی ست....
#گفتن یا
#نگفتن
#حقیقت !......
#چیستایثربی
#داستان
#تردید_داستان_نویس
@Chista_Yasrebi
https://telegram.me/joinchat/BoqMgDvSdBqMEFTqiwAyig
Forwarded from چیستایثربی_صورتی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مایک : تو یه روانی هستی و من عاشقتم ...
اَبی : من روانی نیستم
مایک : من الان بهت گفتم عاشقتم ولی تو فقط واژه روانیُ شنیدی،
این نشونه آدمای روانیه !
#دیالوگ_فیلم
#حقیقت_زشت
#دیالوگ_خوب
#جامعه_شناسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#جملات
#صورتی
#کانال_صورتی
@chista_yasrebii
مایک : تو یه روانی هستی و من عاشقتم ...
اَبی : من روانی نیستم
مایک : من الان بهت گفتم عاشقتم ولی تو فقط واژه روانیُ شنیدی،
این نشونه آدمای روانیه !
#دیالوگ_فیلم
#حقیقت_زشت
#دیالوگ_خوب
#جامعه_شناسی
#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#جملات
#صورتی
#کانال_صورتی
@chista_yasrebii
شعر جدیدی از
#چیستایثربی
من زن هستم
با همه ی غصه هایم
غصه هایی که فقط ، مال من است
از مادر بزرگم به من رسیده است ،
من زن هستم ، با همه ی عشقهایم
عشقهایی که فقط ، مال من است
از مادرم به من رسیده است ،
من زن هستم
با حق فریاد زدن
حقی که فقط برای توست ! ...
از تمام زنان خاموش مرده ، به تو رسیده است.
#چیستا
#چیستا_یثربی
#شعر_نو
#شعر_زنان
#زنان
#زنان_ایرانی
این شعر را به طور
#خاص به دو نفر تقدیم میکنم:
#شهلا_جاهد و
#لاله_سحرخیزان
همسر صیغه ای و همسر عقدی
#ناصر_محمد_خانی
#فوتبالیست ، که هردو دیگر ، در این دنیا نیستند ،
روحشان قرین آرامش ابدی
لاله سحرخیزان در خانه اش کشته شد ،
و شهلا جاهد ، پس از تحمل نه سال حبس ، سال ۸۹ ،پس از بارها نقض حکم اعدام و اثبات بیگناهی اش ، به دار آویخته شد و بخش عظیمی از حقیقت ، برای همیشه ، ناگفته ماند!
و "#حقیقت شاید ، آن دو دست جوان بود که زیر بارش یکریز برف ، مدفون شد. "فروغ "
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
#چیستایثربی
من زن هستم
با همه ی غصه هایم
غصه هایی که فقط ، مال من است
از مادر بزرگم به من رسیده است ،
من زن هستم ، با همه ی عشقهایم
عشقهایی که فقط ، مال من است
از مادرم به من رسیده است ،
من زن هستم
با حق فریاد زدن
حقی که فقط برای توست ! ...
از تمام زنان خاموش مرده ، به تو رسیده است.
#چیستا
#چیستا_یثربی
#شعر_نو
#شعر_زنان
#زنان
#زنان_ایرانی
این شعر را به طور
#خاص به دو نفر تقدیم میکنم:
#شهلا_جاهد و
#لاله_سحرخیزان
همسر صیغه ای و همسر عقدی
#ناصر_محمد_خانی
#فوتبالیست ، که هردو دیگر ، در این دنیا نیستند ،
روحشان قرین آرامش ابدی
لاله سحرخیزان در خانه اش کشته شد ،
و شهلا جاهد ، پس از تحمل نه سال حبس ، سال ۸۹ ،پس از بارها نقض حکم اعدام و اثبات بیگناهی اش ، به دار آویخته شد و بخش عظیمی از حقیقت ، برای همیشه ، ناگفته ماند!
و "#حقیقت شاید ، آن دو دست جوان بود که زیر بارش یکریز برف ، مدفون شد. "فروغ "
کانال
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
پرت کردن میان #گرگها :
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
این یکی از شیوه هایی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی #شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران ، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور اختراع کرد . در این شیوه هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و اهل قلم نبود . بلکه به شکلی #غیر_مستقیم و نامریی ، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات و سختی ها و بن بست ها و یاس ها و نا امیدی ها و بدبختی های شدید و پی در پی مالی و شخصی و شغلی و روحی و روانی و عاطفی و خانوادگی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند .
در چنان شرایطی ، فرد مورد نظر بقدری در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره میشد که دیگر کاری به کار #حکومت و شعر و سیاست و فرهنگ و ادبیات و هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار میگرفت که نهایتا" یا دیوانه میشد ، یا #خودکشی میکرد ، یا فرار میکرد ، و یا افسرده و روانپریش میشد و گوشه نشین می گشت. بهرحال به یک طریقی له میشد و از بین میرفت.
در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند گرگها . گرگها هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از #فقر و بیکاری و ناامیدی و فلاکت و تنهایی و #روانپریشی و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتا" او را محاصرهء خود گرفته و تکه پاره می کردند ؛ شیوه "پرت کردن میان گرگها" بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها نیز آنرا بکار گرفتند و همچنان با علاقهء بسیار بکار می گیرند .
پرت کردن میان گرگها ، یعنی حذف کردن و سربه نیست کردن #روشنفکران و آزادیخواهان و دیگر نویسندگان و اذهان پرسشگر و وجدان های بیدار و مردان شریف #جامعه ، بی هیچ زحمت و هزینه و دردسری برای حکومتها ... .
#حقیقت | کابوسهای #جورج_اورول اینجا رنگ حقیقت میگرفت ...!؟
فکر میکنید پر فروش ترین نویسنده ی جهان تاکنون چه کسی بوده است.
دو نفر اول را بگویید که آمار فروششان،خیلی به هم نزدیک
است.
اگر حدس زدید ؟
نفر اول این مقام، به جناب
#ویلیام_شکسپیر ؛ نمایشنامه نویس و شاعر میرسد.
کاملا منطقیاست.
هملت ؛ مکبث ؛ لیرشاه ؛ اتللو و...شاهکارهای ادبیات جهانند.
#نمایشنامه های تراژیک و فلسفی که گاهی زبانآنها؛
تنه به تنه ی شعر میزند.
اما نفردوم کیست؟
پر فروشترین و پر مخاطب ترین نویسنده جهان بعداز #شکسپیر؟
او یک#زن است و رمان نویس!
و چه افتخاری!
زن و مردی نویسنده، دوشادوش هم،
در مصافی برابر؛ برای کشف رازها درآثارشان.
اوکیست که پس از عالیجناب شکسپیر ؛ از لحاط فروش و مخاطبان آثارش؛در مقام دوم قرار میگیرد:
بله!بانو#آگاتا_کریستی
استاد جنایی نویسی و رمانهای پلیسی_کارآگاهی
در ژانری کاملا متفاوت با #شکسپیر.
و ادبیاتی متفاوت.
کتابی از اگاتا کریستی به نام "سپس هیچکدام باقی نماندند" ، پرفروشترین داستان جنایی تا زمان حال است که تا کنون بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه آن در سراسر جهان به فروش رفتهاست.
جمع کل کتابهای به فروش رفته آگاتا،رقمیحدود میلیاردها دلار است.
بعد از شکسپیر، او بر تارک تاریخ ادبیات جهان نشسته است.
اما میدانید که او اساسا شخصیت عجیبی داشته است؟
اولا هیچ چیز را به اندازه #نوشتن دوست نداشت.
دوما وقتی شوهرش به او خیانت کرد،ماشینش کنار
جاده پیدا شد ولی آگاتا داخل ان نبود!
اثری از خون یانشانه ای نبود!
گم شدن جنایی نویس معروف ، تیتر روزنامه هاشد.در حالی که او در تمام این مدت؛ در هتلی پرت. و متروک ؛ به اسم دیگری؛اتاق گرفته بود و برای خودش؛خوش بود!
یک نفر او را شناسایی کرد.
آگاتا اول گفت: چیزی از این یازده روز به یاد نمیاورد!ولی بالاخره،اعتراف کرد که برای انتقام گرفتن از همسر و معشوقه اش، این نقشه را طراحی کرده که همه فکر کننداو ناپدید؛ یا کشته شده است!
درحالی که در همان ایام،دختر کوچکی داشت ودخترش همیشه میگوید:من از مادرم فقط دو چیز به یاددارم.
ماشین تایپ و نوشتن.
و بعد، دنبال سوژه گشتن، برای عکاسی.
او ساعتها از مناظرعادی عکس؛ میگرفت اما درعکسهایش، شگفتی،حس میشد.عاشق کشف ناگفته ها بود و برای عکاسی؛جاهای عجیب و مخوفی میرفت!
و معمولا مهمانی،جز ناشرش را نمیپذیرفت!
بانو،تمام عمر خودرا صرف نگارش #کتابهای_پلیسی_جنایی کردکه بیشتر آنها #فیلم وسریال شده اند وجزء بهترینها هستند.
شکسپیر و اگاتا،در دو سبک مختلف؛ واکاوی جامعه ای را نشان میدهد که عاشق حل معما وکشف #حقیقت است
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
پست:قتل در قطار سریع السیرشرق
https://www.instagram.com/p/CTo0T0kju9h/?utm_medium=share_sheet
دو نفر اول را بگویید که آمار فروششان،خیلی به هم نزدیک
است.
اگر حدس زدید ؟
نفر اول این مقام، به جناب
#ویلیام_شکسپیر ؛ نمایشنامه نویس و شاعر میرسد.
کاملا منطقیاست.
هملت ؛ مکبث ؛ لیرشاه ؛ اتللو و...شاهکارهای ادبیات جهانند.
#نمایشنامه های تراژیک و فلسفی که گاهی زبانآنها؛
تنه به تنه ی شعر میزند.
اما نفردوم کیست؟
پر فروشترین و پر مخاطب ترین نویسنده جهان بعداز #شکسپیر؟
او یک#زن است و رمان نویس!
و چه افتخاری!
زن و مردی نویسنده، دوشادوش هم،
در مصافی برابر؛ برای کشف رازها درآثارشان.
اوکیست که پس از عالیجناب شکسپیر ؛ از لحاط فروش و مخاطبان آثارش؛در مقام دوم قرار میگیرد:
بله!بانو#آگاتا_کریستی
استاد جنایی نویسی و رمانهای پلیسی_کارآگاهی
در ژانری کاملا متفاوت با #شکسپیر.
و ادبیاتی متفاوت.
کتابی از اگاتا کریستی به نام "سپس هیچکدام باقی نماندند" ، پرفروشترین داستان جنایی تا زمان حال است که تا کنون بیش از ۱۰۰ میلیون نسخه آن در سراسر جهان به فروش رفتهاست.
جمع کل کتابهای به فروش رفته آگاتا،رقمیحدود میلیاردها دلار است.
بعد از شکسپیر، او بر تارک تاریخ ادبیات جهان نشسته است.
اما میدانید که او اساسا شخصیت عجیبی داشته است؟
اولا هیچ چیز را به اندازه #نوشتن دوست نداشت.
دوما وقتی شوهرش به او خیانت کرد،ماشینش کنار
جاده پیدا شد ولی آگاتا داخل ان نبود!
اثری از خون یانشانه ای نبود!
گم شدن جنایی نویس معروف ، تیتر روزنامه هاشد.در حالی که او در تمام این مدت؛ در هتلی پرت. و متروک ؛ به اسم دیگری؛اتاق گرفته بود و برای خودش؛خوش بود!
یک نفر او را شناسایی کرد.
آگاتا اول گفت: چیزی از این یازده روز به یاد نمیاورد!ولی بالاخره،اعتراف کرد که برای انتقام گرفتن از همسر و معشوقه اش، این نقشه را طراحی کرده که همه فکر کننداو ناپدید؛ یا کشته شده است!
درحالی که در همان ایام،دختر کوچکی داشت ودخترش همیشه میگوید:من از مادرم فقط دو چیز به یاددارم.
ماشین تایپ و نوشتن.
و بعد، دنبال سوژه گشتن، برای عکاسی.
او ساعتها از مناظرعادی عکس؛ میگرفت اما درعکسهایش، شگفتی،حس میشد.عاشق کشف ناگفته ها بود و برای عکاسی؛جاهای عجیب و مخوفی میرفت!
و معمولا مهمانی،جز ناشرش را نمیپذیرفت!
بانو،تمام عمر خودرا صرف نگارش #کتابهای_پلیسی_جنایی کردکه بیشتر آنها #فیلم وسریال شده اند وجزء بهترینها هستند.
شکسپیر و اگاتا،در دو سبک مختلف؛ واکاوی جامعه ای را نشان میدهد که عاشق حل معما وکشف #حقیقت است
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
پست:قتل در قطار سریع السیرشرق
https://www.instagram.com/p/CTo0T0kju9h/?utm_medium=share_sheet
وقتی دیگر هیچ چیز از دنیا نخواهی
جز #حقیقت
آنروز ؛ روز توست.
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
فروغ فرخزاد
یکشنبه شد
شب رمان جدید
#چیستا_یثربی
شروع میشود
در تلگرام و واتساپ
برای ثبت نام کرده های عزیز و #کتابخوان
#من_سه_هفته_زنش_بودم
#رمان
#داستان_انتقادی
#داستان_عاشقانه
#داستان_اعتراضی
روایت حقایق واژگون شده
آسیب_شناسی جامعه ی رو به اضمحلال
#چیستایثربی
#کتاب
#نشر
#ناشران
ادمین داستان در تلگرام ما
@ccch999
ادمین داستان در واتساپ ما
09122026792
هنوز تا شب ؛ نفسی هست و فرصتی...
حقیقت فقط یکبار در خانه ی ما را میزند
این قصه ، گروهی دارد .
انجا توضیح میدهم
راستش دیگر بقیه ی چیزها برایم مهم نیستند
..
#موسیقی
ورژن دیگری از موسیقی فیلم #فهرست_شیندلر
#جان_ویلیامز
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
#فروغ_فرخزاد
داستان
من سه هفته زنش بودم
https://www.instagram.com/p/CaMNI80jlpL/?utm_medium=share_sheet
جز #حقیقت
آنروز ؛ روز توست.
نگاه کن که در اینجا
چگونه جان آن کسی که با کلام سخن گفت
و با نگاه نواخت
و با نوازش از رمیدن آرامید
به تیرهای توهم
مصلوب گشتهاست
و جای پنج شاخهٔ انگشتهای تو
که مثل پنج حرف حقیقت بودند
چگونه روی گونه او ماندهست
فروغ فرخزاد
یکشنبه شد
شب رمان جدید
#چیستا_یثربی
شروع میشود
در تلگرام و واتساپ
برای ثبت نام کرده های عزیز و #کتابخوان
#من_سه_هفته_زنش_بودم
#رمان
#داستان_انتقادی
#داستان_عاشقانه
#داستان_اعتراضی
روایت حقایق واژگون شده
آسیب_شناسی جامعه ی رو به اضمحلال
#چیستایثربی
#کتاب
#نشر
#ناشران
ادمین داستان در تلگرام ما
@ccch999
ادمین داستان در واتساپ ما
09122026792
هنوز تا شب ؛ نفسی هست و فرصتی...
حقیقت فقط یکبار در خانه ی ما را میزند
این قصه ، گروهی دارد .
انجا توضیح میدهم
راستش دیگر بقیه ی چیزها برایم مهم نیستند
..
#موسیقی
ورژن دیگری از موسیقی فیلم #فهرست_شیندلر
#جان_ویلیامز
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
من از گفتن میمانم، اما زبان گنجشکان
زبان زندگی جملههای جاری جشن طبیعتست
زبان گنجشکان یعنی: بهار، برگ، بهار
زبان گنجشکان یعنی: نسیم، عطر، نسیم
زبان گنجشکان در کارخانه میمیرد
این کیست این کسی که روی جادهٔ ابدیت
بسوی لحظه توحید میرود
و ساعت همیشگیش را
با منطق ریاضی تفریقها و تفرقهها کوک میکند.
این کیست این کسی که بانگ خروسان را
آغاز قلب روز نمیداند
آغاز بوی ناشتایی میداند
این کیست این کسی که تاج عشق به سر دارد
و در میان جامههای عروسی پوسیدهست
پس آفتاب سرانجام
در یک زمان واحد
بر هر دو قطب ناامید نتابید
تو از طنین کاشی آبی تهی شدی
و من چنان پرم که روی صدایم نماز میخوانند…
#فروغ_فرخزاد
داستان
من سه هفته زنش بودم
https://www.instagram.com/p/CaMNI80jlpL/?utm_medium=share_sheet
#کامو #نویسنده_فرانسوی میگوید :
نویسنده بنا بر تعریفی که از خودش دارد نمیتواند خود را در خدمت آنهایی بگذارد که تاریخ را میسازند؛ بلکه باید در خدمت آنهایی باشد که از تاریخ آسیب میبینند [و رنج میبرند].
در غیر این صورت، او تنها، و از هنر بینصیب میماند و حتی ارتشهای استبداد با میلیونها سرباز خود نمیتوانند وی را از این عزلت نجات دهند، حتی اگر او با آنها همگام شود.
اما سکوت زندانی گمنامی که در آنسوی دنیا، آزار و تحقیر میبیند، کفایت میکند تا نویسنده را از تبعید خویشتن آزاد سازد.
هنگامی که در عین برخورداری از مزایای آزادی، آن سکوت را فراموش نکند و به کمک خود، آن را انعکاس دهد و دیگران را نیز به یاد آن بیاندازد.
برای ایفای چنین وظیفهای هیچکدام ما به قدر کافی بزرگ نیستیم؛ اما نویسنده هر اوضاع و احوالی که در زندگیش داشته باشد، چه گمنام باشد و چه برخوردار از شهرت زودگذر، چه اسیر زنجیرهای ظلم و استبداد و چه برخوردار از آزادی عاجل بیان، در هر حال میتواند قلب جامعه زندهای را که حق را به او میدهد تسخیر کند.
فقط به شرط اینکه با تمام توان خود دو وظیفه را بعهده بگیرد که مایه عظمت حرفه اوست.
یکی خدمت به #حقیقت و دیگری خدمت به #آزادی.
از بیانیه جایزه ی نوبل #آلبر_کامو
کار نویسنده و #روزنامه_نگار ؛ خدمت به حقیقت و آزادی است.
#الهه_محمدی و #نیلوفر_حامدی که اکنون در زندانند ؛ از روزنامه نگاران حرفه ای روزنامه #شرق هستند که کار خود را زیر نظر #سردبیر به بهترین نحو انجام دادند. همان گونه که خبرگزاری #فارس و بقیه انجام دادند.
ماجرای کشته شدن و خاکسپاری #دختر_ایران ؛ #مهسا_امینی جزء وظایف حرفه ای روزنامه نگاران است. به چه جرمی؛ آنهارا سر سپرده و عامل دشمن خطاب میکنید؟ یادم است سال هفتادو پنج چون درباره بیمارستان اعصاب و روان #جانبازان جنگ ؛ حقیقت را نوشته بودم ؛ به من جایزه ی بهترین روزنامه نگار سال را دادید!....
چرا انقدر فرق کردید؟ چه بلایی سرِ اندیشه و ذهنتان آمده است؟
اصلا آن نسل مُرد.
من شما را نمیشناسم!بعد از آن سال؛ بارها اخراجم کردید و هر بار به حماقتتان خندیدم.... نمیدانم از جانِ حق و حقیقت ؛ چه میخواهید؟ چرا دروغ میخواهید! این دنیا و آن دنیا و هزار دنیا ارزش دروغ را ندارد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#ژیناامینی
#ژینا_امینی
وقایع نگاری یک اتفاق رخ داده در #ایران
#روزنامه_نگاران_زندانی
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#journalists
#journalistsshouldnotbein#prison
https://www.instagram.com/p/CkUTCOrD7Kj/?igshid=MDlmYmQ2NmI=
نویسنده بنا بر تعریفی که از خودش دارد نمیتواند خود را در خدمت آنهایی بگذارد که تاریخ را میسازند؛ بلکه باید در خدمت آنهایی باشد که از تاریخ آسیب میبینند [و رنج میبرند].
در غیر این صورت، او تنها، و از هنر بینصیب میماند و حتی ارتشهای استبداد با میلیونها سرباز خود نمیتوانند وی را از این عزلت نجات دهند، حتی اگر او با آنها همگام شود.
اما سکوت زندانی گمنامی که در آنسوی دنیا، آزار و تحقیر میبیند، کفایت میکند تا نویسنده را از تبعید خویشتن آزاد سازد.
هنگامی که در عین برخورداری از مزایای آزادی، آن سکوت را فراموش نکند و به کمک خود، آن را انعکاس دهد و دیگران را نیز به یاد آن بیاندازد.
برای ایفای چنین وظیفهای هیچکدام ما به قدر کافی بزرگ نیستیم؛ اما نویسنده هر اوضاع و احوالی که در زندگیش داشته باشد، چه گمنام باشد و چه برخوردار از شهرت زودگذر، چه اسیر زنجیرهای ظلم و استبداد و چه برخوردار از آزادی عاجل بیان، در هر حال میتواند قلب جامعه زندهای را که حق را به او میدهد تسخیر کند.
فقط به شرط اینکه با تمام توان خود دو وظیفه را بعهده بگیرد که مایه عظمت حرفه اوست.
یکی خدمت به #حقیقت و دیگری خدمت به #آزادی.
از بیانیه جایزه ی نوبل #آلبر_کامو
کار نویسنده و #روزنامه_نگار ؛ خدمت به حقیقت و آزادی است.
#الهه_محمدی و #نیلوفر_حامدی که اکنون در زندانند ؛ از روزنامه نگاران حرفه ای روزنامه #شرق هستند که کار خود را زیر نظر #سردبیر به بهترین نحو انجام دادند. همان گونه که خبرگزاری #فارس و بقیه انجام دادند.
ماجرای کشته شدن و خاکسپاری #دختر_ایران ؛ #مهسا_امینی جزء وظایف حرفه ای روزنامه نگاران است. به چه جرمی؛ آنهارا سر سپرده و عامل دشمن خطاب میکنید؟ یادم است سال هفتادو پنج چون درباره بیمارستان اعصاب و روان #جانبازان جنگ ؛ حقیقت را نوشته بودم ؛ به من جایزه ی بهترین روزنامه نگار سال را دادید!....
چرا انقدر فرق کردید؟ چه بلایی سرِ اندیشه و ذهنتان آمده است؟
اصلا آن نسل مُرد.
من شما را نمیشناسم!بعد از آن سال؛ بارها اخراجم کردید و هر بار به حماقتتان خندیدم.... نمیدانم از جانِ حق و حقیقت ؛ چه میخواهید؟ چرا دروغ میخواهید! این دنیا و آن دنیا و هزار دنیا ارزش دروغ را ندارد
#چیستا_یثربی
#چیستایثربی
#ژیناامینی
#ژینا_امینی
وقایع نگاری یک اتفاق رخ داده در #ایران
#روزنامه_نگاران_زندانی
#chistayasrebi
#chista_yasrebi
#journalists
#journalistsshouldnotbein#prison
https://www.instagram.com/p/CkUTCOrD7Kj/?igshid=MDlmYmQ2NmI=
Instagram
Instagram